کتابی که محمود کریمی معرفی کرد
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، محمود کریمی مداح سرشناس کشورمان طبق رسم همیشگی خود که در مجالس جشن هیأت رایةالعباس کتاب معرفی میکند، در مراسم جشن میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها هم کتاب معرفی کرد.
او در این مراسم کتاب «عایده» را معرفی کرد و درباره آن گفت: این کتاب به نام یک مادر شهید لبنانی است که پسر اول او در جنگ ۳۳ روزه به شهادت رسید و پسر دومش بعد شهادت سیدحسن نصرالله به شهادت رسید.
کریمی گفت: داستان زندگی این مادر بسیار خواندنی است و امروز این کتاب به دست من رسید و چاپ دومش تمام شده است. مطالعه را شروع کردم و بخاطر حضور در جلسه آن را کنار گذاشتم.
این مداح اهل بیت افزود: این کتاب مادرانههای این مادر با فرزند شهیدش علی است. وقتی به تهران میآید تا کتاب رونمایی شود، پسر دومش به شهادت میرسد. کتاب زبان خوب و روانی دارد.
درباره کتاب «عایده»
این کتاب به زندگی «عایده سرور» مادر شهید «علی اسماعیل» از اعضای حزبالله لبنان میپردازد و زندگی او را از کودکی تا شهادت فرزند هفده سالهاش برای مخاطب روایت میکند.
عایده از اهالی لبنان، از کودکی علاقه زیادی به حجاب و انجام فعالیتهای دینی داشت. او با وجود مخالفتهای شدید مادرش چادر سر میکند و با داشتن زمینههای مذهبی به حزبالله میپیوندد. عایده با یکی از اعضای حزبالله ازدواج میکند. او صاحب سه فرزند میشود که یکی از آنها در هفده سالگی به شهود و کراماتی عجیبی دست پیدا میکند و به شهادت میرسد. یکی از کرامات شهید علی اسماعیل که رضوینیا در مقدمه به آن اشاره کرده، رایحه خوشی است که بعد از تیر خوردن علی در قله شمالی از خون او اطراف را پر میکند.
بریدهای از کتاب عایده
فردای آن روز، دیدم علی در پیامرسان، عکسی از کتفش فرستاده که انگار خونی است. نوشتم: «چه شده علّوشی؟!» باز با دقت نگاه کردم. خالکوبی نقش مادری بود که بچۀ کوچکش را توی بغلش گرفته و زیر آن هم نوشته بود: «عیده.» پرسیدم: «مامان، چرا این کار را کردی؟ کتفت خون آمده! درد داری! دلم نمیآید خونت را ببینم!» گفت: «عایده، من و رفقایم با هم رفتیم خالکوبی. هرکدام اسم کسی را که دوست داشتند، روی بدنشان تتو زدند. من به استاد تتوکار گفتم میخواهم برایم خالکوبی یک مادر را بزنی که بچهاش را بغل کرده.
وقتی بچه بودم، مریض شدم و مادرم یک سالونیم درستوحسابی نخوابیده. او همیشه مرا یکوری توی بغلش میگرفته تا بتوانم خوب نفس بکشم. میخواهم با این کارم از او تشکر کنم. اسم مادرم را هم زیرش بنویس... این خالکوبی تازه تمام شده؛ ولی خوب از آب درآمده.» از دیدن عکس گریهام گرفته بود. گفتم: «مامان علی، تو داری همهاش گریۀ مرا درمیآوری!» ــ عایده، وقتی شهید بشوم، توی قبرم تو تنها کسی هستی که با من و نزدیک قلبم هستی. برای همین روی کتفم اسمت را نوشتم. تو اصلاً از دل من بیرون نمیروی که نمیروی؛ حتی اگر شهید بشوم.