نگاهی به تأثیر مجالس عزای حسینی در نهضت مشروطه
در تاریخ تشیع محرم همواره از جایگاه ویژهای برخوردار است و خاستگاه بسیاری از تحولات اجتماعی و سیاسی بوده است. بیشتر جنبشها و نهضتهای اسلامی به خصوص در جامعهی شیعه متأثر از اجتماعاتِ مردم در عزاداری محرم بوده است. در حقیقت انقلاب مشروطه نیز از چنین وضعی برخوردار بود. جایگاه مجالس عزاداری و نقش آن در آگاهی مردم و شکلگیری انقلاب مشروطه، از اهمیت ویژهای برخوردار است. در واقع یکی از عواملی که به علما کمک کرد تا مردم را بسیج نمایند و آگاهی آنها را نسبت به امور جاری کشور افزایش دهند، مجالس عزاداری برای امام حسین(ع) بود. در ماه محرم که به طور طبیعی زمینههای تبلیغ و پند و موعظه آمادهتر میشد، اوج سخنرانیهای خطبای مشروطه بود.
یکی از وعاظ مشهور انقلاب مشروطه «سیدجمالالدین واعظ اصفهانی» بود، که در مجالس وعظ و خطابه، در آگاهی تودهی مردم تأثیر بهسزایی داشت. وی در مجالس عزاداری امام حسین(ع) تنها به ذکر مصیبت بسنده نمیکرد و تلاش مینمود که فلسفهی قیام امام حسین(ع) و مبارزات سایر ائمه(ع) را برای مردم تبیین کند. او تلاش میکرد مردم را از خواب غفلت بیدار کند زیرا آنها از حقوق اجتماعی خود هیچ آگاهی نداشتند. بنابراین در مجالس وعظ مردم را به اهمیت قانون و مزایای حکومت قانونی آشنا میکرد.
سیدجمالالدین علاوه بر تهران، در اصفهان، شیراز و تبریز نیز بر منبر میرفت و جمعیت بسیاری در حوزه و منبر او جمع میشدند. علاوه بر سیدجمالالدین واعظ، ملکالمتکلمین نیز از خطبای توانای آن دوره بود که در اصفهان، تبریز، شیراز، تهران و مشهد بر منبر میرفت و تحول بزرگی در میان مردم ایجاد کرد. علاوه بر تهران در آذربایجان نیز که از مراکز مهم انقلاب مشروطه به شمار میرفت از خطبای توانایی نظیر میرزا حسین واعظ، شیخ سلیم و میرزا جواد ناطق برخوردار بود. آنان در این ایام در محافل و مجالس از فجایع حکومت استبداد و منافع حکومت مشروطه سخن میگفتند.
در اینجا باید به این نکته اشاره کرد که بعد از پیروزی انقلاب مشروطه، مسئولیت وعاظ و خطبا دوچندان شد، زیرا همانگونه که وقوع انقلاب نیاز به آگاهی تودهی مردم داشت، حفظ و تداوم آن نیز به آگاهی تودهی مردم نیازمندتر بود. بنابراین این روند تا پایان حیات خطبا ادامه داشت.
در جریان انقلاب مشروطه، در تهران که کانونِ اصلی این انقلاب محسوب میشد، تلاشهای خطبایی چون حضراتِ آیات سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی، از رهبران برجستهی انقلاب مشروطه، را نباید نادیده گرفت. آنان که از مقام علمی و معنوی والایی برخوردار بودند، همچون سایر خطبای انقلاب برای افشای جنایات شاه و درباریان و منافع مشروطه از مجالس وعظ و منبر استفاده میکردند. همچنین در این ایام توهین مسیو نوز بلژیکی، وزیرکل گمرکات ایران، به لباس روحانیت (در مجلس بالماسکه) و انتشار عکس آن باعث شد مردم و طلاب عکسِ اهانتآمیز نوز را به دست گرفته و در مجلس روضه شرکت کنند و از این عمل ضددینی به شدت انتقاد کردند.
بدین ترتیب جلسات روضهخوانی ماه محرم 1323ق به کانون و پایگاهی برای بیان اعتراضهای علما و مردم علیه دولت قاجار تبدیل شد. در مجالسِ روضه نهتنها حوادث و وقایعی که در تهران اتفاق میافتاد به اطلاع مردم میرسید، بلکه حوادث و وقایعی که در سایر شهرها به وقوع میپیوست نیز، بلافاصله به اطلاع مردم میرسید. بنابراین میتوان گفت محرم و مجالس عزاداری نقش بهسزایی در آگاهی تودهی مردم، ایجاد روحیهي ظلمستیزی، روحیهی مبارزه با استبداد و استعمار و روحیهی عدالتخواهی داشته است.
با توجه به شرایط به وجود آمده در آن سال، دولت قاجار به دستور عینالدوله، برای کنترل حرکت مردم، راه انداختن دستههای عزاداری را در داخل شهر ممنوع اعلام کرد و سربازان مأمور بودند شب و روز گردش کنند و مانع از برگزاری مراسم عزاداری در شهر شوند. اما مردم با هدایت علما و بیتوجه به اقدام دولت، روز عاشورا در شهر به حرکت درآمدند، همچنین اعلامیههای بسیاری علیه عینالدوله و مسیو نوز در شهر پخش شد.
پس از اتمام دههی اول محرم، علما و مردم کوشیدند برای رسیدن به خواستههایشان برگزاری مجالس روضه را همچنان برپا کنند. بنابراین در دوازده محرم جلسهی انجمن مخفی در خانهی ناظمالاسلام کرمانی، تشکیل شد. در این جلسه آیتالله بهبهانی بر منبر رفت و دربارهي عهدشکنیهای دولت، ظلمهای مسیو نوز به تجار و تسلط وی بر گمرک و موضوع عکس او صحبت کرد.
علاوه بر وقایع محرم تهران، در کرمان نیز در ماه محرم وقایعی روی داد. درمحرم 1323ق در کرمان چند تن از روحانیان به بیان ظلم و ستمهای حکومت پرداخته و دست به اعتراض زدند، اما حاکم کرمان شاهزاده رکنالدوله به آزار و اذیت آنها پرداخت و در پی آن، در اثر شورش و بلوا چند نفر کشته شدند. هنگامی که خبر این حادثه به آیتالله بهبهانی و طباطبایی رسید، با نوشتن عریضهای (نامهای) از شاه درخواست عزل حاکم کرمان را داشتند، اما عینالدوله نامه را توقیف کرد و همین امر باعث تهییج مردم شد و گروهی از مردم تهران در مسجد شاه و سایر مساجد جمع شدند و علمایی نظیر سیدجمالالدین واعظ اصفهانی و ملکالمتکلمین بر منبر رفته و اعمال عینالدوله را مورد انتقاد قرار دادند. در آستانهی محرم 1324ق، دولت قاجار با تجربهای که از محرم سال قبل داشت، تدابیری برای کنترل مراسم عزاداری اتخاذ کرد. مستبدان و در رأس آنان عینالدوله نمیتوانستند نسبت به عملکردِ وعاظ بیتفاوت باشند. با فرا رسیدن محرم آن سال که اوج انقلاب مشروطه بود، به دستور عینالدوله برخی از وعاظ تبعید شدند. یکی از این افراد سیدجمالالدین واعظ اصفهانی بود که از تهران اخراج و به قم تبعید شد. به غیر از سیدجمال، حاجی میرزا حسن رشدیه، مجدالاسلام کرمانی و میرزا آقای اصفهانی نیز تبعید شدند. ناظمالاسلام کرمانی در مورد تلاشهای عینالدوله در این زمینه مینویسد: «عینالدوله دید که اجتماع شبها در مساجد به زودی مردم را بیدار خواهد نمود؛ لذا قدغن کرد که ساعت سه از شب گذشته مجالس برگزار شود و مجالس آقایان در شب موقوف گردید و مراودهی شبانه ممنوع شد و یک عده از سوار و شبگرد در کوچه و بازار و خیابان گردش میکردند.»
اما تلاشهای عینالدوله برای جلوگیری از برگزاری مجالس عزاداری و بیرونق کردن آن به جایی نرسید. همچنین تبعید وعاظ و ایجاد حکومت نظامی، نهتنها مردم را آرام نکرد، بلکه آنان را نسبت به حکومت و اقدامات آن جَریتر کرد. عینالدوله که شاهد شور و عشق مردم برای برگزاری مجالس عزاداری بود، نتوانست برای مقابله با احساسات پاک مردم راهحل عاقلانهای را اتخاذ نماید. به هر حال هر چند که مردم در این سال تحت فشار بودند، اما مجالس عزاداری محرم 1324ق را با شکوه برگزار کردند. بنابراین عینالدوله که با فشار و سختگیری نتوانست از برگزاری مجالس عزاداری و آثار آن ممانعت کند از درِ نیرنگ و فریب وارد شد. وی برای تظاهر به مسلمانی و دینداری و جلب توجه مردم، دستگاه روضهخوانی وسیعی که تا آن زمان سابقه نداشت، برپا کرد. اما فریبکاریهایِ عینالدوله سودی نداشت، زیرا مردم با حضور در محافل وعظ و سخنرانی از توطئههای وی آگاه شده بودند و هیچچیز نمیتوانست آنان را از راهی که انتخاب کرده بودند، منحرف سازد.
یکی از مسائل مهمی که در جریان انقلاب مشروطه مطرح میشود، نهضت امام حسین(ع) به عنوان الگوی رهبران انقلاب مشروطه و مردم است.مردم، نهضت امام حسین(ع) را الگوی عملی خود در مبارزه علیه استبداد و استعمار قرار داده بودند و مشکلات خود را در انقلاب با مصائب ائمه(ع) مقایسه میکردند و نسبت به آنها ناچیز میشمردند و در برابر ناملایمات صبر میکردند و برای شهادت آماده بودند. هنگامی که آیتالله طباطبایی در چهارم جمادیالاولی 1324ق بر منبر رفت، از ظلم و ستم حکام و لزوم تأسیس عدالتخانه سخن میگفت و حرکت امام حسین(ع) را الگوی خود در مبارزه معرفی کرد. وی در این باره می گوید: «تا زندهام دستبردار نیستم وقتی که من نباشم سایرین هستند. من که باید بمیرم، حال کشته شوم بهتر است. جدم را کشتند، اسم مبارکش شرق و غربِ عالم را گرفته. یک روز و یک شب تشنه ماند، دین اسلام را آبیاری و زنده داشت. من هم اگر کشته شوم، اسمم تا دامنهی قیامت باقی خواهد ماند. خون من عدالت را استوار خواهد نمود و ظلم ظالمین را دافع و مانع خواهد گردید.»
آیت الله طباطبایی همهی نابسامانیها را از حکومت استبدادی میدانست و بر این باور بود که: «استبداد ضد عدل و انصاف است. همین استبداد بود که جدهام زهرا را سیلی زدند. برای مطالبهی حقوقش بود که استبداد، بازویش را به تازیانه سیاه کرد. استبداد طفلش را سقط کرد. آه همین استبداد بود که حضرت سیدالشهدا(ع) را شهید کرد. چه آن حضرت فرمود: ای مردم بنشینید مجلس کشید، با هم شور و مشاورت نمایید ببینید صلاح است که مرا به قتل آورید.»
همچنین هنگامی که آیتالله بهبهانی و آیتالله طباطبایی در 1324ق برای رسیدن به خواستههای خود یعنی تأسیس عدالتخانه، در مسجد جامع اجتماع کردند، مسجد از طرف دولت محاصره شد و هرگونه رفت و آمد کنترل میشد. در 21 جمادیالاولی 1324ق، آیتالله بهبهانی خطابهای خواند وبا تاسی به سید الشهدا (ع)در شب عاشورا خواص (یاران) خود را مختار کرد در رفتن و یا ماندن و گفت : «صدراعظم با من غرض دارد، نه با شما. اگر صدمهای وارد آید بر شما، برای خاطر من است. پس بهتر است که هر کس میخواهد برود. اگر کسی بیرون برود مانع نمیباشد. ما از اولاد خود توقع یاری و معاونت نداریم. ما کشتن و اسیری و تبعید و نفی بلد، بلکه حبس در بلاد دیگر را بر خود میبینیم.»
خواص اصحاب گفتند: «ماها که اینجا میباشیم هر جا برویم ما را میگیرند و میکشند. پس مردم با شما آقایان برای ما بهتر و خوشتر است. وانگهی سعادت ابدی را با افتخار و شرف داریم.»
همچنین کشته شدن (شهادت) سیدعبدالحمید، یکی از طلاب، به هنگام دستگیری حاج شیخ محمد واعظ (یکی از وعاظ تهران) نیز نقطهی عطفی در انقلاب مشروطه شد. کشته شدن او هیجان وصفناپذیری میان تودهی مردم ایجاد کرد و شعرا و خطبا دربارهی وی به مرثیهسرایی پرداختند و قتل او را با شهادت امام حسین(ع) و یارانش مقایسه کردند. در حقیقت حضور مستمر در مجالس عزاداری و شنیدن جنایات بنیامیه هیجان زیادی در تودهی مردم ایجاد کرده بود که قاجاریه را با بنیامیه مقایسه میکرد و برای مقابله با آنان از هیچ تلاشی دریغ نمیکردند. این نگاه زمانی که علما و مردم از بیست و یک تا بیست و دوم جمادیالاولی 1324ق در مسجد جامع محاصره بودند و عمال حکومتی از رسیدن آذوقه به آنها جلوگیری میکردند بیش از پیش در بین مردم رواج یافت. ناظمالاسلام در این باره میگوید: «در نظر مردم محقق بود که قاجار از اولاد بنیامیه میباشند و این عقیده به حدی در مردم رسوخ دارد که میگویند خنجری که با آن سرِ حضرت سیدالشهدا(ع) را بریدهاند، به ارث رسیده است به خانواده علاءالدوله و الیوم در خانه علاءالدوله است. این شایعه سرباز و قراولها را مانع بود که مانع آب و آذوقه شوند و به این جهت در شبها به تکلیف خود عمل نمیکردند و در منع آذوقه مسامحه مینمودند.»
منبع: نهضت عاشورا و تاثیرات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن بر جامعه ایرانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی