داستان غمانگیز یک «استاد اخلاق»
شــیخ علی مرادخانی ارنگه معروف به «تهرانی» در روستای ارنگه متولد شد. وی پس از فراگرفتن تحصیلات ابتدایی با تشــویق پدرش به تحصیلات حوزوی روی آورد. پس از فراگرفتن مقدمات علوم دینی به تحصیل دروس خارج فقه و اصول از محضرمرحوم آیتالله بروجردی و امام خمینی پرداخت. پس از اتمام تحصیلات حوزوی به تبلیغ و وعظ مشغول شد و در سال ۱۳۴۰ از طرف امامخمینی(ره) جهت ارشاد و تبلیغ مردم لرستان عازم خرمآباد شد. وی با سیده بدری حسینی خامنهای، دختر مرحوم حاج سیدجواد خامنهای و خواهر آیتالله سیدعلی خامنهای ازدواج کرد.
شیخ علی تهرانی از استادان برجسته حوزه علمیه مشهد و یکی از مریدان سرسخت علی شریعتی به حساب میآمد. در دهه ۴۰و ۵۰شیخ علی تهرانی به همراه شهید سیدعبدالکریم هاشمینژاد، آیتالله سیدعلی خامنهای، آیتالله عباس واعظ طبسی، محمدرضا محامی و برخی مبارزان دیگر، مبارزات ضدطاغوتی مشهد را رهبری میکرد. با آغاز نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی(ره)، شیخ علی تهرانی فعالیتهای ضدحکومتی خود را شدت بخشید. در پی تبعید امام خمینی به عراق، علی تهرانی چند مرتبه مخفیانه و به صورت قاچاقی به عراق رفت و با امام دیدار کرد و پس از بازگشت، بهمبارزات خود ادامه داد. با اوجگیری تظاهرات اعتراضآمیز، شهید مفتح برای سخنرانی در مسجد قبای تهران از علی تهرانی که در مجامع انقلابی حضوری فعال داشت، دعوت کرد؛ لیکن وی پس از دو شب سخنرانی دستگیر و سپس تبعید شد. تهرانی در فروردین ۱۳۵۷در سیرجان تبعید بود. پس از آن، همراه سیدعلیمحمد دستغیب، مرتضی فهیم کرمانی و سیدمحمد احمدی، به سقز تبعید شد. پس از بازگشت از تبعید، وی سخت درگیر مسائل انقلابی مشهد شد. در روز ۵آبانماه سال ۱۳۵۷ که تظاهرات بسیار بزرگی در مشهد برگزار شد، نماز جماعت به امامت شیخ علی تهرانی اقامه شد. بار دیگر در روز۸آبان، تظاهرات بزرگی ترتیب داده شد و تظاهرکنندگان در محوطه باشگاه دانشگاه فردوسی اجتماع کردند. در این اجتماع آیتالله سیدعلی خامنهای و شیخ علی تهرانی سخنرانی کردند. همچنین در اجتماع بزرگی که در ۱۶آبان۵۷در استادیوم سعدآباد مشهد برگزار شد، تهرانی سخنرانی کرد و در آن مردم را به همبستگی و اتحاد بیشتر برای رسیدن به هدف آزادی و حکومت اسلامی دعوت کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ریاست دادگاه انقلاب مشهد و مدتی هم ریاست دادگاه انقلاب اهواز به شیخ علی تهرانی سپرده شد و وی به محاکمه بازماندگان حکومت پهلوی مشغول بود. در سال ۱۳۵۸علی تهرانی از سوی حزب جمهوری اسلامی مشهد داوطلب مجلس خبرگان قانون اساسی شد. او به عنوان هفتمین نفر منتخب از خراسان، به خبرگان راه یافت و از آنجاکه آثاری در اقتصاد اسلامی نوشته بود، در کمیسیون مالی و اقتصادی مجلس خبرگان حضور داشت، اما به مرور زمان تهرانی خود را از خیل یاران امام جدا کرد و همراهی با مجاهدین خلق و بنیصدر را بر امام برگزید.
اعتراضات گسترده در اولین بهار
اندکی پس از پیروزی انقلاب اســلامی، طرح گســترده انتقادات و اعتراضات از ســوی شــیخ علی تهرانی آغاز شد. شیخ علی تهرانی در سال ۱۳۵۸خواستار محاکمه علنی عباس امیرانتظام، سخنگوی دولت موقت و جاسوس سازمان سیا شد. وی رهبران انقلاب را متهم به ارتباط با امیرانتظام کرد. وی در ادامه انتقادات خود، عملکرد و سیاســتهای شورای انقلاب را سردرگم دانست و خواستار تشکیل دولت مستقل در کشور شد. به همین منظور با انتقاد از رهبر انقلاب اسلامی، دانشجویان پیرو خط امام را به خاطر تصرف لانه جاسوسی امریکا مورد حمله قرارداد.
دشمنی با حزب جمهوری اسلامی، یکی دیگر از رویکردهای علی تهرانی بود. عداوت وی با مسئولان نظام زمانی به اوج رسید که دیماه ۱۳۵۸ آیتالله سیدعلی خامنهای از سوی امام خمینی(ره) به عنوان امام جمعه تهران منصوب شــد. وی این اقدام امام را برنتافت و حملات شدیداللحنی را علیه دکتر بهشتی و آیتالله خامنهای آغاز کرد.
شیخ علی تهرانی ۲۵ دیماه طی نامهای سرگشاده به امام خمینی(ره) درخصوص افغانســتانی بودن جلالالدین فارســی، کاندیدای حزب جمهوری اسلامی در اولین دوره ریاست جمهوری تذکر داده و نسبت به انتصاب آیتالله ســیدعلی خامنهای به امامت جمعه تهران شدیداً اعتراض کرد. او در بخشهایی از این نامه، برخــی چهرههای حزب جمهوری اسلامی را عامل امریکا دانسته است:
«محضر امام امت، شــما دریافتید با آن که دو بار از اداره آمار مشهد به وزارت کشــور، ایرانیالاصل نبودن آقای جلالالدین فارســی ابلاغ شــد، اعتنایی نکردند و حزب جمهوری اسلامی برای تبلیغ از نامبرده میلیونها تومان مصرف و حتی با ثابت شدن نزد شما و دستور شما، در ایــن مورد هنوز ابلاغ نکردهاند و به مصرف اموال این ملت فقیر در راه تبلیغ خلاف قانونیشان ادامه میدهند. توده وســیعی به ایــن کار و نیز به توطئهای که معروف شــده در زیر پوشــش جلالالدین فارسی، ســه نفر آقایان بهشتی، رفسنجانی و خامنهای میخواهند کارهای اجرایی را به دســت گیرند و قهراً در انتخابات مجلس شورا برنده شــوند، اعتراض دارند و ملت از امام امت توقــع دارد که برای این خیانت و حفظ افکار عمومی، وزیر کشــور و بعضی از دستاندرکاران در این امر از مقام خود ساقط شوند و نیز خوب است از اعضای شورای لانه جاسوسی بخواهند پرونده دو نفر از اینها را که با امیرانتظام شریکند، ارائه دهند تا نگویند یکی از بدکاران را زندانی و بقیه را امیر کردهاند. امــام امت، فردی را که امام جمعه تهــران کردهاید که ....صلاح اســت تجدید نظر نمایید و با افراد بینظر مشــورت کنید، نه با افراد جاهطلب و دستاندرکار.»
این نامه بلافاصله با واکنش شخصیتهای مختلف حزب جمهوری اســلامی مواجه شــد. هیأت تحریریه روزنامه جمهوری اسلامی طی بیانیهای نوشت: «با توجه به نامه استاد گرامی آقای شیخ علی تهرانی به امام درباره چند نفر از چهرههای مشهور حزب جمهوری اسلامی باید اعلام کنیم که بر اســاس اعتقاد ما، این نامه نشانگر حضور یک کوشش نیرومند علیه حزب جمهوری اسلامی در سراسر ایران است که توسط پارهای از رادیوهای خارجی نیز تقویت میشود. ما از دانشجویان مسلمان مستقر در لانه جاسوسی میخواهیم اگر چنانچه با بیطرفی کامل به قضایا نگاه میکنند، اگر چنانچه هیچ گونه وابســتگی و دلبستگی به هیچ مقام و چهره و قدرتی نداشته و تنها خدا را در نظر میگیرند، اگر در کارهای خود صرفاً انقلاب اسلامی را مد نظر دارند، اگر در جهت منافع سیاسی گروههــای ویژهای گام برنمیدارند، اگر تحت تأثیر جو کاذب تبلیغاتی قرار ندارند، هرچه سند و مدرک درباره حزب جمهوری اسلامی وجود دارد یا هرگونه ســندی که به نحوی به این حزب مربوط میشــود یا اصولاً هر نوع ســندی که در آن نامی از حزب جمهوری اسلامی برده شــده را منتشــر کرده و در معرض افکار عمومی قرار دهند تا تکلیف شرعی و انقلابی خود را بفهمیم و ناخودآگاه در یک مسیر غیرخدایی گام برنداریم یا افکار عمومی روشن شده و به این همه شایعه و تهمت و افترا خاتمه داده شود.»
همچنین آیتالله بهشتی، دبیر اول شورای انقلاب و دبیرکل حزب جمهوری اسلامی در پاسخ به نامه شیخ علی تهرانی گفت: «همان طور که امام امت تأکید فرمودند و نظر بســیار صحیحی هم هســت و نظر ما نیز این اســت که تا این اصل از سوی شورای انقلاب تفسیر نشــده، اگر آقای فارسی انتخاب میشدند، میشد یک انتخاب دارای شــائبه، انتخابی که در آن یک شــائبه و خدشهای وجود دارد. امام امت تأکید داشتند که انتخاب رئیس جمهوری مستلزم خدشهای بر قانون اساسی نباشــد یا رعایت قانون اساسی مستلزم خدشهای در انتخاب رئیس جمهوری نباشد. پس برای اینکه هم قانون اساسی هم رئیس جمهوری از هر نوع خدشــه و شائبه دور و منزه بمانند، انصراف آقای فارسی در این دوره موجه بود. ایشان گفتهاند که آقایان هاشمی، بهشــتی و خامنهای تصمیم دارند از طریق کار حزبی در مجلس شورا برنده شوند. آیا فعالیت یک حزب برای این که رئیس جمهوری نامزد کنــد، برای اینکه فعالیــت کند، برای انتخاب شــدنش و برای اینکه نمایندگانی که صالح میداند اینها را به مجلس بفرســتد، اینها توطئه است؟ اصولاً فلسفه تشکیل حزب این است و ما به همین منظور اقدام کردیم برای تشکیل حزب جمهوری اسلامی. من تا خود آقای تهرانی نگویند که این اعلامیه از من اســت، باورم نمیآید که از ایشان باشد؛ چون با شــناختی که من از علم و تقوای ایشان دارم، خیلی برایم باور اینکه این اعلامیه از ایشــان هست، دشوار اســت بگویم به نام ایشان هســت. ولی به هر حال اگر ایشان نوشته باشــند، اگر به راستی این اعلامیه از ایشــان باشد، آن سابقه ذهنی که من از جناب آقای تهرانی داشــتم و دارم با این آسانگیری ایشــان در حکم کردن به اینکه این توطئه است، آن خیانت است، امام در انتخاب امام جمعه تهران اشتباه کردهاند، اینها را خیلی مشــکل اســت برایم بپذیرم، مگر اینکه بگویم انسانهای برجسته هم اشتباه میکنند.»
علاوه بر شــهید بهشتی، حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی نیز فرد دیگری بود که به شیخ علی تهرانی پاسخ داد:
«تمامی مطالبی که ایشــان در مورد من نوشتهاند را بشدت تکذیب میکنم و من متأسفم که ایشــان تحت تأثیر شایعات ضدانقلاب قرار گرفتهاند. البته باید بگویم که ایشــان شخص باسوادی است و حسننیت هم دارد ولی نمیدانم که ایشان چرا در این مورد عوامانه قضاوت کرده است.»
شیخ علی تهرانی علاوه بر مخالفت با نامزد حزب جمهوری اسلامی، در نقطــه مقابل از کاندیداتوری بنیصدر حمایــت میکرد. به عنوان نمونه، وی در مصاحبهای مورخ ۱۸ دیماه ۱۳۵۸ در اینباره میگوید:
«بنده عقیدهام این اســت که آقای بنیصدر از همه اینها شایستهتر اســت. این را اینجا به جوانها هم گفتم، در مشــهد هم گفتهام. چرا؟چون که ایشــان استقلال فکری دارد، وابسته به حزب یا گروه خاصی نیســت که منعکسکننده خواستههای همان گروه باشد؛ چون رئیس جمهوری باید منعکسکننده خواســته تمام ملت باشــد. بنیصدر به خاطر استقلال فکری حاضر است او را بکشند یا حتی به زندان افکنند یــا از ایران بیرونش بیندازند ولی فکر و ایده گروه و دســته خاصی را نپذیرد.»
ناگهان چرخش ۱۸۰درجه
شــیخ علی تهرانی در ماههــای اولیه انقلاب اســلامی از مخالفان سرسخت مجاهدین خلق بود و آنان را طاغوتچه، خودگرا، ریاستطلب، منافق و مخالــف رهبری انقلاب لقب میداد. وی در تلگرافی به تاریخ ۱۸ تیرماه ۱۳۵۸از پدران و مادران میخواســت که از هر طریق که ممکن است فرزندان خود را از ورود در این گروهها که برایشان هم خطر اخروی و هم خطر دنیوی در پی میآورد، بازدارند. گذر زمان اما باعث تغییر و تحول ۱۸۰درجهای در احوالات شیخ علی تهرانی شد.
از اواخر ســال ۱۳۵۸به این سو، شیخ علی تهرانی بتدریج به سمت هواداری از جریانهای مخالف انقلاب کشیده شد و تقریبا ًمواضع مشترکی با شیخ حســن لاهوتی اتخاذ کرد. گرایش شیخ علی تهرانی به سازمان مجاهدین خلق نیز اگرچه هیچ گاه جنبه سازمانیافته و تشکیلاتی به خود نگرفت، ولی غش کردن او به سوی مجاهدین در تمامی مقاطع حساس، نشان از همپیمانی نانوشته تهرانی با سازمان داشت.
شــاید بتوان آغاز اســتحکام این همپیمانی نانوشته میان تهرانی و مجاهدیــن را ماجرای انقلاب فرهنگی دانســت. در جریــان درگیریهای دانشگاههای بزرگ کشــور در فروردینماه ۱۳۵۹که منجر به انقلاب فرهنگی شد، یکی از اعضای ســازمان مجاهدین خلق به نام شکرالله مشــکینفام در مشهد کشته شــد. در نتیجه مراســم تشییع جنازه او تبدیل به میتینگ سیاسی بزرگ مجاهدینخلق در مشهد شد.
شیخ علی تهرانی نیز به همراه طاهر احمدزاده و محمود ائمی، یکی از سخنرانان اصلی این مراسم بود. او در این میتینگ، پس از آنکه پیرامون قیام برای خدا صحبت کرد، با اشاره به آیه۲۰ سوره ابراهیم(ع) اظهار داشت: «این نوع مردم که بهعنوان ضعفا در این آیه شریفه بهشان منتقل شده یعنی خودشان جهت صحیح نداشتند، ضعف در فهم داشتند و پیروی میکردند از کُبَرای خودشــان. آنها که خودشان را قوی میشناختند، بزرگ و رهبر میشــناختند و سردمدارهای جامعهشــان بودند، اینها راهنماییشان میکردند، بهشان دستور میدادند این کار را بکن و آن کار را نکن. این انسان نبود، ضعیفالنفس بود، ضعیفالعقل بود، فکر نداشت، تعقل نمیکرد. برادران من نماز میخواننــد، روزه میگیرند و حجاب دارند. چرا وقتی که به من میگویند این را بگیر و این را بینداز، بیندازم؟ایــن را ما زمان طاغوت میگفتیم، امروز هم باید بگوییم. واقعاً خجالت و شرمســاری دارد! امروز دیگر نباید این حرف را بزنیم. آنجا میرفتیمروی تانکها و توپها میگفتیم بابا، انســان باشــید! ضعیفالنفس و ضعیفالعقل نباشید! نگاه کنید ببینید اطاعت اگر غیرخدا است، نکنید. در معصیت خدا نباید اطاعت مخلوق را بکنید. آن وقت میگفتیم، حالا هم ما میرویم [و میگوییم]. در پاسدارخانهها، در ارتش، در هرجا که ما میرفتیم این حرفها را زدیم که بابا، نگاه کن! انسانی فکر کن خودت این حرکت را باید انجام بدهی یا این حرکت را انجام ندهی!»
وی سپس طی نوشتاری، درگیری در دانشگاهها و انقلاب فرهنگی را محکوم کرد. متن پیام شــیخ علی تهرانی کــه به روزنامه اطلاعات فرستاده بود، از این قرار است: «بسمه تعالی شأنه. در مصاحبه تلویزیونی بعضی از سران جمهوری اسلامی در جواب این پرسش که چرا تصفیه دانشگاهها و تخلیه دفاتر گروههای سیاسی را تا تعطیلیها به تأخیر نینداختید، پاسخ داده شد آنها ابتدا شــروع کردند و از ســخنرانی یکی از برادران عضو شــورای انقلاب در دانشــگاه تبریز جلوگیری کردنــد. من به اینها میگویم در مقابل خدای متعال و ملت مســلمان و آگاه به مســائل اسلامی دنیا، این پرسش که چرا به خاطر جلوگیری از سخنرانی یک نفر از اعضای شورای انقلاب در یکی از دانشگاههای کشور، تمام دانشگاههای کشور را که مرکز ثقل انقلاب اسلامی بوده و رأساً نهضت عمدتاً از آنجا شروع گشت، به خاک و خون کشــیدید و چهره انقلاب اسلامی ملت مبارز ایــران را لکهدار کردید و مردمی که در انقــلاب دوش به دوش هم با نظام طاغوتی و اربابانش میرزمیدند، گرگوار به جان هم افکندید، چه پاسخی میدهند؟! مشهد مقدس، علی تهرانی.»
کمی بعد در خردادماه ۱۳۵۹نشــریه مجاهد در صفحه اول خود مطلبی تحت عنوان«نامه سرگشــاده اســتاد علی تهرانی به آیتالله خزعلی» منتشــر کرد. در بخشهایی از این مطلب آمده است: «شما گفتهاید "چرا منافقین را که در نزد من و شما و خدا کافرند..." و به من در این نســبت، تهمت و به خدا، دروغ بستهاید زیرا غرضتان از منافقین، مجاهدین خلق است و مسلّم درس استادمان امام امت را فراموش نکردهاید که مطابق روایات بســیار و معتبر اثبات فرمودند که اسلام بر دو پایه اعتقاد به خدای یکتا و نبوت ختمیمرتبت استوار است و حتی انکار ضروری دین هم اگر منجر به انکار یکی از این دو پایه نشود و مثلا به خاطر شبههای، کسی معتقد شود که فلان ضروری، ضروری نیســت و نبی اکرم نفرمود، کافر نیست و محکوم به اسلام است. اینها عــلاوه بر اعتقاد به خدای یکتا و نبوت نبی اکرم، معتقد به ولایت ائمهاطهارند و ملتزم به نماز و روزه و سایر احکام این آیین مقدساند، اگرچه مانند خیلیها مسلم اشتباهاتی در افکار دینی و اجتماعیشان دارند.»
از جمله دیگــر مواضع تهرانی کــه با حمایت هواداران ســازمان مجاهدین خلق روبهرو شد، سخنرانیای بود که برای هواداران سازمان تحت عنوان انجمن معلمان مســلمان در مشــهد ایراد شد. به ادعای هواداران مجاهدین، روزنامه اطلاعات متن تحریف شــدهای از سخنان علی تهرانی منتشر کرد؛ لذا جمعی از معلمان مسلمان مشهد در تاریخ ۲۲تیرماه ،۱۳۵۹مصاحبه مفصلی با شــیخ علی تهرانی صورت داده و جزوه آن را منتشــر کردند. در مقدمه جزوه ی «مصاحبه با استاد علی تهرانی» که پس از سخنرانی صریح امام علیه سازمان و منافق خواندن آنها صورت گرفت، بیان شده که متن آن از طرف خود علی تهرانی تصحیح شده است. او در این گفتگو مواضع جدید خود درباره سازمان مجاهدین خلق را این گونه تبیین کرد: «نظر فعلیام هم گفتم: اینها مسلمانند؛ با موعظه حسنه، با برهان اگر اشتباهی دارند باید با اینها صحبت کرد و گفتم همان طوری که امام گفتند که نباید اینها را از خود راند و نباید با اینها درگیری درست کرد و باز گفتهام باید نه تنها نسبت به اینها، نسبت به تمام گروهها باید طبق اصل ۲۶قانون اساسی رفتار کرد. حالا چون صحبت نفاق اینها شد [بگویم] من در نامه سرگشاده به آقای خزعلی بیان کردم که اینها مسلمانند، صریح قرآن هم هست "لَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَی ِلَیْکُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا." مسلما ندارد، اگر من و شما بودیم، میگفتیم باید گفته شود لست مسلما. چرا؟ برای اینکه آن شخص گفت من مسلمانم، نمیگوید مؤمن. مؤمن آن است که توی دلش باشد. شأن نزول این آیه این است که- حالا اسم آن شخص یادم نیست- رفته بود به قبیلهای و آن فرد، کسی را که ادعای اسلام کرده بود، کشته بود. بعد که ازش ســؤال شده بود چرا [این کار را کردی،] گفته بود توی دلش نبود. این آیه نازل شد که بابا تو حق نداری این حرف را بزنی! کسی که به زبان میگوید، تو باید بگویی به دلش معتقد است. اینها علاوه بر اینکه به خدا و پیغمبر و ائمه اطهار معتقدند، نماز میخوانند، روزه میگیرند، اما صحبت بر سر نفاق هست.»
شیخ علی تهرانی سپس در توضیح مسأله نفاق، بحث را به حاشیه برد و ادعا کرد کسانی که به منافق بودن مجاهدین معتقدند، علت را در مواردی نظیر تحریم انتخابات قانون اساسی از سوی مجاهدین میدانند. این در حالی بود که مخالفان و در رأس آنها امام خمینی، ریشــه نفاق مجاهدین را در برخورد دوگانه و سابقه آن را در سالهای مبارزاتی پیش ازانقلاب میدانستند. تهرانی ســپس در فراری رو به جلو، حزب جمهوری اسلامی را منافق واقعی نامید: «خبرنگار اطلاعــات علائمی برای منافق بودن مجاهدین نقل کرد. یکی از علائمش این بود که اینها قانون اساســی ایران را تحریم کردند و رأی ندادند. بنده گفتم که اولاً خود رأیگیری برای قانون اساســی آیا یک چیزی اســت که مثل نماز واجب است و اعتقاد به درستیاش و صحتش، مثل اعتقاد بــه خدا و اعتقاد به پیامبر و اعتقاد به ائمه در اسلام، در مکتب شما واجب اســت؟ اگر این جور است، اصلا بیخود رأی گرفتید. این رأی گرفتن نــدارد. چرا رأی نمیگیرند برای نماز؟! معنــای انتخابات یعنــی آزادی؛ یعنی هرکس میتوانــد رأی ندهد، هرکس میتواند رأی بدهــد، رأی هم مثبت بود، هم منفی. خود امام و کارگردانان این کشــور، این را به معرض رأی گذاشــتند و از مردم خواســتند آزادانه رأیشان را بدهند. پس این چه علامت نفاقی است؟ چه علامت کفری اســت؟ حتی چه تخلفی اســت از حکومت؟ اما آن طرف که همان رؤسای حزب جمهوری باشند که حتی بیلان کارشان را دادند که یکی از کارهای ما تصویب قانون اساســی است، خود اینها منافقند که آن بیلان کار آنها بود. رأی هم دادند، مردم را ترویج کردند که رأی بدهند اما عمل نکردند و من در چند مصاحبه که چاپ شده، گفتم مناظره تلویزیونی تشکیل شود تا معلوم شود نهتنها عمل به قانون اساسی نکردند، بلکه ضدش را هم عمل کردند؛ یعنی در تمام مواردی که اینها به اســم قانون اساســی عمل کردند، ضد قانون اساسی عمل کردند. موارد متعددی اســت که بعید نیست به ۲۰ مورد برسد و بنده حاضرم، هنوز هم حاضرم یک مصاحبه تلویزیونی با اینها داشته باشم. پس این طرف منافق است، نه آن طرف»
در همین گفتوگو، شیخ علی تهرانی در موارد دیگر نیز تلاش کرد مواضع سازمان را توجیه کند و این مواضع را نشانه صداقت مجاهدین دانست:« باز از شــواهد بــه نفاق اینها که خبرنگار اطلاعــات گفت این بود که اینها نســبت به مجلس خبرگان هم کارشــکنی کردند. آن هم باز جوابشــان عین همین است. اینها نه ضداســلامند، نه منافقند، نه ضدحکومت. ضدحکومت هم نیست. ضدحکومت آنهایی هستند که بعد از اینکــه مردم رأی دادند، بیایند اینها را بیرون بریزند، مثلا از مجلس خبرگان بیایند مثلا شورشــی کنند، دست به عمل بزنند و الّا نظریه دادن مگر اختناق است؟ مگر اسلام خفه شدن است؟»
وی در بخش دیگری از این مصاحبه مهم، تمام توان خود را صرففحاشی به حزب جمهوری اسلامی و مسئولان و اعضای آن کرد و گفت: «مهم [این است که] نارضایی را فعلا اینها [حزب جمهوری اسلامی] به وجود آوردهاند، با آن دو روزنامه وقیحشــان، بلکه ســه تا روزنامه. اســمش را هم اسلامی گذاشتهاند که وقیحانهترین روزنامههایی است که ما در عمرمان، بلکه در تاریخ روزنامهنویســی دیدیم. دروغگوترین، تهمتزنندهترین و اشاعه فحشــاکنندهترین جراید، خیال میکنم در عالم که ندیدم، ولی این روزنامههایی که در ایران دیدم. همین چندتا روزنامهای است که الان به نام اسلام و این حزب دارد منتشر میشود. بنده به امام عرض کردم این [حزب] همان ساواک است که شکنجه میکند و سلب اختیار از مردم میکند و هرکسی غیر از آن را که آنها میخواهند بگوید به وسایل رحیل از راه شرع، از راه تزویر و از راه تهمت زدن کنارش میزنند. ایشــان فرمودند حزب که کاری دستش نیست.گفتم آقا کاری دســتش نیســت یعنی چه؟ اولاً به نوعی فرماندارها و استاندارها را اینها تعیین میکنند و اصلا آقای بنیصدر کاری دستش نیســت. همهاش دست حزب است. فرماندار و استاندار را حزب تعیین میکند، حتی ادارات بدون اجازه آن عامل حزبی که در آن شهر، در آن استان است، حق این که کاری بکند ندارد.»
به هر حال اندکی پس از شــورش امجدیه و در پی ســخنان مهم امام خمینی درباره رفتار ســازمان مجاهدیــن خلق در تیرماه ۱۳۵۹، شــخصیتهای مختلف حقیقی و حقوقی به ایدئولــوژی مجاهدین و عملکرد سیاســی آنان نقد وارد کردند، لیکن شــیخ علی تهرانی در این رابطه موضعگیری نکرد. شیخ علی تهرانی حتی روزنامه اطلاعات را متهم به انتشــار سانسورشــده ســخنان خود کرد. در این شرایط سیدمحمود دعایی، سرپرســت روزنامه اطلاعات به تأییدیه بعضی از روحانیون از جمله آیتالله طالقانی و شــیخ علی تهرانی در مشــهد از سازمان مجاهدین خلق گفت: «آقای علی تهرانی هم البته مواضع مختلفی ایشان داشتند، نوساناتی داشــتند که عقایدشان نسبت به ســازمان. من نمیدانم منظور شما کدامیک است. وقتی که ازدواج با اینها را ایشان تحریم کرده بودند! یا وقتی که صددرصد از اینها حمایت کرده بود. من موضع جدید ایشان را نمیدانم و میشود از خودشان پرسید و امیدوارم که در فرصتی ایشان به این ســؤال پاسخگو باشند. ولی به هر حال حمایت یک روحانی که دقیقاً آشنایی و آگاهی ندارد از گذشته اینها و از ماهیت اینها، نمیتواند صد درصد مؤید ایشان باشد.»
شیخ علی تهرانی پاسخ سخنان دعایی را داد که روزنامه کیهان آن را این گونه گزارش کرد:«بسمه تعالی شأنه. جناب آقای دعایی، چرا به من تهمت میزنید؟ در کدام گفته یا نوشــته، ازدواج با مجاهدین خلق را تحریم کردهام یا صد درصد آنها را تأیید کردهام؟ چرا عفت و امانت اســلامی را رعایت نمیفرمایید؟ آقای تهرانی ســپس به انتقاد از این که برخی مطبوعات مطالبی به دروغ از قول ایشان علیه مجاهدین مینویسند و تکذیب آن را نیز چاپ نمیکنند، در مورد مجاهدین اظهار داشت که آنها افراد پاک و مســلمانی هستند که نباید آنها را از خود راند و اگر اشتباهی دارند، باید آنها را راهنمایی کرد و من در جواب یکی از کانونهای اســلامی در این زمینه توضیحات بیشتری دادهام که چند روز پیش در روزنامه انقلاب اسلامی چاپ شد» مهمترین مقوله نظری که شیخ علی تهرانی در این زمان مطرح کرد، بحث التقاطی بودن نیروهای چپ مذهبی بود. او عنوان کرد که التقاط را باید در درون دروس حوزه علمیه قم و متد و منطق ارســطویی آن جستوجو کرد، نه جای دیگر!
اصفهان، مشهد نمیشه!
به مرور زمان در منظر مجاهدین، شیخ علی تهرانی گزینه مناسب برای سرمایهگذاری به نظر میرسید. در آذرماه ۱۳۵۹شیخ علی تهرانی برای سخنرانی به اصفهان رفت که در پی زد و خورد موافقان و مخالفان، این سخنرانی انجام نگرفت. روزنامه اطلاعات در این رابطه نوشت:«حدود ۱۰هزار نفر از مردم اصفهان دیروز در ورزشــگاه باغ تختی این شهر گرد آمدند تا به سخنرانی شیخ علی تهرانی گوش فرا دهند. هنــگام ورود آقای تهرانی مخالفان و موافقان که علیه یکدیگر شــعار میدادند، به طرف ماشین ایشان رفتند که درگیری شروع شد و چند نفر زخمی شــدند. همچنین عدهای نیز دستگیر شدند که اکنون در سپاه پاســداران این شهر به سر میبرند. بدین ترتیب سخنرانی شیخ علی تهرانی انجام نگرفت.»
در همین رابطه روزنامه انقلاب اسلامی هم در واقعهنگاری از منظر طیف بنیصدر نوشت:«اســتاد علی تهرانی که به دعوت جامعه انقلاب اسلامی برای انجام سخنرانی به اصفهان دعوت شده بود، صبح دیروز وارد ورزشگاه تختی که اجتماعی بیش از ۳۰ هزار نفر در انتظار او بود؛ لیکن به دلیل ایجاد تشــنج در محل سخنرانی به وســیله عده معدودی که از ساعاتی قبل از شــروع سخنرانی در محل حاضر شــده بودند، این سخنرانی انجام نشــد. این گروه بلندگو را در اختیار خود گرفته و با دادن شــعارهایی از قبیل «رجایی، رجایی، ضد سپهسالاری» «تهرانی، تهرانی، اصفهان مشهد نمیشه»، و «سلامتی، سلامتی، در خط امریکایی» نظم محیط را مختل کرده و مانع از ایجاد محیط آرام برای شــروع سخنرانی شدند. همان گروه با دادن شــعارهایی از قبیل «برو گمشــو لیبرال، اصفهان جای تو نیســت» و پرتاب سنگ به ســوی استاد تهرانی، مانع از انجام سخنرانی شــدند. این گروه در حالی که دور تا دور اتومبیل را احاطه کرده بودند، اســتاد تهرانی را به مخالفت با امام متهم کردند. اســتاد تنها این جمله را تکرار میکرد که من فرزند امام هســتم و این شــما هســتید که مخالف امامید. بعد از این جریان، مردم که متوجه شــده بودند سخنرانی انجام نمیگیرد و به استاد حمله شده، از محل استادیوم تختی دست به یک راهپیمایی زدند که باز ب هوسیله همان عده معدود که در بین آنها داخل میشــدند، راهپیمایان بــه گروههای ۶-۵ هزار نفره تقســیم شدند و با شعارهایی چون «چوب، چماق، شکنجه، دیگر اثر نــدارد،»، «تهرانی لاهوتی، در خط امامند» «تهرانی عزیزم، حزب تو را زخمی کرد» «مســلمان بپاخیز، حزب شده رستاخیز»«وای به این حزبک مردمفریب» «منافق حقیقی، آیت کودتاچی» «آیت کودتاچی،از مجلس اســلامی، اخراج باید گردد» «بنیصدر، بنیصدر، افشا کن»«اداره مملکت، از انحصار حزبی، آزاد باید گردد» در مقابل صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران مرکز اصفهان اجتماع کردند.»
مجوز شرعی قیام
به مرور زمان هرچه به تاریخ ۳۰خرداد ۱۳۶۰و آغاز فاز مســلحانه سازمان مجاهدین خلق نزدیکتر میشد، شیخ علی تهرانی همپوشانی بیشــتری با مجاهدین پیدا میکرد. وی در بهمنماه ۱۳۵۹ درجواب نامه جمعــی از هواداران مجاهدین خلــق، تلویحاً فتوای قیام مسلحانه را صادر کرد.
در نامه جمعی از هواداران مجاهدین خلق آمده است: «حضرت اســتاد تهرانی؛ چنانکه اطلاع داریــد در چند هفته اخیر موج فشــار و عملیات ایذایی مرتجعان و عوامل چماقدارشــان مجددا در شهرســتانهای گوناگون علیه هواداران ســازمان مجاهدین خلق اوج گرفته اســت. تنها در چند شهرستان شمال، خون چندین شهید که آخرین آنها "حســن فرحناک" در رشــت بود، مظلومانه توســط قدارهبندان و اوباش به زمین ریخته شــد. حتی در مناطق جنگزده، دادگاههای به اصطلاح انقلاب ماهشــهر و آبادان ضمن سه دادگاه، ۲۰ نفر از هواداران سازمان را که طبق اسناد موجود در جبهههای مقاومت حضور داشــتهاند، پس از مدتها شکنجه و ایذاء مجموعاً به ۲۱۸سال زندان محکوم کردهاند. مسأله بسیار قابل تأمل، موضع مقامات قضایی کشــور در برابر این پدیده شوم چماقداری است. اغلب دست بسیاری از ارگانهای اجرایی مسلح در این جریانات مشاهده میشود و تاکنون حتی یک مورد از هزاران مورد شکایت که علیه این عوامل قتل و ضرب و جرح به مقامات گوناگون شده است، پیگیری نشده و چشم و گوش تمام مقامات روی این همه جنایات بسته است، کوچکترین اطلاعی به انجام وظایف قانونیشــان ندارند تا جایی که آقای موسوی اردبیلی و دکتر بهشــتی این قدارهبندان را "مــردم" مینامند و به این ترتیبنهتنها آنها را محکوم نمیکنند که مهر تأیید بسیار مشروعی نیز روی آن میگذارند. از حضور آن اســتاد سؤال داریم که: آیا به لحاظ قانون اساســی این برخورد مقامات قضایی مملکت با انواع قتلها و ضرب و جرحها و محکومیتهای درازمدت، چه معنی و مضمونی دارد؟ جمعی از هواداران مجاهدین»
پاسخ شیخ علی تهرانی که در شماره ۱۰۸نشریه مجاهد نیز به چاپ رسید، چنین بود:
«بسمه تعالی شأنه. اینها بر خلاف شریعت مقدس و قانون اساسی و موازین انسانی است و حتی اقدام به رفتارهای ناشایسته دیگری کردهاند که انسان از یادآوری آن شرم دارد و اخیراً اموال مردم را آتش میزنند. حتی حمله به مســاجد مینمایند و مردم نمازگزار را مجروح و درها و شیشههای آن را میشــکنند. برای توده مردم جز ایستادن در مقابل آنها، سرکوبیشان چارهای باقی نمانده. مگر آنکه مقام رهبری تمام این نهادها که شکلها و ترتیب و اجزای موجودش برخلاف قانون اساسی است و حقیر در اطلاعیهها و مصاحبههای گذشته اشاره بدان کردهام، منحل اعلام نمایند و ســپس بر طبق قانون اساسی ایجاد شود. مشهد مقدس، علی تهرانی.»
نزاع بالا میگیرد
در ادامه همین روند، شــیخ علی تهرانی در ابتدای سال ۶۰ از امامخمینی فاصله بیشتری گرفت و به صورت غیرمستقیم به نقد عملکرد ایشان دست زد و در همین راســتا چند مصاحبه جنجالی انجام داد.
همچنیــن وی در تلگرافی به بنیصدر ، به روند محاکمه امیرانتظام اعتراض کرد: «جناب آقای سیدابوالحسن بنیصدر رئیس جمهوری نظام جمهوری اسلامی ایران؛ رونوشت روزنامه میزان؛ رونوشت روزنامه انقلاب اسلامی؛ محترماً عرض میشــود شــما مطابق اصل ۱۱۳مسئول اجرای قانون اساســی و تنظیم روابط قوای سهگانه میباشید و نیز با سوگندی که مطابــق اصل ۱۲۱خوردهاید، موظفید که از حق و گســترش عدالت پشــتیبانی نمایید و از آزادی و حرمت اشــخاص و حقوقی که قانون اساسی برای ملت شناخته حمایت کنید. لذا نظر شما را به مطالب زیر جلب مینمایم: محاکمه آقای امیرانتظام از جهات متعددی که از بینش شما دور نیســت، برخلاف قانون اساسی است و حتی اصل قضیه هم چنان که دانشمند محترم جناب آقای مهندس مهدی بازرگان مکررا در رادیــو و تلویزیون و فرصتهای دیگر گفته و امضا کرد، در رابطه با دولت موقت و شورای انقلاب است و در مدارک جعلی و غیرجعلی که از لانه جاسوسی به دست آمده، اسم دیگران هم که امروز عوامل اصلی محاکمهکننده وی هستند، آمده و شرکتشان در تماس یقینی و حتی مورد تصدیق خودشان در مصاحبهها و سخنرانیهایشان هست. حقیر اصالتاً از طرف خود و نیابتاً از طرف قشرهای وسیعی از مردم خراسان از شــما خواســتاریم مداخله نمایید و جداً خواستار شوید که صورت محاکمه را (که بیشک شخصی نیست و مستقیماً با جریان لوث کردن حقایق اجتماعی و تسلط قشــری که فاقد ارزشهای لازم و سلطهگر هستند، بر تمام مقدرات کشور و در نتیجه ویرانی کشور ارتباط دارد) توســط رادیو و تلویزیون منتشــر نمایند تا ملت ایران حداقل در این قضیه که دیگر سلطهگران هم نمیتوانند آن را محرمانه معرفی کنند، در صحنه باشــند و به مقداری از دروغهایی که به آنان گفته شد و به ناچیزی از نادرســتیهایی که درباره آنان روا داشته شد، مطلع گردند. مشهد مقدس، علی تهرانی، ۱۲فروردین۱۳۶۰»
او در تلگرافی دیگر در رابطه با پدیده چماقداری با رئیس جمهوری نامهنگاری کرد. در این پیام مشخص است که منظور علی تهرانی از پدیده«چماقداری» درگیریهای سازمان مجاهدین خلق در قائمشهر در اوایل اردیبهشت ۱۳۶۰بود: «جناب آقای دکتر سیدابوالحســن بنیصدر، رئیس جمهوری نظام جمهوری اســلامی ایران دامت تأییده؛ شما مکرراً به این ملت شریف و ســتمدیده در طول تاریخ گذشته و حال وعده دادید که با موضعی قاطع در مقابل نادرستیها و چماقداریها ایستادگی کنید. نظر شما را به گفتار اخیرتان در ۱۴اســفند ۵۹ در دانشگاه تهران جلب مینمایم که گفتید برای آخرین بار با این پدیده شوم و ویرانگر مقابله مینمایم و به عمرش پایان میدهم و از ملت خواستید که شما را که منتخب آنان هستید، یاری نمایید و پشتیبانی کنند و ملت هم بیش از آنچه از آنان توقع میرفت از شما پشتیبانی کردند و برای همه گونه کمک و یاری مهیا هســتند، ولی گمان میرود نظر عمومی این باشد که شما کوتاه آمدید و آن طور که شایسته مقام شما بود، به وعده وفا نکردید. توجه شما را به جنایتها و زخمی نمودنها و خونریزیهایی که این پدیده شوم در شهرستانها و بلاد ایران پس از آن تاریخ به وجود آورد معطوف میداریم، خصوصاً در شهرهای شمال و خصوصاً شهرستان قائمشهر. مشهد مقدس، علی تهرانی، ۷/۲/۱۳۶۰»
وی ۲۰ اردیبهشت هم نامهای هم برای امام خمینی فرســتاد که متن آن در نشریه مجاهد به چاپ رسید و در آن اظهارات و ادعاهای بسیار تندی را علیه ایشــان، قوه قضائیه، حزب جمهوری اسلامی و ... مطرح ساخت. در همین زمان، حسن غفوریفرد، استاندار خراسان و بهزاد نبوی، وزیر مشــاور در امور اجرایی، برای مذاکره و آشتی دولت با شیخ علی تهرانی به دیدار وی رفتند که نتیجهای برای آنان دربر نداشت. نشریه مجاهد در همین رابطه نوشت: صبح روز جمعه ۲۵ اردیبهشــت ماه، حســن غفوریفرد، استاندار خراســان و محرک و عامل اصلی جریانات چماقداری در این اســتان به اتفــاق نبوی تصمیم میگیرند به خانه اســتاد علی تهرانی رفته و با نفحات شــیطانی و فریبنده خود، به خیال خود از اعتراضات استاد به عملکردهای ارتجاع حاکم بکاهند! به علت اینکه در منزل اســتاد، بخصــوص در روزهای جمعه (روزهای درس ایشــان) به روی همه باز اســت، حضرات نبوی و غفوری وارد حیاط میشوند ولی قبل از اینکه به محل درس استاد برسند، استاد به مقابلشان آمده و ضمن پرخاش به آنان و یادآوری نقش ارتجاعیشان در وضع نابهنجار مملکت، از آنان میخواهد که از منزل بیــرون بروند. حضرات "میهمانان ناخوانده" نیز دست از پا درازتر خانه استاد را ترک میکنند.»
شیخ علی تهرانی در وادیای گرفتار شده بود که نجات او ناممکن به نظر میرسید. در بهار سال ۱۳۶۰ نشریه مجاهد پر از مطالبی بود که با قلم تهرانی به رشته تحریر درآمده بود و همین امر او را در مسیری قرار داده بود که بازگشت از آن سخت باشد.
دستگیری در آغاز فاز نظامی
بعد از آنکه جبهه ملی لایحه قصاص را غیرانســانی دانســت و در این خصوص قصد برگزاری راهپیمایی داشت، امام خمینی در روز ۲۵ خردادماه حکــم ارتداد جبهه ملی را صادر کــرد. در همین زمان که فرصت زیادی تا آغاز قیام مســلحانه وجود نداشت، شیخ علی تهرانی مجدداً دســت به کار شــد. وی در نامهای سرگشــاده خطاب به امامخمینی که در نشــریه مجاهد نیز به چاپ رســید، اظهارات تندی را علیه ایشان ابراز داشت. کمتر از یک هفته بعد از این بیانیه و با تند شدن فضای سخنرانیها و نامهنگاریهای شــیخ علی تهرانی، وی بعد از شــورش مســلحانه مجاهدین در روز ۳۰خرداد در مشهد دستگیر شد. در گزارش اداره اطلاعات شهربانی استان خراسان آمده است:
«برابــر خبر واصله روز ۳/۴/۶۰ حجتالاسلام شــیخ علی تهرانی [به]وســیله عدهای از مردم دســتگیر و به کمیتــه مرکزی هدایت و پس از حدود چهار ســاعت بازداشــت، مرخص گردیده. در این رابطه حجتالاسلام عباس واعظ طبســی طی مصاحبهای که با خبرگزاری پارس انجام داده، ضمن تأیید خبر فوق از دستور بازداشت ایشان اظهار عدم اطلاع کردهاند.» شیخ علی تهرانی در فاز نظامی سازمان مجاهدین خلق یعنی پس از تاریخ ۳۰خرداد ،۱۳۶۰به مدت هشت ماه زندانی بود.
پناهندگی به عراق
پس از خروج ســران ســازمان مجاهدین خلق از کشور، شیخ علی تهرانی در فروردین ۱۳۶۳ از طریق مرز پاکســتان مخفیانه به عراق گریخت. در تاریخ ۱۹فروردین۱۳۶۳ اداره اطلاعات شهربانی استان خراسان در این خصوص گزارش داد:
«بررسیهای انجامشده حاکی است نامبرده بالا [شیخ علی تهرانی] از طریق مرز پاکستان به نجف اشرف رفته و از رژیم صهیونیستی عراق تقاضای پناهندگی کرده اســت و به طوری که در شهر شایع میباشد، وی ساعت ۱۲:۳۰ روز جاری از رادیو بغداد سخنرانی کرده است.» درخصوص نحوه فرار تهرانی به خارج کشور، در گزارش اداره اطلاعات شهربانی استان خراسان آمده «فرمانده سپاه پاسداران مشهد اظهار کرد نامبرده تحتالحفظ نبوده و آزاد بوده و از این آزادی سوءاستفاده کرده و از طریق مرز ایرانشهر به پاکستان و از آنجا به عراق رفته است.»
شیخ علی تهرانی پس از بازگشت به کشور در سال ۱۳۷۴ درباره نحوه خروج از کشــور توضیح داد که با لباس بلوچی، خود را به شــکل یک روحانی بلوچ درآورده، مقداری از مسیر را با موتورسیکلت و مقداری از مسیر را به صورت پیاده طی کرد. پس از آن خود را به سفارت عراق در اسلامآباد رساند و خود را به آنجا معرفی کرد. پس از ۱۰روز که جواب مثبت بغداد به سفارت عراق ابلاغ شد، عراقیها برای او گذرنامه عراقی صادر کردند و با هواپیما او را به بغداد بردند.
او به محض ورود به عراق، تهرانی تقاضای پناهندگی سیاسی کرد که مورد پذیرش رژیم بعثی عراق واقع شــد. پس از استقرار، وی به عنوان سخنگوی رژیم عراق تبلیغات علیه جمهوری اسلامی و مسئولان نظام را شروع کرد.
خبرگزاری فرانســه روز ۱۹ فروردین ۱۳۶۳ گزارش کرد: آیتالله مهدی روحانی مســئول اقلیت شــیعه مسلمان اروپا طی بیانیهای در پاریس اعلام کرد آیتالله شیخ علی تهرانی یکی از همکاران پیش امام خمینی اخیراً جمهوری اســلامی را تــرک کرده و درصدد پناهندگی به یک کشــور خارجی اســت. آیتالله روحانی نیز از این موقعیت استفاده کرده از تمام آیتاللههایی که دنبالهرو رژیم خمینی هستند، میخواهد که علیه جباریت قیام کرده مثل شیخ علی تهرانی به صف مخالفان بپیوندند.» به دنبال فرار شیخ علی تهرانی، همســر و فرزند ۲۱ ســاله وی در یــک گفتوگوی اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری جمهوری اســلامی مرکز مشــهد به سؤالات مطرح شده پاسخ گفتند:
-شنیده شده آقای تهرانی به عراق رفتهاند. آیا این موضوع صحت دارد؟
بله، ایشان در ماه رمضان گذشته به من گفت دلم گرفته و تصمیم گرفتهام ســفری بروم و نامهای برای کسی نوشتهام و تقاضای گذرنامه برای عراق کردهام. من گفتم به کی نامه نوشتی؟ گفت هر وقت جوابش آمد، میگویم. بعد از گذشــت دو ماه جوابش نیامد. گفت من نامهای برای آقااحمد [حجتالاسلام سیداحمد خمینی] نوشتهام و در نامه قول دادهام مقصد من به عراق زیارت است و قول میدهم بعد از زیارت و اقامت یک سال در نجف به ایران بازگردم و به تعهدم پایبند هستم. من در جواب آقای تهرانی گفتم تــو که تا به حال [زمان طاغوت] به صورت قاچاق به عراق رفتهای، این بار هم برو. بعد از مدتی پشیمان از حرفم شدم و گفتم تهرانی اگر به عنوان زیارت میروی، قاچاقی نرو.
-چه انگیزهای باعث رفتن آقای تهرانی به عراق شده است؟
آقای تهرانی هشت ماه در زندان بود و بعد از آزادی از زندان از سوی دادستانی انقلاب اسلامی مشهد ممنوعالملاقات شد و ایشان حدود دو ســال در منزلش زندانی بود و اجازه تماس حضوری و حتی تلفنی با هیچ کس را نداشت. فقط مجاز به تماس تلفنی با بستگان درجه اول و چند نفر از مسئولان استان بود. آقای تهرانی علاقه زیادی به زندگی و فرزندانش داشت ولی در اثر فشار در زندگی سیاسیاش ناچار شده که از ایران به عراق برود. ایشان حدود سه هفته قبل به من گفت میخواهم به تهران به دیدن پدرم بروم و با قرآن مجید دو بار اســتخاره کرد. به من گفت استخاره خیلی خوب آمده است؛ تا اینکه تلفنی به من گفت خیلی عذر میخواهم که به تو دروغ گفتم که میخواهم به دیدن پدرم بروم. اکنون در عراق هستم و عازم نجف میباشم و حالم خیلی خوب است و بعداً با شما ارتباط تلفنی برقرار میکنم.
-به نظر شــما آقای تهرانی از طریق کدام کشور و از سوی کدام دسته و گروه به عراق رفته است؟
احتمالاً از طریق پاکســتان به عراق رفته، چون ایشــان در گذشته دو نوبت از طریق پاکســتان به عراق مســافرت کرده و به دیدن آقای خمینی رفت و به نظر میرســد که این بار هم از طریق پاکســتان به عراق رفته باشد.
-آیا شما تمایل رفتن به عراق و پیوستن به آقای تهرانی را دارید؟
من تمایل رفتن به عراق را ندارم، به خاطر اینکه خانه پدر و بستگانم در مشهد ســاکن میباشــند؛ بخصوص اگر بدانم که رفتنم به عراق بازگشــتی ندارد، اصلا تمایل رفتن به عراق ندارم و به عقیده من آقای تهرانی بد کاری کرده که عراق رفته است.
-در این شرایط حساس ممکن است آقای تهرانی از طریق رادیو و تلویزیون عراق علیه نظام جمهوری اســلامی سخن بگوید. نظر شما در این مورد چیست؟
به نظر من هر کســی تحت تأثیر گفتار خودش اســت. به ما هیچ ارتباطی ندارد. اگر حقیقت را بــه من میگفت به عراق میروم هرگز نمیگذاشتم ایشــان به عراق برود. میدانید زندگی خانوادگی غیر از زندگی سیاسی است و اگر آقای تهرانی در تلویزیون عراق ظاهر شود، به ما هیچ ارتباطی ندارد.»
یک سال بعد اما همسر شیخ علی تهرانی نیز محل سکونت خود را به مقصد ترکیه ترک کرد و از آنجا به عراق رفت. در تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۳۶۴ بدری خامنهای، همسر شــیخ علی تهرانی، در یک کنفرانس مطبوعاتــی در بغداد حضور یافــت. وی در این کنفرانس گفت که به همراه ســه دختر و دو پسرش برای پیوستن به پدرشان از میان جبهه ایران عراق فرار کرده و به عراق آمده است و فاقد پاسپورت هستند. شــیخعلی تهرانــی نیز در یک سال گذشته در رادیوی فارسی زبان بغداد مشغول تبلیغ علیه جمهوری اسلامی بود.
رژیم صدام از پخش ســخنان شیخ علی تهرانی که علیه امام خمینی و جمهوری اســلامی بود، برای شکنجه روحی اسرای ایرانی استفاده میکرد. دفتر سیاســی سپاه پاســداران طی گزارشهای خود درباره برخی اقدامات خارج کشور تهرانی نوشت: «اخیراً شــیخ علی تهرانی به همــراه تعــدادی از روحانینماهای افغانســتانی و ایرانی در حالی که توســط دو ماشــین بعثی اسکورت میشــوند، با حضور در برخی مســاجد شــهرهای مختلف عراق به سخنرانی علیه جمهوری اسلامی میپردازد. از سوی دیگر خبر میرسد که چندی پیش وی را برای ســخنرانی به یکی از اردوگاههای اسرای ایرانی در عراق میبرند که با مقابله شدید اسرای ایرانی مواجه میشود. ضمناً طبق اطلاع موثق چندی پیش شــیخ علی تهرانی (که در عراق برای حزب بعث در رادیو بغداد درس اخلاق میگوید) با وسایط مختلف میخواهد در مجلس درس آقای خویی شــرکت نماید که با مخالفت آقای خویی مواجه میشود، ولی اخیراً به درس ایشان راه یافته و نکته جالب این است که نامبرده با مخالفان در درس حاضر میشود و هرجا که مینشیند، تا شعاع چند قدمی افراد از او فاصله میگیرند.»
تسلیم در پاسگاه مرزی
در نهایت در ســال ۱۳۷۴ شیخ علی تهرانی پس از یک دهه تبلیغ علیه جمهوری اسلامی، برای بازگشت به کشور ابراز تمایل کرد. دفتر سیاسی سپاه پاسداران در این خصوص نوشت: «شیخ علی تهرانی که مدت ۱۱سال است در عراق به حالت تبعید به ســر میبرد، اخیراً اعلام کرد برای بازگشت به وطن و رسیدگی به اتهاماتش در یک دادگاه، به سفارت ایران در بغداد مراجعه کرده است.
فرانسپرس از مبدأ بغداد به نقل از شیخ علی تهرانی گفت «مقامات ایران با بازگشت وی به کشور برای اینکه خود را به دادگستری معرفی کند، مخالفت کردهاند. وی به فرانسپرس گفت سفارت ایران در بغداد از دادن روادید ســفر به وی برای اینکه بتواند بــه خانوادهاش ملحق شــود، خودداری کردهاند. وی همچنین طی اظهاراتی به خبرگزاری فرانســه مدعی شده به هیچ گروه سیاسی وابســته نیست و تنها درصدد این است که به ایران بازگردد تا کتابها و نوشتههای خود را که در مورد تفکرات و بازتابهای اسلامی و جهان اســلام اســت، جمعآوری و تدوین کند. گفتنی است که همسر شیخ علی تهرانی طی نامهای، از شوهرش خواسته که به ایران بازگردد و در دادگاهی پاسخگوی عملکرد خود باشد.»
سرانجام همان سال علی تهرانی خود را به یکی از پاسگاههای مرزی ایران معرفی و تسلیم کرد و نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی وی را به تهران منتقل کردند. اگرچه مقامات ایران گزارش دادند شــیخ علی تهرانی تقاضای برگشت به کشور دارد و حتی به سفارت ایران در بغداد مراجعه حضوری کرده اســت، ولی عناصر محارب خارجنشین تسلیمشدن او را معاملهای میان دولتین ایران و عراق معرفی کردند.
در این خصوص دفتر سیاسی سپاه در نشریه داخلی خود گزارش داد:
«در ایامی که شــیخ تهرانی وارد کشور شــده بود، مهدی حائری از عناصر ضدانقلاب مقیم خارج طی گفتوگویی با رادیو امریکا با اشاره به آخرین روزهای حضور تهرانی در عراق گفت: ســال گذشته تهرانی در مکه با مقامات عربستان صحبت کرد و از آنان خواست که اجازه دهند در مدینه زندگی کند که آنها گفتند بروید، ما شــما را خبر میکنیم. بعدها ســعودیها زیر قول خود زدند و از وی دعوت نکردند. ایشان در سن ۷۰سالگی در عراق تنها بود و چندین بار از دولت بغداد تقاضا کرد که به نجف برود، اما دولت عراق موافقت نکرد. در آخرین باری که با من تماسی گرفته بود، به من گفت که دولت عراق از وی خواسته است که ظرف مدت دو ماه عراق را ترک کند و به کشور دیگر برود وگرنه ایشان را تحویــل دولت ایران خواهند داد. ما اینجا [در اروپا] تلاش بســیاری برای او انجام دادیم. از دولت آلمان و دولت اتریش برای او اجازه گرفتیم کــه وی در صورتی که به امان پایتخت اردن بیاید، آنجا ســفارت این دو کشــور به وی روادید بدهند. متأسفانه دولت عراق در ماه قبل آقای تهرانی را از محلهای که در منطقهای به نام حیّالخضراء در بغداد زندگی میکرد، به یک محله نامعلومی برده و تماس تلفنی ما با وی قطع شده، نتوانستیم به وی اطلاع دهیم، اما در دیداری که با سفیر عراق در پاریس داشتیم به وی گفتم، به این امر اعتراض کردم و از سفیر عراق خواستم به دولت عراق اطلاع دهد که به آقای تهرانی اجازه بدهد به اردن بیاید. در اردن روادید برایش آماده اســت که به آلمان برود. متأسفانه عملی نکردند، وی را تحویل ایران دادهاند. اطلاعات دســت اولی به من رسید که وی را ماشینهای دولت عراق به مرز بردند و تحویل مأموران مرزی حکومت ایران دادهانــد.» حائری همچنین اضافه کرد «طبق اطلاعاتی که ما داریم و طبق مذاکراتی که اخیراً دولتین عراق و ایران با همدیگر داشــتهاند، توافقاتی شده اســت و یکی از آن توافقات همین بود که از فعالیت مخالفان همدیگر باید بکاهند، جلوگیری کنند و به همین جهت، طارق عزیز معاون رئیسجمهوری عراق در دیداری ( ۳ساعته) با رجوی به وی در بغداد گوشزد کرد دیگر از این به بعد اجازه فعالیتهای نظامی را نخواهند داشت. من مسلماً یقین دارم که آقای تهرانی با اکراه یعنی با حق خودش با آگاهی خودش نرفته است. من خیلی نگران سرنوشت وی هستم. من ترس از این دارم که وی را در ایران سربهنیست کنند و به همین جهت من از تمام ایرانیان، از تمام محافل بینالمللی خواسته و میخواهم که برای آزادی وی و برای سلامتی وی به دولت ایران تذکر بدهند و بگویند که مسئول حفظ جان وی دولت ایران است.»
فرزند شــیخ علی تهرانی نیز در مصاحبهای بــا رادیو امریکا گفت: «ایشــان حدود بیش از سه سال اســت که میخواست از عراق خارج بشــود. در درجه اول میخواســت بیاید اروپا، به خاطر اینکه در عراق وضعیت زندگی مســاعد نبود. حدود۷-۶ ماه صحبتش بود که به هر ترتیبی که شــده از عراق خارج شــود. بالاخره با وجود فعالیت عراق البته من نمیدانم نقش ایران در این زمینه تا چه حد اســت، ولی وی را مجبور کردند که به ایران برگردد.»
وی افزود: «تا اینجا که من یقین دارم اینکه عراق به خارج شــدن پدرم برای سفر به اروپا هیچ کمکی نکرده، دولت عراق حتی ممانعت کرد؛ اما تصمیم داشــتیم که ایشان بیاید در درجه اول به کشــور اردن. حتی در یکی از کشورهای اروپایی برای ایشــان وسایل فراهم بود که تشریف بیاورد و فکر میکنم دولت عراق بود که کملطفی کرد و نگذاشت ایشان از عراق به اروپا سفر کند.»
دادگاه شیخ افراط
شیخعلی تهرانی پس از معرفی خود به تهران منتقل شد و روند تحقیقات از او در دادگاه ویژه روحانیت آغاز شد. در بازجویی مورخ ۷ مردادماه ۱۳۷۴ از شیخ علی تهرانی، وی تمام ارتباطات خود با مجاهدین خلق پیش از فرار از کشــور را انکار کرد و درباره نســبت خود با سازمان وتشویق به شورش مسلحانه علیه نظام اظهار داشت:
«خدا شاهد است از اول مخالفتم با بعضی از کارهای سران جمهوری اســلامی که اولینش در رابطــه با کاندیداتوری جلالالدین فارســی افغانســتانیالاصل از طرف حزب جمهوری اســلامی بوده، تا آخرین اعلامیهام در ایران کــه در رابطه با تکفیر جبهه ملی و عده زیاد دیگر کــه با لایحه قصاص مخالفت کرده بودند و مــن نامه مفصلی به امام خمینی علیهالرحمه نوشــتم و در آن اثبات کردم که این فتوا حتی با فتاوی خودتان درباره کفر و ایمان مخالف اســت و بعضی از روزنامهها آن را چاپ کردند و پس از آن هشــت ماه زندان افتادم، هیچ گاه نه در سخنرانیها و نه در نوشتههایم، مردم را به شورش علیه نظام جمهوری اســلامی ایران (که خودم هم ســالها در راه برپا کــردن آن مبارزه و فعالیــت کردهام و زندانها و شــکنجههای فراوان و تبعیدهای عدیده در شهرســتانهای مختلف را تحمل کردهام) دعــوت نکردهام و بلکه برعکــس آنها را تهییج به حفظ آن و مقابلــه و معارضه با معارضان و به خطرافکنندگان آن کردهام و گــواه بر آن، مقالات عدیده و تألیفات کثیرهای اســت که در جراید ایران و به وســیله ناشران معلوم چاپ و منتشر شده است. خدا میداند حتی برای یک بار هم آنها [مجاهدین] را تأیید نکردهام و همیشه از معتقدات و کیفیت فعالیتهای سرانشان انتقــاد کردهام و فقط آنچه من در خدمــت امام خمینی علیهالرحمه گفتهام و ظاهراً در پرونده هم منعکس اســت، این اســت که آنها هم ایرانی هستند؛ چرا نمیگذارید در انتخابات مجلس شورا شرکت کنند و چند نفری از آنها در مجلس باشــند تا البته به نظام برگردند و اشکالی دیگر برای آنها باقی نماند که [بگویند] ما را جمهوری اسلامی ایران از حقوق مسلم هر ایرانی منع میکند. حتی به امام خمینی عرض کردماز چه میترسید؟ اولاً اکثریت با شماست و ثانیاً شما صافی دوم یعنی شورای نگهبان قانون اساسی و اسلام را دارید. اگر چیزی هم برخلاف اسلام تصویب شود در مجلس، آن شورا حق وتو دارد.»
همچنین در جریان دادگاه، شــیخ علی تهرانی درباره ارتباطاتش با سازمان مجاهدین خلق در عراق گفت: «با داماد آقای معینیان چند بار ملاقات داشتم. از من میخواستند آنها را تأیید کنم. از من میخواستند که از رجوی در سخنرانی نام ببرم، آن وقت که در پاریس بودند. من گفتم شــما را قبول ندارم که توسط او نامهای برای همســرم فرستادم. یکی دو بار نامه از حاج سیدجوادی و لاهیجی به مــن آوردند و من جواب دادم. بعد کــه عراق آمدند، از طرف اســتخبارات پیش من آمدند و گفتند اینها مقلد شما هستند، میخواهند با شــما ملاقات کنند. من قبول نکردم ولی بعداً مهندس اقبال با یک اصفهانی [که] من او را نمیشــناختم، با آنها نیز برخورد کردم. گفتم عراق جوانهای ایران را میکشد و شما نیز چنین میکنید. دیگر نیامدند، اما زنهایشان با من مراوده داشتند. پیشتر دختر رضایی میآمد، پیش خانواده من میآمدند. بچههای من یک بار به پادگان آنها رفتند و صحبت کردند.»
ســرانجام دادگاه ویژه روحانیت، شیخ علی تهرانی را به اتهاماتی نظیر همکاری با دشمن در زمان جنگ، حمایت از گروهکهای معاند و محارب، افترا به کارگزاران نظام اســلامی و همکاری بــا رژیم بعثی عراق محاکمه و وی را مجرم تشــخیص داد، اما با توجه به اینکه وی شــخصاً خود را تسلیم نیروهای نظامی ایران کرده بود، با تخفیف به ۲۰سال حبس خارج از محل سکونتش محکوم کرد. شیخ علی تهرانی نیز با اعلام ندامت از اعمال گذشتهاش، خود را مستوجب اشــد مجازات دانست.