استراتژی نفوذ صهیونیسم در آسیای میانه
پس از فروپاشی شوروی در 1991م. اسرائیل توانست از خلأ قدرت پیش آمده استفاده کند و نفوذ خود را در کشورهای حوزه قفقاز، ترکیه و حتی روسیهی پسا شوروی گسترش دهد. بررسی روند روابط امروزی میان اسرائیل و کشورهای قفقاز نشان میدهد که بسیاری از این روابط، مستقیم یا غیرمستقیم، تحت تأثیر سیاستهای همان دوره و اهداف استراتژیک بلندمدت اسرائیل بوده است. فروپاشی شوروی در 1991م. نقطهی عزیمت جدیدی در تاریخ روابط و مناسبات بینالمللی است. خروج جهان از حالت دو قطبی شرایط را برای عرض اندام و ظهور و بروز قدرتهای منطقهای فراهم کرد. در نتیجهی چنین شرایطی اسرائیل مصمم به نفوذ در کشورهای حوزهی قفقاز، ترکیه و حتی خود روسیه برای بهرهبرداری از این خلأ قدرت شد. به بیان دقیقتر، بر اساس این استراتژی از جمله در در دهه هفتاد خورشیدی (دهه 1990 میلادی)، اسرائیل تلاش کرد تا روابط خود را با کشورهای تازه استقلالیافتهی آسیای میانه و قفقاز، و همچنین روسیه و ترکیه تقویت کند. این منطقه، به دلیل موقعیت جغرافیایی فوق استراتژیک برای اسرائیل از اهمیت بالایی برخوردار بود. همچنین نفوذ در این کشورها برای سیاستهای جمعیتی و بلوکبندی منطقهای مدنظر اسرائیل نیز نتایج مطلوبی را به ارمغان میآورد. اسرائیل به دنبال بهرهگیری از این فرصتها و همچنین ایجاد اتحادهای جدید در جهان پس از جنگ سرد بود
بر اساس این مقدمات، به مرورِ گزارش روزنامهی کیهان خواهیم پرداخت:
مناسبات جدید با روسیه
با تغییر نظام سیاسی در روسیه و فروپاشی شوروری اسرائیل فرصت را برای بهبود روابط با این کشور مغتنم شمرد. برقراری روابط خارجی عاری از منازعه با روسیه میتوانست صورت موجهی برای اسرائیل در معادلات منطقهای و جهانی بهوجود بیاورد و همچنین قدرت چانه زنی این کشور را در برقراری روابط با دولتهای اروپایی و حتی ایالات متحده آمریکا افزایش دهد. همچنین با توجه به نزاع اسرائیل با اعراب، نزدیکی با روسیه میتوانست بهنوعی برگ برنده برای این رژیم تبدیل شود. نزدیکی با دولت روسیه یک دستاورد دیگر هم برای رژیم داشت که بیشتر محسوس بود و آن هم استفاده از جمعیت یهودی ساکن در سرزمینهای روسیه و مهاجرت آنها به اسرائیل بود. یهودیان شوروی از نظر تعداد سومین اقلیت بزرگ یهود ساکن در یک کشور محسوب میگردند و جمعیت آنها در حدود 2 میلیون نفر تخمین زده میشد. از سال 1971 یعنی سالی که مهاجرت از صورت استتثنایی بهصورت پدیدهی جمعی در میآید، بیش از 100 هزار نفر یهودی، شوروی را لااقل در مراحل اولیه به مقصد اسرائیل ترک نمودند. نکته بسیار مهم دیگری که در پس مهاجرت یهودیان ساکن شووری نهفته شدهاست استفاده اسرائیل از آنها برای کسب اطلاعات از اوضاع داخلی روسیه است. بنابر بر مدعیات گزارش این روزنامه، یهودیان ساکن شوروی اغلب عهدهدار مناصب و مشاغل مهمی در ساختار اداری بودند. برای مثال تعدادی از آنها مناصب حساسی در رادیو و تلویزیون مسکو داشتند و حتی این برجستگی جایگاه اعتراض سایرین را نسبت به عمق نفوذ آنها بههمراه داشته بود. اسرائیل در نظر داشت تا با استفاده از این قابلیت مهم یهودیان مهاجرت کرده از شوروری، پیشتازی اطلاعاتی خود را نسبت به نظام داخلی روسیهی جدید تقویت کند.
اسرائیل و ترکیه
در دهه هفتاد خورشیدی (دهه 1990 میلادی)، روابط اسرائیل و ترکیه به یکی از قویترین روابط دیپلماتیک و استراتژیک در خاورمیانه تبدیل شد. این روابط در این دوره از نظر امنیتی، نظامی، اقتصادی و سیاسی به شدت گسترش یافت و برای هر دو کشور اهمیت استراتژیک زیادی داشت. یکی از ابعاد مهم این روابط، همکاری برای ترویج مدل حکمرانی سکولار در کشورهای مسلمان بود، زیرا هر دو کشور به نوعی به دنبال ترویج الگوی سکولار در محیطهای سیاسی بودند ترکیه پس از تأسیس جمهوری توسط مصطفی کمال آتاتورک در سال 1923، یکی از کشورهای پیشگام در جهان اسلام بود که مدل سکولار حکومتی را پذیرفت. این مدل مبتنی بر جدایی دین از سیاست بود، به گونهای که دین نقش مسلطی در حاکمیت سیاسی نداشت. این مدل حکمرانی سکولار در میان کشورهای مسلمان منحصربهفرد بود و ترکیه تلاش داشت تا به عنوان الگوی موفقی از یک کشور مسلمان با نظام حکمرانی غیر دینی و مدرن به جهان معرفی شود. ترکیه به عنوان یک کشور با اکثریت مسلمان اما دارای نظام حکومتی سکولار، در دهه 1990 نقش فعالی در عرصه بینالمللی داشت و تلاش میکرد تا نشان دهد که اسلام و سکولاریسم میتوانند با هم سازگار باشند. این رویکرد برای اسرائیل جذاب بود، زیرا اسرائیل به دنبال همکاری با کشورهای غیر دینی و غیر اسلامی بود تا نفوذ کشورهای اسلامی افراطی در منطقه را کاهش دهد. یکی از اهداف مشترک اسرائیل و ترکیه در این دوره، نمایش یک الگوی موفق از همکاری بین یک کشور مسلمان سکولار (ترکیه) و یک کشور یهودی سکولار(اسرائیل) بود. این مدل همکاری به کشورهای دیگر در منطقه نشان میداد که دین نباید مانع همکاریهای اقتصادی، نظامی و سیاسی میان کشورهای مختلف باشد و سکولاریسم میتواند به توسعه اقتصادی و امنیت منجر شود. ترکیه در این دوره به دلیل عضویتش در ناتو و روابط نزدیکش با غرب، الگویی از یک کشور مسلمان مدرن و غیر دینی به حساب میآمد و همکاری با اسرائیل به تقویت این تصویر کمک کرد. اسرائیل نیز از این روابط برای مقابله با انزوای منطقهای خود استفاده کرد و تلاش کرد تا نفوذ خود را در جهان اسلام از طریق همکاری با ترکیه گسترش دهد. پیدایش چنین الگوی سکولاری در منطقه میتوانست کشورهای تازه استقلال یافتهی حوزه قفقاز را نیز تحت تأثیر قرار دهد و خطر نفوذ اسلام سیاسی را در این کشورها کاهش دهد.
اسرائیل و کشورهای حوزهی قفقاز
پس از فروپاشی شوروی، اسرائیل پنج جمهوری از شش جمهوری را به رسمیت شناخت (فقط از بهرسمیتشناختن ترکمنستان سر باز زد). اسرائیل قصد داشت تا باتوجهبه خلأ قدرت پیشآمده در منطقة قفقاز، خود را به جایگزینی امن برای کشورهای تازهاستقلالیافتة حوزة قفقاز تبدیل کند. اسرائیل در تمام این کشورها سعی میکند نیازهای اساسی را که از طریق دیگر کشورها برآورده نشده است و این کشورهای تازه مستقل را با مشکلاتی مواجه میکند مرتفع سازد. رژیم اسرائیل به این کشورها تجهیزات نظامی صادر کرده و کمکهای تکنولوژیکی در زمینه تولید غذا و محصولات سرمایهای بهخصوص کتان، طلای سفید که تنها محصول اقتصادی منطقه است را پیشنهاد میکند. این رژیم در زمینة تجاری که آسیای میانه به آن نیاز دارد غنی است. مؤسسات علمی نظیر دانشگاه فنی حیفا در اسرائیل در زمینه استخراج آب از زمینهای خشک تجربه دارند. وضع بد آسیای میانه زمینه را برای نفوذ اسرائیل آماده میسازد. برای مثال قزاقستان بهعنوان یکی از قویترین کشورهای حوزه قفقاز که محل استقرار سلاحهای هستهای هم بود از هیجده هیئت اسرائیلی در آلماتی پذیرایی کرده است. اسرائیل از اولین کشورهایی بود که با قزاقستان تماس تلفنی مستقیم برقرار کرد و در صدد تسهیل روابط تجاری با این رژیم بود. شرکت اسرائیلی «مرهاو» با انعقاد چهار قرارداد جداگانه در جهت گسترش و تولید مواد غذایی، متعهد به یک همکاری 35 میلیوندلاری با قزاقستان بدون پذیرفتن احتمالات منفی آن شده است. این در حالی است که اعراب تمایل دارند در جاهایی سرمایهگذاری کنند که امن باشد و سریع سود بدهد اما رژیم اسرائیل اینچنین نمیاندیشد و کشورهای حوزه قفقاز را با جرئت و جسارتِ تمام محل سرمایهگذاری خود قرار داده است. مهارت اسرائیل در زمینه صنایع منسوجات بسیار بالاست و تقریباً دست بالای جهانی را در این زمینه دارد. این در شرایطی است که منسوجات سوریه فلج شده است و اسرائیل توانسته است در این زمینه بازار منطقه را در انحصار خود در آورد.
«دیوید کیمچه» رئیس سابق روابط خارجی وزارت خارجه اسرائیل و مسئول برقراری ارتباط با کشورهای ویژة خارجی، در توجیه موقعیت ایجاد روابط با کشورهای آسیای میانه میگوید: «ما از طریق ارتشا و باج دادن موقعیتهایی را کسب میکنیم. رهبران این کشورها همان کمونیستهای سابق هستند که هیچ مسئلهای برای آنها مطرح نیست. آنها تماسهایشان را با شرکتهای اسرائیلی که قبل از همه به آلماتی و دوشنبه سرازیر شدهاند برقرار کردهاند. وی گسترش ارتباط با آسیای میانه را بدون مانع خوانده است. مدیر شرکت «مرهاو» نیز با اشاره به مشکلات موجود در منطقه عزم خود و دولت اسرائیل را برای حضور در این منطقه مورد تأکید قرار داده است».
اسرائیل توانست پس از فروپاشی شوروی از خلأ پیشآمدة قدرت در راستای تحکیم جایگاه و منافع خود در آسیای میانه استفاده کند. این رژیم باهدف جلوگیری از قدرتیابی عوامل اسلامی در منطقه توانست با طرح برنامههای سیاسی و اقتصادی برای کشورهای این حوزه، آنها را در دهه 1990 میلادی به سمت الگوی حکمرانی مطلوب خود یعنی حکومتهایی سکولار و عاری از هرگونه معیار سیاسی اسلامی در حکمرانی هدایت کند. این مسئله دلیل امنیتی داشت و اسرائیل با این استراتژی در پی کسب برگ برنده در معادلات منطقهای، قدرت بازدارندگی و بسط قدرت تجاری، سیاسی و نظامی در منطقه بود.