فراز و فرود صهیونیسم در سپهر سیاسی ایران
بر خلاف تصور برخی که گمان میکنند دیپلماسی اشتباه جمهوری اسلامی موجب دشمنی رژیم صهیونیستی با ایران شده است وگرنه آنها نسبت به ایران حساسیتی نداشتند؛ اسناد تاریخی نشان میدهد که ردپای صهیونیستها در کشورمان به سالهایی بس دورتر از حتی تأسیس کشور جعلی اسرائیل باز میگردد.
در دوره ناصرالدین شاه و هنگام سفر او به پاریس بود که «انجمن آلیانس جهانی اسرائیلی یهودیان» عزم رسوخ به ایران کرد. حدود ۳۸ سال پس از تشکیل اتحادیه جهانی اسرائیلی (که به صورت مخفف به آن آلیانس می گفتند)، در سال ۱۲۷۷ هـ.ش در ابران این تشکیلات مجوز تأسیس مدرسه دریافت کرد که هزینه آن را هم با امضای میرزا حسین خان سپهسالار صدراعظم وقت، دولت ایران متقبل شد.
سرانجام در سال ۱۲۷۸ نخستین مدرسه آلیانس در تهران آغاز به کار کرد. پس از آن به ترتیب همدان، اصفهان، سنندج، شیراز، کرمانشاه، بیجار و بروجرد موفق شدند مسیر تربیت کادر صهیونیست را آغاز کنند. جنگ جهانی اول فعالیتهای آلیانس را در ایران کاهش داد؛ اما این روند پس از جنگ اول و در دوره رضاشاه با تأسیس مدارس یزد و کاشان در سال ۱۳۰۸ شمسی، پایان یافت.
یهودی های مذهبی به این مدارس اقبال نداشتند، زیرا تعالیم آن با مضامین مذهبی آنها متناسب نبود و نیز مغایر فرهنگ ایرانی بود. آلیانس ۱۳ شعبه در ایران داشت و بعدها اغلب به مدارس اتحاد تغییر نام داد.
در همان اولین گامها، اولین کنگره صهیونیستهای ایران در سال ۱۲۹۸ هـ.ش تشکیل شد و با جمع بندی تغییر نام تشکیلات «بریت عبریت ئولامیت» و تأسیس انجمن صهیونیت ایران یا «تشکیلات صهیونیست ایران»، عزیز الله نعیم به عنوان رئیس کل تشکیلات مرکزى انجمن صهیونیسم ایران و سلیمان کهن صدق به عنوان رئیس تشکیلات صهیونیسم شعبه تهران برگزیده شدند. اکثر اعضای اصلی تشکیلات صهیونیسم ایران، از جمله عزیزالله نعیم همان شاگردان و دانش آموختگان و پرورش یافتگان آموزشگاههای آلیانس بودند. این تشکیلات به سرعت در شهرهایی که مدارس آلیانس فعال بود، توسعه یافت و از ۱۶ آذر ۱۲۹۹، زیر نظر عزیز الله نعیم نشریه هگولا یا هاگئولا به معنای نجات منتشر شد. نعیم هفته نامه را با همکاری حبیب الله و حاخام یودعیم به زبان عبری و گاه فارسی و به خط عبری بیرون می داد. هاگئولا شامل ترجمه هایی از نشریات خارجی بود و در بخشهایی به آموزش زبان عبری میپرداخت. زبانی که قرنها از مکالمه روزمره خارج شده بود و برای پروژه «اسرائیل سازی» به آن نیاز داشتند.
این نشریه که ادامه خط اعلامیه بالفور بود، تنها نشریه این طیف نبود. پیش از آن، از ۱۲۹۴ هفته نامه شالَم و دو سال بعد از هاگئولا هفته نامه هحییم منتشر شد. در سرمقاله اول نشریه هحییم در ۲۷ خرداد ۱۳۰۱ فلسفه وجودی خود را به میدان سیاست کشاندن یهودیان ایران دانست و در پایان با بیان اینکه «اورشلیم وطن اجدادی ما است، استقلال یهود آن جا را از خداوند مسئلت می نمائیم.» زمزمه مطالبه تشکیل اسرائیل را آغاز کرد. هر سه نشریه در ترویج و تنفیذ عقاید صهیونیستی در میان یهودیان مؤثر بودند. این نشریات موفق شدند یهودیان ایران را با نظرات رهبران جنبش صهیونیستی آشنا کنند؛ حتی توانستند یهودیان جوان و اهل سیاست را به تقابل با یهود سنتی بکشانند. به چالش کشیده شدن قدرت حاخامها و نهادهای رسمی یهود در ایران از این رهگذر پدید آمد. این نشریات در ارائه «آرمانهای صهیونیستی» برای جعل یک کشور، موفق بودند.
سال ۱۲۹۹ با دستور رضاخان که به تازگی به فرماندهی بریگاد قزاق رسیده بود؛ ادولف براسور، کنسول فرانسه در اصفهان و سرپرست آموزشگاه الیانس این شهر مدرس مدارس نظام شد؛ شاید این اولین نشانه رسمی میدان دادن او به این تشکیلات است. همزمانی برگزاری انتخابات برای «تشکیلات مرکزی صهیونیسم در ایران و شعبه تهران» با کودتای سیاه قابل توجه است. از جمله جالب است که «حبیب لوی» از اصلی ترین رهبران «تشکیلات صهیونیست ایران»، دندانپزشک شخصی رضاخان بوده و مدتی ریاست سرویس دندان پزشکى لشکر مرکز را به او دادند. در این مقطع آنها مکاتباتشان را با سربرگ «سازمان مرکزی تشکیلات صهیونیست ایران» به زبان فارسی و عبری در کنار ستاره ۶ پر به عنوان نماد به صورت رسمی انجام می دادند.
ادعا شده است بعد از کودتا، سیدضیاء و رضاشاه جلوی فعالیت آنها را گرفتند. در حالی که ۶ فروردین۱۳۰۰ سازمان «صهیونیست ایران» تقاضای رسمی برای تشکیل مجامع و شعب در سراسر ایران کرد. همچنین نظامنامه تشکیلات خود را به دولت ارسال و تقاضا کرد که از تشکیل مجامع و شعب این تشکیلات در ایالات و ولایات جلوگیری نشود.
در بخش اول این نظامنامه تصریح شده بود که تشکیلات صهیونیست ایران قصد دارد «عملیات و اقدامات صهیونیست را در ایران ساماندهی نموده و در آینده آن را توسعه دهد و بین منطقه عملیاتی خود در ایران و ارض مقدس ارتباط و همکاری برقرار نماید.» در بخش دوم نیز بر تهیه و تدارک اعزام یهودیان برای استقرار در سرزمین فلسطین تأکید شده بود.
حتی در شرایطی که انتشار نشریات توسط دولت کودتا توقیف شده بود، در ۱۱ اردیبهشت سید ضیاء طباطبایی به حکومت نظامی تهران دستور داد از طبع و نشر روزنامه هگئولا که به زبان فارسی و حروف عبری، منتشر می شود، جلوگیری ننمایند.
پس از آن هماهنگیها با دولت کودتا، ۱۷ اردیبهشت ۱۳۰۰ در ۱۹ صندوق انتخاباتی در شهرهای مختلف ایران، انتخابات تشکیلاتی برگزار کرد.
بدین شکل در سال ۱۳۰۰ شمسی و همزمان با خفقان دولت کودتا، «صهیونیست ایران» با انتشار نشریه، جواز برگزاری انتخابات حزبی، فعالیت موسسات زنجیرهای آموزشی و .... از آزادی عملی برخوردار بود که اکثریت جامعه از آن محروم مانده بود. با این حال، تشکیلات صهیونیست ایران با تحریک عامه اقلیت یهود، آنها را به ایجاد تنش وامیداشت. یکی از نتایج این سیاست، ایجاد تنش در محله سرچشمه تهران و در نهایت درگیری شدید با خادم مرحوم آقا شیخ عبدالنبی نوری، از مجتهدین بزرگ تهران بود که زمینه را برای بروز درگیری فراهم ساخت؛ اگرچه محمودخان انصاری مشهور به امیر اقتدار حاکم نظامی تهران در ملاقات با شومیاتسکی نماینده دیپلماتیک شوروی در تهران، این حرکت را به تحریک انگلیسیها اعلام کرد، اما تشکیلات صهیونیسم توانست از آن مظلومنمایی کند تا یهودیان را به بهانه عدم تأمین امنیت به مهاجرت ترغیب نمایند. اولین عکس العمل این آشوب آن بود که طبق روایت حبیب لوی ۵۶ نفر در آبان ۱۳۰۱ با محوریت سلیمان کهن صدق عازم بیت المقدس شدند و چند هفته بعد حدود ۱۳۰۰ نفر دیگر نیز ترک وطن کردند.
از همان مقطع هم بخشی از ایرانیان را به فلسطین اشغالی مهاجرت دادند. حاج محمدامین الحسینی، مفتی اعظم بیت المقدس به «جامعه ملل» به خاطر اشغال تدریجی سرزمین فلسطین توسط صهیونیستها با حمایت انگلیس شکایت برد. جایی که نسخه پیشین سازمان ملل بود و بعد از جنگ جهانی اول درست شده بود. پس از آن با تشکیل جلسهای با نام «مجلس الاسلامی الاعلی» از کشورهای اسلامی دعوت کرد که در بیت المقدس جمع شده و کمک کنند. نماینده ایران در آن جلسه، سیدضیاء الدین طباطبایی بود. اسناد قطعی وجود دارد که سیدضیاء در آنجا دلال خرید و فروش زمین بود.
مدتی بعد عزیز الله نعیم هم به پاریس رفت و در تدارک مهاجرت یهودیان ایران به سرزمینهای فلسطین بیشتر کوشید. امری که با حضور سیدضیاء در فلسطین و خرید زمین فلسطینیان به عنوان یک مسلمان و تحویل به اعضای صهیونیسم، تسهیل میشد. رضاشاه اگرچه تحت فشار مراجع و با نگرانی از سرنگونی دولتش درباره درخواست همکاری با مهاجرت به فلسطین محافظهکارانه مواجه میشد؛ اما به صراحت در چند مورد دستور داد تبلیغات ضدصهیونیستى مجامع اسلامى علیه مهاجرت یهودیان ایران در جراید ایران چاپ و منتشر نشود. به عنوان نمونه مطابق بخشنامه دیماه ۱۳۱۰ به جراید ابلاغ شد: «حسب الامر جهان مطاع مبارک شاهانه ارواحنا فداه ابلاغ مىنماید انتشار تلگراف راجع به مسلمین فلسطین در جراید مقتضى نیست. رییس دفتر مخصوص شاهنشاهى ، امضا حسین شکوه»
اگرچه علما و عموم مردم از ابتدا مواضع ضد صهیونیستی داشتند، چنانکه 31 اردیبهشت 1327 به دعوت آیتالله کاشانی اجتماع عظیمی در بازار تهران صورت گرفت و از مردم فلسطین حمایت شد و یکی از اصلیترین محورهای تنش میان امام خمینی و رژیم پهلوی به انتقادات ایشان به اسرائیل باز میگشت؛ اما میزان دخالت تشکیلات صهیونیست ایران در سیاست، به حدی بود که گاه دولتمردان هم به ستوه میآمدند. به عنوان نمونه علم در 30 اردیبهشت 1348 از عزری به شاه جهت فشار ایران به آمریکا برای افزایش حمایت نوشته که موجب گله محمدرضا پهلوی شده است.
این مداخلات گاه موجب برانگیختن توجه دستگاههای امنیتی میشد. مثلا پس از پرداخت هنگفت اسرائیل به کیهان و اطلاعات در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۳۴۶، یک روز پیش از پایان رسمی جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل، ساواک که در آن مقطع متحد رسمی موساد بود و قرارداد همکاری داشتند، بسیار حساس شد.
روزنامه های کیهان و اطلاعات در اقدامی نادر اقدام به انتشار روزنامه (آن هم نه با عنوان فوق العاده) در روز جمعه کردند. اتفاقی که حتی در مقطع پیروزی انقلاب اسلامی، در جمعه های ۱۳ و ۲۰ بهمن ماه ۱۳۵۷ هم رخ نداد. سند ساواک که ۵ ماه بعد در تاریخ ۲۶ آبان ۱۳۴۶ به تفحص در خصوص این ماجرا می پردازد، گویای چند نکته قابل تأمل است: مبلغ پرداختی تقریبا معادل یک میلیون و ۵۰۰ هزار دلار بوده است. برای فهم بهتر موضوع به این دقت شود که ۱۴ سال قبل از آن، برای کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ۱۵ فروردین آن سال یک میلیون دلار به پایگاه سیا در تهران داده شد. این مبلغ هنگفت برای انتشار دو شماره روزنامه بیش از حد انتظار است.
در آن مقطع حکومت شاه هم در تأمین نفت از طریق بندر ایلات و هم در تأمین نیاز اطلاعاتی رژیم صهیونیستی را یاری میداد. از جمله یک سال پیش از این جنگ، طرح کریستال میان ساواک و دستگاه اطلاعاتی اسرائیل (دوستان زیتون) به امضا رسیده بود و با جاسوسی مشترک، زمینه شناسایی تهدیدات اشغالگران و آغاز این جنگ فراهم آمده بود. اما رژیم شاه به صورت رسمی مواضعی علیه اسرائیل می گرفت زیرا هم افکار عمومی داخلی و هم افکار عمومی جهان اسلام به این موضوع به شدت حساسیت داشت و اساسا یکی از نگرانی های حکومت از افشاگری های امام خمینی در سالهای ۴۱ تا ۴۳ که منجر به تبعید ایشان شد، به همین مقوله باز می گشت. در چنین فضایی موضع روزنامه ها نمی توانست حمایت کامل و تمام قد از دشمن مسلمانان باشد. لذا شاهد آن هستیم که روزنامهها به صورت زیرپوستی و غیررسمی از اسرائیل حمایت کردهاند. از سند ساواک و تعابیری همچون «اطلاع واصله» آن هم پس از ۵ ماه، مشخص است که صهیونیستها متحد خود را هم دور زده اند و بدون اطلاع ساواک چنین اقدامی انجام دادهاند. تعداد اسناد ساواک که در موضوعات گوناگون حکایت از عدم پایبندی صهیونیستها به توافق و دور زدن ساواک در عملیاتها و اقدامات داخل خاک ایران دارد، بسیار زیاد است.
محور بسیاری از این تحرکات فردی به نام مئیر عزری، متولد اصفهان و مهاجرت کرده به سرزمینهای اشغالی بود. او در ابتدا یکی از رابطین رژیم صهیونیستی بود و از ۱۳۳۵ در ایران فعال شد. ایران در سال ۱۳۳۸ مئیر عزری را به عنوان نماینده مستقیم و در حقیقت سفیر اسرائیل در ایران پذیرفت و تا سال ۱۳۵۲ در همین مقام بود. وی در پایان اقامت ۱۷ ساله اش در تهران، روز سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۵۲ موفق به دریافت نشان درجه دوم تاج می شود؛ جالب آنکه شاه به اسدالله علم، وزیر دربار خود دستور می دهد که تاریخ فرمان همراه نشان را به پیش از جنگ ۱۹۶۷ اعراب و اسرائیل تغییر دهد.
از جمله اقدامات وی، دوستی با استادان دانشگاهها و مدیران جراید و اندیشمندان و نویسندگان و سیاستمداران بود و از آنها به عنوان میهمان دولت دعوت میکرد تا از سرزمینهای اشغالی دیدن کنند. به همین روش، او در میان بسیاری از متنفذین سیاسی، فرهنگی و ... نفوذ فراوان داشت. از این راه، صهیونیستها از یک سو برای خود نفت ارزان تدارک میدیدند و از سوی دیگر، بسیاری از کالاهایی که امکان تولید آن در ایران بود، حتی تخم مرغ را به ایران میفروختند. آن هم در شرایطی که به واسطه چند نوبت تجاوز سرزمینی، با همه کشورهای پیرامونی در موضع تخاصم بودند. از همه مهمتر آنکه ایران در کنار روابط عمیق با اسرائیل، زمینهساز عادی سازی با کشورهای اسلامی بود که پیشقراول آن انور سادات بود. نقش شاه در به نتیجه رسیدن پیمان کمپ دیوید اگرچه در برابر دوربینها نبود؛ اما لابلای اسناد و خاطرات میتوان فهمید که رکن اصلی این اتفاق بود.
از این رو، دور از انتظار نیست که اسرائیل خود را بزرگترین بازنده انقلاب اسلامی بداند و به سرعت تخاصم عمیق خود را آغاز کند. فشار به آمریکا، کانادا و دیگر کشورها برای تحریم ایران در اردیبهشت ۱۳۵۸ از جمله اقدامات علنی آغازین آنها بود، در حالی که ایران هنوز سرگرم سامان دادن اوضاع داخلی خود بود.
مشکل اصلی اسرائیل، آغاز حرکتی در جهان اسلام پس از انقلاب اسلامی بود که نه تنها دستیابی به «نیل تا فرات» را برای آنها دست نایافتنی میساخت؛ بلکه مسیر همراه سازی نخبگان کشورهای عربی را نیز مختل کرده بود.
تا آنجا که با جدی شدن حضور حزبالله لبنان در معادلات جنگی اسرائیل، در سال ۱۳۶۳ مرکز «موشه دایان» در دانشگاه «تل آویو»، همایش بین المللى بزرگی برای فهم دقیقتر از انقلاب اسلامی ترتیب داد و تقریباً از همه اسلام شناسان و ایران شناسان مخالف انقلاب اسلامى ایران دعوت به عمل آورد. سپس مجموع سخنرانى هاى ایراد شده در آن را مارتین کرامر در کتابى با عنوان «تشیع، مقاومت و انقلاب» به چاپ رساند. کرامر در مقدمه این کتاب که در سال ۱۹۸۷ به چاپ رسیده است، به بررسی تأثیر انقلاب اسلامی بر کشورهای منطقه همچون عراق، پاکستان، سوریه و ... میپردازد و مینویسد: «لبنان اکنون امید ایران است، حتی ناظرانی که اخیراً نشانههایی از اعتدال را در سیاست خارجی ایران مشاهده کردهاند، اذعان دارند که در لبنان، ایران از طریق حمایت گستردهاش از حزبالله به ترویج انقلاب متعهد است.» اگر امروز نگاهی به اخبار سرزمینهای اشغالی بیندازیم که مسیر تطبیع و عادیسازی که برای آن هزینه هنگفتی با روش مشابه مئیر عزری صرف نخبگان شده بود، چگونه با خیزش جوانان راسخ زیرپا گذاشته شد؛ خواهیم فهمید چرا شرکت کنندگان در آن همایش، تا این حد نگران تأثیر انقلاب اسلامی بودند.