۱۳ آذر ۱۳۹۱ - ۱۵:۰۸
کد خبر: ۱۴۸۵۷۵
یاد یاران سفر کرده(28)؛

طلبه شهید محمد رضا الله وردی امیری

خبر گزاری رسا - طلبه شهیدمحمدرضا الله وردی امیری گفت: «بچه‌ها! هرکس الآن شهید شود، به جمع شهیدان کربلا خواهد پیوست». هنوز کلام شیرینش تمام نشده بود که انفجار خمپاره‌‌ای قامت مردانه‌اش را به خاک وخون کشید و محمدرضا به شهدای کربلا پیوست.
ياد ياران سفر کرده

به گزارش خبرگزاری رسا، بسیجی حماسه ای است که از آن پله ها باید کوچ کرد، کوچ تا نا منتهای عشق و عطش تا ابتدای ابدیت و راه هزاران رساله زخم را بسیجی بود که با یک نفس می برید، بسیجی بود که از کومه های خاک تا افلاک سفر می کرد.

 

شهید محمدرضا امیری بزرگ بسیجی عرصه های نبرد ، فرهنگ فریاد را آفرید و آسمان و زمین را به هم پیوند داد، و جبهه سفره گسترده ای شد تا روزی خوران خزانش را به آسمانها ببرد، او در سال 1339 در شهرستان بابل دیده به جهان گشود.

 

دوران ابتدایی و راهنمایی (تا کلاس اول راهنمایی) را با موفقیت پشت سر گذاشت و سپس به حوزه علمیه صدر بابل رفت و بعد از مدتی به شهرستان مقدس قم عزیمت نمود و طی مدت 4 سال لمعه و بسیاری از دروس حوزوی را با جدیتی وافر و تلاش خستگی ناپذیر آموخت.

 

در زمان جنگ آتش عشق در جانش شراره افکند و بی صبرانه منتظر اعزام بود، و سرانجام لحظه موعود فرا رسید، شعله طور بر هستی اش فرود آمد و به جبهه رفت ، او همچون دریای خروشان بود که امواج حادثه بر زیبایی اش می افزود و سختی ها را به جان می خرید، شجاع بود و در گرماگرم رزمها ، حدیثچگونه ماندن را معنا می‎بخشید.

 

لبهای غبار گرفته‎اش

در گستره خوبان ، سر مست از نگاه دلدار ، چونان غنچه ای سرخ پیچیده در خود، دل در تمنای لطافت شرم دوخته بود ، دستهای پر قنوتش را بالا می گرفت و زلف بلند معنویت آسمان را شانه می زد.

 

سبک از پرواز بود و سنگین از غمی نهفته بر دل و اندوه هجران ، دلی محکم و استوار و نشسته بر بلندایی به عظمت آسمان ، نیالوده به گناه، و زمزمه می کرد:

 

لبهای غبار گرفته اش ، آراسته از ترنم رفتن بود و با چشمان شفاف و معصوم، خاضع و پرشور آماده قربانی شدن در مزبح عشق بود، می خواست تمامیت جام عشق را در ژرفای سختی یا شیرینی به یکباره سر کشید.

 

سر انجام در تاریخ 7/11/1361 در منطقه عملیاتی رقابیه بر اثر اصابت ترکش خمپاره ، به آرزوی دیرینه اش رسید در حالیکه در مقابل شب پرستان بی عاطفه ، کمال را می سرود و روشنی را می نوشید و آفتاب را در بر می کشید و زیر این سقف بلند با قامتی رشید، قامت می بست، سر را به شانه شعور تکیه می داد و در حریم خلوت و خلوص ، دل را به حرم شریف دلدارش دخیل بسته و چشم دوخته بود تا اینکه شهد شیرین وصال بر جانش ریخت.

 

«شهید کربلایی»

ساعت پنج بامداد عاشورای سال 1359 بود، محمد رضا همراه با دوازده نفر از همرزمانش برای شناسایی محل یک هواپیمای خودی راهی منطقه‌ای شده بودند.

 

هم رزمانش تعریف می‌کردند که آن روز حال و هوای دیگری داشت، پس از انجام عملیات شناسایی هنگامی که سوار ماشین می‌شدند، یک دفعه گفت: «بچه‌ها! هرکس الآن شهید شود، به جمع شهیدان کربلا خواهد پیوست».

 

شگفتا! هنوز کلام شیرینش تمام نشده بود که انفجار خمپاره‌‌ای قامت مردانه‌اش را به خاک وخون کشید و محمدرضا به شهدای کربلا پیوست ...

 

شایان ذکر است، علاقه‌مندان به کسب آگاهی بیشتر از زندگی‌نامه، وصیت‌نامه و خاطرات شهدای روحانی، می‌توانند به پایگاه اینترنتی«جلوه ایثار، روایت حماسه شهدای روحانی» به نشانی http://www.jelveisar.ir مراجعه کنند./995/د101/ن

ارسال نظرات