۰۸ بهمن ۱۳۸۹ - ۲۱:۴۲
کد خبر: ۹۶۶۸۸
در مسیر پیروزی(5)؛

فاجعه خونین مدرسه فیضیه به دست عمال رژیم شاه / 2 فروردین 1342

علی اسفندیار
فيضيه
خبرگزاری رسا، هنوز تلخی ناکامی و شکست لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی که به موجب آن شرط مسلمان بودن، سوگند به قرآن کریم و مرد بودن انتخاب کنندگان و کاندیداها تغییر می یافت از پیکره حکومت شاهنشاهی پاک نشده است که شاه در دی ماه 1341 نقشه دیگری را برای پیشبرد مقاصد شوم خود برنامه ریزی می کند. این طرح که به «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و ملت» مشهور شده است به دستور هیات حاکمه جدید آمریکا به رژیم دیکته شده است. انقلاب سفید، اصول شش گانه ای است که به نام اصلاحات، مواردی چون حذف نظام ارباب رعیتی، ملی کردن جنگل ها و مراتع، اصلاح قانون انتخابات و اجرای اصلاحات ارضی را شامل می شود. شاه به دستور آمریکا تصمیم دارد تا این طرح را به همه پرسی بگذارد. تردیدی نیست که موارد فوق بر خلاف ظاهر فریبنده و عوام پسندانه آن بیشتر منافع شاه را در بر می گیرد تا منفعت مردم را.

مخالفت امام خمینی با انقلاب سفید شاه

امام خمینی که بعد از رحلت آیت ا... بروجردی به عنوان یکی از مراجع قم به شمار می رود و به ویژه در ناکامی طرح انجمن های ایالتی و ولایتی نقش موثری داشته است این بار نیز عمق خطر را احساس می کند و مراجع و علمای قم را برای مشورت و بررسی این موضوع فرا می خواند. در نهایت از شاه درخواست می شود تا با فرستادن یک نماینده، انگیزه شاه را از طرح این لوایح بیان کند. شاه نیز یکی از مقامات دربار به نام بهبودی را به قم می فرستد. اما مذاکرات علمای قم با نماینده شاه به نتیجه ای نمی رسد. شاه همچنان بر برگزاری رفراندوم اصرار دارد: «اگر آسمان به زمین بیاید و زمین به آسمان برود من باید این برنامه را اجرا کنم. زیرا اگر اجرا نکنم از بین خواهم رفت.» شاه حتی از علمای ایران نیز گلایه می کند که چرا مانند علمای اهل سنت، او را اولوالامر خطاب نمی‌کنند و برای او به دعاگویی نمی‌پردازند! (1)

برخلاف علما، احزاب ملی‌گرا با شعار «اصلاحات آری، دیکتاتوری هرگز» و کمونیستها با این تحلیل که «اصلاحات شاهانه روند تغییر دیالکتیکی نظام فئودالی به نظام سلطنتی و سرمایه‌داری را تسریع می‌کند» به برنامه اصلاحات! شاه چراغ سبز نشان می دهند. آمریکا، اسراییل و شوروی نیز به شدت از این طرح حمایت می کنند. (2)

با اصرار و مقاومت حضرت امام، مخالفت ها فزونی می یابد و مقرر می شود مراجع و علما مخالفت با رفراندوم را صریحاً اعلام و شرکت در آن را تحریم کنند. حضرت امام هم بیانیه‌ای کوبنده در دوم بهمن 1341 صادر می کند و همه پرسی شاه را «رفراندوم اجباری» می نامد. در آستانه رفراندوم، مخالفت مردم گسترش می یابد و بازار تهران هم تعطیل می شود. در روز 2 بهمن 41، مزدوران رژیم با مردم در گیر شده و تعدادی هم در این تجمعات دستگیر می شوند.

تحریم استقبال از شاه در قم توسط حضرت امام

شاه تصمیم می گیرد در یک اقدام نمایشی و برای جلب نظر علما به قم برود. مردم قم در روز 3 بهمن _ روز قبل از سفر شاه_ به خیابان ها می ریزند و تصاویر شاه و طاق نصرت هایی که برای استقبال از شاه تدارک دیده شده است را از بین می برند. بازار این روزها به خاطر اعتراض به رفراندوم تعطیل است. ماموران شاه به زور و با تهدید به آتش زدن مغازه، بازاریان را مجبور به گشودن مغازه ها می کنند. فرماندار قم از مردم و طلاب می خواهد فردا در مراسم استقبال حاضر شوند.

امام خمینی با پیشنهاد استقبال مقامات روحانی از شاه به شدت مخالفت کرده و حتی خروج از منازل و مدارس را در روز ورود شاه به قم تحریم می کند: «با یورش وحشیانه مامورین دولت به علما و مردم تهران و رفتار غیر انسانی آنان با اهالی قم و جامعه روحانیت این شهر و تجاوز به حریم این حوزه مقدسه، دیگر جای هیچ گونه تفاهم و حق مراوده با دستگاه حاکمه باقی نمانده و هیچ راهی جهت ملاقات با شاه وجود ندارد، مگر این که شاه برای جبران اهانت و تجاوزی که به حریم مقدس روحانیت شده آقای علم را به عنوان مجرم اصلی از مقام نخست وزیری عزل نماید و به این بگیر و ببندها و اعمال پلیسی پایان ببخشد تا راه برای ملاقات و مذاکره با او هموار شود.» (3)

روز 4 بهمن، هنگامی که شاه وارد میدان آستانه قم می شود نه تنها از علما و طلاب و مردم قم خبری نیست بلکه حتی تولیت آستان مقدسه که مهمترین منصب حکومتی محسوب می شود هم در مراسم استقبال شرکت نکرده است. شاه به شدت از این موضوع خشمگین می شود و در سخنرانی بسیار کوتاهش، از مخالفان طرح با عنوان مرتجعین سیاه و بسیار خطرناک تر از مرتجعین سرخ یاد می کند و آنها را پیروان جمال عبدالناصر رهبر مصر می خواند.

با وجود همه مخالفت‌ها و اعتراض ها، رفراندوم غیر قانونی در ? بهمن برگزار می شود. هیچ خبری از مشارکت مردم نیست و تنها کارگزاران رژیم هستند که در رفراندوم شرکت کرده اند. رسانه‌های رژیم اعلام می کنند که اصول پیشنهادی شاه با پنج میلیون و ششصد هزار رأی موافق در مقابل چهار هزار و صد و پنجاه رأی مخالف به تصویب ملت ایران رسیده است. کاخ سفید از این رفراندم خرسند شده و جان اف کندى رئیس جمهور آمریکا در 13 بهمن، پیروزى شاه را به وى تبریک مى گوید. سفیر انگلیس در دیدار با اسداللّه علم، خشنودى ملکه انگلیس را از برگزارى رفراندم به او ابلاغ می کند و اتحاد جماهیر شوروى نیز برنامه هاى شاه را می ستاید.

اعلام عزای عمومی در نوروز سال 42

اما امام همچنان به مبارزه و افشاگری ادامه می دهد. سخنرانی ها و بیانیه های امام به طور منظم در اختیار مردم قرار می گیرد. بامام اعلامیه تندی صادر می کند که طی آن، با برشماری اقدامات خلاف قانون شاه و دولت دست نشانده‌ وی، سقوط کشاورزی و استقلال کشور و ترویج فساد و فحشا را به عنوان نتایج قطعی اصلاحات شاهانه پیش بینی می کند و به همین خاطر، نوروز امسال را تحریم می کند:
« انا لله وانا الیه راجعون ... دستگاه حاکمه ایران به احکام مقدسه اسلام تجاوز کرد و به احکام مسلمه قرآن قصد تجاوز دارد. نوامیس مسلمین در شرف هتک است و دستگاه جابر با تصویب نامه های خلاف شرع و قانون اساسی می خواهد زن های عفیف را ننگین و ملت آنها اسلام و روحانیت را برای اجرای مقاصد خود مضر و مانع می دانند ... من این عید را برای جامعه مسلمین عزا اعلام می کنم تا مسلمین را از خطرهایی که برای قرآن و مملکت در پیش است آگاه کنم ... ».

سایر علما از جمله چهل و شش نفر از علمای تهران نیز با صدور اعلامیه‌ای عید نوروز را عزای عمومی اعلام می کنند.

فاجعه مدرسه فیضیه

روز 2 فروردین 42 که مصادف با شهادت امام جعفر صادق علیه السلام است آیت‌الله گلپایگانی و برخی از مراجع و علما در مدرسه فیضیه جمع می شوند تا به سوگواری و عزاداری بپردازند. این، سنتی است که از زمان آیت‌الله عبدالکریم حائری (مؤسس حوزه علمیه قم) به جا مانده است. هزاران نفر از مردم نیز به سمت فیضیه سرازیر می شوند تا در این مراسم شرکت کنند.

ساواک که نسبت به این مراسم احساس خطر کرده است نیروهای زبده گارد جاویدان شاه را با لباس مبدل به قم می فرستد. علاوه بر این، تعداد زیادی سرباز و نیروهای ویژه شهربانی نیز در اطراف صحن مطهر حضرت معصومه (س) و مدرسه فیضیه تجمع کرده اند. مدرسه فیضیه به طور کامل محاصره شده است.

جمعیت در مدرسه علمیه موج می زند. مرحوم انصاری قمی، خطیب مراسم، از فضایل و مناقب امام صادق علیه السلام می گوید که ناگاه صدای صلوات های بیجا و متوالی نظم مجلس را به هم می زند. سربازان شاه به مردم و طلاب حمله ور می شوند و با چاقو و چماق و چوب و سلاح به جان آنها می افتند.

حجت الاسلام محمدتقی فلسفی در خاطرات خود می‌نویسد:
« ... کماندوها با وسایلی که در اختیار داشتند به طلاب بی‌دفاع حمله می‌کردند. با پنجه بوکس، میله‌ آهنی، زنجیر و حتی شاخه‌های درختان فیضیه که شکسته بودند، طلاب را به سختی مضروب و مجروح می‌نمایند. سپس از صحن فیضیه به درون حجره‌های طلاب می‌روند، کتابها، لباسها، حتی قرآنهای آنها را به درون صحن مدرسه می‌ریزند و آتش می‌زنند. بعد به طبقه بالای مدرسه می‌روند. در آنجا به زد و خورد با طلاب مشغول می‌شوند. به طوری که می‌گفتند چند نفر را هم از پشت بام فیضیه به رودخانه‌ای که از کنار فیضیه می‌گذرد، می‌‌اندارند که از سرنوشت آنها خبری نشد. یکی از طلاب جوان به نام سید یونس رودباری، به شهادت رسید و طلاب از شهادت وی با خبر شدند.

آیت‌الله گلپایگانی را به یکی از حجرات طبقه پایین بردند و محافظت می‌کنند، چون خطر کشته شدن ایشان جدی بوده است. بعضی از طلاب هم برای نجات خود به پشت‌بام فیضیه می‌روند و گویا خود را به زیر می‌اندازند و دست و پای آنها می شکند.

به طور خلاصه طلاب مظلوم را چنان زدند که دندان‌‌ها و دست و پاها و سر و صورت‌های بسیار شکسته و مجروج شد. مردم بعضی از طلاب دست و پا شکسته و صدمه دیده را به بیمارستان‌های قم می‌رسانند و اعضای شکسته آنها را گچ می‌گیرند، اما از طرف شهربانی و ساواک قم و به دستور مستقیم سرهنگ مولوی آنها را از بیمارستان ها اخراج می‌کنند! و ناچار در خانه‌های خود یا در اتاق‌های بعضی از مدارس تحت معالجه قرار می‌گیرند. حتی دکترها هم با احتیاط و دور از چشم مأمورین به آنها سر می‌زدند. از سرنوشت بسیاری از آنها خبری ندارم ... .» (4)

روز بعد (سوم فروردین) مدرسه فیضیه در محاصره کامل نیروهای نظامی و ساواک قرار می گیرد و ورود افراد غیر روحانی به مدرسه ممنوع می شود. غروب همان روز، بعضی از طلاب که برای جمع آوری کتاب ها و وسایل و گروهی نیز برای تماشای خونریزی ها، غارتگری ها و قرآن های سوخته در فیضیه گرد آمده اند دوباره مورد هجوم وحشیانه سربازان شاه قرار می گیرند. بدین ترتیب فیضیه قتلگاه عزاداران امام صادق(ع) شده و صدها نفر مجروح و شهید می شوند.

هتک حرمت نسبت به مدرسه فیضیه و مراسم سوگواری امام صادق(ع) موجب نمایان شدن مظلومیت روحانیت برای مردم می شود. مراجع بزرگ شیعه از داخل و خارج کشور به ویژه نجف برای امام خمینی پیام تسلیت می فرستند و این جنایت را محکوم می کنند. مرحوم ‌آیت‌الله‌العظمی خویی طی تلگراف مفصلی به 25 تن از علمای ایران، این فاجعه را تسلیت می گوید و در تمام مدارس نجف مراسم یادبود برگزار می شود.

امام خمینی در پاسخ به تلگراف ها، ماهیت ضداسلامی رژیم پهلوی را چنین افشا می کنند: «با شعار شاه دوستی به مقدسات مذهبی اهانت می کنند! شاه دوستی یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین،تجاوز به مراکز علم و دانش. شاه دوستی یعنی ضربه زدن بر پیکر قرآن و محو آثار اسلامی. شاه دوستی یعنی تجاوز به احکام اسلام و تبدیل احکام قرآن کریم. شاه دوستی یعنی کوبیدن روحانیت و اضمحلال آثار رسالت. پس قرآن و مذهب در مخاطره است. با این احتمال تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب (ولو بلغ ما بلغ) ...» (5)

ایشان در همان روز (2/1/42) در برابر مردم عزادار می فرمایند:
«دستگاه حاکمه با این جنایت خود را رسوا و مفتضح ساخت و ماهیت چنگیزی خود را به خوبی نشان داد. دستگاه جبار با دست زدن به این فاجعه، شکست و نابودی خود را حتمی ساخت. ما پیروزشدیم. ما از خدا می خواستیم که این دستگاه ماهیت خود را بروز دهد و خود را رسواکند ... امروز وظیفه ماست که در برابر خطراتی که متوجه اسلام و مسلمین می باشد برای تحمل هرگونه ناملایمات آماده باشیم تا بتوانیم دست خائنین به اسلام را قطع نمائیم و جلو اغراض و مطامع آنها را بگیریم...»(6)

و به این ترتیب فاجعه حمله به فیضیه زمینه مناسبی برای آشنائی مردم با خاندان پهلوی، سیاستهای آمریکا، اسرائیل و انگلیس به وجود آورد و حوادثی که از سال 1340 در ایران شروع شده بود، با فاجعه فیضیه 1342 تداوم یافت و نهایتاً منجر به قیام 15 خرداد گردید. از این رو حادثه حمله به مدرسه فیضیه، قطعاً یکی از نقاط عطف انقلاب اسلامی است که عامل تثبیت جریان انقلاب شد.


منابع:
1. زندگی‌نامه سیاسی امام خمینی، محمد حسن رجبی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 24.
2. حدیث بیداری، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، حمید انصاری، ص 41.
3. نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، ص 259.
4. خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص 253ـ 252.
5. پیام امام خمینی - ره - به آیات عظام تهران 1342ه ش; نهضت روحانیون ایران، ج 3، ص 298-299
6. صحیفه نور، ج 1، ص 27.
ارسال نظرات