کتاب "هادی"؛ روایتی از حضور ۱۵ ساله امام هادی(ع) در سامرا + لینک
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، رمان «هادی» راویتی 15 ساله از حضور امام هادی(ع) در سامراست که به قلم محمدرضا هوری منتشر و برگزیده جایزه بین المللی کتاب سال رضوی شده است.
محمدرضا هوری معلم ایلامی در اولین کتاب خود دوران اجباری حضور امام هادی(ع) در سامرا به هنگام خلافت متوکل یازدهمین خلیفه عباسی را به رشته تحریر در آورده است وی با تقسیم کتاب به سه بخش در کمین دشمن، ایقاظ و بر سر دوراهی، یک رابطه خوب برقرار کرده است و در ادامه با کمک گرفتن از ساختارهای دوگانه در کتاب، به ارزش آن افزوده است، این دوگانهها که به نوعی برگ برنده کتاب دینی رمان هادی هستند، عبارتند از پدر و پسر، متوکل و منتصر، ساخت مسجد عباسی و تخریب بقعه سیدالشهداء، عشق به رباب و عشق افلاطونی و...
شخصیت اصلی داستان، منتصر است. او که ولیعهد نیز محسوب میشود، از میان برداشتن امام هادی (ع) را افتخار خود میداند و با سرگرم شدن به این امر، دشمن واقعی خود را فراموش میکند.
او همچنین از مخالفان سرسخت علویان نیز به شمار میرود.از طرفی نیز در جهت اثبات لیاقت خود برای جانشینی و خلافت، با بزرگان عباسیان در کشمکشی بی ثبات قرار دارد. اما در اوج این اتفاقات و درگیریها، علاقه و کشش او به کنیز خلیفه، ماجراها را جور دیگری به پیش میبرد.
«هادی» قصه جوانی است از تبار بنیعباس که احساس میکند پدرش، خلیفه، تمام دار و ندار و حیثیت عباسی را دو دستی تقدیم دشمن دیرینهشان کرده است.ماجرا از آنجا شروع میشود که امام شیعیان به سامرا پایتخت خلافت عباسی احضار شده است. دعوتی در لباس تکریم و دوستی که در باطن رصد رقیب است و مبارزهای مخفی.جوان خام و عجول داستان که خود را ناجی سلسله عباسی میداند وارد شطرنج قدرت شده و گرفتار ماجراهایی میشود که سرانجام خوشی برایش ندارد. تختی که او برای بقایش وارد این ماجرای پر خطر شده مدعیان جدید و جدی پیدا کرده است. تنها انگیزهای که او را سرپا نگه میدارد عشق رباب است. کنیزی که توانسته دل پدر و پسر را یکجا برباید.
هوری برای نوشتن این کتاب از منابع معاصر نظیر «منتهیالآمال»، «سیره پیشوایان»، متون عربی و نرمافزار نور «السیره» بهره برده است.
فضاسازی، شخصیتسازی و تزریق اتمسفر تاریخی و همچنین توصیف مطلوب اماکن، دارالعماره و برخی مکالمات از نقاط مثبت این رمان است که زمینهسازی تصویری برای ساخت یک سریال تلویزیونی تاریخی را فراهم کرده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«خیمهٔ بزرگِ سیاهرنگ خلیفه در کنار دجله، زیر آسمان صاف و آبی سامرا برپا شده بود. پرچم سیاه خلافت با آیات زرکوبش بر فراز خیمه با نسیمی گرم به رقص آمده بود. هوا بسیار گرم بود و آفتاب بر خیمه خلیفه عمود میتابید. درون خیمه با حرکات طولانی و مداوم غلامان که پرهای بزرگ طاووس را تکان میدادند خنک بود. بافت چادر نیز کمک میکرد سرما بیرون نرود و گرما داخل نیاید. آنجا، متوکل بر مخده لم داده و بیتوجه به تبوتاب منتصر، از میوهها و نوشیدنیهایی که غلامان برایش آورده بودند میخورد. فتح نیز در سمت دیگر، ساکت نشسته بود و پدر و پسر را نگاه میکرد.
فتح میدانست منتصر منتظر است تا هرچه سریعتر بهدنبال شکار بروند و قدرت تیراندازی خود را به پدرش نشان بدهد یا اینکه مسابقهٔ اسبسواری ترتیب داده شود و با سرعت بالای اسبش همه را پشتسر بگذارد اما خلیفه متوکل خنکای خیمه را بر گرمای تیز نیمهٔ روز ترجیح میداد. متوکل خوشهٔ انگور سرخی برداشت و مشغول خوردنش شد. با دهان پر گفت: «وقتی صدای جریان دجله به گوشم میرسد انگار که آیههای تسکین بر قلبم نازل میشود...»
«اگر این علویان بگذارند.»
متوکل با تکاندادن دستش حرف منتصر را تأیید کرد. نفس عمیقی کشید و چون کسی که بار غم دنیا بر دوشش باشد بهسختی آن را رها کرد و گفت: «حرفت درست است. از روزی که ما به خلافت رسیدهایم موی دماغ ما شدهاند. نه از تهدید هراسی دارند و نه از قحطی و فشار به ستوه میآیند.»
فتح کمی درنگ کرد و با انگشتان دستانش بازی کرد و سپس گفت: «حقیر نظری دارم!»
متوکل نگاهش را از سیاهی خیمه گرفت. در چهرهٔ فتح نگریست و گفت: «بگو فتح! ما تو را بهخاطرِ همین نظرها کنار خود نشاندهایم.»
جناب خلیفه باید بیش از پدران فقید خویش در اعتلای نام و شوکت خلافت عباسی قدم بردارند.
منتصر گوشهایش را تیز کرد. متوکل پرسشگرانه گفت: «یعنی چه؟»
در کار عمران و آبادانی و ساختن بناهای مجلل چنان باید کوشید که هر اقدامی در مقابلش به چشم نیاید. قصرهایی که با قصرهای بهشتی برابری کند یا مسجدی خاص به نام خودتان.»
لازم به ذکر است انتشارات کتابستان معرفت چاپ چهارم این کتاب را به قیمت 230 هزار تومان اخیراً منتشر و روانه بازار نشر کرده است و علاقمندان جهت تهیه کتاب می توانند به نشانی اینجا مراجعه کنند.