متری شیش و نیم در پی ناکجاآباد
باشگاه نویسندگان حوزوی خبرگزاری رسا، علی مهدیان
فرصت کردم به تازگی فیلم متری شیش و نیم رو ببینم. ابد و یک روز انتظارم را از سعید روستایی بالا برده بود و همین کافی بود که منتظر فرصتی باشم تا فیلم دوم او را هم نظاره کنم.
«ابد و یک روز» را دوست داشتم. احساس میکردم یک دارایی مهم را یافته است و از پشت همه سختیها و فلاکتها آن را با صدای بلند فریاد میزند. بازگشت به هویت جمعی خودمان. این هویت جمعی آن قدر ارزشمند بود که می پذیرفتی سمیه به آن برگردد. ولو این هویت در دل تلخیها و سیاهیها و ابهامها قرار داشت. اما نور امید از همانجا تلولو میکرد وقتی برادر کوچک سمیه را یقین می کردی که از دل همین هویت بنا است برخیزد و بزرگ شود.
اما متری شش و نیم فیلم ناقصی بود. ولو هنرمندانه ساخته شده بود. سعید روستایی این جا تلاش میکرد نشان دهد پلیس و قاضی که نماد حاکمان هستند نه ریشه مشکلات هستند و نه راه حل. قاضی عادل و مهربان و پلیس فداکار و پاک، اما هیچ نقشی در حل مشکلات ندارند.
ریشهی اصلی مشکلات، مجرمانی که ما میشناسیم هم نیستند. بخش عمدهای از فیلم سعی میکند به تو بقبولاند که این مجرمها خیلی هم مجرم نیستند. تا تو با آنها همدل شوی؛ و در نهایت هنگام اعدامشان همه این تلخیها را انتساب بدهی به فقر و بیعدالتی فراگیر اجتماعی.
اگر ریشه اصلی مشکلات یک فقر و بی عدالتی اجتماعی فراگیر است. خوب علت این فقر و بی عدالتی فراگیر چیست؟ فیلم هم حکومت را تطهیر کرده و هم مردم را؛ و این یعنی آدرس به هیچ میدهد و به ابهام. فیلم هیچ حرف اثباتی برای مخاطب ندارد؛ و این یعنی ناکجا آباد.
نفیها وقتی بر بستر هیچ اثباتی سوار نباشند یک اندیشه پست مدرن بیخاصیت خواهند بود که فقط بلدند خراب کنند و نشانی برای آباد کردن نمیشناسند. حتی کودک ژیمناستیک کار داستان هم در میانه این تلخی بیهوده میچرخد. بیهوده است و هیچ حس امیدی را بر نمیانگیزد.
با این حساب خروجی فیلم فقط فریاد یک ناامیدی عمیق و فراگیر است که هیچ راه حلی برای آن سراغ نداری. یعنی شاید اگر چند قدم دیگر سعید روستایی پیش برود سر از اصغر فرهادی درآورد./918/د101/س