۰۵ تير ۱۴۰۳ - ۲۳:۰۳
کد خبر: ۷۶۰۲۳۱
یادداشت؛

غفلت از مبنا و جفای قلم؛ نقد بیانیه مرتضی جوادی آملی

غفلت از مبنا و جفای قلم؛ نقد بیانیه مرتضی جوادی آملی
جمهوری مقدس، به آراء مردم و حضور فعال مردم در صحنه اداره نظام، معتقد بوده و تمام تلاش خود را در تحقق واقعی مردمسالاری دینی متمرکز ساخته و از مرزهای جمهوری در برابر اشرافیت مراقبت کرده است.

به گزارش سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، جناب آقای مرتضی جوادی آملی، در بیانیه حمایت از یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری، نکاتی را نیز در نسبت با «حکومت اسلامی» بیان داشته که، نه تنها خالی از اشکال نبوده، بلکه کاملاً مخالف تفکرات والد ایشان، حضرت آیت الله جوادی آملی (مدظله) می باشد. در دو بخش به بیانیه ایشان پاسخ داده میشود.

بخش اول: ولایت عامه فقیه، رأی غالب فقها

ایشان در خصوص حکومت دینی، دیدگاه خود را چنین بیان می‌کند:
«سیاست و مشخصاً حکمرانی به صورت طبیعی در زمره پیچیده ترین علوم و دشوارترین عمل به شمار می آید. صحنه های تاریک و روشن حاکمیتها در پهنه  تاریخ شاهد صدق مدعا و گواه آشکار این ادعاست. و این مهم وقتی در قواره دین ظاهر شده و از شئون الهی جایگاه می یابد از اهمیت مضاعفی برخوردار شده به گونه ای که تنها عهده دار این امر و برپادارنده این شأن جز امام معصوم (علیهم السلام) نمیباشد. با علم بدین مهم است که خداوند متعال تنها امامان معصوم (علیهم السلام) سیاستمداران راستین جامعه بشری و «ساسة العباد» معرفی نموده است».

همانطور که پیداست، ایشان منزلت حکمرانی را فقط مختص به امام معصوم (سلام الله علیه) میداند و برپایی حکومت با محوریت فقیه را صحیح نمیداند. مجال بحث و نظر استدلالی در نقد این دیدگاه فرصتی واسع را میطلبد که در این نوشتار مختصر قابل تحقق نیست. فلذا، با نقل آراء برخی فقیهان تراز امامیه در دوران معاصر، یادآوری و تذکری صورت میگیرد تا جناب ایشان و کسانی که این متن را میخوانند، این بصیرت را پیدا کنند که، اندیشه مترقی «ولایت فقیه» دارای عقبه ای روشن و پرسابقه در طول تاریخ تشیع میباشد. 

شیخ اعظم انصاری، علاوه بر آنچه که در کتاب «المکاسب» ابراز داشته، در کتب فقهی دیگر خود مانند «القضاء» و «الخمس»، نظریه «ولایت عامه فقیه» و جواز تصرفات فقیه در امور عامه را پذیرفته است.(القضاء و الشهادات، ص 48).

درباره محقق خراسانی نه تنها میتوان به حاشیه او بر کتاب «المکاسب»، تقریظ او بر «تنبیه الأمة و تنزیه الملة» استناد جست، بلکه به پرچمداری و اِعمال ولایت او در مواقف بسیار حساس سیاسی و اجتماعی نیز میتوان استدلال کرد. او با همین شأن ولایی خود در امور سیاسی، مشروعیت مجلس مشروطه را امضاء نموده، حکم به سرنگونی حکومت محمدعلی شاه داده، حکم به اخراج تقی زاده از مجلس شورای ملی و تبعید او داشته، حکم به تحریم پرداخت مالیات به حکومت شاهنشاهی میکند و بسیاری احکام ولایی او همه در ساحت سیاسی اتفاق می افتد. 

میرزای نائینی، با استناد به مقبوله، دلالت آن را بر اثبات «ولایت عامه فقیه» به گونه ای که شامل همه وظائف ولاة و سلاطین باشد و منحصر به امر قضاوت نگردد، پذیرفته است. (المکاسب و البیع، ج2 ص 336)   

علاوه بر فقیهانی که با استناد به برخی ادله نقلی، ولایت عامه را برای فقیه ثابت دانسته اند، برخی فقها که، دامنه ولایت را محدود به افتاء و قضاء و امور حسبیه کرده اند، از این نکته غفلت نداشته اند که، مهمترین مورد از موارد حسبیه «تنظیم أمور المسلمین و تحصیل الأمن لها» است. (جوادتبریزی، ارشاد الطالب، ج3 ص44)

آنچه گفته شد، نمونه ای بسیار کوچک از اندیشه فقهی فقهاء امامیه است که به غرض یادآوری به آقای مرتضی جوادی، مرور مختصری صورت گرفت. و اگر امکان تفصیل بود، از ابتداء دوران غیبت کبری، با نقل و گزارش اقوال فقهاء نشان داده میشد که، جواز ورود فقیه در صحنه سیاسی و اجتماعی از باورهای عمومی میان فقها بوده و اتفاقاً کسانی که ولایت فقیه را در محدوده سیاسات نپذیرفته اند، مشارٌ بالبنان گشته اند. فلذا به همین مقدار بسنده نموده و ایشان را به مطالعه دقیق کتب فقهی قدما و نیز کتب فقهی معاصر که با موضوع «حکومت اسلامی» نگاشته شده است ارجاع میدهیم. 

غفلت از مبنا و جفای قلم؛ نقد بیانیه آقای مرتضی جوادی آملی

و چه بسا خالی از لطف نباشد که عبارتی از کتاب «ولایت فقیه» از مفسر بزرگ دوران معاصر، آیت الله جوادی آملی (مدظله) در مقام نقل گردد:

«مقتضای دلیل اول بر ضرور ولایت فقیه (برهان عقلی محض) آن است که ولایت فقیه، به عنوان تداوم امامت امامان معصوم میباشد و چون امامان معصوم (علیهم السلام)، ولیّ منصوب از سوی خداوند هستند، فقیه جامع الشرائط نیز از سوی خداوند و امامان معصوم، منصوب به ولایت بر جامعه اسلامی است.... حاکمیت فقیه جامع الشرائط، همانند حاکمیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام) است؛ یعنی همانگونه که مردم، پیامبر و امامان را در اداره جامعه اسلامی وکیل خود نکردند، بلکه با آنان بیعت نموده، ولایت آن بزرگان را پذیرفتند، در عصر غیبت نیز مردم با جانشینان شایسته و به حق امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که از سوی امامان معصوم به عنوان حاکم اعلام شده اند، دست ولاء و پیروی و بیعت میدهند». (ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص 212)

بخش دوم: جفای قلم به جمهوری اسلامی

آنچه در بخش پیش گذشت، صرفاً یادآوری و تذکر به مبنایی بود که گویا در صحنه های سیاست، مورد غفلت برخی قرار میگیرد. اما در این مقام، ضرورت دارد به جفایی که در قلم ایشان نسبت به «جمهوری اسلامی» صورت گرفته است، پاسخ داده شود. ابتدائاً عبارت او را نقل میکنیم:

«جمهوری اسلامی پدید آمد و همه توان و ظرفیتهای علمی و عملی اسلام و ایران را با خود به میدان آورد تا سیاست را در لباس دین به جامعه بشری بنمایاند، اما در واقع امر برعکس شد و سیاست، سلطه و چیرگی خود را به رخ جمهوری اسلامی کشید».

اول: این ادعا که، جمهوری اسلامی همه توان و ظرفیتهای علمی و عملی اسلام و ایران را با خود به میدان آورد، چه دلیل و شاهدی بر آن وجود دارد؟ اگر واقعیت چنان است که، آقای مرتضی جوادی میگوید، پس این نظریات توسعه را که در مصدر امور نشسته و عنان قدرت را در اختیار گرفته و سرنوشت این حکومت الهی را مبتلا به بحرانهای سرمایه داری ساخته است، چه باید گفت؟ اتفاقاً آنچه که، بر مظلومیت جمهوری اسلامی و حاکمان و بنیانگذاران آن می افزاید، دعوت مستمری است که ایشان از حوزه های علمیه و مراکز تولید اندیشه های اسلامی داشته اند و لیکن پاسخی درخور دریافت نکرده اند. و درست در همین مقام است که، آقای مرتضی جوادی و امثال ایشان، به عنوان یکی از پرورش یافتگان حوزه علمیه و مدیر مؤسسه ای دینی، باید مورد خطاب قرار گرفته و از ایشان درباره میزان حضور در صحنه های اداره نظام و تلاش در ارائه توان و ظرفیت علمی اسلام پرسش نمود. و باید به ایشان یادآور شد که، جمهوری اسلامی یک موجود خارجی نیست، بلکه ساختاری است که در فرآیندی انسانی صیرورت پیدا کرده و ساخته میشود؛ آقای مرتضی جوادی شما به چه میزان در این فرآیند حضور داشتید؟ یا اینکه صرفا فقط مطالبه گر بودید؟

دوم: جدای از ادعای غلط و محرّف بهره گیری از همه توان علمی و عملی اسلام، آیا سیاست در جمهوری اسلامی، سلطه و چیرگی خود را به رخ کشید و بر دین غالب آمد؟ 

اندک توجهی به دو نمونه از «سیاست داخلی» و «سیاست خارجی» جمهوری اسلامی، نشان میدهد که، این ادعای کلی، عاری از دقت بوده و در تراز تفوهات روزانه سیاسیون اداء شده است نه در مقیاس اندیشه پخته دینی. 

جمهوری اسلامی، در طول عمر بابرکت خود توانست، جبهه مقاومتی را با محوریت «مستضعفین» و در مقابله با «مستکبرین» بنا نموده و به ندای هر مظلومی در حد توان خود پاسخ دهد. آیا این مجاهدت در عرصه سیاست خارجی، تحقق امر دینی نیست؟

غفلت از مبنا و جفای قلم؛ نقد بیانیه آقای مرتضی جوادی آملی

این جمهوری مقدس، به آراء مردم و حضور فعال مردم در صحنه اداره نظام، معتقد بوده و تمام تلاش خود را در تحقق واقعی مردمسالاری دینی متمرکز ساخته و از مرزهای جمهوری در برابر اشرافیت مراقبت کرده است. آیا این تلاش، ظهور و بروز امر دینی در ساحت اداره نظام نیست؟

خلاصه کلام آنکه، ما مدعی هستیم جمهوری مقدس اسلامی با همه مشکلاتی که دارد رو به صعود است. و اگر آقای مرتضی جوادی، تصویری دیگر از امروزِ ایران اسلامی دارد، ابتدا سهم خود را در این تصویر مشخص نموده و آنگاه مطالبه یا اعتراض نماید. ظاهراً قاعده این زمانه است، آنانی که پایمردانه در مسیر اقامه دین و تحقق کلمة الله ایستاده و دامن خود را از آلوده شدن به این دنیای دنی سیاست ورزان پاک ساخته اند و شبانه روز در خدمت به دین و مردم تا پای شهادت. ایستاده اند، متهم اند و آنان که در فراغ بال و امنیت خاطر، نه جهدی و نه جهادی داشته اند، مدعی اند و مطالبه گر.

 محمد متقیان تبریزی

ارسال نظرات