خطای هواداری در انتخابات
به گزارش خبرگزاری رسا، هواداری در انتخابات یک ارزش است؛ به شرط اینکه به آدابش وفادار باشیم. واگرنه سطح طرفداری به دعوای بی تی اس ها با طرفداران هیراد یا دعوای تتلیست ها با خواننده قماربازها یا هیاهوی دربی و موج مکزیکی ورزشگاه ها تقلیل پیدا می کند.
ما اساسا 3 مدل رای دادن داریم.
یکم آرای آماری. کسانی که در روز انتخابات تنها یک رای به آرای منتخب اضافه میکنند و خلاص.
این گروه را با نام رای دهنده های آماری بشناسیم.
دوم آرای پرقدرت. آرای کسانی که هم خود رای میدهند و هم برای جذب رای دیگران تلاش می کنند.
این گروه را با طرفداران بشناسیم.
سوم. آرای متعصب. آرای کسانی که فراتر از رای دادن و رای جمع کردن، اهل هزینه دادن هستند. رقابت برای این افراد فراتر از رای دادنست و انتخابات همه ابعاد زندگی شان را تحت تاثیر قرار داده است.
این گروه را به هواداران یا وفاداران یا جانفداها بشناسیم.
این متن درباره گروه سوم است. اینکه مرز جانفدایی ممدوح با مذموم چیست.
هواداری ممدوح زمانی است که فرد، برای تحقق یک ارزش یا آرمان هوادار می شود. چنین هواداری هیچ گاه در مسیر طرفداری دچار تعصب کور و تعطیلی ذهن وعقل نمی شود. اما برعکس؛ هواداری مذموم زمانی است که فرد با هواداری برای خودش هویت اجتماعی کسب می کند. اینجا ملاک خودش است نه آرمانش.
فرد با هواداری، احساس عزت اجتماعی پیدا می کند و معنا می یابد. هواداری وقتی تبدیل به هویت اجتماعی شود، هرنوع پیروزی یا شکستی منجر به انطباق حس مثبت و منفی در عزت نفس او می شود، لذا از هرنوع مانعی برای پیروزی هراسناک است.
هواداری ضعف های فردی را می پوشاند و افراد را در کسب منزلت، بی نیاز از ارزش ها ومزیت های اصیل و واقعی می کند. افراد با جانفدایی حس سرخوشی پیدا می کنند و قدرت توهمی وعزت خیالی می گیرند.
دچار کوررنگی و ندیدن اشکالات می شوند و تعصب شدید مقابل نقد ها پیدامی کنند. هرکس با او همراه شود، به او عشق می ورزد و حتا تفاوت ها را نمی بیند و هرکس او را نقد کند به او نفرت می ورزد و حتا مشترکات را نمی بیند.
نکات مثبت رقیب را نمی بینند و به کمتر از تکفیر او فکر نمی کنند. برای او کل کل بسیار جذاب تر و دلنشین تر از گفت وگوست. با کل کل رجز می خواند و خود را به رخ می کشد و تلاش می کند قدرتش را تحمیل کند.
برای او مهم نیست به چه کسی عشق می ورزد. مهم اینست که هوادار باشد. هواداری اصل است نه آنکه هوادارش است. لذا به سفیدخوانی می رسد. تلاش می کند یک نفر سفید پیدا کند که بتواند روی او تصویر خیالی بسازد.آدم های بی سابقه و بدون نشان و بی کارنامه بهترین ها هستند برای تصویر گری و هواخواهی خیال انگیز. اگر هم سفید نباشند یک ویژگی را گرفته و انقدر بزرگ می کنند که دیگرویژگی ها را تحت شعاع قرار دهد و خطای هاله ای ایجاد کند.
افراد با هواداری، همدیگر را یافته و حس قدرت مشترک پیدا می کنند؛ حسی فراتر از حس فردی. بغض جمعی وحیرت جمعی و لذت جمعی و نفرت جمعی و غیره... حس مشترک جمعی، قدرتی فراتر از حس فردی دارد. نترسید نترسید ما همه با هم هستیم بخاطر حس مقاومت جمعی است که فراتر از حس تاب آوری فردی است.
کارکرد اصلی حس مشترک جمعی اینست که فرد خود را از فکر کردن بی نیاز می بیند و ماموریت فکر کردن را به جمع می سپارد و هرکاری جمع انجام میدهد برایش مشروع می شود. مثلا خیلی وقت ها افراد در اعتراضات خیابانی دست به خشونت هایی می زنند که اگر در خلوت، رفتارشان را مرور کنند دچار پشیمانی می شوند.
خلاصه اینکه در هواخواهی فرد خودش مهم است، هواخواهِ هوای نفس است. خودش ارج و قرب میگیرد و هویت پیدا می کند. اینجاست که هرکس وهرجا مانع او شود، موجب شکست عزت نفس او می شود. اینجاست که کارش به عبور از خط قرمزها و رفتارهای هنجارشکنانه می کشد. جلوه این تلاطم بیرونی و ویرانگری مقابل موانع، برای برخی سطل آشغال آتش زدن می شود و برای برخی دیگر عبور از شورای نگهبان و طعنه به نظام و انتخابات و حتا رهبری وغیره.
نمونه های هواداری مذموم که روشن است و دهها مورد آنرا همین روزها شاهدیم. اما هواداری ممدوح مثل جانفداهای خمینی هستند که پای منبرش از شدت علاقه و جانفدایی، اشک می ریختند اما آنقدر امام به عقلانیت آنها اعتماد داشت که میگفت اگر از من خطایی سر بزند همین مردم جلوی مرا خواهند گرفت.
و نکته ظریف و نهایی ماجرا همینجاست؛
مراد در رفتار مرید نقش تعیین کننده دارد؛ اینکه نامزدهای انتخاباتی روی هیجان و نفس سرکش هوادار حساب کند و رفتار غیرارادی او را تحریک کنند یا روی عقلانیت و اراده منطقی او.
محسن مهدیان