خدمتگزارِ مخلص
به گزارش سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، پیش از ظهور انقلاب اسلامی در دو دهه پایانی حیات رژیم پهلوی تلاشهای گسترده روحانیت انقلابی و روشنفکران مسلمان در فراهم نمودن زمینههای بازگشت به خویشتن و فرهنگ اسلامی و درون مایههای خودی در مقابل هجمه غرب و اندیشههای غربی موجب شد تا بنیانهای انقلاب اسلامی شکل بگیرد. این فعالیتها که اساساً عرصههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را به خود اختصاص داده بود شرایطی پدید آورد تا نیروهای انقلابی و مردم و نیز نخبگان فکری که عموماً از حوزه علمیه برخاسته یا تحت تربیت اسلامی مدارج علمی و دینی را گذرانده بودند در پیوندی عمیق با یکدیگر بتوانند با ملحق شدن به نهضت امام خمینی طومار رژیم پهلوی را در هم بپیچند. حجتالاسلام و المسلمین مهدی شاهآبادی در زمره نخبگان فکری قرار داشت که به سبب تبار مبارزهگری که در آن رشد یافته بود پای در مسیر روشنگری گذاشت و در این راه از هیچ کوششی برای به ثمر نشاندن اهداف عالیه انقلاب فروگذاری نکرد و سرانجام نیز در صحنه خدمت به انقلاب به شهادت رسید.
آغاز یک راه
حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ مهدى شاهآبادى شهریور سال 1309 در قم و در بیت فقاهت و عارف کامل، آیتاللّهالعظمى حاج شیخ محمدعلى شاهآبادى استاد عرفان امام خمینى متولد شد.
حاج شیخ محمدعلى با نام خانوادگی اصلی «بیدآبادی» که بعدها به خاطر سکونتشان در خیابان جمهوری اسلامی کنونی (شاهآباد سابق) به شاهآبادی شهره شد، در سن 12 سالگی، زمانی که پدر ایشان توسط ناصرالدین شاه به تهران تبعید گردید، به همراه پدر و برادر دیگرشان به تهران مهاجرت فرمود و در طول اقامت 16 ساله در تهران (تا 1281ش) به اشتغالات علمی پرداخته و اساتید دیگری را درک نمود. ایشان در سال 1271ش پس از 6 سال اقامت در تهران، آنگاه که حدود 18 سال داشت به درجه اجتهاد نایل آمد. وی پس از درگذشت پدرش به اصفهان رفت و پس از فراگیری قانون در طب و زبان فرانسه رهسپار نجف اشرف شد و نزد آخوند خراسانی تلمذ نمود. پس از یک دوره اقامت 7 ساله، نجف را ترک کرد و رحل اقامت به سامرا افکند تا از محضر درس میرزای دوم استفاده کند و همچنین به تدریس فقه و اصول و فلسفه بپردازد. این در حالی بود که پس از مدتی حوزه درسی ایشان در سامرا از حوزههای درسی قوی و پر استقبال طلاب و فضلا آن دوره گردید به حدی که میرزای شیرازی مراجعت ایشان به ایران را موجب خلاء حوزه سامرا دانسته و ایشان را از مراجعت به ایران نهی فرمود، اما آیتالله شاهآبادی سال 1291ش پس از یک سال اقامت در سامرا به دلیل اصرار فوقالعاده مادرشان که همراه ایشان بودند تصمیم به مراجعت به ایران گرفت.
در طول دوران تحصیل آیتالله شیخ احمد مجتهد بیدآبادی (برادر بزرگتر آیتالله شاهآبادی)، علامه میرزا محمدهاشم خوانساری چهار سوقی صاحب اصول آل الرسول(ص)، میرزای جلوه (میرزا ابوالحسن طباطبایی اصفهانی)، آیتالله میرزاهاشم گیلانی اِشکوری، آیتالله میرزا محمد حسن آشتیانی، آیتالله آخوند ملا محمدکاظم خراسانی (صاحب کفایه)، آیتالله شیخ فتحالله شریعت اصفهانی (شیخ الشریعه)، آیتالله حاج میرزا حسین خلیلی از جمله اساتید وی به شمار میرفتند. ایشان همچنین تا 1307ش به مدت 17 سال در تهران به فعالیتهای علمی و تبلیغی و مبارزه با نظام جور و تشکیل جلسات سخنرانی و درس و بحث اشتغال داشتند. از جمله این مبارزات تحصن 11 ماهه ایشان در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) در اعتراض به جنایات رضاخان بود. وی در همین ایام که بسیاری از روحانیون در اثر فشار دولت رضاخان از لباس روحانیت بیرون میآمدند به ملبس کردن هفت تن از فرزندان خود به لباس مقدس روحانیت مبادرت کردند.
برجستهترین شخصیتی که از انفاس قدسیه این عارف بهره برد، امام خمینی بود که در تمام مدت هفت سال اقامت مرحوم شاهآبادی در قم در زمینه عرفان از ایشان کسب فیض نمود.
همچنین از شاگردان ایشان میتوان آیتالله حاج شهابالدین مرعشی نجفی، آیتالله حاج میرزا هاشم آملی، آیتالله شیخ محمدرضا طبسی نجفی و آیتالله حاج محمد ثقفی تهرانی (پدر همسر حضرت امام) را نام برد. ایشان علاوه بر تدریس و تربیت شاگردان مبرز و به نام، تألیفات مهمی را به رشته تحریر درآورد. شذرات المعارف، القرآن و العتره، الایمان و الرجعه؛ ردی بر کتاب «اسلام و رجعت»، الانسان و الفطره، مفتاح السعاده فی احکام العباده و رشحات المعارف، منازل السالکین، رساله العقل و الجهل، حاشیه کفایه آخوند خراسانی و رسالهای در نبوت خاصه مجموعه آثار ایشان را تشکیل میدهند.[1]
سال 1314 آیتاللّه العظمى شاهآبادى در مهاجرت به تهران، شیخ مهدی را که در آن زمان چهار سال بیشتر نداشت به منظور فراگیرى قرآن، به مکتبخانه فرستاد. بعد از دو سال مهدی به دبستان توفیق رفت و تا 12 سالگى دوره دبستان را به پایان رساند. سال 1323 وارد مدرسه مروى شد و پس از چهار سال در 18 سالگى به لباس روحانیت ملبس گردید.[2]
سال 1328 پدرش که معلم و مرادش بود به دیار باقی شتافت و شهید مهدی شاهآبادی دو سال بعد از وفات پدر به قم عزیمت نمود، اما قریب به یک سال بعد به منظور گذراندن دوره دبیرستان موقتاً به تهران بازگشت و به خاطر هوش و استعداد سرشارى که داشت در طول 14 ماه دبیرستان را به اتمام رساند. سال 1332 و چند روز پس از کودتاى 28 مرداد در تهران دستگیر و زندانى شد، ولی پس از مدت کوتاهى از زندان آزاد گردید. مهرماه همان سال دوباره راهى قم شد و تحصیل علوم دینى را ادامه داد و پاى درس استادانى چون آیتاللّه العظمى سید حسین بروجردى، امام خمینى، آیتاللّه العظمى محمدعلی اراکى، آیتاللّه العظمى سید محمدرضا گلپایگانى و علامه سید محمدحسین طباطبایى نشست و به مرتبه بالاى فقاهت و اجتهاد دست یافت و سال 1336 با خانوادهاى با فضیلت از نوادگان آیتاللّه میرزاى شیرازى اول وصلت نمود.
مبارزه با رژیم پهلوى و فعالیتهای سیاسی
از آنجا که تأثیر تفکرات علامه محمدعلی شاهآبادى بزرگ بر اندیشههاى امام خمینى و بسیارى از بانیان انقلاب اسلامى ایران مشهود است، شیخ مهدى شاهآبادى نیز مانند پدرش اندیشه مبارزه با حکام ستمگر را سالیان دراز در عمق جان خود پرورد. ایشان با الهام از امام خمینى مبارزات سیاسى خود را تداوم بخشید و با توجه به این که رسالت اصلى خود را در شناساندن مقام والاى مرجعیت تقلید و رهبریت شیعیان جهان امام خمینى به ملت مسلمان مىدانست، هم در دوران طلبگى و هم پس از آن به همراه خانواده به شهرها و روستاهاى کشور مىرفت و ضمن تبلیغ دین سعى در آگاه نمودن عموم مردم نسبت به اوضاع زمانه داشت. اگرچه او و خانوادهاش در اثناى این سفرها مجبور به تحمل سختىها و مشقات فراوانى شدند، اما تبلیغ زعامت امام و طرح مرجعیت ایشان به عنوان یک ضرورت دینى وسیاسى مستلزم تلاش فراوان و بىوقفهاى بود که در هر صورت باید انجام مىگرفت. همچنین ایشان و چند نفر از دوستانشان نقش بسیار مهمى در جهت ایجاد هماهنگىهاى لازم بین مراجع و امام خمینی ایفا کردند.
وی سال 1350 از قم به تهران مراجعت کرد و در منطقه رستمآباد شمیران به امامت جماعت و دیگر خدمات دینى پرداخت و مسجد محل را به کانون فعالیت و رشد نیروهاى انقلابى تبدیل کرد. تکثیر اعلامیهها و نوارهاى امام که از نجف مىرسید، پخش آنها در سراسر کشور، جذب جوانان پرشور و انقلابى در کانونى سازمان یافته و متشکل، اقداماتى در جهت فرارى دادن برخى از زندانیان سیاسى و مخفى کردن عدهاى از مبارزان که تحت تعقیب ساواک بودند و... از جمله اقدامات این عالم مبارز بود.[3] همچنین به وسیله دوستان خود با مبارزان خارج از کشور ارتباط برقرار نمود و در امر مبارزه با ایشان تشریک مساعى کرد.
در عین حال تشکیل «صندوق ذخیره علوى» از دیگر اقدامات فرهنگی او بود که تقویت و پشتیبانى مالى از انقلابیون یکى از اهداف مهم آن به شمار میرفت و خانواده افرادى که به دست رژیم به زندان مىافتادند، از تسهیلات این صندوق بهرهمند مىشدند. با تدبیر این عالم روشنگر دامنه فعالیتهاى صندوق به شهرستانها هم کشیده شد. تشکیل «جلسات هفتگى تفسیر قرآن» در مسجد رستمآباد که عمدتاً افراد تحصیلکرده و دانشگاهى در آن شرکت مىکردند هم از دیگر فعالیتهاى فرهنگى ایشان بود. همچنین این فعالیتها در اوایل دهه پنجاه در شرایطی که امام خمینى در تبعید به سر میبرد و اختناق و سرکوب در داخل کشور به اوج خود رسیده بود به صورت شبانهروزى و مداوم از سوی ایشان دنبال میشد. از آن جا که اقدامات شیخ مهدی هر روز گستردهتر میشد لاجرم از چشم ماموران ساواک به دور نماند و در نهایت موجب دستگیری وی در سال 1352 شد. علاوه بر آن در حمله ساواک به منزل او تعداد قابل توجهى اعلامیه و کتب انقلابى کشف گردید و ایشان در زندان تحت شکنجه قرار گرفت. وی پس از 4 ماه حبس آزاد شد، لکن با ادامه فعالیتهاى سیاسى و مبارزاتى مجدداً در سال 1353 دستگیر شد و 20 روزی را در زندان سپری کرد. عمده اتهامات وارده به ایشان اقدام علیه امنیت ملى کشور و همکارى با عناصر وابسته به گروه خرابکار بود.
سال 1354 همزمان با آشکار شدن انحرافهاى عقیدتى درون سازمان مجاهدین خلق، علیه این جریان ارتدادى به مبارزه برخاست و به دنبال اعترافات خلیل فقیه دزفولى نزد ساواک در همین سال براى سومین بار دستگیر شد و مدت 2 ماه تحت شکنجه قرار گرفت. وی پس از آزادى از زندان نیز بر دامنه فعالیتهاى انقلابى خود افزود و رژیم با توجه به ادامه فعالیتهاى ایشان که به صورتى جدىتر و آشکارتر صورت مىگرفت، تصمیم به تبعید ایشان گرفت و نهایتاً این فقیه مبارز را در زمستان 1355 به بانه کردستان تبعید کرد. هدف از تبعید به بانه محدود کردن فعالیتهای سیاسی این عالم فرزانه بود. چرا که رژیم تصور میکرد به جهت حضور برادران اهل سنت در آن خطه از ایران شیخ مهدی فرصت عرض اندام پیدا نخواهد کرد، اما علیرغم چنین تصوری عملکرد و تدبیر ویژه شهید شاهآبادى باعث گرایش بسیارى از علما و توده مردم کُرد و سنى مذهب به سوى امام و انقلاب شد به طوری که تظاهراتى علیه رژیم در آن منطقه را رقم زد. در همین دوران گستردگی مراقبت ساواک از اعمال و فعالیتهای وی در بانه به حدی بود که حتی جزوات و کتابهایی که جهت مطالعه وی از طرف مؤسسات و مراکز علمی ارسال میشد مورد تحقیق و تفحص کامل قرار میگرفت. به طوری که در سومین ماه تبعید او، بستهای حاوی یکصد و پانزده جلد کتاب و جزوه از سوی مراکز علمی قم به وسیله فرزندانش برای وی ارسال شد که کتاب توضیحالمسائل حضرت امام نیز جزو آنها بود. طبق دستور مقامات ساواک مقرر شد که کتابها بر اساس فهرست کتابهای مضره که در اختیار ساواک قرار داشت به دقت مورد بررسی قرار گیرد تا در صورت مضر بودن جمعآوری شوند. مراقبتهای ساواک از زندگی شهید شاهآبادی در طول دوران تبعید، حتی شامل میهمانان و اعضای خانوادهاش که جهت دیدار با وی به بانه میآمدند نیز میشد. در اسناد به دست آمده از آرشیوهای ساواک، مدارک زیادی در خصوص اشخاصی که به عنوان میهمان به دیدار وی میآمدهاند، وجود دارد. در عین حال هجوم به منزل شهید شاهآبادی و بازرسی آن، همچنان در دستور کار ساواک قرار داشت. در اواخر اسفند ماه 1355، مأموران امنیتی در تبعیدگاه، به محل زندگی وی حمله کرده و به بازرسی از لوازم و وسایل او پرداختند. در این حمله، تعداد 22 جلد کتاب و جزوه به وسیله مأموران ضبط شد که طبق گزارش ساواک دو جلد از کتابهای مکشوفه که یکی از آنها کتاب توضیحالمسائل امام خمینی بود، از کتابهای مضر تشخیص داده و جمعآوری شد.[4]
در مجموع فعالیتهاى سیاسى حجتالاسلام شاهآبادى در بانه باعث شد رژیم از ترس شورش بیشتر اکراد آن منطقه به تبعید او پایان دهد و آن عالم ربانى در اوایل سال 1356 پس از حدود 6 ماه تبعید به تهران بازگشت.
وی پس از مراجعت از تبعید تغییر محسوسى در خط مشى و شیوه مبارزاتیاش داد و در هماهنگى با برنامه اساسى و راهبردى امام مبنى بر شکلدهى به یک مبارزه کاملاً مردمى و گسترده، مبارزات خود را وارد مرحله جدیدى نمود و از آن پس به صورت کاملاً علنى دست به کار شد و جز در موارد معدودى، شدیداً از مخفىکارى پرهیز مىکرد. حجم انتشار اعلامیههاى امام توسط ایشان به شکل مشهودى زیاد شده بود و در همه محافل علناً علیه رژیم شاه سخن مىگفت. خرداد 1357 به دنبال دستگیرى یک گروه انقلابى و ارتباط آنها با وی براى چهارمین بار دستگیر و زندانى شد. دستگیرى این بار ایشان از ویژگى خاصى برخوردار بود. از لحظه ورود به کمیته مشترک با صلابت و اقتدار خاصى برخورد کردند و تمامی قدرت رژیم را که در دستگاه مخوف ساواک خلاصه مىشد به مسخره گرفتند و سوالات بازجویان را با پاسخهای عالمانهشان تحقیر کردند. حتى از خود ایشان نقل شده است که مرتباً به مأمورین مىگفتند: «باید تمامى اعلامیهها و کتابها و نوارهایى را که از منزل دزدیدهاند، برگردانید.»[5]
پس از مدتى از زندان انفرادى خلاص و به زندان عمومى رفت و سرانجام نیز در آذر 1357 آزاد شد.
حسین حاجیپور یکی از هم بندان شهید شاهآبادی در زندان طاغوت در باره آن دوران چنین نقل میکند:
«اولین چیزی که از شهید مهدی شاهآبادی برای من در حکم خاطرهای زنده و به یاد ماندنی است، این است که یکبار که ایشان به زندان قصر آمدند، ما داخل زندان بودیم که آقای شاهآبادی منقلب بودند و از آن جایی که من به سبب آشنایی پدرم و دیگران معظمٌله را از دور میشناختم، خدمتشان رسیدم و آن عزیز را بردیم در یکی از اتاقهایی که در زندان بود و از ایشان پرسیدیم که چرا این قدر مضطرب و ناراحت هستند؟ مشخص بود که به آن روحانی بزرگوار اهانت شده بود که منقلب و ناراحت بودند. آقای شاهآبادی وقتی مقداری آرامش پیدا کردند، گفتند که اینها میخواستند لباس مرا از تنم در بیاورند و من مخالف بودم. من دوست داشتم که لباسم را با خودم بیاورم. منظورشان از لباس، عمامه و عبا و لباسهایی بود که معمولاًَ روحانیون استفاده میکنند. بچهها گفتند خوب حاج آقا، چرا این قدر اصرار میکردید؟ خب میگذاشتید لباسهایتان را بگیرند. از آنها نگهداری میکردند و بعد از اتمام مدت زندان به شما برمیگرداندند. ایشان جملهای گفتند که خیلی خوب در خاطر من مانده، فرمودند: «لباس روحانی مثل یک پرچم میماند و من دوست دارم این پرچم را تا زمانی که میتوانم برافراشته نگاه دارم، حالا اگر نتوانم خب، نتوانستهام دیگر. من احساس کردم خیلی به من توهین میشود.
من یک روحانی هستم، اگر نمیتوانم با مقررات و آداب این آقایان در جامعه باشم و عادی زندگی کنم و حرفم را بزنم، حالا که مرا حبس کردهاند دیگر به لباسم چه کار دارند؟» و بعد تعریف کردند که خیلی مقاومت کرده بودند که لباسهایشان را ندهند تا این که معززی رئیس آن روز زندان، به بند شماره یک آمده بود و شخصاً دستور داده بود که لباسهای آقای شاهآبادی را بگیرند و به خاطر مقاومت ایشان دستور داده بود که محاسن آن مرد شریف را هم بزنند و چون باز هم ایشان مقاومت کرده بودند، محاسن به طور مرتبی کوتاه نشده بود، حتی یک بخشهایی از محاسن هم کنده شده و یک بخشهایی مانده بود که بعد به تدریج مرتب شده بود و آقای شاهآبادی خیلی خرسند بودند و میگفتند که برای حفظ پرچم، تلاش خودم را کردم. حتی یادم است شهید حقانی هم آمدند و گفتند: «آقا، خود را رها میکردید، نباید این قدر مقاومت میکردید تا به شما اسائه ادب شود.» شهید شاهآبادی گفتند: «اسائه ادب در این راه، همواره به بزرگان، از صدر اسلام تا کنون بوده و ما هم به هر حال در این راه آن را تحمل میکنیم.» این اولین برخورد ما بود با حاج آقا.
... (یکبار دیگر) یادم است که خدمت آقای شاهآبادی رسیدم و یکی از بحثهایی که من همواره با ایشان داشتم کوتاهی و قصوری بود که جامعه اسلامی در آن روزها به نشر تعالیم اسلامی داشت. جوانهایی که از ظلم آن روزگار بسیار رنجیده بودند و عدالتخواهی و حقطلبی آنها را واداشته بود تا اقدام به عملیاتی علیه نظام ظلم و جور بکنند. به هر حال دلشان میخواست که به آن اندیشه و تفکر اسلامیای که از بزرگانشان، از ائمه اطهار(ع) و از آقا اباعبدالله الحسین(ع) شنیده بودند، یک نگاه منظم و مشخص و درستی داشته باشند، چون باور بر این بود که راه عمل، از چگونگی اندیشه به دست میآید و حتی در مقاطع مختلف، تاکتیک ما باید با ارزشهای فکری و اعتقادیمان همراه باشد... ایشان با توجه به مطالبی که ما بیان میکردیم، با یک سعه صدر بسیار جالبی تمام مطالب را میشنیدند و بعضیهایشان را پاسخ میگفتند و بعضی را قبول میکردند که در اثر کوتاهی جامعه روحانیت بوده، به دلیل این که جامعه روحانیت مجموعه کسانی را تشکیل میدهد که عمرشان را صرف این میکنند که تعالیم اسلام را به مردم بشناسانند و قرار است که سخنگو و بیان کننده این نظام ارزشی باشند؛ به ویژه برای کسانی که فرصت این کارها را ندارند. آقای شاهآبادی به هیچوجه اصرار نمیکردند که نه، ما همه کارها را کردهایم و همه چیزها را گفتهایم و این شما هستید که نمیفهمید و نمیدانید و این شما هستید که به اشتباه رفتهاید؛ اصلاً این طور نبود.
وقتی ما صحبت میکردیم، فرض بفرمایید برای «شناخت»ی که آن سازمان مبارزاتی با زحمات زیاد نشسته و تدوین کرده بود و به «رفرنس»ها مراجعه کردند تا ببینند از کجا میتوانند این چارچوب مبارزاتی را شکل بدهند، به جز فلسفۀ ژرژ پلیستر و یک سری متون ثقیل عربی، چیز دیگری گیرشان نیامد و چون متون ثقیل عربی را نمیفهمیدند، راحتترین راه این بود که بدانند «آنها» چه میگویند. این بود که جوانهای مسلمان ما اگر میخواستند بگویند «شناخت» چیست، قبل از این که بتوانند از نگاه ملاصدرا و سایر فلاسفه بزرگ اسلامی حرف بزنند، حرفهایی را که در کتابهای ماتریالیستها بود و راحتتر میفهمیدند، بیان میکردند. شاید انحراف ایدئولوژیک، اصولاً از همین جاها شروع شد که بعضیها خیلی راحت میتوانستند به چنین منابعی دست پیدا کنند و ترجمههای خیلی مفصل و مدونی از آن منابع وجود داشت و بعد، احیاناً میتوانستند رنگ و لعاب اسلامی هم به این آثار بدهند و آیه یا حدیثی را نیز کنار آنها بگذارند و این طور باور داشته باشند که درست میاندیشند، در حالی که آن تفکر از ابتدا غلط بود و اصولاً نمیتوان یک نگاه ماتریالیستی را با مبانی ایدئولوژی اسلامی منطبق کرد.»
... روی باز آیتالله شاهآبادی را هیچگاه فراموش نمیکنم که هر چه ما کنکاش میکردیم و کنجکاویهایمان را میخواستیم با یک عالم دینی اقناع کنیم و مطالبی را بفهمیم، خستگی در وجود ایشان معنا نداشت و از ادامه بحثهای فی مابین ممانعت نمیکرد. البته همه این طور نبودند. ایشان به شخصه در این زمینه عامل بسیار مؤثر و خوبی بر پایداری خیلی از بچهها بر بسیاری از باورهای دینیشان بودند تا به نتیجه مطلوب برسند. البته نباید حق آیتالله شهید حقانی را هم فراموش کنیم، چون ایشان هم زحمات بسیار زیادی کشیدند. در زندان، حتی منجر به تدوین بسیاری از کارهای خوب شد که کمتر کسی از ایشان یادی میکند. شهید حقانی هم زمان در بند پنج بودند و آیتالله شاهآبادی در بند چهار و بحثهایی نیز با همدیگر داشتند که همه آن بحثها خیلی شیرین و جذاب بود و اشاره به موقعیتهای پرتلاطم آن روزها داشت...»[6]
همزمانی آزادى شیخ مهدی از زندان با اعلام خبر مسرتبخش ورود امام خمینی به ایران موجب شد تا وی در کمیته استقبال امام حاضر شود و ضمن اداره بیت ایشان فرمان امام مبنى بر لغو حکومت نظامى در 21 بهمن 1357 را نیز ابلاغ نماید. علاوه بر این به مساعدت در خلع سلاح کلانترىها و پادگانها و مهماتسازىها و انتقال اسلحه و مهمات به نقاط امن و تشکیل و سازماندهى گروههاى مردمى براى برقرارى امنیت در کشور بپردازد و فعالانه در امور مربوط به تشکیل حکومت نوپاى اسلامى شرکت داشته باشد.
خصوصیات بارز آیت الله شاهآبادی
سید رضا شکرآبی یکی از همسایگان ایشان در باره ویژگیهای اخلاقی این بزرگوار میگوید: «شهید شاهآبادی با این که روحانی بودند، به قدری در کارها فعال بودند و تحرک داشتند که اگر کاری پیش میآمد و از دست خودشان ساخته بود، حتماً به شخصه آن کار را انجام میدادند. مثلاً چه بسا میدیدیم که ایشان منزلشان را خودشان لولهکشی میکردند. بعد میگفتیم آقا، مگر شما به کار لولهکشی هم وارد هستید؟! حتی کارهای بنایی خانه را هم انجام میدادند. در بین همین همسایگان کسی بود که منزلش مشکلی داشت و ایشان گفتند من خودم میآیم و این جا را برای شما درست میکنم و فقط به ما فرمودند یک مقدار گچ و استامبولی بیاورید. وقتی که شهید شاهآبادی بنایی میکردند، مثل این بود که سالها کار بنایی کردهاند. من با تعجب گفتم حاج آقا، همه کارها از دست شما بر میآید! ... رفتارشان در خانواده بسیار عالی بود و الحمدلله فرزندانی بسیار خوب و در سطحی بالا تربیت کردند. ایشان در سطح شهادت و آماده رسیدن به بالاترین فیوضات بودند و سرانجام نیز بدین فیض عظما نائل شدند، گاهی اوقات در مورد وضع درسی و علمی آقازادههایشان برای ما تعریف میکردند و همواره تلاش میکردند و آرزو داشتند که آنها را در سطوح عالیه ببینند. نزدیکیهای زمان اوجگیری انقلاب، شاید سال 1356 یا نزدیک به 1357 بود که یک مدتی مرحوم شهید شاهآبادی به جای آقای مشایخی در همین مسجد حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در خیابان پرواز اقامه نماز میکردند.
جناب آقای مشایخی مشرف شده بودند به مکه، آقای شاهآبادی یک ماهی آن جا اقامه نماز میکردند. بعد از نماز هم برای اهل محل و جوانان محل تفسیر قرآن داشتند. به خاطر آگاهیهای سیاسی که شهید به مردم میدادند، جوانها خیلی مشتاق بودند و میآمدند پای سخنرانیهای ایشان و به مرور حضور جوانها در مسجد بیشتر و بیشتر میشد. در صورتی که در آن زمان کلاً جوانها کمتر به مساجد میرفتند ولی در طول آن یک ماهی که ایشان آن جا اقامه نماز میکردند مسجد خیلی شلوغ میشد. بعد، کمکم انقلاب اوج گرفت و هر کس در راه نهضت امام خمینی(ره) مشغول فعالیتی بود. آقای شاهآبادی نیز همین طور فعالیت میکردند تا زمانی که به شهادت رسیدند.»[7]
خانم بتول ولایتی، مادر شهید حجتالاسلام و المسلمین حسین عرفاتی ـ از شاگردان شهید شاهآبادی که دو سال بعد از شهادت استادش در عملیات کربلای 5 در دی ماه 1365 شهید شد ـ و خواهر دکتر علی اکبر ولایتی، از معاشران خانوادگی شهید و اهالی رستمآباد است. ایشان درباره حجتالاسلام شاهآبادی اظهار میدارد:
«... در خصوص برخورد شهید شاه آبادی با مخالفانشان چون بعضی نفوذیها در مسجد بودند با این همه جرأتی که آقای شاهآبادی داشتند و تفنگی که بالای سرشان بود، باز هم محل را ترک نمیکردند. ما یک چیزی میگوییم و میشنویم ولی در چنین شرایطی مسلماً آدم نمیتواند به راحتی این کار را بکند. آقای شاهآبادی یک مسجد را با آن جمعیت هدایت میکردند بدون این که ادعایی بکنند با عملشان اجرا میکردند. مخالفینی هم داشتند ولی خیلی حُسن خُلق داشتند. حالا ببینید چگونه با آن افرادی که خلاف اسلام عمل میکردند مواجه میشدند. آقای عرفاتی اشاره کردند که بعد از پیروزی انقلاب وقتی افرادی که قبلاً آقا را اذیت کرده بودند گفتند ما را ببخشید، خود حاج آقا به آنها گفته بودند که تا دیروز هر چه بوده بریزید دور، از الان تصمیم بگیرید که برای انقلاب کار کنید. یعنی این گذشت را نسبت به هر فردی که به ایشان مراجعه میکردند داشتند. آقا در مورد خانمهایی که بدحجاب بودند نیز همین صحبت را میکردند که آن خانمی که دیروز بیحجاب بوده، حالا خانمی است که ما او را برای تبلیغ اسلام تربیت میکنیم، یعنی فقط افراد مؤمن و مذهبی را دور خودشان جمع نمیکردند، بلکه کلی کار میکردند تا بتوانند با عمل، افراد را دعوت کنند... »[8]
پیروزى انقلاب اسلامى
این شهید بزرگوار بلافاصله بعد از پیروزى انقلاب اسلامى به عضویت شوراى مرکزى کمیته انقلاب اسلامى درآمد و در تشکل و سازماندهى این نهاد انقلابى فعالیت بسیار نمود. او همچنین در جمعآورى کمیتههاى فرعى نقش به سزایى ایفا کرد و علاوه بر آن، خود نیز مسئولیت یکى از ستادهاى کمیته شمیرانات را بر عهده گرفت. همچنین وی در کمیته اختیاریه در مسائل انتظامى، اجتماعى و فرهنگى به ارائه خدمات مىپرداخت و از سال 1356 از بانیان جامعه روحانیت مبارز تهران و عضو شوراى مرکزى آن و در عین حال، دبیر جامعه روحانیت مبارز شمیران بود.
او ایجاد الفت و صمیمیت و اتحاد در بین نیروهاى سیاسى خانواده انقلاب را چه در مجلس و چه در نهادهاى اجرایى و چه به هنگام شکلگیرى فرایندهاى سیاسى و اجتماعى، از اهم مسؤولیتها و تکالیف خود مىدانست و به طور مستمر بر این امر اهتمام داشت. براى نمونه در اسفند سال 1358 هنگامى که گروهها و احزاب هر یک به طور جداگانه کاندیداهایى براى نمایندگى اولین دوره مجلس شوراى اسلامى معرفى نمودند، حجتالاسلام شاهآبادی کوشید احزاب اسلامى را با هم متحد کند و لذا به عنوان نماینده تامالاختیار جامعه روحانیت مبارز تهران به همراه حضرت آیتاللّه سیدعلی خامنهاى - که نماینده حزب جمهورى اسلامى بودند- مأمور ایجاد ائتلاف شد و بالاخره بعد از چند جلسه بحث و گفتگو، ائتلاف و یک دلى احزاب اسلامى به همت او منعقد گردید و این اقدام، باعث ورود جمع کثیرى از عناصر مؤمن و متعهد به مجلس شورا شد.
با اصرار جامعه روحانیت مبارز و حزب جمهورى اسلامى و تمامى گروهها و احزاب فعال، براى اولین دوره مجلس کاندیدا شد و با قریب به 700 هزار رأی به نمایندگى از مردم تهران به مجلس راه یافت و در طى چهار سال، خدمات بسیارى ارائه نمود. در کمیسیون امور قضایى مجلس شوراى اسلامى از افراد صاحب نظر بود و به طور فعال در کمیسیونها شرکت مىکرد.
سال 1359 امام خمینى دستورى مبنى بر بررسى عملکرد بنیاد مستضعفان صادر نمودند و هیأتى متشکل از علماى اعلام از جمله شهید شاهآبادى از سوى حضرت امام براى این مهم تعیین گردید. اگرچه مشغلهاش بسیار بود، اما هرگز مسجد رستمآباد را فراموش نکرد و با حضور مستمر در مسجد علیرغم فاصله زیادى که بین منزل و مسجد او وجود داشت مسیر طولانى خیابان پیروزى تا میدان اختیاریه را هر روزه طى مىکرد و باعث امیدوارى مردم منطقه بود. از دیگر فعالیتهاى او در این دوران همکارى با سازمان اوقاف و امور خیریه بود که در این رابطه خدمات قابل توجهى در اوقاف شمیران به انجام رسانید.
سال 1362 این مبارز خستگیناپذیر در انتخابات دوره دوم مجلس شوراى اسلامى کاندیداى مورد حمایت همه گروهها و تشکلهاى اسلامى بود و با اکثریت مطلق آرا و در مرحله اول انتخابات با قریب یک میلیون و دویست هزار رأى انتخاب شد و به ادامه فعالیتهاى پارلمانى پرداخت، اما تأکیدات مکرر امام در خصوص رفتن روحانیون به جبههها از یک طرف و عشق زایدالوصف خود آن شهید به جبهه و رزمندگان باعث شد تا مرتبا در جبههها حضور داشته باشد.
عروج یک ستاره
شهید شاهآبادی اصرار زیادى به حضور در جبههها داشت، چنان که در ایام تعطیلى مجلس یا هر فرصتى به خط مقدم جبهه مىرفت. وی در آخرین سفرش به جبهه در روز پنجم اردیبهشت 1363 راهى جزایر مجنون شد. هدف وی از انجام سفرهای متعدد به جبهه اطاعت از امر امامش و دیدار با رزمندگان و تقویت روحیه آنان بود. در واقع احساس مسؤولیت نسبت به دین، وطن و انقلاب باعث شده بود که به فعالیتهاى روزمره خود در مجلس و دیگر نهادها اکتفا نکند و مکرراً به جبهه و خطوط مقدم آن برود. سرانجام در غروب پنج شنبه ششم اردیبهشت 1363 همزمان با شب شهادت امام موسى کاظم (ع) بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ متجاوزان بعثى نداى حق را لبیک گفت و به فیض عظیم شهادت رسید.
شهید شاهآبادی در کلام چهرههای انقلاب اسلامی
رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنانی در توصیف روحیات شهید شاهآبادی میفرمایند: «بعد از این که انقلاب پیروز شد، این انسان گویى برایش خواب و استراحت و راحتى معنى نداشت. چقدر شبها اتفاق مىافتاد که ساعت 12 یا یک و دو بعد از نیمه شب بلند مىشدند با بعضى از دوستانشان راه مىافتادند و به سراغ بیمارستانها مىرفتند، به عیادت مجروحین و جانبازان و رسیدگى به وضع بیمارستانها که برود ببیند بیمارستانها چه جورى است؟ آیا به مریضها کسى رسیدگى مىکند یا نمىکند و اگر نقصى وجود دارد پیگیرى کرده، با مسوولان تماس بگیرد. یک بار من یادم نمىآید که در طول این دوستى چندین سالهاى که با این شهید عزیز داشتم، ببینم از کار خسته شده و آثار کسالت و انزجار از کار را من هرگز در چهره این مرد عزیز و بزرگوار ندیدم. ایشان چه قبل و چه بعد از انقلاب در خدمت انقلاب بوده و بالاخره در میدان جنگ با شقیترین دشمنان خدا به شهادت رسید و این پاداش بزرگی بود که خداوند به این بزرگوار عطا فرمود. گرچه این حادثه برای ما و شما تلخ بود، اما برای خود شهید یک حادثه شیرین به حساب میآید. شهید شاهآبادى به طور خلاصه یکى از افتخارات روحانیت مبارز ما بود؛ یک انسان پاکباز، با اخلاص، فداکار، کارى، نستوه، خستگىناپذیر و خوشروحیه. من به خوشروحیهگى این انسان کم آدم دیدم.»
روحانی به تمام معنا مخلص
آیتالله محمدرضا مهدوی کنی، دبیرکل جامعه روحانیت مبارز نیز شاهآبادى را یک روحانى به تمام معنا صادق و مخلص میداند و اظهار میدارد:
«بسیارى از روحانیون خوب هستند، ولى تفاوتهایى از نظر اخلاص در جهادشان هست و ایشان از آنهایى بودند که همه برادران و دوستانشان به تلاش مخلصانه ایشان اعتراف داشتند. از زمانی که من به یاد دارم او در مبارزه بود، بعد از آن هم ضمن این که در صحنهها حضور فعال داشت هرگاه تعطیلی پیش میآمد یا فراغتی داشت وقت خود را غالباً در جبهه و میان رزمندگان سپری میکرد. اگر میخواهیم تاثیر شهادت این شهید بزرگوار را درک کنیم باید دقت کنیم و ببینیم تمام رادیوهای خارجی سعی کردند شهادت ایشان را به شکل یک ترور از جانب ضدانقلاب انعکاس دهند و حاضر نبودند به دنیا اعلام کنند که روحانیون در ایران، با وجود قرار داشتن در راس امور مملکتی، در خطوط اول جبهه نیز حاضر میشوند.»
خودش را طلبکار انقلاب نمیدانست
آیتالله محمدباقر محیالدین انواری، عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز نیز در بیان ویژگیهای شهید شاهآبادی به تحرک فوقالعاده وی اشاره کرده و بیان میدارد:
«ایشان جداً آرام و قرار نداشت، با این که خیلى از دوستان هستند که کار و تلاش مىکنند، اما به هر جهت کار و تلاششان یک حد و مرزى دارد، ولی در مورد ایشان این طور نبود و به یک معنا مىتوان گفت قبول مسوولیت و کار و تلاش ایشان حد و مرز نداشت. او تا آخرین حد توان یک انسان تلاش مىکرد و مهمتر از همه این که علیرغم تمامى کارهایش و زحماتى که مىکشید خودش را طلبکار انقلاب نمىدانست، هر چقدر هم که کار مىکرد باز خودش را بدهکار انقلاب مىدانست و چیزى از انقلاب نمىخواست.»
به دور از هوای نفس بود
آیتالله محمدعلی موحدی کرمانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام: «تلاش فراوان این مرد بزرگوار، یکى از خصوصیات او بود و ایشان نمىتوانست یکجا بنشیند. شهید شاهآبادی همیشه در حال حرکت بود و آرام نداشت. اگر بخواهیم فردى را مثال بزنیم که به راستى استراحت و خوابش بسیار کم بود و تلاش و کارش بسیار زیاد، یکى از مصادیق بارز و روشن آن، شهید مهدی شاهآبادى بود. من به راستى شهید شاهآبادى را دور از هواى نفس یافتم و این بُعد اخلاص، مساله بسیار مهمى است. او انسانى بود که دنبال نام نبود، دنبال شهرت نبود، دنبال این که دیگران بفهمند او فلان کار را انجام داده است، نبود.»
به هیچ مقام و موقعیتی اهمیت نمیداد
علیاکبر ولایتی، مشاور رهبر معظم انقلاب اسلامی در امور بینالملل از جمله افرادی است که شهید آیتالله مهدی شاهآبادی روی وی تأثیرات عمیقی داشته است. وی در خصوص ویژگیهای این شهید میگوید: «تحرک بیش از اندازه ایشان و اخلاص بیحدشان و نحوه رفتار و سلوکشان نشان مىداد به هیچ مقام و موقعیتى اهمیت نمىدهند و فقط به اسلام فکر مىکنند و وجودشان را وقف آن کردهاند. شهید شاهآبادی با حضور در مسجد رستمآباد شمیران پیش از انقلاب، آن مسجد را به یکی از پایگاههای انقلاب تبدیل کرده بود، بعد از انقلاب هم، در مدتی که در مجلس شورای اسلامی در خدمت ایشان بودیم، هر چه زمان میگذشت بیشتر با عمق روحیات والای ایشان آشنا میشدیم. این مرد خدا در طریق حق، از همه چیز خود گذشته بود. نه جان، نه مال و نه خانواده و نه هیچ چیز دیگر نمیتوانست در راه هدف ایشان، مانعی برایشان باشد.»[9]
امام خمینى در شهادت این مظهر اخلاص و ایمان و استقامت پیام تاریخى و شکوهمندى را بدین شرح صادر کردند:
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
با کمال تأسف و تأثر، شهادت استادزاده محترم، جناب حجتالاسلام آقاى شیخ مهدى شاهآبادى را به پیشگاه معظّم حضرت بقیهاللّه ارواحنا لمقدمه الفداء تبریک و تسلیت عرض مىکنم. مبارک باد بر آن حضرت، چنین فداکاران و جانبازان در راه هدف بزرگ و اسلام عزیز که با شهادت افتخارآمیز خود ملت عظیمالشأن ایران و به ویژه روحانیت عالیقدر را سرافراز مىنمایند. این شهید عزیز علاوه بر آن که خود مجاهدى شریف و خدمتگزارى مخلص براى اسلام بود و در همین راه به لقاءاللّه پیوست فرزند برومند شیخ بزرگوار ما بود که حقاً حق حیات روحانى به اینجانب داشت که با دست و زبان از عهده شکرش بر نمىآیم. از خداى متعال براى این شهید عزیز و سایر شهداى در راه اسلام، رحمت در جوار خود و براى فامیل معظم و حضرات آقازادگان محترم شاهآبادى دامت افاضاتهم صبر و اجر عظیم خواستارم.
روحاللّه الموسوى الخمینى
7 / 2 / 1363
[1] مختاری، رضا، سیمای فرزانگان، تبلیغات اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی، 1375، ص 88 و 89.
[2] روزنامه اعتدال، 4 / 3 / 1387.
[3] ر.ک: استادزاده، حوزه علمیه شهید شاهآبادى، 1356، ص 100.
[4] نقش شهید شاهآبادی در وحدت شیعه و سنی در کردستان، سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 6 / 2 / 1396.
[5] همان، ص 110 و 109.
[6] خاطرات حسین حاجیپور، سایت تاریخ شفاهی.
[7] خصوصیات اخلاقی شهید شاهآبادی در گفت وگو با سیدرضا شکرآبی، مصاحبه کننده: علی عبد، سایت تاریخ شفاهی.
[8] شهید شاه آبادی در آیینه خاطرات، خانم بتول ولایتی، مصاحبه کننده: علی عبد، سایت تاریخ شفاهی.
[9] روزنامه جام جم، 8 / 2 / 1389.
شهید حجتالاسلام مهدی شاهآبادی در کودکی و نوجوانی
شهید حجتالاسلام مهدی شاهآبادی در ایام جوانی
شهید حجتالاسلام مهدی شاهآبادی
حضرت آیتالله محمدعلی شاهآبادی پدر شهید حجت الاسلام مهدی شاه آبادی و استاد حضرت امام خمینی(ره)
شهید حجتالاسلام شاهآبادی در صف نماز جماعت
پیکر مطهر شهید حجتالاسلام شاهآبادی
پیکر مطهر شهید حجتالاسلام شاهآبادی
شهید شاهآبادی در صف نماز جمعه
شهید شاهآبادی در صف نماز جمعه
منبع: این مقاله تلخیص و ویراستی بود از مقدمه کتاب: یاران امام به روایت اسناد ساواک شهید حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ مهدى شاه آبادى، مرکز بررسى اسناد تاریخى، چاپ اول، سال 1382.