خودسازی بهتر از دیگرسازی است
به گزارش خبرگزاری رسا، در درس اخلاق مرحوم آیتالله حاج شیخ علی پناه اشتهاردی که متن آن را پایگاه اینترنتی معاونت تهذیب حوزه های علمیه منتشر کرده، به راههای غلبه بر عصبانیت اشاره شده است؛ متن سخنان این استاد فقید اخلاق حوزههای علمیه بدین شرح است؛
قال الله تعالی: «ویُنزّلُ لکم مِنَ السّماءِ رزقاً و ما یتذکّر الّا مَن ینیبُ» ترجمه آیه شریفه میفرماید «ما روزی را برای شما از آسمان نازل کردیم و به این امر کسی متذکر نمیشود مگر آنکس که اهل إنابه باشد»، همانطور که از فرمایشات امام خمینی«ره» استفاده میشود إنابه بعد از توبه محقق میشود و معنای توبه یعنی اینکه انسان از گناهان گذشته برگردد به گونهای که انسان هرگاه که متوجه شد که به بیراهه میرود عقل، شرع و عرف حکم میکند که لازم است برگردد ولی صِرف برگشتن کمالی برای انسان در پی ندارد بلکه افزونبر آن باید به سوی خدا حرکت کند و این میشود معنای إنابه و این معنا در رزق دنیوی معنا ندارد بلکه معنای إنابه در آیه شریفه مربوط به رزق معنوی است به این معنی که انسان هر اندازه که به سوی خدا حرکت کند به همان اندازه درک میکند که این رزقهای معنوی از طرف خداست.
همانطور که علمای اخلاق مثال زدهاند اگر شخصی فانوسی را در تاریکی روشن کند اگر ایستاده باشد که فقط ایستگاه خود را روشن میبیند ولی اگر حرکت کند هر چه که جلوتر میرود جاهای دیگر را نیز میبیند تا زمانی که به همین عبادتهای ظاهری إکتفا کرده و حرکت نکنیم فایده چندانی بر آن مترتب نیست اما اگر همراه با عمل فکر خود را نیز به سمت خدا راه بیاندازد رزقها و خیرهای بیشتری نصیب او میشود نظیر ماشینی که در تاریکی در حرکت است که اگر با چراغ حرکت کند پستی بلندیهای جادهای را که قبلا فکر میکرد صاف است میبیند.
انسان نیز اگر چراغ عقل را روشن کند به ضمیمه چراغ عمل آنگاه هر آنچه که از رزقهای مادی و معنوی نصیب او میشود میفهمد که از طرف پروردگار است ولی مراقبت لازم است تا انسان به این درک برسد، اگر خدای ناکرده انسان قارون صفت باشد میگوید «إنما اُوتیتُه علی علمٍ عِندی» که این آیه شریفه را خداوند از قول قارون نقل کرده زیرا قارون میگفت هر آنچه که نصیب من شده به خاطر علم خودم است و قارون صفت یعنی کسی که بگوید این علم مثلا کیمیا را خودم به دست آوردهام و زکات ندارد و مادامی که انسان گرفتار انیّت و خود محوری است به جایی نمیرسد لذا اگر کسی بگوید در دعای کمیل أمیرمؤمنان(ع) فرموده «أللهم إنّی أسئلک» و اشکال کند که اینجا انیّت تحقق یافته و این خلاف مقام عصمت است در جواب باید گفت این انیّت مقدمه أسئلک است لذا حضرت آن را میگوید برای اینکه در خواست کند و آن را مقدمه التماسش قرار دهد.
اگر در انسان صفتی ایجاد شود که تمام نعمتهای دنیوی و أخروی را از جانب خدا ببیند این تازه یک دریچه کوچکی است که به روی او باز شده است و تازه یک حساب و کتابی با خدایش باز کرده است یعنی افزونبر این عباداتی که انجام میدهد باید یک حساب جداگانهای هم برای تفکر باز کند و تعریفی که از فکر ارائه دادهاند این است «الفکرُ ترتیبُ أمورٍ معلومةٍ لِیَتوسلَ به إلی المجهولِ»، یعنی فکر عبارت است از مرتب کردن معلومات و استفاده از آنها برای نیل به مجهولات، در روایتی داریم که «کانَ أکثرُعبادةِ أبی ذرٍّ التّفکّرَ»، یعنی بیشترین عبادت ابوذر تفکر بود، روایتی از پیامبر(ص) در شأن ابوذر بدین معنا نقل شده که آسمان سایه نیانداخت و زمین جا نداد به کسی که راستگوتر از ابوذر باشد، با توجه به یک چنین شخصی با این مقام و منزلت که اکثر عباداتش فکر بوده باید انسان موقعیت خود را دریابد و با تمام عبادات و اعمال تفکر را همراه کند یعنی نمازش با تفکر همراه باشد، روزهاش با تفکر همراه باشد و همچنین سایر اعمالش.
پس انسان باید بیاندیشد آیا این اعمال مقصود بالذات است یا مقصود بالعرض، از اینرو اگر عالمی تفکر نداشته باشد نه خود او از علمش بهرهای خواهد برد و نه مردم و اگر هم مردم بهرهمند شوند هیچ که سودی به نفع آن عالم نخواهد داشت بلکه او مصداق «أشّدُ حسرتاً یوم القیامة» خواهد بود یعنی کسانی که خود به علمشان عمل نکردند ولی دیگران عمل کردند و بالا رفتند و اینها به حال آنها حسرت میخورند از اینرو حتی اگر کسی به فکر آخرت دیگران باشد ولی از خودش غافل باشد چندان سودی نخواهد برد، تمام علمای اخلاق گفتهاند که خودسازی بهتر از دیگرسازی است، اگر هر انسان خود را بسازد دیگران ساخته خواهند شد.
در کتاب معراج السعادة برای اعمال با حاصل و اعمال بی حاصل مثال آوردهاند به دو شخص که یکی خانه را کاشی میکرد و دیگری صیقلی میداد با اینکه زحمت اصلی را کاشی کار میکشید ولی مردم محو تماشای کار صیقلی شده بودند از اینرو اگر انسان اعمال خود را با قدرت تفکر صیقلی نکند فایدهای نخواهد برد، به طوری که شخص با اینکه در ظاهر منکر خدا و پیامبر(ص) و قیامت نیست ولی شیطان با همین اعمال ظاهری طوری انسان را بار میآورد که نتیجه آنها به انکار میانجامد، در بیان آیه شریفه «و ما یَتَذَکّرُ الّا من یُنیبُ» فرمودهاند که أسبابُ التذکّرِ ثلاثةً یعنی اسباب تذکر سه چیز است اولین سبب عبارت است از الإفتقار إلی العظة یعنی انسان باید خودش را نیازمند موعظه ببیند، در تفسیر جوامع الجامع در ذیل آیه شریفه «وطرحوا بما اوتوا من العلم» آمده است که در زمان عیسی بن مریم به عدهای از علما گفته بودند که حضرت عیسی(ع) مبعوث شده است تا مکارم اخلاق را به شما بیاموزد ولی آنها که گرفتار کبر و غرور بودند گفته بودند «نَحنُ قومٌ مهذَّبون»، ما خودمان عالم به اخلاقیات و پاکیها هستیم و نیازی به معلم نداریم در حالی که حضرت عیسی(ع) چیزی فراتر از اخلاقیات برای آنها از سوی خدا آورده بود و این غرور علمی مخصوص آنها نبوده بلکه هر شخصی را ممکن است گرفتار کند.
شایسته است که انسان در برابر علم خاضع باشد و لو گوینده از منزلت خاصی برخوردار نباشد، در کتاب مصباح الشریعة آمده است «خُذِ القلادةَ مِن عُنُق الکَلب» یعنی درست است که سگ نجس است و ارزش مالی ندارد ولی قلاده ارزش دارد لذا موعظهگر اگر حیوان صفت هم باشد اگر حرف درستی زد باید گوش داد، آیه شریفه میفرماید «و بَشِّر عبادِی الذین یستمعون القولَ فیتَّبعون أحسنه»، یعنی بشارت بده به بندگان من آنهایی که سخنها را گوش داده و از بهترین آنها تبعیت میکنند، از اینرو هم قرآن و هم عقل و هم نقل حکم میکند به اینکه انسان باید موعظه را گوش بدهد و سخنها را بر آیات و روایات عرضه کند و اگر مورد تأیید قرار گرفت به آن عمل کند.
حاج محقق خراسانی(ره) از بزرگان اهل منبر در زمان آیت الله بروجردی در قم منبر میرفتند، او میگفت در روایتی حضرت علی(ع) به ابوذر میفرماید «یا باذرّ عِظنی» یعنی ای اباذر مرا موعظه کن، با توجه به اینکه ابوذر افتخارش این است که شاگرد مکتب اهلبیت(ع)باشد از اینرو توجیه روایت این است که حضرت علی(ع) قصد داشتهاند عبادت گوش را هم انجام دهند زیرا عبادت گوش شنیدن است، در همین راستا اگر انسان خود را محتاج به موعظه بداند این از نشانههای کمال است، موعظه یعنی چیزهایی که به درد روح انسان بخورد همان روحی که خداوند در انسان دمیده و ملائکه به خاطر آن بر آدم سجده کردند زیرا بدن آدم تا چند سال روح نداشت و پس از چند سال روح در آن دمیده شد و ملائکه مکلف به سجده شدند و این روح با ذات مقدس ربوبی در ارتباط است و از حیث وجوب وجود با خداوند سنخیت پیدا کرده مثل اتصال آب به دریا بدون وجود دوئیت در بین آنها و اتصال موعظه به این است که انسان موعظه را از انبیا و ائمه(ع) و اولیا الهی دریافت کند حتی شعرهایی که به درد روح او بخورد تحویل گرفته و به کار بندد،
دومین از اسبابی که باعث تذکر و إنابه به سوی پروردگار میشود «الإنتفاع بالعِظَة»، یعنی بهره بردن به وسیله موعظه است، در صدر اسلام که قرآن نازل شد در زمان بسیار کوتاهی بعضی افراد به جایی رسیدند که تالی تلو معصوم معرفی شدند در اخبار وارد شده که آنها به قرآن گوش میدادند و به خورد خودشان میدادند، روایتی وارد شده که یک روز رسول خدا(ص) در بین صحابه نشسته بودند و پرسیدند در بین شما چه کسی است که هر روز قرآن را ختم کند؟ سلمان پاسخ داد من، حضرت دوباره پرسیدند چه کسی است که هر روز روزه باشد؟ باز هم سلمان پاسخ داد من یا رسول الله(ص)، حضرت بار دیگر سؤال کردند چه کسی است که از اول تا آخر شب عبادت میکند؟ باز هم سلمان پاسخ داد من یا رسول الله(ص)، در این میان یکی از منافقینی که همیشه به دنبال مختصر عیبی هستند که از دیگران عیبجویی کنند بلند شد و گفت یا رسول الله(ص) این امکان ندارد چگونه میشود شخصی همانند سلمان اینچنین باشد، حضرت فرمودند از خود سلمان سؤال کن، آن شخص رو به سلمان کرده و سؤال خود را تکرار کرد، سلمان در جواب گفت از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمودند « هرکس سوره اخلاص را یک مرتبه بخواند مثل این است که ثلث قرآن را خوانده است و من هر روز سه مرتبه آن را میخوانم و این به معنای ختم قرآن است»، همچنین از رسول خدا شنیدم که فرمودند «هر کس اول و وسط و آخر هر ماه روزه بگیرد با روزه دهر برابری میکند و من این سه روز را روزه میگیرم»، همچنین از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمودند «هر کس با وضو بخوابد مثل این است که تمام شب را به عبادت بیدار بوده است و من هر شب با وضو به بستر میروم».
آن نکتهای که از این روایت برداشت میشود این است عمل کردن به موعظه از حد توان آدمی خارج نیست و گرنه سلمان در جواب پیامبر(ص) پاسخ مثبت نمیداد از اینرو عمل به موعظه برای انسان ممکن است نه محال، نظیر این روایتی که درباره سلمان ذکر کردیم روایاتی دیگر نیز وجود دارد که از حضرت رسول(ص) نقل شده مانند «مَن قالَ سبحانَ الله غَرَسَ اللهُ لَه شَجَرَةً فی الجَنَّة»، یعنی هر کس بگوید سبحان الله خداوند درختی برای او در بهشت میکارد و روایتی دیگر اینکه قال رسول الله(ص) «من قال لا إله إلّا الله غَرَسَ اللهُ له شجرةً فی الجَنَة»، یعنی هر کس که بگوید لا اله الا الله خداوند درختی در بهشت برای او میکارد، در مورد گفتن الحمدلله و الله اکبر نیز روایاتی این چنین وارد شده است؛ با وجود این اگر کسی تسبیحات اربعه را بگوید چهار درخت در بهشت نصیب او خواهد شد.
در آن هنگامی که پیامبر(ص) این روایات را برای مردم میگفتند، شخصی منافق بلند شد و گفت اگر اینگونه باشد «شَجَرَتُنا کثیرةٌ» یعنی درختهای ما بسیار است، پیامبر(ص) فرمودند «إیّاکُم أن تُحرِقوا إلیها ناراً فَتُحرقوها»، یعنی بر حذر باشید که مبادا آتشی به سوی آن درختان فرستاده و باعث سوختن آنها شوید، یعنی با یک جرقه از گناهان باغ حسنات خود را به آتش نکشید، مثلاً اگر انسان هزاران بار سبحان الله بگوید ولی یک مرتبه از کسی غیبت کند همین یک غیبت تمام اعمال او را به نابودی میکشد به خاطر همین است که شیخ انصاری(ره)در بحث غنا میفرمایند که هیچگاه ادله مستحبات با ادله محرمات معارضه نمیکند، یعنی مثلاً دلیل غیبت که دلالت بر حرمت دارد این دلیل مقدم است بر دلیل گفتن سبحان الله که استحباب را میرساند، در این راستا در مرحله عمل انسان باید ترک محرمات را بر انجام مستحبات مقدم بدارد پس انسان باید طاقت خود را بالا برده و آتش برنیفروزد. در بحث موعظه غرض این نیست که موعظه کننده بالاتر است یا موعظه شونده بلکه غرض این است که موعظه کننده از حال موعظه شونده آگاه باشد تا موعظهای مناسب با حال او ایراد کند.
در ادامه بحثِ انتفاع به موعظه میخواهم عرض کنم که خودِ پیامبر(ص) هم در مواقعی که قرآن نازل میشد نسبت به وعدههای عذاب شدیدُالتَأثُّر بودند یعنی قبل از همه و بیشتر از همه مردم تحت تأثیر این آیات واقع میشدند یعنی خداوند آن اندازهای که پیامبر(ص) را تراسند دیگران را نترساند، از اینرو وقتی که خداوند با پیامبر(ص) خود اینچنین رفتاری میکند معلوم میشود که دنیا و آخرت شوخی بردار نیست، البته نه اینکه انسان به خاطر ترس یا برای نعمتهای بی انتهای بهشتی بخواهد عبادت کند و غرضش رسیدن به بهشت باشد بلکه باید عمل خود را برای رضایت خدا انجام دهد و رضایت خداوند از همه چیز بالاتر است.
سومین سبب از اسبابی که باعث متذکر شدن انسان و انابه و برگشت او به سوی خدا میشود فرمودهاند «اَلعِمی عَن عیبِ الواعِظ»، است یعنی چشم پوشیدن از عیوب موعظه کننده به این بیان که موعظه شونده به دنبال کشف عیب از واعظ نباشد، مثلاً در جریان خطبه همام که حضرت علی(ع) صفات متقین را ابتدا به صورت مختصر و سپس به تفصیل برای همام بیان میکردند ناگهان همام غش کرد و دار فانی را وداع گفت، چند نفر دیگر هم که آنجا نشسته بودند به جای اینکه همانند همام به بیانات امیرمؤمنان(ع) گوش دهند شروع به بهانهگیری کردند و از حضرت پرسیدند چرا همام از از دنیا رفت و اگر این فوت به خاطر شنیدن موعظهها بود چرا خود شما به این حالت دچار نشدید؟ حضرت در جواب فرمودند اثر موعظه اینچنین است که همام طاقت نیاورد و اگر من اینگونه نشدم چون که مرگ و زندگی به دست خداست. البته این حالت غش کردن هم برای خود امیرمؤمنان(ع) در مواقعی که مشغول عبادت بودند بسیار پیش میآمد به نحوی که مردم میآمدند و به حضرت فاطمه (س) عرضه میداشتند که امیرمؤمنان(ع) در فلان جا از دنیا رفتهاند حضرت زهرا(س) میفرمودند ایشان غش کردهاند و از دنیا نرفتهاند و مرگ ایشان موقع معینی دارد.
خلاصه طبق سفارش همه علمای اخلاق انسان باید گفتههای موعظه کننده را بگیرد و به دنبال بهانه جویی نباشد، در پایان امیدوارم که این اسباب تذکر را دارا باشیم و اگر هم نداریم با توکل بر خدا و توسل به اهلبیت(ع) این اسباب را از خواستههای خود قرار دهیم تا به سوی آدمیت رهسپار شویم و نمایشگر خداوند در زمین باشیم زیرا خداوند در مکان نمیگنجد ولی انسان میتواند خدانَما باشد طبق بیان قرآن «إنّی جاعِلٌ فی الأرضِ خلیفةً»، انسان باید آدم باشد تا به مقام جانشینی خدا برسد و امیرمؤمنان(ع) نشانه بزرگ و آیتالله الکُبری است، امید است خداوند توجه به خودش را به ما مرحمت کند، روح شهدای ما را با شهدای کربلا و روح امام راحل را با ائمه(ع)محشور گرداند./993/د102/ی