تحقق رهنمودهای رهبری نویدبخش حوزه علمیهای پویا و به روز است
دکتر سهیل اسعد از فعالترین طلبهها در عرصه بین المللی است. وی در بیش از هشتاد دانشگاه در کشورهای مختلف تدریس داشته و علاوه بر فعالیت تبلیغی در بیست کشور آمریکای لاتین، مراکز فرهنگی مختلفی در کشورهای گوناگون تاسیس کرده است. به بهانه سالروز سفر رهبر معظم انقلاب اسلامی به قم و رهنمودهایی که ایشان در بین طلاب ایرانی و غیرایرانی داشتند در گفتوگو با وی به بررسی ضرورت تحول در حوزه علمیه به ویژه در بخش تبلیغ بینالمللی پرداختیم.
کمی از خودتان بگویید و اینکه چطور شد در آمریکای لاتین و کشور آرژانتین، طلبگی را انتخاب کردید؟
پدر و مادرم لبنانی الاصل و شیعهاند، حدود شصت سال پیش به آرژانتین مهاجرت کردند. در آرزانتین که بودم فضای خانه و محیط پیرامونم تناسبی با آداب و رسوم و آموزههای اسلامی نداشت برای همین از لحاظ عملی مدتها از معارف دینی دور بودم تا اینکه باپیروزی انقلاب اسلامی ومهاجرت طلبههای ایرانی، اولین مرکز اسلامی ـ فرهنگی در آرژانتین تاسیس شد. در این مرکز بود که با کتابهای اسلامی وشیعی آشنا شدم و تقریبا بیست ساله بودم که به فهم عمیقتری از دین اسلام و تشیع رسیدم. بدین ترتیب نخستین جرقههای طلبگی در ذهنم زده شد.
اولین کتاب هایی که در این زمینه مطالعه کردید از چه کسانی بود ؟
حضرت امام خمینی(ره)، علامه طباطبایی و شهید مطهری
یعنی یک مرکز یا موسسهای بود که شما را دور هم جمع کرده و از لحاظ فرهنگی و معرفتی تغذیه میکرد؟
بله مسجدی بود بنام «التوحید» که توسط طلاب ایرانی فعال شده بود. یادم میآید اولین طلبه ای که با ایشان آشنا شدم آقای سالاری بود که علاوه بر تبلیغ، مسؤولیت سفارت ایران در آرژانتین را هم بر عهده داشت. بعدها با آمدن حاج آقای ربانی فعالیتهای فرهنگی با وسعت بیشتری در منطقه آمریکای لاتین آغاز شد.
در همین سالها من دانشجوی سال اول در رشته ترجمه زبان عربی بودم اما از جامعه آرژانتین به خاطر فضاهای نامناسب اخلاقی و فکری بشدت خسته و دلگیر بودم برای همین به پیشنهاد یکی از اساتید به لبنان رفتم تا در کنار تقویت ترجمه عربی به نوعی تخلیه و به آرامش روحی برسم. بعد از آشنایی با شیعیان لبنان و ارتباط با مراکز فرهنگی تصمیم گرفتم در لبنان ماندگار شوم و همین هم شد. در کنار ترجمه عربی، طلبگی را هم در یکی از حوزه های علمیه بیروت شروع کردم. در ادامه به قم آمدم و در مدارس حجتیه و امام خمینی(ره) در مدت 12 سال توانستم تحصیلاتم را تاحد مطلوبی تکمیل کنم.
بعد از گذراندن دکترای معارف اسلامی در رشته فلسفه و عرفان و تکمیل تحصیلات حوزوی، اکنون مشغول چه کاری هستید؟
در بیش از بیست کشور آمریکای لاتین مشغول تبلیغ دین مبین اسلام و آموزههای تشیع هستم از جمله آرژانتین، شیلی، بولیوی، پرو، کلمبیا، ونزوئلا، اکوادور، کوبا، پاناما، مکزیک ... و در این ده سال چندین مرکز اسلامی و فرهنگی به مرکزیت کشورهای ونزوئلا، شیلی، بولیوی و نیکاراگوئه تاسیس کردهام و از این طریق جوانان بسیاری را در این دیار با اسلام ناب محمدی آشنا نمودهام که شکر خدا تعدادی از آنان به قم مهاجرت کرده و طلبه شدند.
بیشتر در کشورهای آمریکای لاتین فعال هستید؟
بله، البته در کشورهای عربی مثل لبنان و سوریه و در ایام حج در عربستان سعودی نیز یک سری فعالیت های تبلیغاتی انجام میدهم.
نحوه طلبه شدن در آمریکای لاتین چگونه است؟ افراد مشتاق و علاقمند آیا مستقیم به قم می آیند یا اینکه مراحل مقدماتی را در کشور خودشان میگذرانند و جهت تکمیل تحصیلات به قم مهاجرت میکنند؟
در آمریکای لاتین معمولا جوانانی به طلبگی روی میآورند که با مراکز فرهنگی ما در ارتباطند و با حوزه علمیه قم به خاطر فعالیتهای چندین ساله ما آشنایی دارند. نحوه گذراندن مراحل طلبگی در این کشورها به تناسب امکاناتشان متفاوت است. به عنوان مثال در آرژانتین در یکی از مساجد، شبه حوزهای دایر شده که افراد مراحل خیلی مقدماتی را در آنجا میگذرانند اما در بقیه کشورها افراد مستقیما به قم میآیند.
در هشتم آذر ماه سال 86 شما و جمعی از نخبگان حوزوی در محضر مقام معظم رهبری از تحول در حوزه علمیه سخن گفتید اکنون پس از گذشت چند سال از آن دیدار اگر بخواهید نگاهی دوباره به فرآیند تحول بیندازید اولویتها را چگونه میچینید؟
در این نگاه دوباره معتقدم خود مفهوم تحول باید کالبد شکافی دوباره شود. متاسفانه مفهوم تحول از همان ابتدا به صورت صحیح درک نشد و با تفسیرهای نادرست، فقط به صبغههای ظاهری و سطحیاش بسنده گردید. آنچه خود من از رهنمودهای مقام معظم رهبری درک کردم با تفسیرهایی که رایج شد متفاوت است ایشان از برنامه بیست ساله سخن گفتند که خود نشان از تحول و تغییری غیر از تغییرهای معمول و رایج می دهد.
به نظر من تحول و حرکت در حوزه علمیه باید از نوع حرکت جوهری باشد چرا که اگر جوهر، تحول بپذیرد اعراض و پوستهها نیز به تبعش تغییر خواهد کرد. حرکتهای مختصری هم که در این سالها انجام شده، نه از جنس حرکت جوهری بلکه یک سری تغییرات جزئی آنهم در عنوان و اسم میباشد. ولی باید پذیرفت که با بازی کلمات و عبارات و تغییر چند عنوان و پست و حتی با تغییر چند کتاب درسی نمیتوان به تحول حقیقی رسید.
تحول باید در ذهنیت مدیران، اساتید و در عقل کل حوزه علمیه ایجاد گردد تا بخشهای دیگر نیز که حکم پیرو را دارند متاثر شوند. یعنی اگر در راس هرم ـ مراجع و مدیران رده بالا ـ حرکتی رخ دهد بطور طبیعی زیر مجموعهها نیز دچار حرکت لازم خواهند شد و چنین مهمی با تغییر ماهوی و پرهیز از هر نوع تحجر و تعصب به منصه ظهور می رسد.
در بیشتر موارد اینطور احساس می شود که دست اندرکاران امر تحول ، منظور اصلی مقام معظم رهبری را به واقع درک نکرده اند برای همین به حاشیه پرداختهاند. به همین دلیل است که می گویم تحول نیازمند موشکافی اساسی است.
فکر می کنید چرا امر تحول آنچنان که شایسته نهادی به وسعت حوزه علمیه است پیش نمی رود ؟ مانع اصلی در چه می دانید؟
مانع اصلی به نظر من تعارضی است که بین تحولخواهان و دستهای از مدیران و مسؤولان وجود دارد. تحول خواهان که در بطن حوزه کم هم نیستند قدرت لازم را ندارند و بر عکس مدیران و مسؤولانی که قدرت و امکانات در اختیار دارند تمایلی به تحولزایی ندارند. تا این تضاد و تعارض وجود دارد از تحول خبری نخواهد بود.
اگر تحول را یک پازل فرض کنیم و مراجع عظام، مدیران، اساتید و خود طلاب را در آن سهیم بدانیم در نظر شما پررنگ ترین بخش مربوط به کدامین گروه است؟
تنها با «مهندسی فرهنگی» است که در سازمان بزرگی مثل حوزه علمیه در پروژه تحول میتوان به نتیجه مطلوب امید داشت چرا که دقیقا در اینصورت است که نقشها اولویتبندی میگردد؛ آنها که امکانات دستشان است، طراحان پروژهها و آنها که اتاق فکر مجموعه را تشکیل میدهند، آنها که مجریان پروژهاند و آنها که مخاطب و استفادهگرند، تا هماهنگی و همراهی بین این بخش ها نباشد یقین کنید که پروژه تحول راه به سر منزل مقصود نخواهد برد. البته برخی از این عناصر مثل مرجعیت نقششان برجستهتر از بقیه است چون اینها نخبگان این عرصهاند و اگر متاثر شوند اجزای دیگر نیز تاثر خواهند پذیرفت.
پس در فرآیند تحول قائل به حرکت از بالا به پایین هستید؟
بله اگر حرکت از لایه های بالا شروع شود طلاب، مدارس و مراکز تحت نظرشان حرکت و جریان پیدا خواهند کرد این منطق قضیه است.
و اگر این حرکت از بالا صورت نگیرد؟
به هر حال حرکت متوقف نمی شود نهایتش اینست که از پایین و موارد غیر منطقی شروع می شود و خیلی دیرتر، آهستهتر، باهزینه بیشتر و به قیمت هلاک شدن چند نسل از بهترین استعدادهای جوان و نوجوان شیعه به منصه ظهور میرسد.
به نظر شما در این سالها بین اجزای پازل تحول چقدر هماهنگی وجود داشته است؟
من که این هماهنگی را ندیدم حتی در خود اعضای یک بخش از کل مجموعه مثل سلسله مدیران همراهی و همدلی دیده نمیشود به عنوان مثال سازمانهایی مانند مجمع جهانی اهل بیت(ع)، جامعه المصطفی العالمیه و تقریب مذاهب در بعضی موارد دچار فعالیتها و برنامههای تکراری و موازیاند. خود طلاب دچار تخصصهای تکراری و موازی افراطیاند. تاسف بارتر از همه اینست که در یک سازمان، معاونتهای دیوار به دیوار با هم هماهنگ نیستند. به نظر شما از چنین مجموعهای چه انتظاری می توان داشت؟
از تغییر ماهیت حوزه علمیه فعلی سخن گفتید برای عملی شدن این ایده چه راهکارهایی ارائه می دهید؟
یک آفت حوزوی که یکی از موانع اصلی تحول هم به شمار می رود اینست که حوزه علمیه خودش را از سایر نهادها و اجزای جامعه بزرگ اسلامی بی نیاز و مستقل صرف فرض کرده و به یک خود اکتفایی افراطی مبتلا شده است و چنین ذهنیتی وجود دارد که حوزه به هیچ کمکی از خارج خودش نیاز ندارد. برای نیل به آن تحول ماهوی باید از این انحصارنگری رهید. باید توجه داشت که امروز ارتباطات، گزینه برتر مدیریتهاست.
یعنی قائل به تعامل حوزه با سایر مراکز و نهادهای علمی و فرهنگی هستید؟
به نظرم با توجه به توسعه علوم و فضاهای جدید مدیریتی یکی از راهکارها همین است. مدیر حوزه علمیه باید توانایی تحولزایی در مجموعه تحت نظارتش را داشته باشد و این می طلبد که متخصص در باب مدیریت باشد. اگر این افراد در حوزه وجود ندارند چه اشکالی دارد در بخشهای غیرحساس از افراد غیر حوزوی اما مدیر و کاردان استفاده شود؟ این ویژگی را می توان در حزب الله لبنان مشاهده کرد که برای پیشبرد اهداف خویش از افراد متخصص و کاردان بهره میبرد هر چند آنها صد در صد از جنس حزب الله نیستند.
به نظر بنده حوزه علمیه برای رسیدن به تحول حقیقی لازم است از حالت «خانه دربستی» و انحصارطلبی در اخذ و اعطای مسؤولیتها بیرون بیاید تا از پتانسیلهای جامعه بزرگ اسلامی استفاده مطلوب را ببرد.
راهکار دوم اینست که اهداف، مسیر و چشمانداز تحول مشخص گردد. تحول بی هدف، بزرگترین آفت تحول است. حوزه هنوز اهدافش را در قالب چشم انداز بیست یا سی ساله مشخص نکرده است و هنوز نوعی سرگردانی و بیهدفی در معمول طلاب، اساتید و مدیران به چشم میخورد. هنوز هم طلبههایی هستند که رنج سالها ماندن با حداقل امکانات در حجره را به جان میخرند یا رنج ماندن در روستاهای دور افتاده و کشور های دیگر را با شرایط حساس و خطرناک می پذیرند بدون اینکه هدفی داشته باشند و این واقعا باعث تاسف است!
بعد از این همه سال شما هنوز معتقدید که اهدف حوزه علمیه به اندازه کافی و لازم صریح و شفاف نشده است؟
از وضع مدیران سطوح عالی و ردههای بالا خبر چندانی ندارم شاید آنها بین خودشان اهدافی داشته باشند ولی در ردههای پایین و میان طلاب، صراحت و شفافیت هدف طوری که به آن رنجها و سختیها بیارزد کمتر میبینم. نمونه ساده اش قصه خود ماست که تحت عنوان نخبگان و نمایندگان حوزه علمیه در آن جلسه حاضر شدیم و بعد از آن هیچ وقت دیگر دور هم جمع نشدهایم، کوچکترین علت میتواند این باشد که ما خودمان به ایدهها و سخنانمان اعتقاد نداشتیم و گرنه ایده و آرمان که فراموش نمی شود. با این وضع چه انتظاری می توان از طلاب و اساتید دیگر داشت؟
در جلسه تحول سخنان شما حول دو محور بود: تشکیل یک مرکز تخصصی تبلیغ در عرصه بینالملل و دیگری نظارت بی واسطه خود مقام معظم رهبری در رابطه با بخش بین الملل حوزه علمیه، چرا به نظارت بی واسطه حضرت آقا تاکید داشتید؟
بیماریی که نظام اداری در ایران اسلامی به آن دچار است بوروکراسی و کاغذ بازی است برای همین مسیرها چند برابر طولانیتر میشود. چه بسا ایده و پیشنهاد اصلی که از جانب رهبری داده میشود در طول این مسیر تغییر اساسی پیدا کند از این رو بعد از مدتی چیزی را به عنوان نتیجه مشاهده می کنیم که هیچ سنخیتی با اصل ایده و طرح پیشنهادی ندارد. به عنوان نمونه یکی از پیشنهادات ما راه اندازی ماهواره و شبکههای اسلامی در سطح بینالمللی از سوی حوزه علمیه بود که بعد از سی سال در یک شبکه خیلی مختصر مثل پرس تی وی که فقط در زبان انگلیسی فعالیت دارد نمود پیدا کرده است در حالی که اصل خواسته به مراتب وسیعتر و گستردهتر بود.
نمی دانم دقت کردن در این چند واژه چرا تاسف مدیران و دست اندرکاران در امور تبلیغات شیعی را برنمیانگیزد؛ بعد از سی سال هنوز نتوانستهایم یک شبکه بینالمللی که در خور و شان معارف ناب اسلامی و شیعی باشد راه بیاندازیم؟ واقعا چرا؟
به نظرم اگر نظارت مستقیم و بی واسطه رهبری باشد خیلی از کندیها ،آهسته رفتنها، هدر رفتن فرصتها و وارونه فهمیدنها از بین خواهد رفت.
در رابطه با تشکیل مرکز تبلیغ بین المللی اسلام چه راهکاری را ارائه میدهید؟
آنچه مدنظر ماست چیزی شبیه دانشکده است که طلاب علاوه بر یادگیری زبانهای خارجی با فرهنگ و آداب و رسوم سایر ملل آشنا شده و در مدت چند سال بتوانند با آن خصوصیات فرهنگی همدم و همسو شوند. تاکید ما روی تربیت طلاب ایرانی با خصوصیات بینالمللی است.
آیا تاسیس حوزه علمیه در آمریکای لاتین نمیتواند این هدف را بطور شایسته برآورده سازد؟
این از دغدغه های چندین ساله ماست اما متاسفانه بودجه لازم در اختیار ما قرار داده نمیشود با این استدلال که وقتی میتوان افراد را به ایران آورد و آموزش داد پس چه نیازی به راه اندازی حوزه در خارج از ایران داریم در حالی که بیشتر طلاب غیر ایرانی با آداب و رسوم و شیوه زندگانی ایرانی مشکل دارند.
البته با اندماج سازمان مدارس و مرکز جهانی علوم اسلامی گامهای مثبتی به سمت راهاندازی حوزههای علمیه خارجی برداشته شده است.
شما یکی از فعال ترین طلبهها در عرصه بین المللی هستید که تدریس در بیش از هشتاد دانشگاه و فعالیت تبلیغی در بیست کشور آمریکای لاتین به همراه تاسیس مراکز فرهنگی، همه نشانگر عالی بودن کارنامه شماست. با توجه به تجارب چند سالهتان فکر میکنید در میدان تبلیغ جهانی باید به چه نکاتی توجه کرد؟
دراین باره به هشت محور باید توجه کرد:
مساله اول، باید یک حد فاصله و تمایز بین فرهنگ اسلام ناب محمدی با فرهنگ مسلمین در کشورهای مختلف قایل شویم. این حد و مرز از طرف خیلی از مبلغان ما رعایت نمیشود و فرهنگ ایرانی، لبنانی، پاکستانی و ... جای فرهنگ ناب اسلامی تبلیغ میشود. به عنوان نمونه برخی از سازمانهای بینالمللی حوزوی خارجی همه حرکتشان کاملا ایرانی اداره میشود و این اشتباه بزرگی است. ایران اسلامی خیلی عالی است اما نباید تبلیغ اسلام ناب محمدی را با تعصب روی یک کشور خاص آلوده کرد. گاهی اوقات طلبهها میخواهند اندیشههای امام خمینی(ره) را در عرصه بین المللی مطرح کنند برای همین از عکس امام با پرچم جمهوری اسلامی ایران استفاده می کنند اینها توجه ندارند که عکس امام را همه جهان قبول دارند اما پرچم ایران حساسیت برانگیز است.
در برخی از کشورها نمیتوان به اسم ایران تبلیغ کرد. برخی از مبلغان بدون هیچ توجهی آموزههای اسلام را با الحاق نام ایران تبلیغ میکنند و نتیجه عکس می گیرند! خود حضرت امام در عرصه بین المللی مروج اسلام ناب محمدی بود نه فرهنگ اسلامی ایرانی.
خلاصه، لازم نیست تمام تبلیغات ما مهر و آرم ایران اسلامی داشته باشد. ملاک باید اسلامی و ناب بودن تبلیغات باشد.
مساله دوم مربوط به عرصه تبلیغ است که باید در دو سطح عموم و نخبگان صورت بگیرد. در بخش نخبهها، دانشگاهها در درجه اول توجهند. توجه هم که بکنیم استکبار و استعمار ایدهها و تفکراتشان را از طریق دانشگاهها و برانگیختن اذهان فعال دانشجوها عملی میکنند. توجه به قشر نخبه در بیشتر فعالیتها، حلقه مفقوده مبلغان ماست.
مساله سوم، توجه جدی به رسانه های نوین ارتباط جمعی و ماهوارههاست. باز حزب الله لبنان نمونه خوبی است که در مدت 27 سال توانسته فرهنگ مقاومت، فداکاری و فرهنگ عاشورایی اصیل را به تمام دنیا انتقال دهد با المنار و دیگر شبکههای جهانی که در اختیار دارند.
مساله چهارم، بودجه و امکانات است. امروزه عبارت های «بین المللی کردن و جهانی سازی تبلیغات اسلامی» دائما در مقالات و همایش ها تکرار میشود اما همین که به مقام عمل میرسد بودجهها و امکانات ته میکشد و به عبارتی سطح خواستهها با سطح امکانات به هیچ وجه متوازن و هماهنگ نیست. برای ایدههای جهانی، امکانات هم باید در حد و قواره بین المللی باشد که در فضای حوزه علمیه اصلا چنین نیست. آیا باعث تاسف و شرمندگی نیست که وقتی آمریکاییها برای جذب یک فکر و اندیشه میلیونها دلار خرج میکنند آن وقت از سوی مراکز اسلامی برای جذب اندیشهها به سمت اسلام از دادن ضیافت شام و چلوکباب سخن گفته شود؟!
مساله پنجم به برنامهریزی و مدیریت اصولی برمیگردد. سطح بینالمللی، میدان جنگ بسیار وسیعی است که کشورهای غربی و مجهز به آخرین و پیشرفتهترین سیستمهای مدیریتی در آن صف کشیدهاند، برای مقابله و زنده ماندن باید فراتر از آنان به برنامهریزی و مدیریت مجهز بود.
مساله ششم این که در بخشهای بین الملل حوزه باید از خود طلاب و مدیران خارجی استفاده کرد. وقتی بیشتر مدیران، اساتید و دستاندرکاران مراکز تبلیغ بین المللی از ردههای پایین تا بالا ایرانیاند چطور میشود خروجی متناسب با خواستههای بینالمللی را انتظار داشت. بالاخره فرهنگ ایرانی، آداب و رسوم ایرانی و شیوه اندیشه ایرانی در عملکردها و نتایج متجلی خواهد شد. باید از نیروها و استعدادهای کشورهای مختلف استفاده کرد بعد ادعای بینالمللی کردن تبلیغ را داشت!
تبلیغات، هفتمین محوری است که باید به آن توجه جدی کرد. امروز، الازهر و المدینه با تبلیغات، خود را به جهانیان شناساندهاند. در عوض اگر امثال جامعه المصطفی با همه شاخ و برگهایش هنور آنطور که باید شناخته شده نیست فقط ناشی از عدم تبلیغات کافی است.
در دنیای امروز که لقب «عصر تبلیغات و ارتباطات» را به سینه دیجیتالیاش چسبانده، قاعده بازی این است؛ نود درصد تبلیغات در مقابل ده درصد فعالیت.
فکرها و اندیشهها اگر داعیه بینالمللی شدن دارند ناگزیر از تبلیغات در اندازههای جهانیاند وگرنه از دیوارهای کشور خودشان و حتی از دیوار های یک شهر نیز فراتر نخواهد رفت.
مساله آخر توجه به اندیشههایی است که قابلیت بینالمللی شدن دارند. ایدههایی چون «روز قدس» و «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا». این نوع ایدهها را باید از بطن آیات و روایات استخراج کرد و با تبلیغات شایسته به جهان تشنه امروز رساند و چون چنین مواردی موافق فطرت بشر است مورد استقبال جهانیان قرار خواهد گرفت.
مقام معظم رهبری از حوزه علمیه بیست یا سی سال بعد سخن گفتند شما حوزه علمیه آینده را چگونه تصور می کنید؟
حوزهای که با مدیریت واحد و توانا و با برنامهریزی علمی، تمام بخشها و زیرمجموعههایش را برای نیل به اهداف پیشبینی شده در سند چشم اندازش به پیش میبرد و هیچ گونه پراکندهکاری، موازی کاری و تضاد اندیشی در کل این سازمان نواندیش به چشم نمیخورد. طلبه ها با چشم اندازی که نصب العینشان است به حوزه علمیه گام مینهند و بعد از سالیان مشخص به مراتب تحصیلی مشخص با کاراییهای مشخص می رسند.
مدیران، همه مجهز به اذهان نواندیش، برنامه ریز، پویا و استراتژیکاند و اساتید در هر روز مباحث جدید را با روش های نوین مطرح میکنند و از تغییر و یا روشمند سازی متون قدیمی ترسی به دل راه نمیدهند.
چنین حوزه علمیهای آرزوی من است که امیدوارم با عنایت الهی و همت خودمان تحقق پیدا کند.
از این که وقت خود را در اختیار خبرگزاری رسا گذاشتید سپاسگزاریم./916/گ402/ع