شغل بانوان چراها و بایدها
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا؛ «اشتغال زن» مسئلهای است که به ویژه در دهههای اخیر، با وجههای جهانی و بدون مرز، به عرصهی نظریهپردازی فرهنگی و اجتماعی وارد شده است. افزایش روزافزون اشتغال زنان با مفهوم «انجام کارهای تماموقت، دارای مزد و بیرون از خانه توسط زنان» در بسیاری از جوامع، آن را به پدیدهای با جوانب متعدد از جهت شرایط و چگونگی اشتغال زنان (ساعات کاری، دستمزدها و مهارتها)، تأثیرگذاری چندوجهی بر نهاد خانواده و مؤلفههای اجتماعی مرتبط مانند بیکاری مردان و تغییر بنیادین روابط اجتماعی زن و مرد مبدل ساخته است. بر این اساس، پدیدهی اشتغال زنان از زوایای متفاوتی قابل پژوهش و بررسی است؛ اما اولین سؤالی که در این باره مطرح است این است که «آیا اشتغال زنان در جامعهی امروز ما با مؤلفههای خاص آن، به ویژه پذیرش مذهب رسمی تشیع، نوعی ضرورت است یا صرفاً یک انتخاب یا اختیار برای زنان به شمار میرود؟» در این نوشتار، برآنیم به بررسی این موضوع بپردازیم.
خانواده و ضرورت تفکیک نقشها
باید دانست «ضرورت» به معنای الزام و اجبار است. اجباری که حاصل از نیاز و حاجتی باشد. به همین جهت است که فرد مضطر یا فردی که در حالت اضطرار به سر میبرد، در واقع مجبور به انجام کاری است تا نیازی یا حاجتی ضروری را برآورده سازد. منشأ اضطرار میتواند عوامل درونی یا بیرونی باشد. بنا بر این تعریف، هنگامی که از ضرورت امری صحبت میشود، به علل و خاستگاه بهوجودآورندهی آن امر بازمیگردد. لذا منظور از بررسی ضرورت یا عدم ضرورت اشتغال زنان، برای خانوادهها و جامعهی ایرانی، بررسی عللی است که پشتوانههای این پدیده به شمار میروند. اگر اشتغال زنان در چارچوب مورد پذیرش یک جامعه در پی رفع نیازهای اساسی آن جامعه باشد، ضرورت مییابد.
شاید این سؤال ایجاد شود که چرا در مورد ضرورت اشتغال مردان در یک جامعه سخنی به میان نمیآید و این امر، در هیچ زمانی تا کنون، به چالش کشیده نشده است؟ در پاسخ، میتوان با نگاهی به تاریخ بشر اذعان داشت که در تمامی طول تاریخ، ویژگیهای بیولوژیک و طبیعی زن و مرد عمدهترین عامل در تفکیک جنسیتی نقشها در خانواده و جامعه بوده است؛ یعنی زن و مرد به واسطهی تفاوت نقشی که در تولید نسل دارند، به طور طبیعی در جایگاههای متفاوتی از نقشها قرار گرفتهاند و این تفکیک شامل نقش رسیدگی به تمامی امور داخلی منزل برای زن و نقش حمایت مالی و در واقع تأمین معاش خانواده برای مرد بوده است و حتی در آرای بسیاری از نظریهپردازان اجتماعیِ کلاسیک و معاصر، این تفکیک نقش برای بقا و استحکام نهاد خانواده امری ضروری به حساب میآید که نسل به نسل، از طریق الگوپذیری از والدین به فرزندان نیز منتقل میشود. برای نمونه، «پارسونز»، یکی از بزرگترین جامعهشناسان آمریکایی قرن بیستم، معتقد است: «خانواده پارهای از نظام کل جامعه است که بر مبنای تفکیک نقشهای جنسی بنا شده است. تخصص و تفکیک نقشها به حفظ نظام خانوادگی و وحدت آن کمک میکند و مبنای اجتماعی کردن کودک است. مرد رئیس خانواده و نقش نانآور را بر عهده دارد و زن نقش بانوی خانه را ایفا میکند. نقش اقتصادی مرد و شغل وی تعیینکنندهترین پایگاه حقوق خانواده و نقش اصلی مرد در جامعه است و خانهداری اساسیترین فعالیت و نقش زن است، زن مدار زندگی خانوادگی است.»
از دیدگاه وی، تفکیک جنسیتی نقشها در شکل گرفتن شخصیت کودک نقش قاطعی دارد. پسر خود را با پدر همانند میکند و دختر به مادر تأسی میجوید. اشتغال زن، علاوه بر آنکه موقعیت عاطفی زن در خانواده را متزلزل میسازد، به سبب رقابت شغلی زن با شوهر، به ناهماهنگی و نابسامانی خانواده میانجامد.[1]
بر این اساس، اشتغال زن با تعریف مدرن آن، که با یک ویژگی اساسی یعنی جدا شدن محل زندگی و کار زن همراه است، نوعی سرپیچی از قانون طبیعت و تغییر مسیر تاریخ دربارهی تفکیک نقشهای زن و مرد در خانواده و جامعه به شمار میرود. به همین خاطر است که گروههای مختلف اجتماعی، در راستای احقاق حقوق زن، برای اثبات ضرورت اشتغال زن از لحاظ فردی و اجتماعی در طول چندین دهه تلاش نمودهاند؛ اما تا کنون به ویژه در جوامع مذهبی و خانوادهگرا، همچنان با تردید به اشتغال مطلق زنان (به ویژه زنان متأهل) نگریسته میشود و در پی این تردید، ایجاد لوازم و رفع موانع اشتغال زنان نیز در اولویت امور قرار نمیگیرد. در حقیقت، گسترش و سازماندهی اشتغال زنان در جامعه نیازمند زیرساختهای معینی است؛ زیرا اشتغال زنان با متغیرهای متفاوتی در ارتباط است و میتوان اذعان داشت بر تمامی ارکان اقتصادی و اجتماعی جامعه میتواند مؤثر باشد. برای نمونه، در جامعهی ایرانی، که همچنان مردان گردانندگان اقتصادی خانواده به شمار میروند و وظیفهی حمایتهای مالی همهجانبه از زن و فرزندان را بر عهده دارند، میبایست تأثیرات حضور زنان در بازار کار بر اشتغال مردان روشن و مشخص باشد. پس اگر از مردان انتظاراتی چون پرداخت نفقه و مهریه وجود دارد، اولویت آنها در ورود به بازار کار نیز باید در نظر گرفته شود، مگر اینکه زیرساختهای اقتصادی جامعه جوابگوی اشتغال هر دو گروه مردان و زنان جویای کار باشد و اشتغال زنان به بیکاری مردان نینجامد.
دیدگاه های متفاوت در خصوص اشتغال زنان
مباحث فرهنگی حضور اجتماعی زنان در جامعهی اسلامی بسیار مهم است. در چنین جامعهای، استفاده از «جاذبههای زنانه» به عنوان ابزاری برای بازاریابی و درآمدزایی قابل قبول نیست و جلوگیری از ترویج چنین پدیدهای نیازمند زیرساختهای لازم در جهت نظارت و برخورد با متخلفین است. از سوی دیگر، تربیت و آمادهسازی نسلهای آیندهی یک جامعه برای دنبال کردن اهداف آن، وابسته به تعیین نقش و جایگاه درست زنان در جامعه است.
بنابراین، نسخهی واحدی در مورد اشتغال زنان در جوامع مختلف وجود ندارد. ممکن است جامعهای زنان را یکی از بهترین ابزار برای تولید ثروت در بسیاری از عرصههای اقتصادی بداند و جامعهای دیگر، بر اساس مبانی مورد قبول خود، رویکرد متفاوتی به این مقوله داشته باشد. لذا بحث از ضرورت یا عدم ضرورت اشتغال زنان، مستقیماً، بااعتقدات ، اهداف و زیرساختهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی یک جامعه در ارتباط است.
بررسی ضرورت اشتغال زنان در جامعهی امروز ایران منوط به سه چیز است:
اول، نگاهی به تاریخ اشتغال زنان در ایران؛
دوم، نوع دیدگاه اسلام به اشتغال زنان به عنوان چارچوب مورد پذیرش در جامعهی اسلامی؛
سوم، بررسی تحولات فرهنگیـاجتماعی ایران در دهههای اخیر.
تاریخ اشتغال زنان در ایران
به گواه تاریخ، در تمامی جوامع بشری، مسئلهی مشارکت فعال زنان در کارهای تولیدی و اقتصادی ریشهای آنچنان کهن دارد که در واقع میتوان آن را با زندگی انسانها آمیخته و قرین به شمار آورد.
نقش زن ایرانی در بازار کار سنتی، به خصوص در محیط روستا، بسیار چشمگیر بوده است و این نقش اقتصادی که با وجود اهمیت فراوان در ارقام و جدولهای آماری، اندازهگیری و ارائه نشده است باعث میشود تا نتیجهی هر نوع تحقیق و پژوهشی در این باره با تردید مورد توجه قرار گیرد. تعداد قابل توجهی از زنان ایرانی در بسیاری از دورههای زمانیِ تاریخ ایران، به شیوههای مستقیم و غیرمستقیم، به اقتصاد خانواده و جامعه کمک میرساندند. آنها با انجام رایگان کار خانگی و نگهداری از کودکان و سالمندان خانواده به شیوهای غیرمستقیم و با مشارکت در فعالیتهای اقتصادی متعددی مانند صنایع دستی (قالیبافی، حصیربافی و...)، امور زراعی و کشاورزی (کشت و تهیهی توتون، چای، برنج، گندم، جو، کتان و...)، دامداری، تولید پوست حیوانات، چرم، ابریشم و... به شیوهی مستقیم از ارکان مهم اقتصادی خانواده و جامعهی ایرانی به شمار میرفتند. در عصر حاضر نیز چنین فعالیتهایی، علیرغم آنکه نسبت به گذشته از گستردگی کمتری برخوردارند، اما در بسیاری از مناطق روستایی کشورمان همچنان ادامه دارد.
بنابراین، کار و فعالیت اقتصادی زنان در خانواده و جامعهی ایرانی موضوع جدید و نوینی به شمار نمیرود؛ اما با گسترش روزافزون تکنولوژی و بروز تغییرات بنیادین در سبک زندگی زنان، اشتغال آنان شکل تازهای به خود گرفت و محیط کار و زندگی زنان از یکدیگر جدا شد و با بیرون بودن زنان از خانه در ساعات کاری (عمدتاً به صورت تماموقت) و درآمدزایی مستقل برای آنان همراه شد. بسیاری از تبعات اجتماعی و خانوادگی اشتغال زنان نیز در گرو همین دو ویژگی قرار دارد. تبعاتی که پدیدهی اشتغال زنان را به یکی از مهمترین موضوعات امروز جوامع بشری، به ویژه در کشورهای در حال توسعه با زیرساختهای مذهبی و خانوادهگرا، مبدل ساخته است. در این جوامع، نقش اصلی در استحکام نهاد خانواده و نیز تربیت و تعلیم کودکان، به ویژه تا قبل از سن مدرسه، را زنان بر عهده دارند و عدم حضور زن در خانه به عنوان زنگ خطری برای بروز مشکلات متعدد برای خانوادهها تلقی میشود.
لذا فعالیتهای اقتصادی زنان در طول تاریخ برای بسیاری از خانوادهها، به ویژه در جامعهی روستایی و به تبع آن اجتماع، نیازی ضروری و حتی حیاتی به شمار میرفته است و علت عمدهی این ضرورت را میتوان شیوهی مبتنی بر تولید و خودگردان بودن اقتصاد خانواده دانست؛ اما در عصر حاضر، اقتصاد خانوادههای ایرانی با تغییرات بنیادینی روبهرو شده است. تغییراتی که نیاز مبرم به مشارکت زن در اقتصاد خانواده را به طور مؤثری کاهش داده است؛ اما سؤال اینجاست که چرا علیرغم وقوع این تغییرات، اشتغال برای گروههایی از زنان و نیز در برخی شرایط و موقعیتهای خاص اجتماعی ضرورت مییابد؟ در واقع، چه حالات فردی و اجتماعیای اشتغال زن را از حیطهی اختیار خارج مینماید و آن را به اجبار و الزامی بر وی مبدل میسازد؟
در زمینهی اشتغال، زنان شامل سهگروه خاص میشوند: زنان متأهل، زنان سرپرست خانواده و زنان مجرد. این سه گروه با شرایط متفاوتی از لحاظ فردی و اجتماعی روبهرو هستند و نمیتوان با یک رویکرد واحد به آنها نگریست. پس ضرورت اشتغال برای هر یک از این سه گروه به صورت متفاوتی مطرح است؛ البته هر یک از این سه گروه نیز به دستههای کوچکتری از لحاظ تشابه در وضعیت اقتصادی خانواده قابل تقسیم هستند. برای نمونه، زنان متأهل خود سه دسته هستند. یک گروه کسانی هستند که خود و فرزندان، توسط همسر، از لحاظ مالی کاملاً تأمین میشوند. گروه دیگر زنانی هستند که با وجود تأهل و نیز تلاش مرد برای تأمین مایحتاج خانواده، با مشکلات مالی عدیدهای روبهرو هستند و دستهی سوم، زنان بدسرپرستی هستند که علیرغم تأهل، هیچ گونه حمایت مالی از طرف مرد دریافت نمیکنند و بعضاً باید علاوه بر فرزندان، مخارج همسرشان را نیز تأمین کنند.
در دیدگاه اسلام، نهاد خانواده هستهی اصلی جامعه به شمار میرود و سلامت و ارتقای جامعه در گرو خانوادههای سالم، پویا و آرام دانسته میشود. در همین راستا، زن به جهت تواناییهای طبیعی و فطریاش محور اصلی خانواده محسوب میشود و جایگاه خاصی در امر تولید و تربیت نسلهای آینده دارد. بر همین اساس، در نظر اسلام، زن باید بدون داشتن دغدغههای مالی و اجتماعی، با فراغ بال و آرامش، مدیریت داخلی خانواده را انجام دهد و مرد موظف است تمامی نیازها و حاجات اقتصادی خانواده را تأمین کند. بنابراین، زن به واسطهی نقش مؤثری که در نیل به اهداف خانواده دارد، از حمایتهای مالی ویژهای چون نفقه، مهریه، اجرت شیردهی و اجرتالمثل کارهای منزل برخوردار است. قوانین حاکم بر نهاد خانواده در دیدگاه اسلام، که شامل حقوق و تکالیف زوجین است، قوانینی مبتنی بر حمایتهای مالی و عاطفی از زن است. بنابراین، در عین حال که حق اشتغال زنان در دیدگاه اسلام به رسمیت شناخته شده است، اصل، بر عدم ضرورت اشتغال زن در جامعهی اسلامی است. جامعهای که در آن، قوانین اسلامی مرد را ملزم به تأمین همهجانبه و مطلوب نیازهای زن و فرزندان میکند. در حقیقت، در این دیدگاه ضرورتهای زندگی زن و مرد، به دلیل تفاوتهای جسمانی و روانی آنها، دارای اولویتبندیهای متفاوتی است؛ اما با وجود چنین اصلی، در برخی از شرایط اجتماعی و خانوادگی، ضرورتی به وجود میآید که اشتغال زنان اجتنابناپذیر میشود.
مقام معظم رهبری، در تأکید بر دیدگاه اسلام پیرامون اشتغال زنان و نیز طرح شرایط بهرهمندی درست از نیروی کار زنان در جامعه، بیان داشتهاند: «اسلام با کار کردن زن موافق است. نه فقط موافق است، بلکه کار را تا آنجا که مزاحم با شغل اساسى و مهمترین شغل او، یعنى تربیت فرزند و حفظ خانواده، نباشد شاید لازم هم مىداند. یک کشور که نمىتواند از نیروى کار زنان در عرصههاى مختلف بىنیاز باشد! اما این کار نباید با کرامت و ارزش معنوى و انسانى زن منافات داشته باشد. نباید زن را تذلیل کنند و او را وادار به تواضع و خضوع نمایند. تکبر از همهی انسانها مذموم است، مگر از زنان در مقابل مردان نامحرم! زن باید در مقابل مرد نامحرم متکبر باشد. در حرف زدن مقابل مرد نباید حالت خضوع داشته باشد. این براى حفظ کرامت زن است. اسلام این را مىخواهد و این الگوى زن مسلمان است.»[2]
چه زمانی اشتغال زنان به یک ضرورت تبدیل میشود؟
یکی از شرایط خاصی که زنان به توصیه و به عبارت بهتر، تأکید دین اسلام میبایست پا به عرصهی اقتصادی بگذارند مربوط به مشاغل خاصی چون پرستاری، پزشکی و معلمی است. حالت ایدهآل در یک جامعهی اسلامی این است که دختران تحت تعلیم معلمان زن قرار گیرند. همچنین زنان، برای رفع نیازهای پزشکی خود، از خدمات پزشکان و پرستاران همجنس خود بهرهمند شوند. این حالت، علیرغم آنکه مستقیماً با نیازهای مالی زنان در ارتباط نیست، اما نوعی حالت اضطرار برای اشتغال زن در جامعهی اسلامی است. در همین راستا، از سالهای پس از انقلاب، متخصصین زنان و زایمان تنها از بین پزشکان زن پذیرفته میشوند و در تمامی بیمارستانها، زنان توسط پرستاران زن مراقبت میشوند. همچنین در مدارس دخترانهی کشور، در تمامی مقاطع تحصیلی، زنان عمدهترین نیروهای آموزشی را تشکیل میدهند؛ حتی در نیروهای انتظامی نیز زنان نقشهای مهم و گستردهای را ایفا میکنند. برخی از این مشاغل، مانند پرستاری، نیازمند حضور مداوم زنان تا 24 یا 48 ساعت در محل کار است.
فعالیتهای اقتصادی زنان در طول تاریخ برای بسیاری از خانوادهها، به ویژه در جامعهی روستایی و به تبع آن اجتماع، نیازی ضروری و حتی حیاتی به شمار میرفته است و علت عمدهی این ضرورت را میتوان شیوهی مبتنی بر تولید و خودگردان بودن اقتصاد خانواده دانست؛ اما در عصر حاضر، اقتصاد خانوادههای ایرانی با تغییرات بنیادینی روبهرو شده است.
از شرایط اجتماعی دیگری که زن را به سوی اشتغال، حتی با وجود شرایط سخت، ملزم میکند وقوع رخدادهای خاصی مانند جنگ است. جنگ و دفاع از رویدادهای بسیار مهمی هستند که با قطعیت، زنان را در مسائل اجتماعی و به ویژه اقتصادی وارد میکنند. در این شرایط، عدم حضور مردان در خانواده، بخش عمدهای از زنان را ملزم به مشارکت اقتصادی و اجتماعی میکند. جامعهی ایرانی نیز، پس از جنگ ایران و عراق، شاهد تغییراتی در سیاستهای موجود دربارهی اشتغال زنان بود؛ زیرا جنگ عرضهی نیروی کار مردان را کاهش زیادی داد. همچنین سیاست خودکفایی و کوشش برای بینیازی از اقتصاد جهانی نیاز به حضور زنان در اقتصاد را افزایش داد. در طول جنگ، به گزارش روزنامهی اطلاعات، در تاریخ نهم آبان 1367، زنان در چارچوب بسیج خواهران به کارهای متعددی مشغول شدند. در این گزارش آمده است: «بسیج خواهران وظایف بسیاری دارد؛ از جمله تعلیمات نظامی و ایدئولوژیکی، کمک به خانوادههای شهیدان و اسیران جنگی، خدمت کردن در نهضت سوادآموزی، تدریس داوطلبانه در مناطق محروم و روستایی و آماده کردن غذا، دارو و لباس برای مردانی که در جبههها میجنگیدند.»
از شرایط دیگری که میتواند ضرورت اشتغال زنان را موجب شود، عدم تناسب درآمد شاغلین مرد با مخارج خانواده در شرایط خاص اقتصادی کشور است. در برخی از دورههای زمانی، مردان قادر نیستند به تنهایی تمامی مخارج خانواده را برای برخورداری از یک سطح متوسط از زندگی تأمین کنند و زن، در چنین شرایطی، به ناچار میبایست در اقتصاد خانواده مشارکت فعال داشته باشد. در حقیقت، استفاده از نیروی کارِ زنان در این دورهها برای رفع مشکلات اقتصادی خانواده و جامعه لازم میشود.
بخشی دیگری از زنانی که ضرورتاً وارد عرصهی اقتصاد میشوند در خانوادههای بدسرپرست یا بیسرپرست زندگی میکنند. در این خانوادهها، فوت یا عدم مسئولیتپذیریِ مرد، زن را با چالشهای اقتصادی متعددی روبهرو میکند. در چنین شرایطی، اجباری بیرونی زن را در معرض شدائد چنین خانوادهای قرار میدهد و مسئولیت کامل آن را به دوش او وامیگذارد.
بنابراین یکی از راههای مؤثر در کاهش اجبار بیرونی زنان در ورود به بازار کار، افزایش کیفیت خانوادههای ایرانی و نیز حمایت از خانوادههای بدون سرپرست است. بسیاری از زنان، اگر از حمایتهای کافی از سوی پدران، همسران یا دولت بهرهمند شوند، اشتغال تماموقت برای تأمین مالی را به نگهداری و تربیت فرزندان خویش ترجیح نمیدهند.
دلایل استقبال زنان از مشاغل بیرون از منزل
اما در کنار گروهها و شرایطی که اشاره شد، عمدتاً در دهههای اخیر، گروه دیگری از زنان وجود دارند که با اجباری درونی در گرایش به بازار کار روبهرو هستند. در واقع، گروهی از زنان ممکن است با اجباری درونی، که آن هم از القائات فرهنگی و اجتماعی جامعه ناشی میشود، روبهرو باشند و علیرغم آنکه نیاز مالی ندارند، وارد بازار کار شوند. یکی از سؤالات عمدهای که در دهههای اخیر به وفور مطرح شده این است که «چرا بسیاری از زنان، در دوران اخیر، تمایل بیشتری به کار کردن بیرون از منزل دارند و آن را نسبت به کار خانگی ارجح میدانند؟ یا چه عواملی ضرورت اشتغال زنان را صرفاً به حوزههای روانی و فردی آنان پیوند میدهد؟»
یکی از راههای مؤثر در کاهش اجبار بیرونی زنان در ورود به بازار کار، افزایش کیفیت خانوادههای ایرانی و نیز حمایت از خانوادههای بدون سرپرست است. بسیاری از زنان، اگر از حمایتهای کافی از سوی پدران، همسران یا دولت بهرهمند شوند، اشتغال تماموقت برای تأمین مالی را به نگهداری و تربیت فرزندان خویش ترجیح نمیدهند.
این سؤال میتواند پاسخهای متفاوتی داشته باشد، مانند آنکه سطح تحصیلات در جامعهی زنان افزونتر شده است یا اینکه کار خانگی، مانند گذشته، تمام اوقات مفید یک زن را پر نمیکند و زنان تمایل به بهرهمندی مفید از ایام زندگی خود دارند. به نظر میرسد علاوه بر وجود این علل، که بسیار مهم و قابل توجه هستند، یک علت اساسی در مورد گرایش بسیاری از زنان به اشتغال در جامعهی ما میتواند به تفاوت دریافت امتیازهای فردی و اجتماعی زنان شاغل و خانهدار بازگردد. در دهههای اخیر، زنان جامعهی ایرانی با القائات همهجانبهای از سوی رسانههای داخلی و خارجی روبهرو شدهاند که زن خانهدار را فردی به دور از فرهنگ جامعه و در شأنی مادون شأن زن شاغل به تصویر میکشند. همچنین ارتقای مالی زنان شاغل نسبت به زنان خانهدار نوعی امتیاز فردیِ غیرقابل چشمپوشی را نمایان ساخت. بنابراین، احتساب همین دو امتیاز کافی است که یک زن را به ویژه اگر دارای تحصیلات دانشگاهی باشد، بدون چونوچرا به سوی بازار کار روانه کند. این القائات نوعی اجبار درونی در زن ایجاد میکند و آرامش و سعادت وی را به اشتغال تماموقت و نه حتی با درآمدی درخور، پیوند میزند. در حقیقت، زنان خانهدار، به ویژه اگر صاحب فرزند یا فرزندان کوچک نباشند، برای فرار از بطالت و دستیابی به امتیازات اجتماعی زنان شاغل، راهی به جز ورود به عرصهی فعالیتهای اقتصادی را پیش روی خود نمیبینند.
برخی از جامعهشناسان کلاسیک و معاصر غربی به موضوع چگونگی تغییرات اشتغال زنان، که بعضاً برخاسته از نادیده انگاشتن کار خانگی زنان در جامعه نیز است، پرداختهاند. آنتونی گیدنز، جامعهشناس معاصر، معتقد است: «هرچند کار خانگی از نظر ارزش، تقریباً معادل یکسوم کل تولید سالانه در اقتصاد امروزی است، کار بیمزد زنان در حوزهی خانواده تا اندازهی زیادی نادیده گرفته میشود. قبل از شهرنشینی، اکثر زنان وظایف گوناگونی را افزون بر مراقبت کودکان و کارهای خانه انجام میدادند، وظایف زنان اغلب هماهنگی نزدیکی با وظایف مردان داشت و خانه واحدی تولیدی را تشکیل میداد. با پیدایش و توسعهی محلهای کار جدا از خانه، تولید نیز از مصرف جدا گردید و بانوی خانواده تنها یک مصرفکننده شد؛ یعنی کسی که کار نمیکند و فعالیت تولیدی او (کار خانگی) از نظر پنهان شد. بین دو جنگ جهانی، تعداد زنان خانهدار به اوج رسید؛ اگرچه برای زنان غیرمتأهل معمول بود که شاغل مزدبگیر باشند، اکثریت زنان متأهل در آن زمان کار نمیکردند. در هر دو جنگ جهانی، زنان تشویق به اشتغال شدند تا جای مردانی را که به نیروهای مسلح پیوسته بودند بگیرند. پس از جنگ جهانی اول، آنها اخراج شدند، اما بعد از پایان جنگ دوم، اخراج به طور کامل انجام نشد و رشد اشتغال زنان از آن پس با گسترش مشاغل خدماتی ارتباط نزدیک پیدا کرد. مشاغل زنان در بازار کار مشاغل بیثبات با دستمزد اندک، شرایط کار نامناسب و فرصت کم برای ترفیع و پیشرفت شغلی مانند پیشخدمتی، خرده فروشی، نظافت و... تمرکز یافته است. زنان همچنین بیشتر از مردان در کارهای مزدبگیر نیمهوقت تمرکز کردهاند.»[3]
بنابراین یکی از مهمترین علل گرایش شدید زنان در دهههای اخیر به سوی بازار کار را میتوان در نگاه جوامع و انسانهای متجدد به کار خانگی دانست. کار خانگی زنان، تقریباً در تمامی جوامع، نادیده گرفته شده است و حتی از لحاظ اجتماعی و اقتصادی بیارزش تلقی میشود. در این حالت بسیاری از زنان، علیرغم آنکه به رسیدگی و نگهداری از کودکان خویش علاقهمند هستند، حتی به انجام کارهایی با شرایط سخت و دستمزد پایین رضایت میدهند. این حالت را از جهتی میتوان در بحث ضرورت اشتغال زنان مطرح کرد؛ زیرا گروه قابل توجهی از زنان غیرشاغل در چنین فضای اجتماعیای که تمامی امتیازات فردی و اجتماعی به زنان شاغل نسبت داده میشود، دچار نوعی حالات روانیِ متمایل به افسردگی میشوند و برای رهایی از احساس کمبود، به سوی بازار کار هجوم میآورند. همچنین زنان خانهدار بابت زحماتی که در خانه متحمل میشوند، از دستمزد و نیز ارتقای رتبه و منزلت اجتماعی بهرهمند نمیشوند؛ یعنی کار این دسته از زنان عمدتاً دیده نشده است و به تبع آن ارزشیابی نمیشود.
بنابراین، به نظر میرسد باید چارچوب و مبانی مورد پذیرش جامعه، که قوانین و مقررات از آن ناشی میشود، با محتوای آموزشهای مستقیم و غیرمستقیم یک جامعه به شهروندانش هماهنگ باشد؛ یعنی آموزش و پرورش، رسانههای جمعی و... بنا بر مقتضیات زمان و ضروریات جامعه، به رشد آگاهی و تواناییهای افراد بپردازند. همچنین حضور زنان در خانواده به طرق مختلف ارج نهاده شود و احساس ارزشمندی در زنان خانهدار ایجاد شود. از سوی دیگر، اگر حضور زنان در عرصههای خاصی ضروری است، برنامههایی در راستای استفاده از استعدادهای زنان در آن زمینهها وجود داشته باشد و لوازم و زیرساختهای ضروری در این باره فراهم شود؛ مثلاً اینکه به پسران آموزش داده شود که اقتضائات زندگی با همسر شاغل چیست تا به دوام زندگی منتهی شود؛ یعنی مردان در زندگی مشترک بدانند که باید در چه اموری با همسر خود همکاری کنند. همچنین مربیانی که از کودکان نگهداری میکنند باید بتوانند، از لحاظ کمّیوکیفی، جای مادر را در تربیت نسل آینده پر کنند.
یکی از مهمترین علل گرایش شدید زنان در دهههای اخیر به سوی بازار کار را میتوان در نگاه جوامع و انسانهای متجدد به کار خانگی دانست. کار خانگی زنان، تقریباً در تمامی جوامع، نادیده گرفته شده است و حتی از لحاظ اجتماعی و اقتصادی بیارزش تلقی میشود.
خانواده نهاد بسیار مهمی در راستای پیشبرد اهداف یک جامعه، آرامش روانی افراد و تولید نسلهای سالم و پویا است. بنابراین از مهمترین اولویتهای جامعهی ایرانی میبایست تشکیل، حفظ و استحکام نهاد خانواده باشد. در این راستا، آموزش اولویتهای متفاوت زندگیِ زنان و مردان از دیدگاه اسلام و نیز تبیین تفاوت نقش زن و مرد در خانواده و جامعه امری بسیار ضروری به نظر میرسد. نوجوانان و جوانان باید تا قبل از ورود به مرحلهی تشکیل خانواده، از طریق آموزشهای مورد نیاز، ارکان و جوانب اجتماعی و فردیِ پدیدهی اشتغال زنان را درک کنند و در راستای تشکیل یک خانوادهی آرام و مستحکم، از آن بهره گیرند.(*)/۸۲۹/د۱۰۱/س
پینوشتها
1]]ریتزر، جورج، نظریهی جامعهشناسی در دوران معاصر، ترجمهی محسن ثلاثی، تهران، انتشارات علمی، 1377، ص ٤٦٦.
2]]بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از زنان، 25 آذر 1371.
3]]گیدنز، آنتونی، جامعهشناسی، ترجمهی منوچهر صبوری، تهران، نشر نی، 1387، ص 546.
*راحله کاردوانی؛ کارشناس ارشد مطالعات زنان
منبع: اندیشکده برهان