روحیه رزمندگان با حضور یک روحانی تقویت میشد
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حجتالاسلام حمید فولادی، متولد سال 1345 از تنکابن و از روحانیان رزمی تبلیغی دوران دفاع مقدس، معتقد است که قول و عمل روحانیت در دوران هشت ساله جنگ تحمیلی توأمان بود و همواره خود را پرچمدار میدانستند.
وی که به مدت هفت سال مسؤول امور روحانیان دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم و مدت پنج سال هم مسؤول امور قرآن کریم خارج از کشور بوده و در برههای نیز مسؤولیت روابط عمومی و تبلیغات قرارگاه سازندگی خاتمالانبیا(ص) را به عهده داشته است، با حضور 47 ماهه در جبهههای نبرد حق علیه باطل، خاطرات بسیار زیبا و ماندگاری از آن دوران به یاد دارد.
حجتالاسلام فولادی دچار مجروحیت شیمیایی است و البته میگوید مجروحیتهای دیگری هم دارد که گذاشته تا خدا محاسبه کند. شیمیایی شدن وی در منطقه ماهوت عراق و پس از عملیات حلبچه یعنی در عملیات کربلای 10 رقم خورده و مجروحیت دیگرش هم در عملیات والفجر 8 و در منطقه فاو بر اثر اصابت ترکش راکت به کمرش رخ داده است.
وی پیش از گفتن خاطرات آن دوران به نقش پررنگ روحانیت در دوران دفاع مقدس اشاره میکند و میگوید که بر خلاف آنچه مردم تصور میکنند و حضور روحانیان را بیشتر در پشت جبههها میدانند، درصد حضور روحانیت در جبهههای نبرد حق علیه باطل نسبت به اقشار دیگر، بسیار بیشتر است.
حجتالاسلام فولادی خواستار تبیین حضور روحانیت در دوران دفاع مقدس به صورت شفاف برای مردم میشود و با بیان اینکه برخی از اقشار مانند پزشکان و پرستاران میتوانستند حضور بیشتر و پررنگتری در جبهه داشته باشند، اما اینگونه نبود، خاطراتش را از اینجا آغاز میکند که ...
پزشکی از من میخواست که کاری کنم تا به تهران برگردد، وقتی به او گفتم که اینجا اهواز است و در اهواز مشکلی وجود ندارد، گفت که خسته شده است، پرسیدم چند روز است که به اهواز آمدی، گفت روز یازدهم، از او علت سختی اهواز را جویا شدم و پاسخی داد که شاید از نظر صنفی درست میگفت، اما من متوجه نمیشدم.
میگفت که در تهران هر روز یک عمل انجام میدهد، اما اینجا روزی 17 تا 18 مجروح را عمل میکند، میگفت که دیگر توانش را ندارد؛ وقتی از او پرسیدم که چرا اینقدر عمل میکنی، گفت تعداد مجروحان بسیار زیاد است.
پزشک دیگری میگفت که من مشکل ایشان را دارم، پزشک جراح قلبم، خودم داوطلب آمدم و گفتم 10 روز بیشتر نمیآیم و حالا این مدت تمام شده و میخواهم برگردم، اما نمیگذارند و میگویند تکلیف است که بمانی و البته بودند پزشکان و پرستارانی که شش ماه شش ماه به مرخصی نمیرفتند.
یک پزشک شیرازی به من گفت شش ماه است که در جبهه حضور دارد، و وقتی به مرخصی میرود احساس میکند که جای تنگی به او دادهاند و سریع میخواهد که برگردد. وی یک اتاق شیشهای داشت که من را هنگام کار به آنجا میبرد و میگفت حاج آقا فقط من رو نگاه کن تا روحیه بگیرم.
شهر آبادان را بمباران کردند، نزدیک پلی بود، مجروحان را پشت سر هم با آمبولانس میآوردند، این پزشک با چند پرستار مرتب دست و پا را قطع میکردند و به داخل سطلی میانداختند، گفتم دکتر چرا به سطل میاندازی و میگفت من نمیتوانم با این امکانات محدود، اینها را پیوند بزنم.
گفتم تو روحیهام را خراب کردی، دیگر دل دیدن این صحنه را ندارم و جالب اینجا بود که در هنگام نماز به من گفت که حاج آقا یک حدیثی بگو، گفتم تو کاری کردی که من همه چیز یادم رفت و البته او در بمباران شهید شد.
در جبههها حالتی بین رزمندهها ایجاد شده بود که شدیدا نیاز به یک مرشد و همراه معنوی داشتند، روحانیت نماد یک چهره پر مغز معنوی است؛ در سختترین لحظات اگر یک روحانی در کنار رزمندگان بود احساس میکردند همه چیز دارند و روحیه میگرفتند. /920/ت302/ن