۰۳ دی ۱۳۹۷ - ۱۳:۲۷
کد خبر: ۵۹۰۹۰۴
در گفت وگو با استاد عابدی مطرح شد؛

از فضای حوزه در دوران مبارزات انقلاب تا حضور مؤثر روحانیت در دفاع مقدس

از فضای حوزه در دوران مبارزات انقلاب تا حضور مؤثر روحانیت در دفاع مقدس
حجت الاسلام والمسلمین عابدی در گفت و گویی از فضای حوزه در دوران مبارزات انقلاب و نقش روحانیت در دفاع مقدس می گوید.

اشاره:طلبه هاي شهيد، عارفان شيدايي که در دل جبهه هاي جنگ با راز و نيازهاي عاشقانه شان و با سخنان گهربارشان بر قوت قلب رزمندگان اسلام مي افزودند.


ـ آن قدر آرام و مطمئن بودند گويي که از عمق اقيانوس بر آمده بودند و چنين بود که لشکري را به اطمينان و استقامت دليرانه مي کشاندند.


ـ طلبه هاي شهيد، شور منداني که در شب هاي پاک پرستاره، در دل شب زنده داران بسيجي چنان غوغا به پا مي کردند که تا هنوز هم صداي مناجاتشان از بيابانهاي شلمچه، طلائيه، فکه و ... به گوش مي رسد.


ـ طلبه هاي شهيد، رزمندگاني با عمامه هاي سياه و سفيد که در صحنه نبرد، توفان به پا مي کردند و فرياد خشمشان را در صفير گلوله ها بر سر دشمن مي کوبيدند.


ـ زاهدان شبي که در هنگامه کارزار از شير، جسورتر بودند و اراده شان پولاد را خجل مي کرد.


و آنان که در صحنه جهاد و مبارزه از هيچ مأموريتي رو برنمي گرداندند و در مقابل هيچ دشمني عاجز نمي شدند.


ـ جهت آشنايي بيشتر با سيره طلبه هاي شهيد با حجت الاسلام و المسلمين احمد عابدي، از فرماندهان طلبه در طول 8 سال دفاع مقدس مصاحبه مي کنيم.

استاد! از خودتان بگوييد و اينکه طلبگي را از کدام مدرسه، چگونه و پيش کدام اساتيد شروع کرده و ادامه داديد؟
ـ احمد عابدي هستم. سال 1339 در يکي از روستاهاي نجف آباد متولد شدم و تا پنجم ابتدايي را در همان جا خواندم. 1351 به حوزه علميه قم آمدم و درسهاي حوزوي ام را تا درس «کفايه» در مدرسه آيت الله گلپايگاني خواندم.
1354 در پاسداشت شهداي 15 خرداد، مراسم سالگردي برگزار کرديم که همان جا، توسط ساواک دستگير شدم و مدتي را در زندانهاي قم و تهران به سر بردم.


قبل از انقلاب بر حوزه هاي علميه، محدوديت ها و تضييقات آزار دهنده اي، توسط ساواک، حاکم بود اما من نيز مثل اغلب طلبه ها با تحمل رنج ها و شکنجه ها سعي کردم از تحصيل علوم ديني باز نمانم. يکي از بزرگترين توفيقاتي که در اين مسير شامل حالم شد آشنايي ام با آيت الله شيخ حسن تهرني (رض) بود. بسياري از درسهايم را به صورت خصوصي در خدمت ايشان خواندم. از خصوصيات اين استاد بزرگ اين بود که هيچ وقت درس را تعطيل نمي کرد حتي وقتي مريض مي شد، نظم و سر موقع در کلاس درس حاضر شدن برايش خيلي اهميت داشت و ديگر اين که در ضمن درس به بيان نکات اخلاقي و غير درسي هم مي پرداختند.


بعد از پايان کفايه، درس خارج را شروع کردم و در درس آيت الله وحيد خراساني، آيت الله شيخ جواد تبريزي آيت الله شيخ مرتضي حايري، آيت الله فاضل لنکراني، آيت الله بهجت، آيت الله سبحاني، آيت الله مکارم شيرازي و آيت الله کوکبي حاضر شدم. فلسفه را هم در خدمت آيت الله تهراني و نيز آيات عظام؛ انصاري شيرازي علامه حسن زاده آملي و علامه جوادي آملي به پايان رساندم.

فضاي حوزه هاي علميه در دوران مبارزات انقلاب چگونه بود و کدام مقطع براي شما، امروز خاطره است؛ تلخ و يا شيرين؟
ـ حوزه هاي علميه قبل از پيروزي انقلاب به شدت زير ذره بين ساواک بود و آنها تا مي توانستند در امور مربوط به حوزه هاي علميه دخالت مي کردند، شناسايي طلبه هاي درس خوان و مؤثر در مبارزه عليه رژيم و تعقيب و دستگيري آنان و تفتيش کتابهايي که طلبه ها مطالعه مي کردند مشتي از آن خروار دخالت ها است. طوري که در سال 1354 در مراسم سالگرد شهداي 15 خرداد ساواکي ها از پشت بام هاي حرم مطهر حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ از داخل مدرسه فيضيه عکس مي گرفتند و به شناسايي طلبه هاي مبارز مي پرداختند.


بعد از مراسم که با شعار عليه نظام منحوس پهلوي همراه بود ساواک همه ما را که در فيضيه بوديم دستگير کرد و در مدرسه را بست بعدها در زندان مطلع شديم که فرداي آن روز، دوباره در مدرسه فيضيه را باز کرده و بعد از چند روز، محاصره کرده و حدود 270 نفر از طلبه ها را دستگير مي کند که همه آنها را به زنداني که ما بوديم آورده و دوباره همه ما را به زندان اوين منتقل کردند.


يادم مي آيد در مدتي که در زندان اوين بوديم. شب يکي از طلبه ها، در عالم خواب، شعار مي داد و درود بر خميني و مرگ بر شاه مي گفت.


دعاهاي سمات، توسل، نماز جماعت ها و سخنراني هايي که در زندان برگزار کرديم، از لحظاتي است که همچنان آنها را خاطره وار مرور مي کنم و لذت مي برم.


بعد از اين وقايع، ساواک سايه به سايه طلاب فعال در عرصه انقلاب بود. بنده، خودم در تابستان همان سال به يکي از مدارس علميه اصفهان رفته و حجره اي گرفتم. بعد از اينکه اثاثيه ام را داخل حجره جا دادم براي صرف غذا بيرون رفتم. موقع برگشتن ديدم اثاثيه ام را بيرون گذاشته اند وقتي علت را پرسيدم، جواب شنيدم که ساواک گفته که فلاني حق ندارد اينجا حجره بگيرد.


شب عيد نوروز سال 1355، قم خيلي شلوغ بود ما چند طلبه بوديم که سر خيابان ارک جمع شديم و شروع کرديم به شعار دادن: «ما مردم آزاديم از پلوي بيزاريم». بعد از اينکه سر و کله ساواک پيدا شد چند از نفر از ما از داخل کوچه ارک و من و چند نفر ديگر به طرف چهار راه شهدا فرار کرديم همين که متوجه شديم ساواکي ها از روبرو نيز مي آيند، دويديم داخل کتابخانه آيت الله مرعشي و از در پشتي‌اش خودمان را نجات داديم.

چگونه از خبر جنگ تحميلي مطلع شديد؟
ـ طبق معمول روزها براي درس به خانه آيت الله تهراني مي رفتم سر بازار چهار راه که رسيدم، يک ساعت به غروب از راديوي تاکسي اعلام شد که ارتش بعث به ايران حمله کرده و فرودگاه تهران را مورد هدف قرار داده است.


در آن ايام من با يک طلبه اي به نام محمد تقي آقاجاني که بعدها فاميلش‌اش را به «محمدي» تغيير داد، نهج البلاغه بحث مي کرديم، چند روز بعد از شروع جنگ، صبح جمعه اي بود که براي بحث نهج البلاغه به مدرسه آيت الله مرعشي رفتم ديدم ايشان جلو در مدرسه ايستاده است گفتم چرا بيرون ايستاده اي مگر بحث نداريم. در جوابم گفت: الان کشور ما در حال جنگ است ايستاده ام تا بگويم بحث، تعطيل و من مي خواهم به جبهه بروم.


ايشان همان صبح جمعه اعزام شد و بعد از بيست روزي که به مرخصي برگشت من نيز به همراه او جبهه حاضر شدم.

اولين منطقه اي که جنگيديد؟
منطقه اي بنام شيخ شجاع که بعدها عمليت والفجر مقدماتي در آنجا انجام گرفت.

در جبهه، لباس نظامي مي پوشيديد؟
در مواقع عمليات و تمرينات نظامي و رزمي، کاملا نظامي مي پوشيدم اما در روزهاي عادي لباس طلبگي تنم بود؛ عبا، قبا و عمامه.

از طلبه هاي شهيد بگوييد و اگر امکان داشته باشد به اسم و نشان.
اينجا دوباره از هم مباحثه ام، شهيد محمد تقي محمدي (آقاجاني) ياد مي کنم ايشان در بهمن ماه 1360 به شهادت رسيد يادم هست قبل از آخرين اعزام، دو تايي به عکاسي رفتيم و ايشان با عبا و قبا و عمامة من يک عکس انداخت و هرگز اين عکس را نديد و اين تنها عکس معمم از اين طلبه شهيد است.


طلبه ديگر، شهيد علي قلم بُر که طلبة بسيار باهوش و درس خواني بود من کم طلبه اي به آن خوش استعدادي سراغ دارم. دفعه آخري که ايشان آمد جبهه، بهش گفتم اگر ديده بانيِ توپخانه بايستي بعد از عمليات نيز بايد آنجا باشي اما اگر به گردان بيايي فقط چند شب عمليات، کار داري بعد مي تواني به درسهايت برسي. ايشان هم به گردان بلال آمدو آنجا هم شهيد شد.

پس در جبهه ها نيز درس و بحث هاي طلبگي ادامه داشت؟
ـ بله. من خودم براي طلبه هايي که در جبهه ها حضور داشتند مواقعي که عمليات نبود درس مي دادم. گاهاً چند ماه قبل از عمليات بايد در منطقه حضور پيدا مي کرديم در اين مدت در کنار کارها و تمرينات رزمي، درس هايي نيز با طلبه ها شروع مي کرديم از شرح لمعه، شرايع و ...

نقش ويژه طلبه ها و روحاني ها در جبهه ها چه بود؟ به تعبير ديگر حضور طلبه و روحاني چه خلأ اي را در جبهه ها پر مي کرد؟
ـ براي هر ارتش و نيروي جنگي، روحيه در درجه اول اهميت قرار دارد. نيرويي که در جنگ، انگيزه نداشته باشد در برابر دشمن زود تسليم مي شود و در صورت اسارت، اطلاعات را فاش مي کند.


دادن روحيه، بالا بردن انگيزه و تبيين هدف ارزشي جنگ از نقش هاي ويژه طلبه ها بود. و ديگر اين که در جنگ قرار نبود به هر نحو که شده مبارزه کنيم. ما بر خاسته از مکتب والاي اسلام هستيم و مي بايد طبق موازين شرع و دين مي جنگيديم.
قرآن کريم هم وقتي مي خواهد به مقوله جنگ بپردازد مي فرمايد: يک نفر در برابر ده نفر مي تواند پيروز شود به خاطر اين که طرف مقابل، فقيه نيستند. و اين يعني کسي که عقيده اش محکم باشد مقاومت و نبردش بهتر خواهد بود.

از اولين تجربه هاي نظامي تان بگوييد.
سال 1360 يک عملياتي را نيروهاي سپاه و ارتش و بسيجي بصورت تلفيقي مي خواستند انجام دهند براي اين منظور ما بايد مقدار زيادي از مسافت، پشت نيروهاي دشمن مي رفتيم. در آنجا، بنده مسئوليت هدايت نيروها را بر عهده گرفتم و چون اين اقدام ما مقدمه اي براي عمليت فتح المبين بود به نيروها گفتم که در اين عمليات، اسارت نداريم يا مي کنيم و يا کشته و شهيد مي شويم. که هر دو پيروزي است.


يادش بخير، شهيد محمدي در همان جا، يک کاليبر پنجاه خورد به پايش و افتاد آمديم کمکش کنيم گفت برويد به خاطر من از عمليات عقب نمانيد. يادم هست شب قبل از اعزم، من و آقاي محمدي خدمت آيت الله بهجت رسيديم و به ايشن عرض کرديم عملياتي در پيش است و ما مي خواهيم در جبهه حاضر شويم آن ايام، عملياتها را به مراجع عظام خبر مي دادند و ايشان هم دعا مي کردند. مثلاً آيت الله گلپايگاني بعد از يکي از اين خبرها فرمودند: مي روم جمکران و دعا مي کنم.
بعد از عمليات در مراجعه به قم وقتي خدمت آيت الله بهجت رسيدم فرمود: خداوند آقاي محمدي را رحمت کند.

شما يکي از اساتيد برجسته حوزه علميه هستيد و بالطبع طلبه هاي امروز دوست دارند طلبه هاي شهيد را با روايت شما بشناسند. دوباره از طلبه هاي شهيد بگوييد؟
دو تا طلبه داشتيم بنام هاي محمد تقي قويدل و ديگري، شير دل که هر دو شهيد شدند بعد ها هر طلبه اي که در جبهه حاضر مي شد بهش مي گفتيم بايد يا قويدل باشي و يا شير دل.


در عمليات والفجر مقدماتي، طلبه بي سيمچي، در کانالي بين ما و دشمن افتاده بود و نمي توانست از کانال بيرون بيايد. اين طلبه جوان، بي سيم هم دستش بود دو روز با بي سيم حرف مي زد. روز سوم، هوا هم به شدت داغ بود. از اين طرف هم ما با بيسيم صحبت مي کرديم و روحيه مي داديم در لحظات آخر فقط مي توانست شاسي بيسيم را يک ذره فشار دهد و اندکي خشي مي آمد که آن هم قطع شد.
[گمانم اسمش آقاي معلم بود]

حاج آقا به نظر شما بهترين رويکردي که طلبه هاي نسل سوم مي توانند به سيره طلاّب شهيد داشته باشند کدام است؟
يک چيز طبيعي اين است که وقتي انسان، خون شهيد و يا بدن متلاشي شده شهيدي را از نزديک مي بيند يک اثر عميقي در او پيدا مي شود که هيچ کتاب و درس اخلاقي نمي تواند جايگزين آن شود.


درست است که امروز، اوضاع چنان نيست اما مطالعه آثار و وصيت نامه هاي شهدا، مرور خاطرات آنها و ديدار از مناطقي که روزگاري شهداي عزيزمان در آنجا زندگي کرده و رزميدند تا حدودي مي تواند ديگر باره زمينه هاي آنچناني را بيافريند و ساختگي روح و تهذيبي را که شهدا داشتند در ما نيز ايجاد کند.

بعد از جنگ، کارهاي مختلفي در عرصه هاي گوناگون در رابطه با حفظ آثار دفاع مقدس و بيان خاطرات و تبليغ سيره آنها صورت گرفته است به نظر شما آيا کافي بوده است؟
ـ بايد خاطر نشان کنم که ما در مورد فرهنگ جبهه خيلي کم کار مي کنيم. بالاخره يک افتخار بسيار بزرگي در اين مملکت ورق خورد بنام دفاع مقدس. اما متأسفانه آن طور که مي شايد و مي بايد، کار نشده و نمي شود. و هنوز هم نشان داده نشده است که بچه هاي انقلاب و جبهه چه کار خطيري انجام دادند پيروزي جنگ مديون دلاوري ها، رشادت ها و رنج هاي فراوان فرماندهان و نيروهاي رزمنده و بسيجي بود؛ چه بي خوابي ها کشيده شد، چه رنج ها برده شد، نفس نداشتند از بس که مي رزميدند، از بس کار مي کردند اگر يک لحظه مي نشستند خوابشان مي برد...


نکته اي که بايد در تبليغ فرهنگ شهيد بايد مد نظر داشته باشيم اين که افراط نکنيم و چيزهايي از خودمان براي شهدا اضافه نکنيم و سعي کنيم يک شهيد را در همان حدي که بوده معرفي کنيم منتهي در زيباترين شکل و قالب.


همه شهدا چشم برزخي نداشتند و همه هم با ملائکه در ارتباط نبودند. مسلم اين است که همة شهدا انسان هاي ديندار، ولايت مدار، عامل و مخلص بودند که هم با دشمن اکبر، هوي و هوس و هم با دشمن اصغر مي جنگيدند.
متأسفانه اين شهدا آنطور که در شأنشان هست معرفي نشده اند اگر هر کدام از اين شداي عزيز در کشور هاي ديگر بودند صدها کتاب، فيلم و برنامه درباره شان مي نوشتند، مي ساختند و اجرا مي کردند.
بهترين کتابي که درباره شهدا معرفي مي کنيد؟
بهترين چيزي که مي توان اخلاق و رفتار شهدا را با آن تجسم کرد و يافت، وصيت نامه هاي آنهاست.
همان موردي که حضرت امام (ره) در رهنمودهايش دارد که: وصيت نامه هاي شهدا را بخوانيد.

وقتي دلتان براي دوستان شهيدتان تنگ مي شود؟
هميشه در چنين مواردي در ذهنم مرور مي کنم که خداوند آنها را که دوست داشته برده است و اين چيزي است که در عمق جانم به آن معتقدم: آنهايي که شهيد شدند امتيازات خاصي داشتند.

سر مزار کدام يک بيشتر حاضر مي شويد؟
ـ سر مزار هم مباحثه ام، شهيد محمد تقي محمدي که روزگاري با هم نهج البلاغه مي خوانديم.
و هر وقت دزفول مي روم، در مزارگاه شهدا حاضر مي شوم.

به نظر شما، واژه شهادت، مفهومي جهاني است؟
ـ اگر منظور اين است که همه مردم جهان به اين مفهوم متخلق باشند، خير اما اگر مراد اين است که اين واژه، هميشه کارآيي خود را دارد، قطعا چنين است. شهادت، کهنه نمي شود و از ارزش آن کم نمي گردد.

ميان اين همه رنگ و زنگ که جهان امروز دچار است بخواهيم طلبه شهيد را تعريف کنيم بايد بگوييم ....؟‌
بايد بگوييم، بهترين معلم اخلاق، بهترين معلم تهذيب نفس، بهترين شمع معنويت.
چرا که در اين عصر ارتباطات و رسانه و دنياي مدرنيته و تکنولوژي گمشده اصلي انسان ها معنويت است و بهترين معلم، شهدا بالاخص شهداي روحاني اند.

حرف آخر؟
ـ طلاب نسل حاضر! ضرورت اولِ امروز، درس خواندن و خوب خواندن است. طلبه درس خوان و با سواد در همه عرصه ها مفيد است در جنگ و بعد از جنگ./1324/د101/ج

ارسال نظرات