۲۵ آذر ۱۳۹۰ - ۲۳:۵۵
کد خبر: ۱۱۹۰۲۲
مهر و قهر حسینی(4)؛

نفرین امام حسین بر دشمنان

محمد مهدی رضایی
امام حسين


با ورود امام حسین(ع) به کربلا ، حربن یزید نامه ای به ابن زیاد نوشت و او را از این امر آگاه نمود. ابن زیاد پیامی به این مضمون به امام نوشت : « اما بعد، من از آمدن شما به کربلا اطلاع یافتم و امیر مومنان یزید بن معاویه فرمان داده که سر به بالین راحت نگذارم و شکم سیر غذا نخورم تا تو را بکشم یا به فرمان من و حکومت یزید گردن نهی، والسلام».

حسین بن علی(ع) پس از خواندن نامه عبید الله، آن را بر زمین انداخت و او و هم پیمانانش را نفرین فرمود: « لا افلح قوم اشتروا مرضات المخلوق بسخط الخالق؛ رستگار مباد مردمی که با به خشم آوردن خالق، خشنودی مخلوق را می طلبند».1

این نفرین اگر چه در عکس العمل به تهدید ابن زیاد بر زبان امام جاری شده، اما باعث آن نفرین، خطا و گناهی است که اختصاص به او ندارد و دیگر دشمنان را نیز شامل می شود و آن کسب رضایت و خشنودی مردمان است به هر قیمت حتی با به جان خریدن خشم الهی و خود را اهل عذاب آخرت ساختن.

افرادی همچون ابن زیاد که در پی جاه و مقام دنیایی و خوشی های زود گذر و پست دنیا هستند، با کشان نیست چه کسی را امام و پیشوای خود قرار دهند و از چه کسی فرمانبرداری کنند و خشنودی چه کسی را بدست آورند. فرجام این داد و ستد و معامله که خشم و غضب الهی را بدهند و خشنودی خلق را بخرند، جز خسارت دنیا و آخرت نیست. بر رضایت مخلوق تکیه زدن همچون تکیه بر باد، هیچ دستاوردی ندارد و هر امیدی را سر انجام به نا امیدی و شکست می کشاند چرا که رضایتمندی آفریدگان، موقت و ناپایدار است و چون برخاسته از نیازهای مادی و خواهش های نفسانی است، زود به سردی و عدم رضایت می گراید و گرما و امید بخشی خود را از دست می دهد، خاصه آنجا که ناخشنودی و خشم پروردگار را نیز در پی داشته باشد.

اما اگر تنها به هوای کسب رضایت خداوند عمل کردیم آنچه به دست می آوریم، هم یک تکیه گاه مطمئن و بی زوال است و هم نهایتا خشنودی مردمان را که بندگان و پرورده های خدایند و قلب و دلشان به دست او است ، تحصیل می کنیم.

در ماجرای سوگ گستر امام حسین(ع)، نه حاکمان ستم پیشه و نه فرماندهان طمع ورز و سنگدل به خواسته خود که جاه و مقام و ملک دنیوی بود، رسیدند و نه سیاهی لشکر طاغوت روی آرامش و صلح دیدند و از زندگی خود به نیکی برخوردار شدند. بی شک سر انجام پشت کردن به رضایت الهی و طغیان در مقابل حجت پروردگار جز عذاب و شکنجه دنیایی و رنج هستی سوز آخرت نیست.

دوم بار که امام حسین لشکر ظلم و ظلمت زده عمر سعد را نفرین می کند و از رحمت الهی دور می دارد، در دومین سخنرانی روز عاشورا است. از دو خطبه مهم سید الشهداء که در دهم محرم در کربلا ایراد شد ، اولین خطبه در واقع اتمام حجت آن حضرت با دشمنان بود. امام در آغاز خطبه اول به نصیحت و موعظه آنها می پردازد و با دعوت کردنشان به تقوای الهی و بر حذر داشتن از دنیا، و یاد آوری فانی بودن دنیا و فریبکاری آن، ایشان را از جنگ با خود به عنوان زاده پیامبر بیم می دهد و عاقبت شوم این عمل را گوشزد می فرماید. آنگاه با بیان فضایل و ویژگیهای خود، می کوشد شایعات مسمومی را که دستگاه بنی امیه در بین مردم پراکنده و عده ای ساده لوح را تحت تأثیر قرار داده که حسین بر خلیفه مسلمین خروج کرده و مصالح مسلمانان را زیر پا نهاده پس باید با او جنگید، این شایعات را بی اثر نماید.2

دومین خطبه حسین بن علی(ع) در روز عاشورا در حالی بیان می شود که هر دو سپاه کاملا آماده شده اند و پرچم های لشکر عمر سعد بر افراشته است و صدای طبل و شیپور سپاه دشمن طنین افکن شده و نفرین شدگان همه تاریخ بشریت، بی توجه به نصایح و خیر خواهی ها و اتمام حجت های امام و پیشوای بر حق خویش، گرداگرد خیمه های ابی عبد الله حلقه زده اند و قصد حمله و هجوم دارند. در این هنگام است که امام در مقابل صفوف دشمن قرار می گیرد و در میان هلهله ها و همهمه های رذیلانه شان فریاد بر می آورد : « ویلکم ما علیکم ان تنصتوا الیّ فتسمعوا قولی؛3 وای بر شما ، چه می شود به من گوش بسپارید و سخنم را بشنوید!»

« ویل » کلمه درخواست عذاب است که امام سخن خود را با آن آغاز می کند و در ادامه، به سکوت و خاموشی شان فرا می خواند، اما آنها که به قول امام شکمهاشان از حرام پر شده و به خوردنی های نامشروع عادت کرده اند، ساکت نمی شوند تا اینکه حضرت این عمل آنها را آسیب شناسی می کند و به رویشان می آورد که چه کاره اند و اینکه حرام خوری شان آنان را از شنیدن سخن حق باز داشته، مستحق نفرین امام گردانده است.

حضرت ابی عبدالله خطبه خود را پس از خموشی دشمن، با دو کلمه دیگر که در مقام نفرین گفته می شود یعنی « تبا لکم » به معنای هلاکت و نابودی، و « ترها » به معنی درخواست حزن و اندوه، شروع می کند و سپاه کوفه را به خاطر پیمان شکنی و هم دست شدن با دشمن اصلی مسلمانان یعنی یزید بن معاویه، سرزنش می نماید و علت این امر را به روشنی، طمع در دنیا و عیش و راحتی مختصری که حاکمان جور به آنها وعده داده اند، بی آنکه عدالتی بورزند و نفع مردمان دادگری کنند، بر می شمارد و از این رو، بار دیگر با جمله « لکم الویلات؛ وای ها بر شما» آنان را وعده عذاب های متعدد الهی می دهد که روی گردانی از امام هدایت و روی نمودن به طاغوت و امام ضلالت جز این همه نفرین را نمی سزد و جز روسیاهی دنیا و آخرت را در پی ندارد: « فقبحا لکم فانما انتم من طواغیت الامة و شذاذ الحزاب و تبذة الکتاب و نفثة الشیطان و عصبة الآثام و محرمی الکتاب و مطفئ السنن و قتلة اولاد الانبیاء و مبیری عترة الاوصیاء و ملحقی العهار بالنسب و موذی المؤمنین و صراخ ائمة المستهزئین الذین جعلوا القرآن عضین؛4 رویتان سیاه که از سرکشان امت و ته مانده های احزاب و از جمله کسانی هستید که قرآن را پشت سر انداخته اند و سحر شده های شیطان و در زمره جنایتکاران و تحریف کنندگان قرآن و خاموش کنندگان نور سنت و کشندگان اولاد پیامبران و هلاک کنندگان خاندان اوصیاء اند و از جمله مردمی هستید که زنا زادگان را به خود نسبت می دهند و مؤمنان را می آزارند و فریادرس پیشوای مسخه کنندگان اند که قرآن را به اقسام تقسیم کردند».

جابه جای آخرین خطبه امام، کلمات و جمله های نفرینی در حق سپاه روسیاه عمر سعد است. همراه با رو کردن پرونده آلوده به زشتی و گناه آنان که به منزله دلیل و گواه آن نفرین ها است و هشداری بزرگ و بیدار کننده به آیندگان که هر کس در هر مکان و زمان، خوی و خصلت یزیدی و ابن زیادی و عمر سعدی و شمری پیدا کند و پیروی پیمان شکنان و امام کشان نماید، از رحمت پروردگار فرسنگ ها دور می شود و سر انجامی ذلیلانه و توأم با ناکامی دنیا و آخرت خواهد یافت.

پایان بخش سخنان امام حسین(ع) اما یک نفرین تنها نیست، بلکه یک پیشگویی و آینده بینی دقیق و بی تردید است. حسین بن علی(ع) حجت را تمام کرده و نهایت خیر خواهی را در حق مردم خویش به کار بسته و حق پند و موعظه را برای آنان به جای آورده است. اکنون که این مردم از سر لجاجت با فرزند پیامبر و دلبستگی به جیفه دنیا، شمشیر خود را برای ریختن خون حق و حقیقت آخته و خود را مستحق عذاب جاودان آخرت ساخته اند، آینده پر اضطراب و وحشت بار و خفت آمیزشان همچون روز، پیش چشم امام روشن و بر ملا است:
« اللهم احبس عنهم قطر السماء و ابعث علیهم سنین کسنی یوسف و سلط علیهم غلام ثقیف یسقیهم کأسا مصبرة فلا یدع فیهم احدا قتله بقتله و ضربه بضربه، ینتقم لی و لاولیائی و لاهل بیتی و اشیاعی منهم، فانهم کذّبونا و خذلونا و انت ربنا، علیک توکلنا و الیک المصیر؛5 خدایا! بارش آسمان را از آنان بازگیر و سال های سختی همچون سال های یوسف نصیبشان کن و غلام ثقفی را بر آنان مسلط ساز تا کاسه تلخ خواری و ذلت بنوشاندشان و هیچ کدامشان را وانگذارد مگر آنکه در برابر قتل، به قتلشان برساند و در برابر زدن، بزندشان و برای من و دوستان و اهل بیت و پیروان من از آنان انتقام بستاند، چرا که آنها ما را تکذیب نمودند و تنها مان گذاشتند. تو پروردگار مایی، پس بر تو توکل می کنیم و بازگشت به سوی تو است»./ی701/ر

پی نوشتها:
1. مقتل خوارزمی، ج1، ص239
2. ارشاد مفید، ص234
3. مقتل خوارزمی، ج1، ص253
4. همان
5. همان

ارسال نظرات