نقدی بر جدیدترین یادداشت محمدرضا تاجیک، نظریهپرداز اصلاحطلب؛
آنارشیسم علمی با تحولخواهی بیافق

تقویتِ خودکفاییِ ایران، نه تنهایی، بلکه اقتدارِ استراتژیک است. خودکفاییِ کاملِ در تجهیزاتِ نظامی دست نه تنها در برابرِ تحریمها، بلکه در برابرِ تهدیدهایِ آیندهِ اسرائیل و آمریکا، سپرِ محکمی است و ایران را به محورِ مقاومتِ منطقهای بدل کرده است.
به گزارش سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، در حالی که جهان در آستانه تحولات ژئوپلیتیکی قرار دارد و ایران اسلامی با اقتدار خویش، راهِ خودکفایی و نفوذ منطقهای را پیموده، یادداشت محمدرضا تاجیک، نظریهپرداز اصلاحطلب، با عنوان «کدام راه و کدامست آنکه بیراه است» با زبانی شاعرانه اما مبهم، از «ناوضعیت» و «تنهایی استراتژیک» سخن میگوید. او ایران انقلابی را در احتضار و آینده را بدون افق توصیف میکند، و با استعارههایی چون «غار خیالین»، نخبگان نظام را به انزوا متهم میسازد. این یادداشت، که بیش از ارائه راهکار، به بازی با اصطلاحات فلسفی، سیاسی و علمی میپردازد، دعوتی پنهان به عقبنشینی از اصول انقلابی به شمار میرود. «راهِ بیراه»، نه در ایستادگی انقلابی و واقعیتمحور، بلکه در یأسِ شالودهشکنانه نهفته است.
تاجیک از «تنهایی استراتژیک» به عنوان بستری برای «ناوضعیت» یاد میکند، گویی ایران اسلامی در انزوای مطلق گرفتار آمده و هر راهی به «دریای هول و هایلی» میانجامد. این ادعا، نه تنها بیدلیل است، بلکه با واقعیتهای جاری سیاست بینالمللی در تضاد قرار دارد. سیاست منطقهای و جهانی در حال «صیرورت و تغییر» است؛ تعهدات نظامی همچون ناتو، که زمانی نمادِ حمایتِ بیقیدوشرط بود، اکنون زیر فشارِ واقعیتهای اقتصادی و ژئوپلیتیکی، دگرگون شده. در اجلاس ناتو در لاهه (ژوئن ۲۰۲۵)، اعضا متعهد به افزایش هزینههای دفاعی از ۲% به ۵% تولید ناخالص داخلی تا ۲۰۳۵ شدند، اما این تعهد، بیش از تضمین امنیت شرکا، بازتابِ نگرانی از ضعف درونیِ خودِ ناتو است. حتی متحدانِ نزدیکِ آمریکا، چون قطر – که میزبانِ بزرگترین پایگاهِ نظامیِ ایالات متحده در خاورمیانه (العديد) است و میلیاردها دلار باجِ مالی و نظامی به واشنگتن میپردازد – از حملهِ اسرائیل در امان نماندهاند. ۱۵ جتِ اسرائیلی به ساختمانهای مسکونیِ دوحه حمله کردند و رهبرانِ حماس را هدف قرار دادند، که این رویداد، ایمانِ خلیجِ فارس به «حمایتِ آمریکایی» را متلاشی کرد. کاخ سفید، برای نخستین بار، علناً اسرائیل را سرزنش کرد، اما این سرزنش، ناتوانیِ آمریکا در حفاظتِ متحدانش را برملا کرد.
تقویتِ خودکفاییِ ایران، نه تنهایی، بلکه اقتدارِ استراتژیک است. خودکفاییِ کاملِ در تجهیزاتِ نظامی دست نه تنها در برابرِ تحریمها، بلکه در برابرِ تهدیدهایِ آیندهِ اسرائیل و آمریکا، سپرِ محکمی است و ایران را به محورِ مقاومتِ منطقهای بدل کرده است.
تاجیک در اوج یادداشت خود ادعا میکند: «نه ایران گذشته (متکی به حمایت مردمی و گروههای نیابتی) امکان جاریشدن در بستر اکنون و آینده را دارد، و نه آن ایران نوآیین میتواند جایگزین گردد... ایران انقلابی شاید در حال احتضار است و ایران نوآیین امکان تولد ندارد.» این مدعا نه تنها قابل نقد است، که فاقد مستند مدلل و معتبر است و برداشت شخصی نویسنده است.
در سیاست خارجی، ایران اسلامی نفوذ منطقهای خود را گسترش داده و امروز محور مقاومت تنها حرکت مقابل توسعهطلبی آمریکایی و اسرائیلی است. تهران، روابط با همسایگان عربی را بهبود بخشیده و در پیمانهای شانگهای و... نقش موثری دارد. برنامه موشکی ایران، یکی از بزرگترین دستاوردهای بومی در منطقه است که آن را برای درگیریهای آینده احتمالی آماده کرده است. «ایران نوآیین» تاجیک، که فاقد چارچوب مشخص است، نمیتواند جایگزین شود، زیرا انقلاب ما «تولد دوباره» در هر عصر است و انقلاب نوبهنو در ذات انقلاب است.
تاجیک با کنایه از «اهالی غار» سخن میگوید، گویی سیاستمداران و کارگزاران نظام، اسیر «غار خیالین ایدئولوژیک» بوده و چند قدمی به بیرون غار برداشتهاند، اما هنوز در «سیاست موتاسیونی» گرفتارند. این استعاره افلاطونی، که با زبانی طعنهآمیز به کار رفته، نه تنها نادرست است، بلکه توهینی به تمامی سیاستمداران و کارگزاران جمهوری اسلامی از ابتدا تاکنون است که بسیاری از آنها از افرادی هستند که مورد احترام جناح نویسنده مطلب است.
کارگزاران نظام، از فرماندهان سپاه تا دیپلماتهای وزارت خارجه، نه در غار، بلکه در «میدان جهاد» عمل میکنند. پیشرفت دیپلماتیک ایران تا دستاوردهای نظامی، فرهنگی و علمی گواه این است که «اهالی غار» تاجیک، در واقع «پیشروان علم انضمامی به جامعه» هستند و به جای نظریهپردازی گنگ در گوشه کتابخانه و غار تنهایی خویش، محافظهکاری را کنار زده و در میدان عمل وارد شدهاند، اگرچه که فقط املای نانوشته است که غلط ندارد!
تاجیک امکان تغییر را به گونهای تاریک طراحی میکند: «بیابانهای بیفریاد و کهساران خار و خشک»، «دریای هول و خشم توفانها». این تصویر سیاه و تاریک و یأسآفرین، نه تنها امید انقلابی را سرکوب میکند، بلکه از منظر دینی، به «وسوسه شیطانی» شبیه است: «إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّيْطَانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُواْ» (مجادله:۱۰).
نویسنده، در تمام طول یادداشت بدون اینکه پیشنهادی بدهد یا افقی مشخص کند، فقط از «سختی تصمیم» و «پیچش شجاعانه» سخن میگوید. این ابهام، به «امتناع تدبیر» واقعی میانجامد و تدبیر، نیازمند افق روشن ولایی است. تاجیک به «موقعیت تأسیسی» مبهم بسنده میکند و با ابهام و بدون افق روشن، مخاطب را در موقعیت تحلیل با ابهامفزاینده رها میکند.
در نهایت، تاجیک به جای ارائه راهکار، با کلماتی چون «واساختی»، «رتروتوپیایی» و «آمیزه سحرآمیز» بازی میکند و یأس سکولار را ترویج میکند و مخاطب را دچار بحران موقعیت با فقدان تدبیر روبرو میکند. بدون تردید اینگونه بیانات مبهم، اجمالی، فاقد فکت و دلیل موجه با شعار تحولخواهی تعارض داشته و فقط تصویرگر نوعی آنارشیسم علمی و رفتاری است.
نویسنده: رضا رضوان، پژوهشگر علوم سیاسی
ارسال نظرات