ایرانیها دیگر دنبال توافق با غرب نیستند
به گزارش خبرگزاری رسا، دولت اوباما و دولت ترامپ دچار این توهم بودند که با اعمال تحریم و فشار اقتصادی میتوانند ایران را پای میز مذاکره بیاورند و جمهوری اسلامی را وادار به اعطای امتیاز کنند. امضای توافق هستهای در سال ۲۰۱۵ به این توهم آمریکاییها دامن زد، اما با وجود اینکه شکست سیاست «فشار حداکثری» دولت ترامپ، اشتباه بودن این فرضیه را اثبات کرد، دولت بایدن همچنان حاضر نیست این واقعیت را بپذیرد و دارد مسیر اشتباه دولت سابق آمریکا را ادامه میدهد.
جو بایدن (چپ) دارد مسیر اشتباهی را میرود که دونالد ترامپ (راست)، رئیسجمهور سابق آمریکا، رفت (+)
در طرف دیگر، همان بخشی از مردم ایران هم که زمانی امیدوار بودند مشکلات اقتصادی کشور از طریق مذاکره و توافق با آمریکا حلوفصل شود، اکنون دیگر امیدی به کشورهای غربی و وعدههایشان ندارند و بنابراین احیای برجام از هر زمان دیگری دشوارتر شده است. با توجه به انتخابات پیش رو و اقبال احتمالی ایرانیها به نامزد(ها) ی مخالف اتکا به غرب، به نظر میآید طولی نخواهد کشید که لولههای تنفس مصنوعی برجام کشیده شوند و حیات نباتی توافق هستهای (همراه با فرصت آمریکا و اروپا برای احیای این توافق) پایان یابد؛ مگر اینکه دولت آمریکا سیاستهای خود در قبال ایران را دچار تحولی اساسی کند.
اندیشکدهی آمریکایی «مؤسسهی بروکینگز» اخیراً طی گزارشی تحت عنوان «طبقهی متوسط ایران و توافق هستهای[۱]» به قلم «جواد صالحی اصفهانی[۲]» عضو ارشد برنامهی «توسعه و اقتصاد جهانی» و کارشناس این اندیشکده در حوزهی جمعیتشناسی و خاورمیانه، همین موضوعات را بررسی و نتیجهگیری کرده است که دولت بایدن بهتر است ابزار مورد علاقهی دولت آمریکا، یعنی تحریمهای اقتصادی، را رها کند و از راه دیگری برای مذاکره و توافق با ایران پا پیش بگذارد. آنچه در ادامه میخوانید، ترجمهی گزارش مؤسسهی بروکینگز است.
لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی کشور از رویکردها و دیدگاههای محافل رسانهای-اندیشکدهای بینالمللی این گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات این گزارش لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.
اخیراً مذاکرهکنندگان ایران و آمریکا برای گفتوگوهای غیرمستقیم در وین دیدار کردند و دربارهی روشهای بازگشت دو کشور به توافق هستهای سال ۲۰۱۵، که به طور رسمی تحت عنوان «برنامهی جامع اقدام مشترک» (برجام) شناخته میشود، توافق نمودند[۳]. میلیونها ایرانی همچنان از لحاظ اقتصادی تحت تأثیرِ هم تحریمهای «فشار حداکثری» آمریکا و هم همهگیری [کرونا] هستند. در همین حال، دولت بایدن منتظر مانده تا ابتدا ایران به تعهدات خود برگردد، تا بعد کاهش تحریمها را بررسی کند. دو جین یادداشت رسانهای و نامهی دوحزبی [با امضای اعضای دموکرات و جمهوریخواه] کنگره هم از پرزیدنت بایدن خواستهاند کارزار «فشار حداکثریِ» رئیسجمهور سابق آمریکا را حفظ کند و از خسارت واردشده به معیشت میلیونها ایرانی به عنوان اهرم فشار برای گرفتن امتیازات بیشتر استفاده نماید.
نشست مشترک ایران، روسیه، چین، اتحادیهی اروپا، انگلیس، فرانسه و آلمان در وین در تاریخ ۱۷ فروردین ۱۴۰۰ با هدف تلاش برای احیای برجام (+)
تأخیر در وصلهوپینه کردن توافقِ پارهشدهی هستهای صرفاً به دلیل دشواری در هماهنگی این مسئله نیست که چه کسی باید اول چه کاری را انجام بدهد. مسئله این است که این باور وجود دارد که تحریمها موضع ایران در مذاکرات را نرم میکنند. این اعتقاد، که البته شواهد زیادی برای اثبات صحت آن وجود ندارد، نتیجهی برداشت اشتباه از تاریخ توافق هستهایست. آنچه ایران را سال ۲۰۱۳ پای میز مذاکره نشاند، اضطرار اقتصادی ناشی از تحریمهای دولت اوباما نبود، بلکه اقبال مردمی و تمایل طبقهی متوسط ایران به بهبود اقتصادی از طریق دسترسی به اقتصاد جهانی بود؛ اگر نگوییم از طریق برقراری روابط بهتر با غرب.
بخشی از جمعیت ایران پیش از مذاکره با آمریکا و امضای برجام، تصور میکرد راهحل مشکلات اقتصادی کشور تلاش برای لغو تحریمهاست (+)
سال ۲۰۱۳، حسن روحانی، با حمایت قوی طبقهی متوسط، به عنوان رئیسجمهور ایران انتخاب شد تا دربارهی توافق هستهای با آمریکا مذاکره کند؛ چیزی که خواستهی اصلی رأیدهندگان بود. پیروزی روحانی ناشی از اضطرار اقتصادی نبود، بلکه ناشی از امید بود. اگرچه تحریمهای اوباما روی دستورکار [و مباحثات] انتخاباتی تأثیرگذار بود، اما نتیجهی انتخابات را تعیین نکرد. چند ماه پس از اعمال تحریمها، ارزش پول ایران سقوط کرد و تورمی ایجاد شد که دستاوردهای قبلی در بهبود سطح زندگی مردم عادی ایران، از جمله طبقهی متوسط، را تحتالشعاع قرار داد. با این حال، تحریمها بهتنهایی نمیتوانستند منجر به توافق هستهای بشوند؛ چنانکه تحریمهای بسیار شدیدتر در دورهی ترامپ بهخوبی این واقعیت را نشان دادند.
یک دهه رکود اقتصادی ناشی از تحریمها و وعدههای پوچ بینالمللی، طبقهی متوسط ایران را به جایی رسانده است که احتمالاً دربارهی نقش آیندهی خود به عنوان محرکی به نفع میانهروی سیاسی و جهانیسازی، تجدیدنظر خواهد کرد. دستاورد تیمهای بایدن و روحانی طی هفتههای آینده در وین میتواند این آینده را رقم بزند.
تحریمهای اقتصادی آمریکا و وعدههای پوچ غرب، احتمالاً طبقهی متوسط ایران را در انتخابات ریاستجمهوری پیش رو به سوی نامزدهایی سوق خواهد داد که شعارهایی غیر از «میانهروی» و «رابطه با جهان» بدهند (+)
ظهور طبقهی متوسط ایران
طی ۱۵ سال منتهی به تحریمهای سال ۲۰۱۱ اوباما، رشد اقتصادی پایدار در ایران سرانهی تولید ناخالص داخلی را دو برابر کرد، و میلیونها نفر را از فقر بیرون آورد و وارد طبقهی متوسط نمود. این اتفاق، نتیجهی اصلاحات بازارمحور پس از پایان جنگ با عراق، سرمایهگذاری دولتی روی زیرساختها، آموزش و پرورش، و درمان با اتکا روی روستاها، و همچنین افزایش قیمت نفت در دههی ۲۰۰۰ بود.
طی سالهای قبل از تحریم ایران در دولت اوباما و متعاقب آن امضای توافق هستهای، جمعیت فقیر در ایران روبهکاهش یافته و سهم طبقهی متوسط از کل جمعیت ایران بهسرعت رشد کرده بود (+)
دادههای نظرسنجی نشان میدهد در همین دوره سطح استاندارد زندگی در مناطق شهری، یعنی محل زندگی طبقهی متوسط، بیش از دو برابر شده است[۴]. طبق یک رقمِ عموماً پذیرفتهشده دربارهی حداقل درآمد[۵] (یعنی هزینههای سرانهی بالای ۱۱ دلار طبق شاخص برابری قدرت خرید، یا دو برابرِ خط فقرِ ۵/۵ دلاری تعیینشده توسط بانک جهانی برای کشورهای دارای درآمد «متوسط به بالا»)، در این دوره، طبقهی متوسط در ایران بهسرعت از ۲۸ درصد به ۶۰ درصد جمعیت رسید. اکثر این افراد از طبقهی فقیر آمده بودند؛ طبقهای که سهمش از جمعیت از ۳۳ درصد به ۷ درصد کاهش یافت. (در همین مدت، طبقهی «متوسط به پایین» از ۳۸ درصد به ۳۲ درصد کاهش یافت و سهم گروه دارای درآمدِ بالا دو برابر شد؛ از ۱ درصد به ۲ درصد.)
طی سالهای منتهی به مذاکرات و توافق هستهای، سطح استاندارد زندگی در مناطق شهری ایران، یعنی محل زندگی طبقهی متوسط، بیش از دو برابر شده بود (+)
قدرت انتخاباتی طبقهی متوسط
طبقهی متوسط ایران، به عنوان بزرگترین طبقهی اجتماعی با بیشترین تحصیلات، گروه قدرتمندی از رأیدهندگان را تشکیل میدهد. سال ۱۹۹۷، زمانی که ایران اولین رئیسجمهور میانهرو و طرفدار آشتی [با غرب]، یعنی محمد خاتمی، را انتخاب کرد، طبقهی متوسط فقط ۳۰/۵ درصد از کل جمعیت و ۵۶/۱ درصد از جمعیت تحصیلکرده و حائز سن رأیدهی (بالای ۱۶ سال و حداقل دارای تحصیلات دبیرستانی) را شامل میشد. این طبقه تا سال ۲۰۱۱، سهم خود را از جمعیت کل، دو برابر (۵۹/۸ درصد) کردند و سهمشان از جمعیت رأیدهندگانِ تحصیلکرده به ۸۰/۹ درصد رسید.
طبقهی متوسط ایران قدرت زیادی در تعیین سرنوشت انتخابات در این کشور دارد؛ این طبقهی اجتماعی سال ۹۲ از دستورکار روحانی، یعنی «اصلاح روابط با جهان» حمایت میکرد، اما تجربهی برجام احتمالاً نتیجهی دیگری را برای انتخابات امسال رقم خواهد زد (+)
انتخاب روحانی در سال ۲۰۱۳ به لطف حمایت طبقهی متوسط رقم خورد که از وعدههای او دربارهی پایان دادن به تحریمها و ترمیم روابط با غرب هیجانزده بودند. روحانی در دور اول در رقابت با شش نامزد دیگر با ۵۱ درصد آرا پیروز شد. چهار سال بعد، پس از آنکه دولت او توافق هستهای را امضا کرد، و اقتصاد ایران با کاهش کوتاهمدت تحریمها در سال ۲۰۱۶ دوباره جان گرفت، روحانی مجدداً با رأی بالا در انتخابات پیروز شد؛ ۵۷ درصد آرا را در مقابل رقیبش ابراهیم رئیسی، که در حال حاضر رئیس قدرتمند قوهی قضائیه است، به دست آورد. سهم روحانی از آرای مردم در منطقهای پررونق در شمال تهران (شمیرانات)، از ۴۹ درصد در سال ۲۰۱۳ به ۷۹ درصد در سال ۲۰۱۷ رسید؛ که نشاندهندهی افزایش محبوبیت او در میان طبقهی متوسط بود.
«دوباره روحانی»؛ رأی بالای مردم به حسن روحانی در انتخابات سال ۹۶، نتیجهی امیدِ بخشی از رأیدهندگان به اصلاح اوضاع اقتصادی کشور از طریق مذاکره و توافق با آمریکا و اروپا بود (+)
تحریمها و برجام
تحریمهای اوباما از آنجایی به تحقق توافق هستهای کمک کرد که توافقنامه [ی مدنظر او] مسیری صلحآمیز را برای رسیدن به اقتصادی فراهم میکرد که طبقهی متوسط ایران با آن آشنا بودند و زندگیشان در چارچوب آن رونق پیدا کرده بود. کمک دیگر تحریمها این بود که شکننده بودن پیوندهای جهانی ایران و نیاز این کشور به محدود کردن آرمانهای هستهایش به منظور دسترسی به اقتصاد جهانی را به طبقهی متوسط ایران نشان دادند. این تحریمها کارساز بودند، چون هدف کلی سیاست اوباما، تغییر رژیم و قرار دادن طبقهی متوسط ایران در برابر مقامات این کشور و نیروهای امنیتی قدرتمند ایران نبود.
در طرف مقابل، دونالد ترامپ و مایک پمپئو، وزیر خارجهاش خواهان تسلیم ایران بودند و غالباً دربارهی تغییر رژیم صحبت میکردند. از ایرانیها دعوت میکردند در سرنگونی دولتشان مشارکت کنند، بدون اینکه به آنها اطمینان بدهند اوضاع در ایران بهتر از کشورهای دیگر منطقه خواهد شد که تغییرات رادیکالِ مشابهی در آنها اتفاق افتاده بود. طبقهی متوسط ایران علاقهای به انجام این کار نداشت، چون پیشاپیش داشت با بحرانهای اقتصادی و درمانی دستوپنجه نرم میکرد. به عنوان نمونه، پاییز سال ۲۰۱۸، وقتی اعتراضات در پی افزایش قیمت بنزین آغاز شد، جای طبقهی متوسط در اعتراضات تهران و سایر شهرهای بزرگ به طرز محسوسی خالی بود[۶].
آیندهی طبقهی متوسط
بایدن ادعا میکند سیاست خارجیاش در خدمت طبقهی متوسط خواهد بود[۷]؛ البته طبقهی متوسط آمریکا. با این وجود، سیاست خارجی او باید نگاه بلندتر و گستردهتری هم به طبقههای متوسط در کشورهای در حال توسعه، بهویژه در خاورمیانه، داشته باشد. اغلب طبقات متوسط را محور ارزشهای دموکراتیک میدانند، اما این ارزشها در دورانهای دشوار اقتصادی شکوفا نمیشوند. همانطور که «جان مینارد کینز[۸]» [اقتصاددان انگلیسی که جنبههای تئوری و عملی «اقتصاد کلان» و سیاستهای اقتصادی دولتهای جهان را متحول کرد] سال ۱۹۱۹ هشدار داد[۹]، اضطرار اقتصادی بهراحتی میتواند کفهی ترازو را به نفع حاکمان مستبدی سنگین کند که امنیت اقتصادی را ارائه میدهند.
طبقهی متوسط ایران از سال ۲۰۱۱ تا کنون سوار یک قطار وحشت اقتصادی بوده [و با بالاوپایینهای زیادی مواجه شده] است. طی سالهای پیاپی شاهد رشد منفی و مثبت اقتصادی بودهاند؛ معمولاً متناظر با افزایش یا کاهش تحریمها. سال گذشته [۲۰۲۰ میلادی]، متوسط واقعی هزینههای سرانه در ایران به سطح قبل از افزایش قیمت نفت در سال ۲۰۰۱ برگشت. از سال ۲۰۱۱ تا کنون، جمعیت طبقهی متوسط ایران حدود ۸ میلیون نفر کاهش یافته است.
نتایج یک نظرسنجی در اوایل سال ۲۰۲۱ نشان میدهد مشکلات اقتصادی، ایرانیها را از حمایت از سیاستمداران میانهرو و جهانیسازی دور کرده است[۱۰]. حمایت از برجام از حدود ۸۰ درصد در زمان امضای آن به ۵۰ درصد در حال حاضر کاهش یافته است. اکثریت شرکتکنندگان در نظرسنجی معتقد بودند دولت ایران قبل از گفتوگو با بایدن باید منتظر لغو تحریمهای آمریکا بماند. نظرسنجی همچنین کاهش محبوبیت روحانی و دولتش را نشان داد. از هر سه ایرانی تنها یک نفر [حدود ۳۳ درصد] نظر مثبتی دربارهی روحانی دارد؛ این در حالی است که این آمار دربارهی ابراهیم رئیسی (که روحانی سال ۲۰۱۷ بهراحتی او را شکست داده بود) سه نفر از هر چهار ایرانی [معادل ۷۵ درصد] است. محبوبترین عضو کابینهی روحانی، یعنی جواد ظریف، وزیر خارجه، هم محبوبیت کمتر از رئیسی دارد.
برخی نظرسنجیها حکایت از افزایش محبوبیت «سید ابراهیم رئیسی» و کاهش محبوبیت حسن روحانی و اعضای کابینهاش دارند و همین مسئله احتمال احیای برجام در دولت بعدی ایران را ضعیفتر میکند (+)
با توجه به اینکه برجام تا ماه ژوئن سال جاری (یعنی زمانی که ایرانیها رئیسجمهور جدید خود را انتخاب میکنند) احیا و اجرا نخواهد شد، به احتمال زیاد محافظهکارها در سالهای آینده بر همهی قوههای حکومتی در ایران مسلط خواهند شد. در این صورت، کار بایدن برای بازگشت به برجام و تمدید [و توسعهی] آن دشوارتر خواهد شد. به هر حال، هر قدر هم برای آمریکا سخت باشد که ابزار مورد علاقهاش، یعنی تحریمها، را کنار بگذارد، باز هم از منظر بلندمدت بهتر است واشینگتن استفاده از طبقهی متوسط ایران به عنوان اهرم فشار علیه دولت این کشور را متوقف کند.
[۱] Iran’s middle class and the nuclear deal Link
[۲] Djavad Salehi-Isfahani Link
[۳] Iran and U.S. Agree on Path Back to Nuclear Deal Link
[۴] Iran Under Sanctions Link
[۵] The unprecedented expansion of the global middle class Link
[۶] As Iran Erupts in Protest, Tehran Is Notably Quiet Link
[۷] Biden’s ‘Foreign Policy for the Middle Class’ Is a Revolution Link
[۸] جان مینارد کینز لینک
[۹] The Man Who Predicted Nazi Germany Link
[۱۰] Iranian public opinion in the Biden era Link