یادداشت؛
شکست کار حزبی در ایران
مصحلت سنجی های فردی و پایبند نبودن به کار جمعی همه سبب شد تا احزاب در ایران چندان موفق نباشند.
به گزارش خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران جریانات مختلف سیاسی تلاش داشتند تا در انقلاب جدید مشارکت کنند و از آن جا که هنوز جزئیات قوانین و اصول قوانین جهموری اسلامی تدوین نشده بود به طبع احزاب سیاسی به دنبال مشارکت در پی ریزی قانون اساسی جدید کشور بودند.
به هر صورت احزاب یک به یک اعلام موجودیت می کردند؛ هر نگرشی ذیل روسای سیاسی بر اساس باورهای خود اعلام وجود می کرد؛ در این میان روحانیون انقلابی آیت الله خامنه ای، آیت الله شهید بهشتی، حجت الاسلام شهید باهنر، آیت الله موسوی اردبیلی و حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی از موسسانی بودند که حزب جمهوری اسلامی را تاسیس کردند.
این حزب بعد ها در سال 1366 با نامه آیت الله خامنه ای و حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی خطاب به امام خمینی(ره) کسب اجازه کردند تا پایان کار حزب جمهوری اسلامی را اعلام کنند که با موافقت امام خمینی(ره) کار این حزب پایان یافت و تنها نشریه آن روزنامه جمهوری اسلامی باقی ماند.
در ابتدای انقلاب با توجه به شکل گیری فضای جدید برای مردم و حکومتی جدید با عنوان جمهوری اسلامی بسیاری از احزاب را به سمت مدل سیاسی لیبرالیسم برد؛ به این معنا که تصور شد برای فعالیت در جمهوری اسلامی باید حتما همچون کشورهای غربی حزب تشکیل داد.
بعدها برخی حزب را مظهر تکثرگرایی سیاسی خواندند و با توجه به آیه «واعتصموا بحبل الله جمیعأ ولا تفرقوا»[1] شکل گیری حزب را سبب تفرقه داستند و عنوان کردند که تنها حزب، حزب الله است و باید احزاب از میان برود.
در سال های بعد با سپری شدن زمان و علاوه بر آن آزمون و خطا نشان داد هر دو نگاه صحیح نیست و برای مدیریت نظام اسلامی و فعالیت سیاسی در کشور وجود حزب لازم است.
حزب قطعا به معنای خیلی گسترده و ورای سخنان ولی امر مسملین صحیح نیست زیرا سکان دار نظام اسلامی ولی فقیه است و از آنجا که مجتهدی جامع الشرایط است بنابراین نظرات وی برخاسته از شناخت دین است.
از طرفی اگر احزاب هم بخواهند در راس خود مجتهد قرار دهند تا احکام سیاسی متفاوت با آنچه ولی فقیه بیان داشته، اعلام کند موجب تشدد آرا و برهم ریختن نظم عمومی کشور می شود که حتما مخالف خواسته اسلام است زیرا به تعبیر رهبر کبیر انقلاب اسلامی حفظ نظام از اوجب واجبات است از این رو تشدد آرا و مخالفت با نظارت ولی فقیه موجب تضعیف نظام است و هیچ مجتهدی آن را جایز نمی داند.
از این رو نشان می دهد حزبی که بخواهد در مقابل ولی فقیه نظر دهد قطعا به مصلحت نیست و خلاف مصلحت نظام اسلامی است؛ اما از آن طرف بارها ولی فقیه در طول سالیان گذشته مسئولین را نسبت به اموری موظف کرده اند و بعد نحوه اجرای آن را به خود مسئولین واگذار کرده اند، این نشان می دهد که تفاوت نظر در ساحت اجرا از اختیارات مسئولان است.
در حقیقت ساحت ولی فقیه از امور نظری و سیاستگذاری کلی است و رهبری نظام اسلامی امری اجرایی نیست؛ بنابراین مجریان بنابر دیدگاه ها و نظرات تخصصی خود می توانند با سلایق خود عمل کنند؛ پس تکثر دیدگاه در اجرا امری مجاز است.
با نگاهی به ساحت ریاست جمهوری و جایگاه آن در نظام اسلامی این امر بیش از پیش روشن می شود که نظام اسلامی اختلاف سلیقه و دیدگاه را امری مجاز و طبیعی دانسته و از این رو است که اجازه می دهد افراد مختلف برای ریاست جمهوری ثبت نام کنند و در نهایت آنچه را که مردم می پسندند، انتخاب شود.
بنابراین اگر نظام اسلامی ساحت اجرا را نیز واحد می دانست و تشدد رای را در آن مجاز نمی دانست طبعا باید انتخابات ریاست جمهوری نیز برچیده می شد و ولی فقیه شخصی را مامور می کرد تا سیاست های کلی نظام را اجرا و پیاده کند.
بر اساس آنچه مورد بخث قرار گرفت مشخص شد حزب در قاموس دینی و بر اساس مبانی جمهوری اسلامی امری مجاز است اما آنچه که احزاب می توانند در آن به بحث و نظر بپردازند در حقیقت بر سر نحوه اجرای سیاست های کلی رهبر انقلاب و اجرای قانون اساسی است.
حال با مراجعه به جریانات سیاسی احزاب در جمهوری اسلامی پس از رهبری آیت الله خامنه ای روشن می شود که احزاب سیاسی ابتدای انقلاب با مشخص شدن قانون اساسی و چارچوب های نظام اسلامی به طور کلی کارکرد خود را از دست دادند و از این پس نیاز به احزاب جدید در جمهوری اسلامی بود.
به مرور زمان نیز این احزاب شکل گرفت و تا حدودی فعالیت کردند هر چند همچون سابق احزاب به صورت رسمی اعلام موجودیت نمی کردند واشخاص نیز به طور علنی انتساب خود را به حزبی اعلام نمی کردند، به عبارتی در سال های بعد احزاب به صورت کلاسیک کارکرد خود را از دست داد و به جای آن جریانات سیاسی در ایران شکل گرفت.
جریانات سیاسی در حقیقت گروه های سیاسی بودند که به طور علنی دارای نشان و اسمی نبودند اما مردم و نظاره گران سیاسی به خوبی خط و مشی آن را می دانستند؛ از طرفی افراد نیز به صورت علنی اعلام نمی کردند که وابسته به کدام جریان سیاسی هستند ولی در نگاه مردم وابستگی آنان معلوم و روشن بود.
درباره علل چرایی شکست احزاب در ایران و جایگزین شدن آن با جریان سیاسی بحث های فراوانی مطرح شده است؛ این که چرا با وجود احزاب در کشورهای جهان اما احزاب به سرعت جایگاه خود را در ایران از دست دادند مورد مناقشه است.
اما علت آن شاید به رویدادهای تاریخی بازگردد، اختلافات فکری و ریزش های شدید احزاب و شاخه شاخه شدن احزاب همه و همه سبب شد تا احزاب در ایران زیاد دوام نیاورند به عبارتی ضرورت کار حزبی پایبند بودن به اصول حزب و دوام در کار تشکیلاتی است اما عملکرد مسئولین سیاسی در ایران نشان داد که کار تشکیلاتی از ضعف های جدی سیاستمداران ایرانی است؛ همچنین اختلاف سلیقه و تک روی های فردی و پایبند نبودن به مصالح جمعی نیز از علل دیگر تضعیف احزاب سیاسی در ایران بود.
بنابراین جریانات سیاسی این فرصت را به سیاستمداران ایران می داد تا خود به تنهایی عمل کنند و تحت فرمان تشکیلات نباشند، از طرفی نیز این فرصت را برای آنان به وجود می آورد تا با وجود اختلاف نظر و دیدگاه متفاوت ذیل یک جریانی باقی بمانند هرچند که در برخی امور دیدگاه متفاوتی با روسای آن جریان داشتند.
[1] آل عمران:103
ارسال نظرات