روایت خواندنی خبرنگار فلسطینی-آمریکایی از معنای «تونل» و «گروگان» در نوار غزه
یکی از لایههای جنگ در غزه، جنگ رسانهای است. صهیونیستها با حمایت آمریکا تمام تلاش خود را میکنند تا روایت خودشان را از جنگ به مردم جهان بقبولانند، در حالی که افکار عمومی جهان دیگر این دروغها را باور نمیکند. یکی از عکاسخبرنگارانی که در پایتخت آمریکا تلاش میکند روایت واقعی جنگ غزه را تعریف کند، عکاسخبرنگاری فلسطینی-آمریکایی به نام «امان محمد» است که سالها در نوار غزه زندگی کرده و اکنون در واشینگتن مستقر است. محمد طی گزارشی تحت عنوان «در غزه «تونلها» و «گروگانها» چه معنایی میدهند؟ [۱]» که در پایگاه اینترنتی شبکهی قطری «الجزیره» منتشر شده، بخشی از این روایت را بازگو کرده است. آنچه در ادامه میخوانید، ترجمهی این گزارش است.
«نمیتوانیم با بمباران به صلح برسیم.» تظاهراتکنندگان حامی فلسطین، ۲۰ اکتبر ۲۰۲۳، همزمان با بمباران هوایی نوار غزه و پیش از آغاز حملهی زمینی رژیم صهیونیستی به این باریکه، از ساختمان کنگرهی آمریکا تا کاخ سفید در واشینگتن راهپیمایی میکنند و خواستار برقراری آتشبس میان اسرائیل و حماس هستند. (+)
امان محمد
من بیشترِ عمرم را در باریکهای گذراندم که خیلی از [منطقهی] منهتن [نیویورک] بزرگتر نیست، و با یک حصار عظیم سیمخاردار محاصره شده. اکثر اوقات، به نظر میرسید ما، اهالی غزه، تنها آدمهایی هستیم که حواسمان هست داریم در یک زندان روباز زندگی میکنیم. من به عنوان عکاسخبرنگار مشغول کار شدم تا زندگی را در غزه ثبتوضبط کنم و تلاش کنم وضعیت دردناک و مردم مقاوم غزه را به بقیهی جهان نشان بدهم. در مقاطع آرامش نسبی، روی موضوعات الهامبخش و نشاطآور تمرکز میکردم. و در مقاطع خشونت و مرگ، تلاش میکردم عواقب بعدی حوادث را مستندسازی کنم: دردها و زخمهایی که پس از آنکه بمبارانها متوقف شدند و جهان دوباره غزه را از یاد برد، همچنان باقی میمانند.
«حاج ابوسالم» ۷۵ ساله، پس از پایان جنگ رژیم صهیونیستی علیه نوار غزه در سال ۲۰۰۹، به جای آنکه از دردهای خود بگوید، از عشق زندگیاش تعریف میکند: «سالها از آینه استفاده نمیکردم؛ به خودم زحمت نمیدادم در آینه نگاه کنم؛ از وقتی با همسرم ازدواج کردم، هر روز او لباسهایم را نگاه میکرد و میگفت تیپم خوب است یا نه. به چشمهای او بیشتر از چشمان خودم اعتماد داشتم. از وقتی او از دنیا رفت، از آینهاش استفاده میکنم؛ اما مثل چشمهای او نیست. دلم برایش تنگ شده.» ابوسالم متولد «بئر السبع» (اکنون در فلسطین اشغالی) است و از پناهندگان فلسطینیای ساکن نوار غزه است. (+)
الآن دیگر در غزه زندگی نمیکنم؛ با این حال، به عنوان فلسطینیای که ریشه در این باریکهی کوچک و تحت محاصره دارم، طی چند هفتهی گذشته از سیل پیامهای افتراآمیز در امان نماندم. اینباکسم پر از پیامهایی شده که دربارهی حماس سؤال میکنند. هدفشان درک حماس یا اینکه چرا ۷ اکتبر آن کار را کرد، نیست؛ بلکه میخواهند من جوابگوی اقدامات حماس باشم. دیگر مهم نیست که من ۵۰ نفر از همکارانم را در عرض شش هفته از دست دادهام یا همسایگانم و خانوادههایشان در حالی در حملهی هوایی اسرائیل کشته شدند که طبق دستور خود اسرائیلیها داشتند به سمت جنوب فرار میکردند. مهم نیست که هر روز نگران جان خانوادهام هستم که هنوز در غزه زندگی میکنند؛ و هر بار که به آنها زنگ میزنم، اگر جواب ندهند، وحشت سردی تمام وجودم را فرامیگیرد.
اعضای گردانهای «عزالدین قسام» شاخهی نظامی حماس، در جریان تمرین نظامی در منطقهای نامعلوم در جنوب نوار غزه. حماس که در تبلیغات رسانههای غربی یک «سازمان تروریستی» معرفی میشود، از نظر مردم غزه تنها امید برای رهایی از اشغالگری رژیم صهیونیستی است. (+)
اولین سؤال همیشه این است که آیا حماس را محکوم میکنم یا نه؟ انگار میخواهند از من آزمون همدردی بگیرند. هر روز در گزارشهای رسانهای یا مناظرههایی که این «سازمان تروریستی» را محکوم میکنند، کلمات «تونلها» و «گروگانها» را میشنوم. اما این کلمات برای من مفهوم بسیار متفاوتی دارند.
برای من و فلسطینیهای غزه، «تونلها» به نوعی به یک زیرساخت اساسی تبدیل شدهاند. سال ۲۰۰۷، اسرائیل محاصرهی فلجکنندهای علیه غزه تحمیل کرد و به عنوان قدرت اشغالگر، توانسته به طور کامل کنترل کند که چه چیزهایی میتوانند از طریق گذرگاههای مرزی، از جمله گذرگاه رفح با مصر، عبور کنند. طی ۱۶ سال گذشته، بارها مقامات اسرائیلی خودسرانه تصمیم گرفتهاند ورود برخی کالاها به این باریکه را، به عنوان نوع دیگری از مجازات جمعی اهالی آن، ممنوع کنند. به عنوان نمونه، سال ۲۰۰۹، تصمیم گرفتند هیچ ماکارونیای نباید وارد غزه شود. بله ماکارونی!
یک «کارگر تونل» فلسطینی وارد یکی از تونلها در شهر «رفح» در مرز با مصر میشود. ساخت تونل به یکی از راههای مردم نوار غزه برای فرار از محاصرهی وحشیانهی رژیم صهیونیستی علیه ساکنان این باریکه تبدیل شده است. (+)
در همینباره بخوانید:
›› «طوفان» در دولت بایدن/ «شورش» مقامات آمریکا در دفاع از فلسطین
بنابراین، فلسطینیها تونل حفر کردند تا قاچاقی، ماکارونی و سایر اقلام ضروریای را وارد کنند که اسرائیل دلبخواهی ورودشان را ممنوع میکند. کمکم غذا، دارو، و سوخت از مسیری وارد شد که به «مترو» معروف شد. مترویی که احتمالاً ایستگاههایش از سامانهی متروی واشینگتن هم بیشتر بود و، چهبسا، کمی امنتر هم بود. سال ۲۰۱۱، وقتی دختر اولم به دنیا آمد، برای ۰ تا ۳ ماهگیاش به شیرخشک کولیک [رژیمی؛ مخصوص شکمدرد نوزاد] نیاز داشتم، که در مغازههای محلی پیدا نمیشد. با این حال، به لطف «مترو» توانستم چند قوطی گیر بیاورم و مشکلم حل شد. تونلها آنقدر به بخش جدانشدنیای از زندگی ما تبدیل شده بودند که بعضی وقتها به شوخی میگفتیم میخواهیم از طریق آنها «مرغ سوخاری کنتاکی» [کیافسی] سفارش بدهیم؛ چون چنین چیزی در غزه یک نوع «تجمل» محسوب میشد که امکان برخورداری از آن را نداشتیم.
خانوادهای فلسطینی در ساعات قطع برق در منطقهی «عزبة عبد ربه» در شهر «جبالیا» در شمال نوار غزه دور آتش جمع شدهاند. باریکهی غزه از زمان آغاز محاصرهی رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۰۷ دچار بحران کمبود برق بوده و مناطق مختلف این منطقه به صورت چرخشی در طول روز فقط ۴ تا ۶ ساعت برق دارند. (+)
اما چیزهایی هم بودند که محاصره، ما را از داشتن آنها محروم میکرد و تونلها هم نمیتوانستند آنها را برایمان فراهم کنند. یکی از آنها «آب آشامیدنی» به مقدار کافی بود. معمولاً نمیتوانستیم هر وقت دلمان میخواهد دوش بگیریم، چون آب جیرهبندی بود. بنابراین سعی میکردیم وان حمام را پر نگه داریم تا وقتی آب قطع شد، مجبور نشویم از آب دریا استفاده کنیم. «برق» یکی دیگر از تجملاتی بود که اغلب از آن محروم بودیم. به طور متوسط، روزانه فقط ۴ تا ۶ ساعت برق داشتیم. یکی دیگر از «امتیاز» هایی که تونلها نمیتوانستند برایمان به ارمغان بیاورند، آزادی رفتوآمد بود. مدتها قبل از اینکه اصلاً حماسی وجود داشته باشد، ورود به غزه و خروج از آن برای اکثر مردم امکانپذیر نبود. یک بار، زمانی که ۱۷ سالم بود، میخواستیم به دیدار خانوادهی مادریام در مصر برویم. سه روز در گذرگاه مرزی رفح منتظر ماندیم تا اجازهی خروج به ما بدهند. زمانی که داشتیم با تاکسی از دروازه رد میشدیم، سربازان اسرائیلی یکباره شروع به تیراندازی کردند. راننده با وحشت دور زد و فریاد زد دست نگه دارند. بعداً فهمیدیم زمان ناهارشان بوده و نمیخواستهاند کسی مزاحمشان شود؛ در حالی که باید به ما اجازهی عبور میدادند. به همین راحتی، برنامههای تابستانیمان به هم خوردند.
کودکان خانوادهی «خضر» پس از آنکه خانهیشان در منطقهی مسکونی «عزبة عبد ربه» در «جبالیا» تخریب شده و فقط همین وان حمام از آن سالم مانده، اواخر ماه ژوئن سال ۲۰۰۹، در همان وان، آببازی و حمام میکنند. (+)
«محمد خضر» (چپ) مقابل خانهاش در «جبالیا» که در جریان جنگ ۲۲ روزهی اواخر سال ۲۰۰۸ تا اوایل سال ۲۰۰۹ ویران شده، برای کبوترها دانه میپاشد. محمد و همسرش «ابتسام» بدون برق و سایر امکانات اولیه زندگی میکنند. جنگ سال ۲۰۰۸ با حملهی اسرائیل و نقض توافق آتشبس با حماس آغاز شد و به خاطر تعداد بالای شهدای غزه در همان روز اول، میان اعراب به «کشتار غزه» یا «کشتار شنبهی سیاه» مشهور شد. (+)
«گروگانها» کلمهی دیگری است که معنای دیگری در ذهن من دارد. این روزها بسیاری افراد خواهان آزادی همهی گروگانهای اسرائیلی به عنوان پیششرطی برای هرگونه طرح آتشبسی هستند. اتفاقاً من هم از صمیم قلب موافقم: همهی گروگانهای غیرنظامی باید بیقیدوشرط به کشورشان بازگردانده شوند. اما این آزادی باید شامل گروگانهای فلسطینی هم بشود. در حال حاضر، بیش از ۲۰۰۰ فلسطینی بدون هیچ اتهامی در زندانهای اسرائیل و به مدت نامحدود در «بازداشت اداری[۲]» نگهداری میشوند. بسیاری از این افراد کودکانی هستند که بعضاً فقط ۱۲ سالشان است. آنهایی هم که واقعاً اتهامی به آنها زده میشود، در دادگاههای نظامی محاکمه میشوند که در بیش از ۹۵ درصد مواقع به محکومیت ختم میشود. این نشان میدهد این زندانیان احتمالاً حتی از اصول اولیهی فرآیند قانونی یا توانایی بررسی «شواهد محرمانه» علیه خودشان هم محروم هستند.
کودکان فلسطینی از درون پنجره و لابهلای لباسهایی که شسته و آویزان شدهاند، کاروان تشییعی را تماشا میکنند که از مقابل خانهیشان در اردوگاه پناهندگان «جبالیا» در شمال نوار غزه عبور میکند. در حالی که کوچکترین اتفاقی برای کودکان اسرائیلی در رسانههای غربی بهشدت بازتاب پیدا میکند، شهادت هزاران کودک فلسطینی خم به ابروی این رسانهها نمیآورد و دستگیری و حتی حبس این کودکان توسط رژیم صهیونیستی سازمانهای حقوق بشری را به انجام واکنشهای عملی وادار نمیکند. (+)
اسرائیل تنها کشور جهان است که مرتباً کودکان را در دادگاه نظامی محاکمه میکند. رایجترین جرم این کودکان چیست؟ پرتاب سنگ. این «زندانیها» کودکانی هستند که ارتش اشغالگر آنها را به اسارت درآورده و به طور ناگهانی و وحشیانه آنها را از خانوادههایشان گرفته است. متأسفانه، [بر خلاف اسرائیلیهایی که در جنگ کشته میشوند]، هیچکس نام و چهرهی آنها را روی پوستر چاپ نمیکند و روی دیوارهای نیویورک یا لندن نمیچسباند. افرادی که بدون اتهام زندانی میشوند و به فرآیند قانونی دسترسی ندارند، هیچ اسم دیگری ندارند، جز «گروگان.» من در غزه عکاسخبرنگار شدم، چون معتقد بودم مستند کردن واقعیتهای زندگی در غزه اهمیت دارد؛ واقعیتهایی که اکثر مردم آنها را نمیبینند. اگرچه دیگر در غزه زندگی نمیکنم، اما اگر سعی نکنم واقعیتهای زندگیمان را مدتها قبل از اینکه فلسطینیها، ۷ اکتبر، حصار سیمخاردار را بشکنند، به شما نشان بدهم، به وظیفهی خودم نهتنها به عنوان یک خبرنگار، بلکه به عنوان یک فلسطینی، عمل نکردهام.