لیبرالها از مجلس یازدهم چه میخواهند؟
به گزارش خبرگزاري رسا، محمد زعیمزاده، جانشین سردبیر روزنامه «فرهیختگان» در سرمقاله امروز نوشت: مرور خاطرات سیاست ایرانی در سالهای 82 و 83 که منجر به انتخاب سال 84 شد، مهمترین کابوس این روزهای اصلاحطلبان و حامیان حسن روحانی است.
سالهایی که بهواسطه مصرفشدن گفتمان دولت اصلاحات و فاصله معنادار عملکرد مجلس و دولت یکدستشده با شعارهای رادیکال دوم خرداد ادبیاتی جدید نضج گرفته و دولتی سر کار آمد که نقطه مقابل نظریهپردازیهای همه آن ایام بود.
اگر شیب ابتلای نمودار دولت دوم خرداد به محبوبیت در دوسال آخر نزولی شده بود، این اتفاق برای دولت روحانی مدتها زودتر افتاده است، دولتی که هرقدر اصلاحطلبها خواستند با آن در افکارعمومی فاصلهگذاریکنند، نشد که نشد. این عدم توفیق در فاصلهگذاری اجتماعی با دولت نتیجهای جز خودتحریمی در بازی دموکراسی نداشت، مجید انصاری سرلیست فهرست نیمبند اصلاحطلبان در انتخابات مجلس یازدهم که اینبار از ترس تحمیل هزینه دوپینگ تکرار هم پشتسرش نبود قبل از انتخابات خبر داد که در زمان ثبتنام رئیس دولت اصلاحات از صدوچند اصلاحطلب خواسته که در انتخابات ثبتنام کنند اما فقط پنجنفر این ریسک را پذیرفتهاند. نودوچند نفری که روی سیدمحمد خاتمی را زمین انداختند، میدانستند قبل از آنکه پروندهشان به دست آیتالله جنتی بیفتد با چک سفیدامضایی که در سالهای 92 و 96 به روحانی دادهاند و البته با دلار 15هزار تومانی و سکه 6میلیونی و پراید 60میلیونی و خانه متری 12میلیون و تورم 50درصدی و فراکسیون تماشاچی امید و طرحهای عمرانی فریزشده تهران و گلولههای تفنگ محمدعلی نجفی و... در افکارعمومی ردصلاحیت شدهاند.
حتی مصطفی تاجزاده هم که در همهحال دال مرکزی تحلیلش نقد نظارت استصوابی است درمورد عدم حضور اصلاحطلبان رادیکال در انتخابات یازدهم میگوید اینبار ماجرا فرق داشت، نه حاکمیت ما را میخواست (اشاره به شورای نگهبان) نه مردم، نه بالا ما را میخواست و نه پایین!
اما فردای انتخابات برای اصلاحطلبان روز دیگری است. اگر رقیب متوجه نباشد آنها خوب میدانند که مسیر تغییر و تحول و انتخاب در بهار 1400 از پارلمان یازدهم میگذرد. اگر تیمی در رقابتی ترک زمین کرده و حالا تماشاچی بازی رقیب است، چرا تلاش نکند روی تمرین حریف اثر بگذارد و بازی آن را خراب نکند؟
این منطق تحلیلها، نوشتهها و کنشگریهای جریان اصلاحطلب و حامی دولت در روزهای اخیر بوده است، هدفگذاری این جریان خیلی واضح است، آنها بازی پیچیدهای طراحی نکردهاند اگر رقبای دولت مستقر و اهالی مجلس یازدهم قواعد بازی را بدانند و به آن پایبند باشند.
طراحی اصلاحطلبان برای اثربخشی روی مجلس یازدهم به دو فاز سیاسی-رسانهای و گفتمانی تقسیم میشود. در فاز اول روی استعداد بالای رقیب در بازیهای سرکاری مانند وحدت و کثرت و... حساب ویژهای باز کردهاند، قبلتر هم گفتیم آنچه میتواند برای مجلس یازدهم مزیتسازی کند ارائه تصویری دغدغهمند و کاراست، مجلسی که بتواند در چارچوب گفتمان کارآمدی، جمهوری اسلامی را در حد بضاعت پیش ببرد و هشدار دادیم که به هر دلیل اگر آغاز مجلس با دعوا بر سر قدرت باشد، تصویرش در ذهن مردم حاکمیت جمعی تازهبهدوران رسیده قدرتطلب است و این یعنی همزمانی مراسم تولد و ختم مجلس یازدهم!
سرمایهگذاری جریان اصلاحطلب روی این شکاف و این دعوا امری طبیعی و منطقی است، اما آنچه غیرمنطقی و خردگریز است بازی جمعی از مجلس یازدهمیها در این پازل است. حکایت این دوستان ماجرای بندهخدایی است که پوست موز دید و گفت وای بازهم باید زمین بخورم.
اقدام قابل پیشبینی دوم تمرکز روی ادبیات افرادی است که زمینه لازم برای تشدید دوگانههای اجتماعی و فرهنگی را دارند. کلیدواژه مجلس اقلیت در چنین بستری به شکل جدی معنا پیدا خواهد کرد، مجلس یازدهم اگر بهجای آنکه در افکارعمومی یک مجلس خردگرا، تحولخواه، در مسیر عدالت و هواخواه آزادی تصویر شود، مجلسی رادیکال در حوزههای اجتماعی، فرهنگی و... از کار دربیاید، آنوقت آن واژهسازی در افکارعمومی جای خواهد گرفت و برای اصلاحطلبان کار خواهد کرد.
مجلس تکهتکه و نامنسجم که ادبیات روشنی برای حل مسائل نداشته باشد، خواست بعدی جریان رقیب است. چنین مجلسی که حداکثر شبیه مجالس هشتم و نهم خواهد بود در خوشبینانهترین حالت به پارلمانی خنثی بدل میشود که فایدهای برای کشور نخواهد داشت، سالهای نخست مجلس هفتم نقطه مقابل چنین مجلسی است، جمعی باانگیزه با دید موسع میتوانند یک مجلس پرتحرک با ایدههای کارا بسازند که طعم تحول را ولو بهاندازه یکسال به مردم بچشانند.
سطح دوم عملیات اما به حوزه گفتمانی برمیگردد، وقتی دولتی با ایدههای نولیبرال سالها در کشور حاکم است به شکل طبیعی پس از افول آن ادبیات عدالتخواهی و مردمگرایی امکان بازتولید پیدا میکند و قطعا در چنین فضایی انگیزههای ترور گفتمانی تقویت میشود.
از سوی لیبرالها دنیا به دوگانه موافقان و مخالفان لیبرالیسم تقسیم خواهد شد و مخالفت با لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی هم مارکسیسم نامیده میشود، با این دوگانهسازی جرج بوشوار، هر تلاشی برای پیشبرد عدالت برچسب سرخ و مهر داسوچکش میخورد.
در این ادبیات نام مردمگرایی میشود پوپولیسم و تقویت قدرت بازدارندگی ماجراجویی قلمداد میشود، لاجرم هر حرکت بنیادینی که بخواهد انجام شود و تحول ایجاد کند ازسوی لیبرالها تلاش میشود ابتدا در فضاهای نخبگانی و بعد با مثالهای سادهسازیشده میان مردم به یکی از صفات رذیله بالا موصوف شود.
راهحل مواجهه با این تکنیک هم استفاده از استدلالهای عمومی در مراحل گوناگون تصمیمات مجلس از طراحی و تصمیم تا اجراست، مجلس باید بتواند در حوزههای مختلف تصمیمات شجاعانه، روشن و همهفهم بگیرد که خیر عمومی را دربر گیرد و قابل توضیح دادن برای همه مردم باشد./1360/