شرح حالی مستند از قربانیان جراحیهای زیبایی
در این گزارش از واقعیتی صحبت میکنیم که اگر قربانیان جراحیهای زیبایی کمی پیشتر، آن را باور کرده بودند، شاید هیچ گاه جسم و روحشان را زیر تیغ جراحی نمیانداختند و سلامتی خود را فدای زیباییهای عجیب و غریب دنیای مد نمیکردند.
روایت این قربانیان، به همان اندازه که تلخ و ناگوار است، به همان اندازه نیز میتواند ذهن بسیاری از علاقهمندان و همچنین خانوادهها را نسبت به جراحی زیبایی روشن کند؛ هرچندکه شاید ما آدمها خیلی اهل درس گرفتن از تجربیات دیگران نباشیم!
اما با تمام این احوال در این گزارش پای صحبت چند تن از قربانیان جراحیهای زیبایی نشستهایم تا در یک تجربه نگاری مستند، از آنچه بر این افراد گذشته برایتان بگوییم و کلاهتان را قاضی کنید که آیا زیبایی، ارزش چنین بهایی را دارد یا نه؟ البته باتوجه به درخواست این افراد، از بردن نام خانوادگی و تصاویر واقعی آنها معذوریم.
سوراخ های نامتقارن، مشکلی شایع در جراحی بینی شناخته می شود!
ترجیح میدهم بمیرم تا با این بینی زندگی کنم!
مهسا یکی از قربانیان جراحی زیبایی است. ۳۴ سال دارد و ۷ سال پیش جراحی بینی انجام داده، اما بعد از دو بار جراحی هنوز هم نمیتواند به درستی نفس بکشد و هربار با دیدن خودش در آینه، بیشتر احساس افسردگی میکند. او با تلخی از این اتفاقات یاد کرده و میگوید: «با کلی آرزو برای جراحی بینی رفته بودم، اما بعد از باز کردن بینی ام، شوکه شده و دلم میخواست زمان به عقب برگردد. سوراخهای بینی ام، کوچک و بزرگ بود و نمیدانستم باید چه کنم. هروقت پیش پزشکم میرفتم، میگفت زاویه چسبها را که عوض کنی، عدم تقارن بینی ات درست میشود، اما هیچ وقت درست نشد و آخر سر هم یک چیزی به دکتر بدهکار شدم که نتوانستهام از بینی عمل شده ام، درست مراقبت کنم! تازه او در کمال ناباوری گفت برای اصلاح این وضعیت باید خودت هزینه جراحی دوم را بدهی.»
هروقت پیش پزشکم میرفتم، میگفت زاویه چسبها را که عوض کنی، عدم تقارن بینی ات درست میشود، اما هیچ وقت درست نشد.
مهسا ادامه میدهد: «البته مشکل فقط همین نبود و احساس میکردم یکی از سوراخهای بینیام کیپ است. خلاصه اینکه زیر بار جراحی دوم رفتم و تکرار دوباره همه دردها و سختی ها؛ اما متاسفانه نهایتا سوراخهای بینیام کوچکتر از حد نرمال شد و مشکل تنفس هم از بین نرفت. الان ۳ سالی میشود که دلم نمیخواهد خودم را در آینه ببینم. دنبال یک پزشک کاربلد میگردم تا اگر پولم جور شد، شاید بتوانم به این کابوس پایان دهم. البته بعضی دکترها میگویند عمل بینی برای بار سوم خیلی خطرناک و سخت است، اما ترجیح میدهم بمیرم تا با این بینی زندگی کنم!»
دختری که دیگر غول نیست، اما باز هم رنج میکشد
صبا دختر ۲۴سالهای است که ۶ سال پیش با وزن ۱۶۰ کیلوگرم زیر تیغ جراحی رفت تا با رسیدن به وزنی ایده آل زندگی نرمالی را تجربه کند. او به آرزویش رسید، اما لاغری همانا و اشتیاق به زیباتر شدن همانا. صبا حالا دختری است که طی همین چندسال حدود ۸ جراحی متفاوت داشته تا ظاهر بهتری پیدا کند، اما از طرفی دچار یک بیماری پوستی جدی شده که درمانی قطعی برایش وجود ندارد. او میگوید: «هیچ کس دلش نمیخواهد کلی درد بکشد تا اندامش به فرم عادی برسد. من ۱۶۰ کیلو بودم و بعضیها به خنده، مرا غول صدا میکردند، پس حقم بود که یک آدم باشم و تنها راهش هم جراحی و بعد هم لیفتهای مختلف بود، اما قاعدتا این جراحیها بدون عارضه نیستند و من هم از این عارضهها بینصیب نماندم.»
جراحیهای زیبایی واقعا اعتیادآورند و آدم هر روز میخواهد چیز جدیدی را تجربه کند، اما عوارض این جراحیها بالاخره یک جایی خودشان را نشان میدهند
او ادامه میدهد: «از ۶ ماه پیش و بعد از آخرین لیفتی که انجام دادم، خارشهای شدید پوستی دست از سرم برنمی دارند. بعد از کلی آزمایش و نمونه برداری مشخص شد دچار نوعی از پسوریازیس شدهام که به علت تکرر جراحی ها، ضعف سیستم ایمنی و کمبود برخی ویتامینها بروز پیدا کرده است. این بیماری نه تنها زندگی عادی مرا مختل کرده، بلکه مانع از جوش خوردن کامل بخیههایم شده و بعد از این همه مدت، هنوز نقاطی از بدنم باز است.» صبا با اینکه این روزها رضایت بیشتری از اندامش دارد و به زندگی اجتماعی بازگشته، اما با این حال اعتراف میکند در این زمینه کمی زیاده روی کرده است؛ «جراحیهای زیبایی واقعا اعتیادآورند و آدم هر روز میخواهد چیز جدیدی را تجربه کند، اما عوارض این جراحیها بالاخره یک جایی خودشان را نشان میدهند، درست مثل چیزی که امروز سر من آمده است.»
فراگیر شدن یک اقدام زیبایی همچون بوتاکس به معنای سادگی آن نیست و عوارض متعددی از آن گزارش شده است
تلخی زندگی با چندبینی ناشی از یک بوتاکس ساده!
مثل همیشه با خواهرش راهی شد تا اینبار سر و سامانی به چین و چروکهای کنار چشمهایش دهد، اما نمیدانست که یک روز بعد با نعمت سلامتی خداحافظی میکند. شهلا، بانوی ۵۶سالهای است که ۳ ماه پیش بعد از تزریق بوتاکس دچار چندبینی شده و هنوز هم دید چشمانش به حالت عادی برنگشته است. خودش حال روحی خوبی برای مصاحبه ندارد، اما خواهرش برایمان توضیح میدهد: «شهلا روز اول مشکلی نداشت و فقط باید مراقبتهای لازم را انجام میداد، اما فردای آن روز که با هم به خیابان رفته بودیم، با نگرانی از من پرسید، این همه موتورسوار برای چه به سمت ما میآیند؟ از حرفش تعجب کردم، چون فقط یک موتورسوار در حال آمدن از روبرو بود! همان موقع متوجه شدیم که چشمهای او خوب نمیبینید. شرایط وحشتناکی بود؛ بلافاصله به خانه برگشتیم و انتظار داشتیم با کمی استراحت، همه چیز روبه راه شود، اما اینطور نشد و کار به بررسیهای دقیقتر پزشکی رسید.»
تیم درمان تشخیص داد، بوتاکس روی ماهیچههایی که موجب حرکت چشم میشوند، اثر گذاشته و دو چشم نمیتوانند بطور هماهنگ با هم حرکت کنند، در نتیجه چندبینی بوجود آمده است.
او ادامه میدهد: «معاینه داخل چشم، نوار مغز وام آر آی هم سالم بودند، اما با این حال چندبینی همچنان ادامه داشت، تا اینکه تیم درمان پس از آزمایشات و بررسیهای دقیقتر با قطعیت اعلام کرد، بوتاکس روی ماهیچههایی که موجب حرکت چشم میشوند، اثر گذاشته و دو چشم نمیتوانند بطور هماهنگ با هم حرکت کنند، در نتیجه چند بینی بوجود آمده است. البته پزشکها امیدوارند خواهرم پس از بین رفتن اثر کامل بوتاکس خوب شود. الان ۳ ماه از این اتفاق میگذرد و گرچه حالت چندبینی به دوبینی تبدیل شده، اما هنوز خبری از بهبودی کامل نیست و باید همه چیز را به زمان بسپاریم!»
خانمی که ۳ ماه با شکم باز زندگی کرد
فاطمه، بانوی ۵۵سالهای از غرب کشور است که چندی پیش با مراجعه به یکی از کلینیکهای شهر خود اقدام به برداشتن چربیهای شکم با استفاده از لیزر کرده، اما برای او جراحی زیبایی مساوی بوده با سوختگی و عفونت داخل شکم. او تجربه خود را این چنین با ما درمیان میگذارد: «بعد از عمل و در حالیکه انتظار داشتم، دردهایم تسکین پیدا کند، اما روز به روز حالم بدتر میشد و با عفونت بخیهها متوجه شدم داخل شکم دچار سوختگی و عفونت شدید شده است. بعد از اطلاع از این موضوع، دیگر به پزشک خود اطمینان نداشتم، اما پزشک دیگری هم با آن وضعیت مرا قبول نمیکرد، زیرا احتمال انتقال عفونت به کل بدن وجود داشت، تا اینکه نهایتا یک پزشک آشنا کار درمانم را شروع کرد.»
هیچ وقت فراموش نمیکنم زمانی که پرستار مجبور بود کل مشت خود را در شکم من بچرخاند تا شست و شو به درستی انجام شود، چقدر فریاد میزدم...
فاطمه که هیچ گاه خاطره آن روزها از ذهنش پاک نمیشود، ادامه میدهد: «شاید باورتان نشود، اما عرض شکم من به مدت ۳ ماه کاملا باز بود تا هر روز شست و شو شده و عفونتها از آن خارج شوند. هیچ وقت فراموش نمیکنم زمانی که پرستار مجبور بود کل مشت خود را در شکم من بچرخاند تا کار شست و شو به درستی انجام شود، چقدر فریاد میزدم و خانوادهام چقدر عذاب میکشیدند. واقعا تجربه تلخ و دردناکی بود که امیدوارم برای هیچ کس پیش نیاید.»
این چند روایت فقط بخش بسیار کوچکی از آن چیزی است که بر اثر جراحیهای زیبایی ممکن است بر سر افراد بیاید، اما متاسفانه کمتر از این عوارض صحبت میشود، چون نه قربانیان دلشان میخواهد کسی از ناکامیشان خبردار شود و نه علاقهمندان به جراحی، تمایلی به شنیدن این عوارض و تردید در تصمیمشان دارند که خروجیش میشودعدم آگاهی، افزایش روز به روز آمار جراحیهای زیبایی و عوارضی که به قیمت مختل شدن زندگی افراد و خانوادههایشان تمام میشود.