۲۱ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۵:۵۷
کد خبر: ۶۷۷۹۰۰
به مناسبت سالروز شهادت شهید صیاد شیرازی؛

مروری بر خاطرات شهید صیاد شیرازی از روزهای انقلاب

مروری بر خاطرات شهید صیاد شیرازی از روزهای انقلاب
شهید صیاد شیرازی با اشاره به مبارزه مردم ایران با طاغوت و موضع بدنه‌ی ارتش در آن روزها نیز می‌گويد: «اوايل خيلی شدت اين كراهت [قرار گرفتن ارتشی‌ها در برابر مردم] بالا بود، ما هم از اين مطالب رنج می‌برديم؛ يعني رنجمان از اين بود كه از داخل می‌دانستيم چه خبر است، يعنی وضع روحيه‌ها خوب نبود.

به گزارش خبرگزاری رسا، سپهبد شهید علی صیاد شیرازی از جمله نظامیانِ مخالف رژیم پهلوی بود که با وجود حضور در ارتش شاهنشاهی، باکی از فعالیت‌های انقلابی و مبارزاتی نداشت. او در روزهای مبارزه اقدام به راه‌اندازی تشکیلات مخفی در ارتش نمود. شهید صیاد شیرازی در این باره می‌گوید: «یک روز راحت باش بود؛ دانشجویان هم همه دانشجویان دوران عالی بودند. یکی از سروان ها آمد داخل راهرو و به من گفت: فلانی من به نظرم می‌رسد که تو به یک جاهایی وصلی و یک تشکیلاتی، یک برنامه‌هایی داری. ما می‌خواهیم خواهش کنیم که ما را هم وصل کنی، با ذهنیتی که شبکه ضداطلاعات برای ما درست کرده بود، به او گفتم نه بابا، ما همان نمازمان را می‌خوانیم و خودمان هم یک مطالعاتی داریم. حالا دنبال چه می‌گردی؟ آمدم او راسر بدوانم، دیدم نه این دست بردار نیست.

نام او سید حسام هاشمی بود... دیدم که نه این خیلی اصرار می‌کند. گفتم حالا که این طور است من می‌آیم خانه شما. گفت باشد در خدمتتان هستیم. گفت اجازه می دهید که برادر خانم من هم باشد؟ او هم دانشجو و سروانی بود به نام صادقی پویا و الان تیمسار است.

رفتم خانه‌شان، دیدم اینها خانم‌های محجبه‌ای دارند و خیلی وضعشان اسلامی است. من همان جا به آنها مهر پیدا کردم و خیلی اطمینان پیدا کردم که اینها مؤمن هستند. اینها شدند اولین هسته تشکیلاتی ما، یعنی با همین مراجعه فهمیدم باید سازماندهی بکنیم.

ما هفته‌ای یک شب با این‌ها جلسه می‌گذاشتیم و یک مقدار روی قرآن کار می‌کردیم. یک مقدار هم می‌رفتیم در بحث‌های سیاسی که اوضاع بیرون را منتقل بکنیم منتهی من به او هیچ چیزی نمی‌گفتم که با چه کسانی در ارتباط هستم. ارتباطم هم با تهران بود. در تهران از یک طرف با شهید کلاهدوز، در شیراز هم با سرتیپ شهید حسن اقارب پرست. وقتی که روی این‌ها کار کردیم دیدیم که نه الحمدلله اهل و جدی هستند، گفتیم پس حالا که این طور است یادتان باشد که دوره شما دارد تمام می‌شود. به هر پادگانی می روید در آن پادگان سازمان را تشکیل بدهید که بعد ما با هم مرتبط باشیم.

رفتند و بعد از مدتی به من خبر دادند که ما به لشکر ۷۷ مشهد منتقل شدیم و توانستیم افرادی را شناسایی کنیم، ستوانی در قوچان داریم که خیلی انقلابی و خوب است. ولی خود شما اگر می‌توانید او را ببینید. گفتم باشد، چون مسیر من دره گز است با خانواده می روم و به او سر می‌زنم؛ می‌روم پادگان قوچان و او را میبینم. البته به او ندا بده که آمادگی داشته باشد که کسی شکی نبرد. این سازمان و تشکیلات بعد همین طور سه نفر سه نفر متکی به من می‌شدند. آن سه نفر همدیگر را نمی‌شناختند، یعنی سه نفر مستقل با خودم ارتباط برقرار می‌کردند. به این ترتیب مسائل را کشاندیم به درون خانه‌ها؛ خیلی زمینه‌ها فراهم بود.»

 

شهید صیاد شیرازی با اشاره به مبارزه مردم ایران با طاغوت و موضع بدنه‌ی ارتش در آن روزها نیز می‌گوید: «اوایل خیلی شدت این کراهت [قرار گرفتن ارتشی‌ها در برابر مردم] بالا بود، ما هم از این مطالب رنج می‌بردیم؛ یعنی رنجمان از این بود که از داخل می‌دانستیم چه خبر است، یعنی وضع روحیه‌ها خوب نبود. افکار عمومی در ارتش آنقدر وابستگی به شاه نداشتند؛ از یک طرف هم زمینه برای آگاهی اینها کم بود، چون ارتباط اینها با مردم کم بود.

بخشی از ارتشی‌ها داخل خانه‌های سازمانی بودند و اصلاً بین مردم نبودند، بخشی هم که بودند آن‌قدر در زمان طاغوت کار و گرفتاری برایشان می‌تراشیدند که وقتی کسی می‌رفت خانه، حال این را نداشت که ببیند اوضاع چه خبر است. این کراهت را بعدها دیدیم که خداوند چقدر در آن حکمت قرار داده بود. همین کراهتی را که ارتشیان در مقابل مردم باشند. دیدیم یکی از منفذها و یا بهتر بگوئیم، کانال‌های بسیار وسیع ارتباط را بین حقیقتی که در بین مردم می‌گذشت و ارتشی‌ها، همین حکومت نظامی بود. یعنی اینها وقتی می‌آمدند و مردم را در مقابل خود می‌دیدند که فریاد می‌زدند، به صورت زنده و بدون واسطه حقایق را می‌دیدند. به جز یک تعداد قلیلی که چشم و قلب و فکرشان برای درک این‌جور حقایق کور بود، همه داشتند بیدار می‌شدند؛ یعنی به تناسب تعداد حضور ارتشی‌ها در بین مردم برای مقابله با مردم در حکومت نظامی، این اطلاعات به صورت زنده به ارتشی‌ها منتقل می‌شد؛ در صورتی که داخل سربازخانه‌ها کسی جرئت نداشت از این حرف‌ها بزند. هر کس فکر می‌کرد این می‌رود به کس دیگر می‌گوید، بحث نمی‌توانستیم بکنیم.»

 

هنگامی که در 19 مرداد 1357 در اصفهان حکومت نظامی اعلام شد، سپهبد صیاد شیرازی در آن موقع در اصفهان حضور داشت؛ او درباره‌ی چگونگی اجرای حکومت نظامی می‌گوید: «اصفهان بعد از تهران اولین جایی بود که حساسیت ایجاد کرد برای حکومت، در نتیجه زمینه‌ی حکومت نظامی در آن برقرار شد. حکومت نظامی معنی‌اش این بود که با هسته‌های یگان‌های ارتش آمدند و در شهر مستقر شدند و جلوی تجمع و تظاهرات مردم را گرفتند. یک چند جلسه‌ای این کار را کردند؛ ولی دیدند حریف خود نظامی‌ها نمی‌شوند؛ چون آنها در برابر دستورات نرمش می‌کردند، یعنی تمایل به ایستادگی در برابر مردم نداشتند. ناجی فرمانده‌ی حکومت نظامی هم کسی بود که کورکورانه و خشک دستورات را اجرا می‌کرد.»

 

شهید صیاد شیرازی با اشاره به پیامدهای فاجعه 17 شهریور و واکنش بدنه ارتش به جنایت رژیم می‌گوید: «سید محمود آذین به من گفت که فلانی من یک آرزو دارم که برای انقلاب خدمت کنم؛ آن هم اینکه یک جور فرصت بشود من این خسروداد را بکشم. با اطلاعاتی که از تهران داشتیم متوجه بودیم خسروداد مغز متفکر اقدامات چریکی بود. او فرمانده‌ی هوانیروز هم بود، یعنی دو تا فرماندهی را به او داده بودند. با این دو تا فرماندهی، برای مقابله مردم تهران طراحی می‌کرد؛ یعنی آن هفده شهریوری که شما از آن به عنوان جمعه‌ی سیاه یاد می‌کنید، شاید بخش عمده‌ی طراحی آن با خسروداد بود که از بالا هلی‌کوپتر و از پائین به ترتیب دیگر به مردم حمله کرد. در کار چریکی و جنگ‌های نامنظم آدم بسیار قویی بود. نزد امرای ارتش نفوذ داشت. گفت من می‌خواهم او را بکشم. گفتم اتفاقاً ما هم او را جزو جرثومه‌های فاسد می‌شناسیم.»

 


 

منبع: تاریخ شفاهی ارتش در انقلاب اسلامی

علی اصغر خواجه الدین
ارسال نظرات