۱۹ اسفند ۱۴۰۳ - ۲۰:۳۳
کد خبر: ۷۷۶۶۳۹

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- ۱۴۰

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- ۱۴۰
کتاب «اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی» نوشته مرتضی سرهنگی را می‌خوانیم. این کتاب، نخستین بار در سال ۱۳۶۳ توسط انتشارات سروش منتشر شد.

جنایات صدام قابل شمارش نیست. من خیلی خوشحال شدم که چند وقت پیش در تهران کنفرانس رسیدگی به جنایات صدام تشکیل شد. کار بسیار خوبی بود.

تبلیغات مسموم‌کننده رادیوها و تلویزیونهای جهان نمی‌گذارند چهره صدام حسین برای مردم دنیا آشکار شود. می‌خواهند از او چهره مردمی و طالب صلحی به دنیا نشان بدهند، در صورتی که من به عنوان یک فرد نظامی عراقی در همین مصاحبه به مردم جهان می‌گویم که صدام حسین و حزب کافرش آنچنان خفقان و کشتاری در عراق به راه انداخته‌اند که در هیچ کشوری سابقه نداشته است.

طرز عمل صدام و حزب او با مردم عراق همانند روش صهیونیستها در لبنان و فلسطین است هر دو یک عمل را انجام می‌دهند و در یک مسیر حرکت می‌کنند و آن هم کشتار مسلمانان بی‌گناه است.

مردم مسلمان عراق چشم به‌راه نیروهای پرتوان شما هستند تا دیو سیاه چندین ساله حکومت حزب بعث را از پای در آورند. با آزاد شدن ملت عراق از چنگال خونخوار صدام و حزب بعث، ملت مسلمان دیگری از سلطه صهیونیسم خارج می‌شود ـ تا در جهت نابودی خود صهیونیسم قیام کند. اگر مسلمانان جهان از زیر سلطه دولتهای عیاش و مزدور خود رها شوند آنچنان قدرتی پیدا می‌کنند که ابرقدرتهای شرق و غرب صهیونیسم را درهم می‌کوبند و نابود می‌کنند.

جنایات صدام حسین چیزی نیست که من بتوانم آن را برای شما آشکار کنم ولی آنچه در حافظه داشته باشم برایتان می‌گویم. شما هم بنویسید تا شاید مردم دنیا بدانند که در عراق بر ملتی مظلوم و مسلمان چه هیولایی حکومت می‌کند.

برای جنایتکاران بعثی هیچ فرقی نمی‌کند چه کسی را اعدام می‌کنند. فقط کافیست بدانند او مخالف است ـ می‌خواهد زن باشد، مرد باشد یا بچه یا...

این نمونه‌ای که برایتان می‌خواهم بگویم اعدام یک معلول است؛ معلولی که مدتها در جبهه جنگ بوده و به دست پر برکت رزمندگان شما اسیر شده است. رزمندگان شما او را نجات دادند و به بیمارستان آوردند. او مدتها در بیمارستان شما بستری بود و مداوای زیادی روی او انجام شد که متأسفانه هیچ اثری نداشت. این فرد نظامی همچنان معلول ماند. در اولین سری تبادل اسرای معلول او هم جزو معلولینی بود که به عراق رفت. اهل نجف بود.

به خانه‌اش می‌رسد. افراد خانواده بعد از چند سال دوری او را می‌بینند و شادی و سرور می‌کنند اما بعد از چند روز از حزب بعث در نامه‌ای از او تقاضا کرده بودند به اداره بیاید تا یک اتومبیل مخصوص معلولین به عنوان هدیه به او بدهند. به اتفاق یکی دو همراه به اداره می‌رود ولی او را نگه می‌دارند و همراهان او بازمی‌گردند.

بعد از چهار روز جنازه آن بیچاره محنت‌کشیده را به خانه‌اش تحویل می‌دهند و به خانواده‌اش تأکید می‌کنند. به هیچ‌وجه اجازه برگزاری مراسم سوگواری ندارند.

ادامه دارد...

ارسال نظرات