شهید عباس بابایی که بود؟
نوشتهی حاضر که به غرض بازشناسی هویت سپهبد عباس بابایی به رشتهی تقریر در آمده است، یکی از منشورات مجموعهیادداشتهای «دانستنیهایی تاریخ» است. سعی ما در این سلسله یادداشتها بر آن است که بعد از فهم پرسشهای تاریخی جامعهی ایران از طریق برخی از روشهای علمی، پاسخهایی دایرةالمعارفی و دانشنامهای به مجموعهای از پرسشهای دارای موضوع واحد داشته باشیم.
زندگی نامه
شهید بابایی در سال ۱۳۲۹ در شهرستان قزوین دیده به جهان گشود. دورهی ابتدایی را در دبستان دهخدا و دورهی متوسطه را در دبیرستان نظام وفای قزوین گذراند. در سال ۱۳۴۸، در حالی که در رشتهی پزشکی پذیرفته شده بود، داوطلب تحصیل در دانشکدهی خلبانی نیروی هوایی شد. پس از گذراندن دورهی آموزشی مقدماتی خلبانی هواپیمای شکاری را با موفقیت به پایان رساند و پس از بازگشت به ایران، در سال ۱۳۵۱، با درجهی ستوان دوم در پایگاه هوایی دزفول مشغول به خدمت شد. همزمان با ورود هواپیماهای پیشرفتهی F-14 به نیروی هوایی، شهید بابایی در دهم آبان ماه ۱۳۵۵، برای پرواز با این هواپیما انتخاب شد و به پایگاه هوایی اصفهان انتقال یافت. ایشان در هفتم مرداد ماه ۱۳۶۰، از درجهی سروانی به سرهنگ دومی ارتقا پیدا کرد و به فرماندهی پایگاه هشتم اصفهان برگزیده شد و در نهم آذر ماه ۱۳۶۲، ضمن ترفیع به درجهی سرهنگ تمامی، به سمت معاونت عملیات فرماندهی نیروی هوایی منصوب گردید.
خصوصیات اخلاقی
در میان خصوصیات شخصیتی شهید بابایی، یک ویژگی از برجستگی خاصی برخوردار بود؛ به گونه ای که در میان دوستان و آشنایان بیش از همه مورد توجه بوده است. این ویژگی همان روحیهی سادهزیستی شهید است که از زمان کودکی در روح او متجلی بوده است. مادر شهید در این باره میگوید:
«به خاطر دارم روزی نام او را در لیست دانشآموزان بیبضاعت نوشته بودند. دایی عباس که ناظم همان مدرسه بود، از این مسئله خیلی ناراحت شده بود و به منزل ما آمد. از ما خواست تا به ظاهر و لباس عباس بیشتر رسیدگی کنیم تا آبروی خانواده حفظ شود. من از سخنان برادرم متأثر شدم. کمد لباسهای عباس را به او نشان دادم و گفتم. ببین من برایش همه چیز خریدهام اما خودش از آنها استفاده نمیکند، وقتی هم از او میپرسیم که چرا لباس نو نمیپوشی میگوید در مدرسه شاگردانی هستند که وضع مالی خوبی ندارند. من نمیخواهم با پوشیدن این لباسها به آنان فخرفروشی کنم. این روحیه در او همواره وجود داشت چه اینکه بعد از ازدواج به همسرش توصیه میکرد که النگو به دست نکند چراکه ممکن بود زنانی که در فقر هستند حسرت بخورند و این یک نوع فخرفروشی است.
ویژگی دیگر او دستگیری از ضعیفان بوده است. این ویژگی نیز از نوجوانی در عباس بابایی نمود داشته است؛ چه اینکه او بعد از اینکه متوجه میشود سرایدار مدسه به جهت ضعف بدنی و کمردرد قدرت نظافت مدرسه را ندارد و از طرف دیگر مدیر به شدت از این امر ناراضی است تا جایی که ممکن است او و همسرش را از اتاق ۶ متری سرایداری بیرون کند و کس دیگری را به جای آنها بیاورد درحالی که آنها سرپناهی به جز این اتاق ندارند، به صورت ناشناس هر روز صبح قبل از شروع کلاسها از روی دیوار وارد مدرسه میشده است و نظافت مدرسه را انجام میداده تا جایی که مدیر از تغییر اوضاع بسیار خرسند میشود و چندین وقت زمان میبرد که خود سرایدار متوجه اصل ماجرا بشود.
دوست دوران نوجوانی شهید بابایی در توصیف این ویژگی به داستان دیگری اشاره میکند که مرتبط با لولهگذاری یکی از خایابانهای قزوین است. او میگوید یک روز زمانی که پس از تعطیلی مدسه قصد عزیمت به خانه را داشتیم، در مسیر کارگرانی را دیدیم که سعی دارند برای لولهگذاری، زمین را بکنند. در میان آنها پیر مردی بود که به سختی این کار را انجام میداد و بعداً مشخص شد از سر ناچاری به این کار تن داده درحالی که توانایی انجام آن را ندارد. عباس زمانی که این صحنه را دید نزد پیرمرد رفت و از او پرسید شما باید چه میزان را بکنی؟ بعد کلنگ را گرفت و میزانی را که باید پیرمرد میکند را کند و من هم با بیل خاکبرداری کردم. دوست شهید میگوید او این کار را هر روز پس از اتمام کلاس تا پایان لولهگذاری خیابان انجام میداد.
از این دست وقایع در زندگی شهید بابایی بس فراوان نقل شده است. او این کار را بارها در حق مردمی که نمیشناخت یا آشنایانی که در تنگنای معیشتی بودند تکرار کرده است. سالها به خواهر تازه عروس خود کمک کرده یا به دوستی که در زمان خدمت در مضیقه بوده است و ...
از دیگر ویژگیهای شهید میتوان به بندگی او نسبت به خدای متعال و توجه او به سرمنشاء اصلی عالم اشاره کرد. او همواره شکرگزار خداوند متعال بود و تلاش داشت تا اوامر الهی را انجام دهد و از حدود او خارج نشود. در میان همهی خاطرات به جای مانده از شهید بابایی دربارهی این ویژگی به نظر نگارندهی این ارقام داستان دوران تحصیل ایشان در آمریکا جایگاه ویژهای دارد. داستان از این قرار است که روزی در بولتن خبری پایگاه ریس که هر هفته منتشر میشده است، مطلبی با عنوان «دانشجو بابایی ساعت ۲ بعد از نیمه شب میدود تا شیطان را از خودش دور کند» توجه همه را به خود جلب میکند. یکی از دوستان شهید ماجرای خبر بولتن را از او جویا میشود ایشان در پاسخ میگوید «چند شب پیش بیخوابی به سرم زده بود، رفتم میدان چمن پایگاه و شروع کردم به دویدن. از قضا کلنل باکستر فرمانده پایگاه و همسرش از میهمانی شبانه برمیگشتند؛ آنها با دیدن من شگفتزده شدند. کلنل ماشین را نگه داشت و من را صدا زد، نزد او رفتم. کلنل گفت در این وقت شب برای چه میدوی؟ گفتم خوابم نمیآمد خواستم کمی ورزش کنم تا خسته شوم. گویا توضیح من برای کلنل قانعکننده نبود او اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم مسائلی در اطراف من میگذرد که گاهی موجب میشود شیطان با وسوسههایش مرا به گناه بکشاند و در دین ما توصیه شده که در چنین موقعی بدویم یا دوش آب سرد بگیریم. آن دو با شنیدن حرف من تا دقایقی میخندیدند زیرا با ذهنیتی که نسبت به مسائل جنسی داشتند نمیتوانستند رفتار مرا درک کنند.»
دلاوریها و رشادتها
رشادتهای شهید بابایی را نباید در حوادث پس از انقلاب و در مبارزه با تجاوز بیرونی خلاصه کرد. هرچند که این دلاوریها کم اهمیت نیست و ما هم در این نوشته به بخشی از آنها اشاره خواهیم کرد، اما پیش از وقوع انقلاب اسلامی نیز شهید بابایی با وجود خدمت در نیروی هوایی به جهت روحیهی ضد استبدادی که داشت کنشهای جالبی انجام داده است. در یکی از این وقایع، شهید بابایی در روز نیروی هوایی که قرار بوده یک رژه در مقابل شاه برگزار شود، در هنگام نزدیکشدن به جایگاه شاه دستهی پروازی را به بهانهی نقص فنی رها میکند و سبب برهم خوردن رژه میشود.
در مورد دیگری شهید بابایی برای جلوگیری از خروج ارز به بهانهی تعمیر سیستم روشنایی جنگندهی اف ۱۴ به دست شرکت آمریکایی برای ارتقا و آمادگی به منظور سوختگیری شبانه، خود به صورت شبانه این عمل را انجام میدهد تا نشان دهد بدون صرف این هزینه نیز امکان سوختگیری وجود دارد. این عمل که پیش از انقلاب انجام شد، سبب گشت تا در دوران جنگ تحمیلی که سوختگیری شبانه ضروری بود و ما به شدت تحریم بودیم، به واسطهی آموزشی که شهید به خلبانان داد مشکلی برای نیروی هوایی ایجاد نشود.
زمانی که پس از انقلاب و پیش از جنگ تحمیلی مسئلهی لغو قراردادهای نظامی و استرداد ادوات جنگی و از آن جمله جنگندههای اف ۱۴ به کشورهای مبدع مطرح شد، شهید بابایی از جمله افرادی بود که با این ایده مخالفت کرد که ثمرات آن در دوران جنگ تحمیلی کاملاً واضح شد.
شهید بابایی در زمان جنگ تحمیلی با وجود این که از پرواز جنگی منع شده بود ملتمسانه درخواست لغو این دستور را میکند و با جنگندههای ب ۱۴ برای عملیات هوایی و جنگندههای ب ۵ برای عملیاتهای برون مرزی پرواز میکرد.
شهید بابایی با بیش از ۳۰۰۰ ساعت پرواز با انواع جنگندهها قسمت اعظم حیات خود در سالهای خلبانی را در آسمان بوده است. او در عملیاتهای اچ ۳، والفجر و آزادسازی شهر فاو، بیت المقدس ، فتح المبین، طریق القدس و... شرکت داشته است.
شهادت
تمیسار عباس بابایی جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۶۶، مصادف با عید قربان در زمان بازگشت از عملیات برونمزی و بمباران مناطق دشمن در سردشت توسط ضد هوایی سامانههای خودی در حالی هدایت جنگندهی اف ۵ را برعهده داشت مورد اصابت گلولههای ۲۳ میلیمتری قرار گرفت و پس از فرود جنگنده توسط کمک خلبان مشخص شد که تیرها حنجرهی آن شهید را شکافتهاند.
شهید سرلشگر خلبان عباس بابایی در هنگام شهادت ۳۷ سال داشت. از او یک فرزند دختر به نام سلما و دو فرزند پسر به نامهای حسین و محمد به یادگار مانده است.
وصیت نامه
پایان بخش این یادداشت را مزین به بخشی از وصیت نامهی اول شهید خواهیم کرد که امید است ما نیز با تأسی به ایشان در طریق سعادت گام برداریم.
ملیحه جون در این دنیا فقط پاکی، صداقت، ایمان، محبت به مردم، جان دادن در راه وطن، عبادت باقی میماند. تا میتونی به مردم کمک کن. حجاب، حجاب را خیلی زیاد رعایت کن .
خدایا، خدایا، تو را به جان مهدی (عج) تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار. به خدا قسم من از شهدا و خانوادهی شهدا خجالت میکشم وصیت نامه بنویسم. حال سخنانم را برای خدا در چند جمله انشاالله خلاصه میکنم.
اگه شده نان خشک بخور ولی دوستت، فامیلت را که چیزی نداره، کسی که بیچاره است او را از بدبختی نجات بده. تا میتونی خیلی خیلی عمیق دربارهی چیزی فکر کن. همیشه سنگین باش. زود از کسی ناراحت نشو از او بپرس که مثلاً چرا اینکار را کردی و بعد دربارهی آن فکر کن و تصمیم بگیر.
ملیحه به خدا قسم به فکر تو هستم ولی میگویم شاید من مردم باید ملیحهام همیشه خوشبخت باشد. هرگز اشتباه فکر نکند. همیشه فقط راه خدا را انتخاب بکند. چون جز این راه، راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد.
ملیحه باید مجدداً قول بدهی که همیشه با حجاب باشی. همیشه با ایمان باشی. همیشه به مردم کمک کنی. به همه محبت کنی. در جوانی پاکبودن شیوهی پیغمبری است و راه خداست ... اگه میخواهی عباس همیشه خوشحال باشد باید به حرفهایم گوش کنی. ملیحه هرچقدر میتونی درس بخون. درس بخون درس بخون. خوب فکر کن. به مردم کمک کن. کمک کن خوب قضاوت کن. همیشه از خدا کمک بخواه. حتماً نماز بخون. راه خدا را هرگز فراموش نکن.