اگر فراماسونی اسرار درون را افشا می کرد کشته میشد
اشاره
استاد قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و مسئول کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی کتابخانه مجلس شورای اسلامی در سلسله گفتگوهایی با خبرنگار خبرگزاری رسا به جریان شناسی تاریخ نگاری در ایران معاصر پرداخته و 5 جریان غالب تاریخ نگار در ایران را معرفی و تحلیل کرده است. این 5 جریان تاریخی عبارتند از: تاریخنگاری کمونیستی در ایران، تاریخنگاری ناسیونالیستی در ایران، تاریخنگاری غربگرا در ایران، تاریخنگاری شرقشناسی در ایران و تاریخنگاری اسلامی در ایران.
استاد تاریخ معاصر ایران در این قسمت از گفتگو با خبرگزاری رسا درباره تاریخ نگاران غربگرا، علت نامگذاری تشکیلات فراماسونری در ایران به «فراموشخانه» را مخفی کاری شدید این انجمن استعمارزده دانست و در ادامه به صورت گذرا به اسامی و جایگاه برخی از فعال ترین اعضای تشکیلات فراماسونری پرداخت؛ فراماسونرهایی مانند: ابراهیم خواجه نوری، ابوالحسن عمید نوری، ایلقانیان، جبیب ثابت، جهانشاه صالح، حسن شهباز، دکتر احمد هومن، دکتر جهان شاه صالح، دکتر جهانگیر آموزگار ، دکتر خداداد فرمان فرمایان، دکتر ذبیحالله قربان، دکتر صدرالدین نبوی، دکتر فرهنگ مهر، دکتر کاوه فرمانفرمایان، دکتر مصطفی الموتی، ذبیحالله صفا، سپهبد علی محمد خادمی، شریف امامی، عباس مسعودی، عبدالله ریاضی، عبدالله والا، علی سپهر، غلامحسین مصدق، فریدون برجاوند، اللهیار صالح، محسن خواجهنوری، محمد صنعتی، محمدعلی مسعودی، محمود طلوعی، محمود هومن، منصور روحانی، منوچهر ارجمند، منوچهر گودرزی، مهندس سیروس ارجمند، مهندس محسن فروغی، نادر صالح.
ادامه گفتگوی استاد قاسم تبریزی با خبرنگار خبرگزاری رسا در موضوع تاریخ نگاری غربگرا در ایران معاصر تقدیم خوانندگان معزز می شود.
علت نامگذاری تشکیلات ماسونری به فراموشخانه
اسم تشکیلات ماسونری را در ایران فراموشخانه گذاشتند؛ یعنی هرچه در تشکیلات دیدی را فراموش کن و در بیرون مطرح نکن. اصل بر حفظ اسرار بود؛ لذا اصلاً از فراماسونها کسی نداریم که بگوید در درون جامع آدمیت یا لژ بیداری چه گذشت. تعهد داده بودند و مقید بودند که اسرار را به بیرون درز ندهند. سندی نداریم، ولی میگویند اگر فراماسونی اسرار درون را افشا کند کشته میشود. نمیدانم این حرف چقدر درست است.
حتی دکتر مصدق با اینکه به لژ جامع آدمیت میرود، اصلاً چیزی نمیگوید. وقتی از او میپرسند، میگوید یک روز به ما گفتند یک جا جلسهای است. به جلسه رفتیم و گفتند اینجا فراماسونری است و دیگر نرفتیم؛ درحالیکه یک سالونیم در آنجا بود و مدتی نیز صندوقدار بود، ولی هیچ چیز نگفت.
از درون تشکیلات فراماسونی اطلاعی درز نکرد
ورود به تشکیلات بهراحتی نبود و هر کسی را به آن راه نمیدادند. در لژ بیداری هست که هر کس میخواست عضو شود، دو نفر از اعضای مهم لژ باید او را تأیید میکردند. بعد او نیز باید تعهد بدهد.
الان نیز ممکن است ماسون باشد، ولی سیستم و به صورت تشکیلات نیست؛ یعنی بعد از انقلاب در ایران تشکیلات فراماسونری نداریم؛ ولی افرادش با همان تفکر اومانیستی هستند. دو سه سال قبل در جایی خواندم دو نفر از فراماسونهای قدیمی ایران، از آمریکا و اروپا به جمهوری آذربایجان رفتهاند و در آنجا تشکیلات فراماسونری راه انداختهاند. اما اطلاعاتی نداریم آنها چه کسانی هستند.
آمریکاییها بعد از فروپاشی شوروی در ارمنستان و آذربایجان دانشگاه درست کردند و سه رشته زبان و مدیریت و اقتصاد درس میدادند.
سیری در اسامی و جایگاههای اعضای تشکیلات فراماسونری
درباره 28 نفر از چهرههای مهمِ سیاسی فرهنگیِ تأثیرگذار که هم بهائی بودند و هم فراماسون تحقیق میکنیم. این شخصیتها قبل از انقلاب و در حاکمیت پهلوی و اقتدار آمریکاییها و انگلیسیها، از وزرا، اساتید دانشگاه و عرصههای مختلف فعال بودند. البته هنوز تحقیقمان کامل نشده است.
در اینجا اسامی و جایگاههای برخی از چهرههایی که در تشکیلات فرماسونری بودند را نام میبریم. نکته جالب این است که در این تشکیلات، بهاییت، صهیونیست و فراماسونری را میبینید:
عباس مسعودی از مؤسسه اطلاعات.
سپهبد علیمحمد خادمی عضو تشکیلات بهاییت. او حدود نُه شغل داشت که یکی از آنها فعالیت در سازمان هواپیمایی کشوری بود.
حبیب ثابت از بهاییان و کارخانهدار بود.
مهندس سیروس ارجمند که از بهاییهای فعال بود.
مهندس محسن فروغی، پسر محمدعلی فروغی، از فراماسونها بود.
دکتر جهانشاه صالح، رئیس دانشگاه تهران بود، البته او طبیب خانواده شاه نیز بود.
دکتر احمد هومن که یکی از پیچیدهترین فراماسونهای ایران بود. از دهه 20 دو برادر بودند. برادرش، محمود هومن، استاد دانشگاه بود و فلسفه تدریس میکرد، از فراماسونهای فعال بود و بعد از انقلاب فرار کرد و به آلمان رفت. اما احمد هومن در ایران ماند و نامهای به امام نوشت مبنی بر اینکه اصلاً تشکیلات فراماسونری طرفدار اسلام و دین است و ما رهبری شما را قبول داریم. این نامه سندی بود بر عضویت او در تشکیلات فراماسونری؛ اگرچه ما اسناد ساواک نیز داشتیم. او دستگیر میشود و مدتی که در زندان بود هیچ حرفی درباره فراماسونری نمیزند. هر وقت میرفتند تا با او صحبت کنند، فقط درباره حافظ و سعدی صحبت میکرد. آدم پیچیدهای بود. شاید نام او در حدود هفت هشت لژ باشد. سن بالایی داشت و برخوردی هم با او نمیشود. در زندان نتوانستند چیزی از او دربیاورند و آزاد میشود. در خانهاش هم چیزی نداشت. او مجله «مسائل ایران» را منتشر، و تحلیل جهانی از اوضاع ارائه میکرد. «مسائل ایران»، یکی از مجلات مهم آن دوران است. احمد هومن، محمود طلوعی را مسئول این مجله میکند.
ابراهیم خواجهنوری نیز از فراماسونهای برجسته بود و بیشتر با جمال امامی و انگلیسیها کار میکرد. بعد به آمریکاییها نزدیک شد. از سال 1320، عضو حزب عدالت و از نزدیکان علی دشتی بود. او مجموعهای از زندگینامه هجده رجال را با عنوان «بازیگران عصر طلایی» نوشت. او در دوران رضاشاه بر مبنای سیاست رژیم مینوشت. علیه شهید مدرس نیز نوشته بود. آدم جسوری بود. به دنبال قدرت و مطرح کردن خودش بود، ولی زندگی سادهای داشت. سبک جدیدی به وجود آورده بود و بیشتر، از علم روانشناسی برای نوشتن زندگینامهها استفاده میکرد.
منصور روحانی، وزیر کشاورزی و نیرو و از بهاییهای فعال بود.
علی سپهر، روزنامهنگار و مدیر روزنامه دیپلمات بود.
دکتر کاوه فرمانفرمایان، که اوایل پدر و برادر بزرگ و خانوادهاش جزو جریان انگلیسی بودند، بعد همهشان آمریکایی شدند. سیودو خواهر و برادر بودند که فقط یکی از آنها مریم بود که تودهای بود.
غلامحسین مصدق، پسر دکتر مصدق که حدود سال 1370 جزو تشکیلات روتاری است.
عبدالله والا، مجله «تهران مصور» داشت.
فریدون برجاوند بود.
حسن شهباز، کارمند سفارت آمریکا بود و کتابهای داستان ترجمه میکرد. او بعد از انقلاب به آمریکا رفت و مجله «رهاورد» را منتشر کرد که علیه اسلام و دین و انقلاب بود. او فوت کرده است، ولی دخترش هنوز آن مجله را ادامه میدهد.
نادر صالح، برادر اللهیار و جهانشاه صالح است.
دکتر صدرالدین نبوی استاد دانشگاه بود. او در سال 57 حزب دموکراتیک اسلامی را تأسیس کرد، ولی پا نگرفت.
دکتر ذبیحالله قربان، رئیس دانشکده پزشکی شیراز و از بهاییهای فعال بود. ذبیحالله قربان در پنج لژ فراماسونری عضویت داشت؛ پسرش کامبیز نیز استاد دانشگاه بود.
دکتر فرهنگ مهر، از بهاییهای فعال است. او از بهاییهای فعال و مدتها رئیس دانشگاه شیراز بود.
منوچهر ارجمند، رئیس بیمارستان بود.
محمد صنعتی، در کرمان فعالیت داشت. از اعضای باشگاهی که داشتند دکتر خداداد فرمان فرمایان، منوچهر گودرزی و دکتر جهانگیر آموزگار بود. اینها نویسنده هم هستند. دکتر جمشید آموزگار (که نخستوزیر شد) نیز عضو تشکیلاتی بود که در سال 39 تأسیس شد.
یکی از فراماسونهای مهم، شریف امامی بود.
عبدالله ریاضی مثل برخی دیگر، در لژهای متعددی عضو بود. او استاد دانشکده فنی، و مدتی رئیس آنجا بود. بعد رئیس مجلس شواری ملی شد. در لژ ژاندارک، لژ دانش، لژ راضی و لژ بزرگ ایران عضویت داشت؛ در کنار محمدعلی مسعودی، محسن خواجهنوری و ایلقانیان که از صهیونیستها بود.
ذبیحالله صفا، از چهرههای فراماسونری است. او بیشتر به تاریخ ادبیات میپرداخت و شش جلد کتاب تاریخ ادبیات دارد. استاد دانشگاه و مدیرکل وزارت فرهنگ و هنر در دوران پهلوی بوده است. در دهه 20 روزنامهنویس بود. بعد از انقلاب فرار میکند و به آلمان پناهنده میشود. در کتاب تاریخ ادبیاتش نیز به علما و بزرگان توهین و اسائه ادب میکند. او ادبیات و شعر را منهای اسلام و دین مطرح میکند. میشود گفت تقریباً نوعی تقلید از تاریخ ادبیات ادوارد براون است.
دکتر مصطفی الموتی، فراماسون است. او هم روزنامهنگار بود و هم وکیل مجلس. در مجلس و در دولت بعد از کودتا نقش قابل توجهی داشت. با ابوالحسن عمید نوری از روزنامهنگارهای دهه بیست تا پنجاه، و از چهرههای وابسته به سیاست انگلیس و جزو ماسونهای انگلیسی بود. بعد از انقلاب نیز فرار کرد و به انگلستان پناهنده شد. در انگلستان 16 جلد کتاب درباره عصر پهلوی نوشت. در این کتاب، هم پهلوی را تبرئه میکند و هم جریان فراماسونری را. چهار جلد نیز درباره رجال سیاسی پهلوی نوشت. از وزرا و نمایندگان و رؤسای مجلسین بود. در روزنامه کیهان لندن نیز مقالاتی داشته است. بیشترین ارتباطش در دوره پهلوی با حزب ملیون به رهبری منوچهر اقبال بود. اقبال از چهرههای انگلیسی آن دوران به حساب میآید. بعد از انقلاب نیز در لندن مشغول به کار بود و حدود سه سال قبل در انگستان فوت کرد. او میدانست اگر در ایران بماند، جزو اعدامیهاست، چون ابوالحسن عمید نوری اعدام شده بود.
محمود طلوعی از فراماسونها و عضو لژ فراماسونری است که اسمش در کتاب اسناد فراماسونری آمده است. او از دهه بیست تا پنجاه روزنامهنگار بود. محمود هومن، از اساتید اعظم لژ فراماسونری و از چهرههای فراماسونری، در دهه پنجاه مجلهای را به نام مسائل ایران تأسیس میکند. هومن، پشت پرده مجله بود و محمود طلوعی را مسئول آن مجله قرار داد. این مجله، اوضاع جهان را بر اساس نگرش و مواضع خودشان تحلیل میکرد. طلوعی قبل از انقلاب اصلاً کتابی نداشت، اما بعد از انقلاب شروع میکند به تاریخنگاری درباره ایران و بیش از هشتاد جلد کتاب مینویسد. کتابهایش بهدردبخور نیست و مغشوش کردن تاریخ است؛ البته از دیدگاه خودشان خوب است. ما روزنامهنگارهایی داشتیم که به تعبیر امروزیها کتابساز بودند تا کتاب نویس؛ با قلم ادبیشان، و یک مقدار نمک، تاریخ تنظیم میکردند. اینها دو دسته بودند؛ یک دسته بازاری که به دنبال سود و موقعیت بودند، یک عده نیز آدمهای سیاسی یا مانند محمود طلوعی، ماسون بودند که با اهداف خاص کار میکردند. او کتابی دارد به نام «پدر و پسر» که درباره دو دیکتاتورِ رضاخان و محمدرضا است. درباره فراماسونری دو جلد کتاب نوشته است. فراماسونری که طلوعی مطرح میکند، به غرب وابسته نیست و در مملکت خیانت و جنایت نمیکند! اینها در یک دوره -سال 58 تا 70- در زمانی که خلأیی در متون تاریخی داشتیم، تاریخنگاری میکنند و افسانهها میبافند! به قول آقای بهبودی انقلاب که پیروز شد گفتیم کار میکنیم؛ که جنگ شروع شد و جنگ، مسئله اول ما بود. سراغ جنگ رفتیم و وقتی برگشتیم دیدیم اینها بازار را برایمان پر از کتابهای تاریخی کردهاند.
گفتگو از: محمد مهدی زارع
ویرایش: سید مجتبی رفیعی