۱۸ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۲۲
کد خبر: ۷۸۳۱۴۷

یادداشتی درباره غیبت زن در دیوارنگاره رحلت امام خمینی

یادداشتی درباره غیبت زن در دیوارنگاره رحلت امام خمینی
می‌دانم که در مطالعات فرهنگی، غیبت همواره نشانه‌ی بی‌اهمیتی نیست. گاهی نشانه‌ی تغییر زاویه‌ی دید است. آن تصویر، شاید خواسته بود از «وداع مردانه با شهادت» بگوید، نه از «ماندن و ساختن».

به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، پنج‌ساله بودم. با مادرم جلوی تلویزیون ایستاده بودیم؛ همان تلویزیون ۱۴ اینچ سیاه‌وسفیدی که در آن روزهای ناآرام، پنجره‌ی ما به دنیای خبر بود. مادرم با اضطراب، اخبار را دنبال می‌کرد. حال امام خوب نبود.

صبح، وقتی گوینده با صدایی لرزان گفت: «إنا لله و إنا إلیه راجعون...» مادرم ناگهان به دیوار تکیه داد، زانوهایش خم شد، نشست و بریده‌بریده گفت: «امام به شهدا پیوست...».

حافظه‌ام از آن روز، با تصویر مادرم گره خورده است؛ زنی قوی، بی‌ادعا، که فرزند بزرگش را در راه انقلاب داده بود. از همان زن‌هایی که در روزهای جنگ نان می‌پختند، لباس می‌دوختند، در مراسم‌ تشییع شرکت می‌کردند و بین محله و جبهه، پلی زنده بودند. زنانی که اگر نبودند، دفاع مقدس تنها یک عملیات نظامی می‌ماند، نه یک فرهنگ. 

اما امروز، در حافظه‌ی رسمی انقلاب، نشانی از چهره‌ی آن‌ها نیست. 

چند روز پیش، از میدان ولی‌عصر گذشتم. دیوارنگاره‌ای بزرگ به مناسبت سی‌و ششمین سالگرد ارتحال امام خمینی ره نصب شده بود؛ چهره‌هایی از رجال مقاومت، از امام تا شهید سلیمانی؛ پرچم‌هایی برافراشته، چهره‌هایی مصمم و جمله‌ای پرطنین:

«بر اشرف خلایق، روح خدا دمیده» 

در نگاه اول، تصویر، شکوه و عظمت داشت. اما در نگاه دوم، چیزی درونم شکست. ناخودآگاه یاد عکس خاک‌گرفته‌ی مادرم افتادم؛ همان که در تشییع جنازه‌ی پسرش، چادرش را روی صورت کشیده بود. او هم در قاب انقلاب نبود. همیشه بیرون قاب ایستاده بود.

ولی مگر ما زنِ شهید نداشتیم؟ 

به‌عنوان دانشجوی سیاست‌گذاری رسانه‌ای، می‌دانم هیچ تصویر شهری مهمی بی‌معنا و بی‌هدف طراحی نمی‌شود. حذف یا حضور هر چهره، بخشی از سیاست بازنمایی است. و به این فکر افتادم: چطور سیاست‌گذاری تصویر، می‌تواند سکوت را به‌جای زن بنشاند؟ 

شب، دست‌به‌قلم شدم و یادداشتی نوشتم در نقد این غیبت. اما فردای آن روز، جمله‌ای از استاد اسلامی‌تنها ذهنم را درگیر کرد. در کانالش نوشته بود: 

«زن، زندگی‌جو و زندگی‌آفرین است؛ مرد، مرگ‌طلب و زندگی‌بان.
شهادت، زندگی‌بانی با جان برای زندگی‌آفرینی است.»

به خیال خودم نخ تسبیح خوبی بود برای انسجام، متن را با این نگاه ویرایش کردم و نظر استاد را جویا شدم: 

– استاد پرسیدند: تصویر دیوارنگاره، کدام لحظه انقلاب را بازنمایی می‌کند؟ لحظه‌ی زندگی‌بانی یا لحظه‌ی زندگی‌زایی؟
پاسخ دادم: بازنمایی یک لحظه!
– پاسخ داد: «تصویر، بازنمایی یک لحظه است. چون تصویر است، نه کلمه؛ عکس است، نه فیلم.» 

پرسیدم: «درست است که تصویر ایستا است؛ اما انتخاب آن لحظه و چهره‌هایی که در آن دیده می‌شوند، تصمیمی سیاسی است، نه؟ از طرفی، ما زنانی را هم داشته‌ایم که شهید شده‌اند؛ مگر آن‌ها زندگی‌بانی نکردند؟» 

– استاد پاسخ داد: «بله، و تصمیم حذف یا حضور زن در چنین تصویری، پیش از آنکه فقط سیاسی باشد، هستی‌شناختی، زیبایی‌شناختی و حتی شناختی است. زن شهیدزا و شهیدآفرین است؛ أم‌الشهداست. زن، با شیر و شیره‌ی جانش شهید می‌سازد. و این مقام، از خود شهادت نیز فراتر است؛ همان‌طور که مرکب عالمان بر خون شهیدان برتری دارد.» 

بعد افزود: 

«زندگی‌جویی و مرگ‌جویی، زندگی‌زایی و زندگی‌بانی، دو نقش مکمل زن و مرد در جهان ایمانی است.
خداوند اگر بخواهد لحظه‌ی زندگی‌زایی انسان را بازنمایی کند، آیه‌ی یوم الإطعام و حدیث کساء را پیش می‌کشد. و اگر بخواهد لحظه‌ی مرگ‌طلبی و زندگی‌بانی را به تصویر بکشد، آیه‌ی لیلة‌المبیت و حدیث یوم‌الخندق را.» 

استاد تأکید کرد: 

«زن در کانون زندگی شهید می‌شود؛ چون حوّاست، یعنی زنده، زاینده، زندگی‌آفرین.
و خداوند وعده داده: هر زنی که به هنگام زایمان بمیرد، شهید است؛ و اگر بماند، گناهانش آمرزیده می‌شود.
زن، شاید در تصویر خیابان انقلاب نباشد، اما در تحکیم خانه‌ی انقلاب همیشه حاضر است.»

در آن لحظه، دیگر چیزی برای گفتن نداشتم. از پیام‌رسان خارج شدم، گوشی را آهسته روی میز گذاشتم، و به فکر فرو رفتم. 

شاید هدف آن تصویر، بازنمایی کل انقلاب نبوده، بلکه روایت لحظه‌ای خاص از مواجهه‌ی مردان با شهادت بوده است؛ لحظه‌ای که دل از دنیا می‌کَنند، به استقبال خطر می‌روند و بدرقه می‌شوند. لحظه‌ی «رفتن». تا همچنان مسیر «ماندن» و «ساختن» برای زنان زندگی‌بخش، هموار بماند. 

می‌دانم که در مطالعات فرهنگی، غیبت همواره نشانه‌ی بی‌اهمیتی نیست. گاهی نشانه‌ی تغییر زاویه‌ی دید است. آن تصویر، شاید خواسته بود از «وداع مردانه با شهادت» بگوید، نه از «ماندن و ساختن».

و این‌جاست که باید به تفاوت دو نقش کلیدی در تاریخ انقلاب توجه کرد:

آن‌ها که رفتند و آن‌ها که ماندند.

فاطمه سادات هاشمی

ارسال نظرات