اشرف پهلوی؛ از ازدواج اجباری تا فساد اختیاری
در چهارم آبان 1298 تاج الملوک همسر رضا خان در بیمارستان احمدیه تهران در یک وضع حمل دو فرزند به دنیا آورد. یک پسر به نام محمد رضا که بعدها پادشاه ایران شد و یک دختر که اشرف نام گرفت.
اشرف از تولد تا نوجوانی
اشرف به جز محمد رضا و شمس که خواهر و برادر تنی او بودند. چند خواهر و برادر ناتنی هم داشت چه اینکه رضا خان پیش از ازدواج با مادر او یعنی تاج الملوک با صفیه خانم ازدواج کرده بود که دختری به نام همدم السلطنه از او داشت و بعد از ازدواج با مادر اشرف هم با دو زن دیگر ازدواج کرد. نخست توران امیر سلیمانی که بعد از یک سال او را طلاق داد و حاصل این ازدواج پسری به نام غلامرضا بود و دیگری یعنی همسر آخر رضا شاه عصمت الملوک دولتشاهی که چهار فرزند عبدالرضا، احمدرضا، محمودرضا و فاطمه برای رضا خان به دنیا آورده است.
ظاهرا اشرف دوران کودکی را در تنهایی سپری کرده است چه اینکه هر گاه هوس محبت کردن به فرزندان به سر رضا خان می زد شمس که دختر بزرگ و محمد رضا که پسر بزرگ خانواده بودن را مورد توجه قرار می داد و اشرف که از لحاظ کیش شخصیتی به پدر شبیه تر بود مورد بی مهری قرار می گرفت. اشرف شخصیتی سلطه گر و سر سختی داشت و جسارت، قساوت و تهور در او به وفور یافت می شد. مضاف بر اینها او تندخویی و بد زبانی را نیز از مادرش به ارث برده بود.
اشرف در مدرسه زرتشتیها درس خواند و زبان فرانسه را از مادام ارفع در خانه آموخت. او به مطالعه داستانها و رمان های عاشقانه فرانسوی علاقه بسیار زیادی داشته است.او در دوران بلوغ و نوجوانی با مهرپرور تیمور تاش وارد یک رابطه عاشقانه می شود که از قضای روزگار پیش از اینکه بتواند آن را با خانواده در میان بگذارد پدر مهرپوش که وزیر دربار رضا خان بوده است متهم به جاسوسی برای شوروی می شود.
ازدواج اجباری با قوام
سالها بعد در تاریخ 1317 رضا شاه تصمیم می گیرد هر دو دختر خود را به خانه بخت بفرستد از همین رو آنها را صدا می زند و می گوید " موقع ازدواجتان است و دو نفر برای شما در نظر گرفته شده است اما چون شمس خواهر بزرگتر است انتخاب اول با اوست و دومی هم نصیب تو میشود."
ماحصل سخن اینکه شمس فریدون جم را که فردی جوان و خوش سیما بوده را انتخاب میکند و علی قوام که از لحاظ سیما و شخصیت با جم تفاوت بسیاری داشته نصیب اشرف می شود. اشرف در خاطرات خود درباره این ازدواج چنین می نویسد" من از همان اول از علی قوام بدم می آمد. نمی دانم علتش این بود که او به اندازه فریدون جم جذاب نبود یا اینکه چون او را به من تحمیل کرده بودند از او بدم می آمد. یک هفته تمام از اطلاقم بیرون نیامدم و گریه کردم.... و این حقیقت را نیز به خوبی می دانستم که پدرم هیچ گونه مقاومت یا مخالفتی را از سوی هیچ یک از فرزندانش تحمل نخواهد کرد."
پادشاهی اشرف بعد از سقوط پدر
اما سقوط رضا خان از نردبان حکمرانی در ایران دوران جدیدی را در زندگی اشرف باز کرد. جرقه این تحول از همسفری با فوزیه به مصر شروع شد. چه اینکه بعد از ناراحتی فوزیه از محمدرضا، شاه جدید برای اینکه همسرش تحت تاثیرات صحبت های مادر زن قرار نگیرد از خواهرش اشرف خواست که او را در عزیمت به مصر همراهی کند. اشرف در این سفر زمانی که در مهمانی های درباری، باشگاه های شبانه و محافل و مجالس مختلف شرکت کرد دریافت کرد که زنان درباری مصر در کنار ظاهر سازی های عمومی در قالب کمک های خیریه و نیکو کاری در باطن چقدر به دنبال لذت بردن از زندگی هستند. مسیری که سال ها در سایه ترس از پدر و تلاش مادر برای تربیت یک دختر خانه دار از آن محروم بود. از همین رو پس از بازگشت از مصر تلاش کرد راه و رسم شاهزادگان مصری که خود از اروپائیان مشق کرده بودند را ادامه دهد.
البته اشرف یک سال بعد در زمستان 1321 بار دیگر و این بار برای معالجه مادرش عازم مصر می شود و در این سفر با احمد شفیق، مامور دون پایه اداره بیمه مصر که قبلا خلبان بوده است آشنا می شود و تصمیم می گیرد با او ازدواج کند و درنهایت در آبان 1322 همراه شفیق به ایران می آید و علی رغم ابراز علاقه فاروق به اشرف با کسب اجازه از پدر یا همان شاه در تبعید به تاریخ 25 اسفند 1322 با احمد شفیق ازدواج می کند( لازم به ذکر است که اشرف در دی 1322 از علی قوام طلاق گرفته بود)
بعد از رفتن رضا خان، اشرف تلاش کرد تا جایی برای خود در عرصه سیاست باز کند و با ارتباط گرفتن با روزنامه نگاران و اهالی رسانه و سیاست کم کم اختیار عزل و نصب ها را به دست گرفت او در این زمان با افرادی چون علی سهیلی، عبدالحسین هژیر و علی رزم آرا ارتباط نزدیکی داشت و ثمره این روابط آن بود که در دوران صدارت هژیر و پس از او تا سال 1329 مرکز ثقل و کانون قدرت و تاثیر گذاری بر کشور بود و همه مقامات سیاسی با نظر او تعیین و تایید می شدند.
یکی از وقایع مهم این دوران که جایگاه اشرف را در تصمیم گیری کشور ارتقا داد سفر او در سال 1325 به مسکو و دیدار با استالین پس از بهبود روابط ایران و شوروی در دوران صدارت قوام السلطنه بود که در مرداد ماه سال بعد با دیدار ترومن رئیس جمهور آمریکا تکرار شد که به معنای تایید حکم بازیگری سیاسی و کنشگری اشرف در داخل کشور توسط رهبران جهانی بود.
اشرف در این سالها تا سال 1329 در اوج قدرت و فرمانروایی سیاسی قرار داشت او محفل هفتگی" دوره" را در همه فصول سال که در ایران بود شکل میداد و شمار فراوانی از درباریان، روزنامه نگاران، شاعران و ادبیان و روشنفکران یا علاقه مندان به ایجاد ارتباط با دربار را در محفل خود گردهم میآورد. افرادی چون مصباح زاده، احمد دهقان، خسرو اقبال، جهانگیر تفضلی و محمود تفضلی در این محفل حضور همیشگی داشتند. روابط اشرف در این دوران به قدری وسیع بود که تا زمان ترور نافرجام شاه در سال 1327 حتی عناصر و روزنامه نگاران چپ گرا نیز با او رفت و آمد داشتند. به طور مثال او از طرح های نور الدین کیانوری در مقابل پرداخت حق الزحمه برای ساختمان های سازمان شاهنشاهی استفاده می کرد.
اشرف در تبعید
اما با روی کار آمدن مصدق به خصوص در دور دوم نخست وزیری او اوضاع تغییر کرد و شاه دخت به جهت اقدام برای سرنگونی دولت به فرانسه تبعید شد و از آن رو که مصدق حاضر به تامین مخارج هزینه های زندگی او در فرانسه نبود دچار مشکلات مالی شدیدی شد. تا جایی که مجبور گشت اشیا و مبلمان کاخ خود در ایران ، طلا و جواهرات و عتیقه های همراه خود در فرانسه را به بها خوش گذرانی و قماربازی بپردازد و حتی از افراد سرشناس ایرانی حاضر در پاریس پول های زیادی قرض بگیرد که بخشی از آنها هرگز به صاحبانش برنگشت.
او در همین دوران درحالی که تا سال 1339 همسر رسمی احمد شفیق بود و از همسر اولش علی قوام یک پسر به نام شهرام و از همسر دومش شفیق یک دختر به نام آزاده و یک پسر به نام شهریار داشت با مهدی بوشهری آشنا شد و روابط زناشویی با او داشت. البته در سال 1339 او رسما با بوشهری ازدواج کرد ازدواجی که اسما تا انقلاب اسلامی پابرجا بود اگرچه مشهور است او از همان زمان که در پاریس بود با جوانان مختلف لهستانی، فرانسوی، انگلیسی و در کل هرکس که روی خوش و بر نیکو دارد از این قبیل روابط زیاد داشته است.
بازگشتی دوباره به وطن
اشرف پهلوی حتی بعد از کودتای 28 مرداد 1332 و سقوط مصدق و پس از تبعیدی 3 ساله که به ایران بازگشت تغییری در منش زندگی نداد بلکه از هر دو جنبه لذت جویی جنسی و مالی حریص تر شده بود به گونه ای که اقامتگاه اشرف در شهر نور به "حرمسرای مردانه اشرف پهلوی" مشهور شده بود. فردوست دراین باره می نویسد" پس از رفتن رضا شاه اشرف روابط بی بند و بار و از نظر فساد کم مانندی را شروع کرد. اگر قرار باشد لیست مردانی که در دوران 37 ساله سلطنت محمدرضا با اشرف رابطه داشتند تهیه شود علی رغم دشواری و غیر ممکن بودن کار، چون حتی خود او نیز ممکن است همه را به یاد نیاورد مسلما لیست طویلی خواهد شد."
فساد مالی اشرف دست کمی از مفاسد اخلاقی او نداشت و کار تا جایی پیشرفته بود که او سر برادرش که شاه این مملکت بود کلاه میگذاشت و در قاچاق تریاک و هروئین نقش به سزایی داشت. فردوست در خاطرات خود اشرف را یک قاچاقچی بین المللی و عضو مافیای مواد مخدر آمریکا خوانده و می نویسد" او به هرجا که می رفت در یکی از چمدان هایش هروئین حمل می کرد و کسی هم جرئت نمی کرد او را بازرسی کند." او در سال 1348 در حالی که از طریق هوایی وارد زوریخ شده بود با یک چمدان تریاک باز داشت شد اما پلیس فرودگاه پس از متوجه شدن این مساله که او خواهر شاه ایران است او را آزاد کرد.
کوچ دوباره و اما دائمی با وقوع انقلاب اسلامی
اشرف پهلوی در سال 57 با ظهور بارقه های انقلاب اسلامی برای بار سوم مجبور به کوچ اجباری از ایران شد و پیش از فرار برادرش با خارج کردن میزان زیادی سرمایه از کشور که حاصل تجربه تبعید او در دوران مصدق بود از کشور خارج شد و به آمریکا رفت. او از سال های دهه هفتاد و پس از مرگ خواهرش شمس به آلزایمر مبتلا شد و و درنهایت در سال 1394 به دلیل کهولت در سن 96 سالگی در محل زندگی خود شهر منت کارلو فوت کرد. در زندگی خصوصی اشرف پهلوی " لذت جویی و خوشگذرانی، بی اخلاقی و بی اعتنایی به مسائل و مصالح ملی و کشوری" اصولی پذیرفته شده بود و گفته شده او به هیچ چیز به اندازه پول و مرد علاقه نداشته است.