۱۷ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۳:۳۱
کد خبر: ۱۵۵۵۲۳
گفت و گوی اختصاصی با آیت الله موسوی جزایری؛

اعتصاب نفت خوزستان، کمر رژیم شاه را شکست

خبرگزاری رسا - آیت الله موسوی جزایری خاطراتی را از مبارزات علیه رژیم پهلوی بیان کرد و گفت: حضرت امام(ره) پیام دادند که با تمام وجود کار شود تا اعتصابات نفت ادامه پیدا کند.
آيت الله موسوي جزايري

آیت الله سید محمد علی موسوی جزایری در شهرستان شوشتر و در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. پدر بزرگوارش مرحوم آیت الله سید محمد موسوی جزایری از علمای وارسته شوشتر بود. ایشان در سال 1353 شمسی به دعوت جمعی از اهالی اهواز به منظور امامت در مسجد جزایری، به این شهرستان آمدند. در کارنامه انقلابی ایشان، مبارزات زیادی علیه رژیم فاسد شاهنشاهی وجود دارد. تا جایی که می توان

وی را تاریخ زنده خوزستان دانست. در گفت و گویی ویژه و مفصل، برگ هایی از تاریخ انقلاب به ویژه در خوزستان را برای نسل جدید ورق زده و پرده از جنایات رژیم پهلوی برداشته اند. در ادامه متن این مصاحبه تقدیم حضورتان می گردد.

 

رسا ـ از وقایع سال 42 که به نوعی آغاز مبارزات انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) بود، بفرمایید؟

بیش از 40 سال است که از واقعه سال 42 می گذرد. آن زمان در شوشتر بودیم. حوادث آن سال از انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی شروع شد. دولت اسدالله علم مصوب کرده بود که شرط مسلمان بودن و قسم خوردن به قرآن، حذف شوند. پیش بینی می شد این شرط به نمایندگان مجلس نیز کشیده شود. حساسیت در آن زمان بر روی بهاییان بود. رژیم از حمایت این فرقه اهدافی داشت. می خواستند برنامه اسلام زدایی را در کشور اجرا کرده و ارتباط با آمریکا و اسرائیل را بیشتر کنند.

 

مراجع از قم مبارزات خود را از راه آگاهی بخشی به توده های مردم و تعیین تکلیف شرعی شروع کردند. در رابطه با حذف شرط مسلمان بودن و قسم به قرآن، مبارزاتی از طریق نوشتن طومار، سخنرانی ها و اعتراضات عمومی صورت گرفت. رژیم در یک عقب نشینی اعلام کرد که حرف خود را پس گرفته و این مصوبه را به تعلیق در آورده است. لکن امام(ره) بار دیگر موضوع را با مراجع مطرح کردند که تعلیق کفایت نمی کند، رسما باید لغو و در روزنامه ها نیز اعلام کنند. این مرحله نیز با پیروزی امام(ره)، علما و مردم به پایان رسید. پس از چند ماه اعلام شد که شاه خود می خواهد وارد قضیه شود. تا آن زمان مسئله از سوی وزیر نخست وزیر و هیأت دولت مطرح شده بود، ولی اعلام کردند به دولت مربوط نیست و خود شاه می خواهد مسئله را مطرح کند. شاه می خواست لوایحی را به نام انقلاب، شاه و مردم به رفراندوم عمومی بگذارد که مردم در این رابطه نظر بدهند. این لوایح، شش گانه بود، بعد تبدیل به لوایح 12 گانه شد. مراجع می دانستند که همه چیز اعم از مطرح کردن، اجرا و داوری بر عهده رژیم است. بنابر این به طور کلی  امام(ره) و مراجع تقلید شرکت در رفراندوم را حرام اعلام کردند. علی رغم تحریم از سوی مراجع، رژیم برنامه را در روز مقرر اجرا کرد. اعلام کردند رفراندوم با حضور خوب مردم برگزار شد و لوایح به تصویب مردم رسیدند؛ در حالی که تعداد افراد شرکت کننده که از سوی آنها اعلام شده بود، عددی غیر واقعی و کذب بود. که بعدها به طور واضح آشکار شده و به یک مضحکه تبدیل شد. 

 

امام(ره) و مراجع به مبارزات خود ادامه دادند تا به 15 خرداد سال 42 رسید که با 12 محرم مصادف بود. امام(ره) در محرم آن سال نامه هایی به طلاب قم و مراجع در سرتاسر کشور نوشتند، مبنی بر این که سکوت حرام است و باید در برابر گستاخی های این رژیم هتاک، به وظیفه خود عمل کنید و در این راه از ایام سوگواری استفاده شده و علما در منبرهای خود حقایق را برای مردم بازگو کنند. محرم آن سال حال و هوای دیگری داشت. منبرها از سوی فضلا و روحانیون به مسائل سیاسی و تنویر افکار عمومی اختصاص داده شده بود تا این که در روز عاشورا امام(ره) فرمودند خودشان سخنرانی می کنند، که همان جا حقایق را بیان فرمودند. همان شب ها، یعنی شب یازدهم محرم امام(ره) را دستگیر کردند. با این اتفاق معلوم شد که کشور آبستن حوادث دیگری است. در تهران و شهرستان ها در مراسم سوگواری، به دستگیری امام(ره) و مسائل روز جامعه اشاره و عزاداری ها به این سمت سوق داده شد.

 

 

رسا ـ نقش خوزستان در این جریان ها چگونه بود؟

در تهران همه خود را برای روز دوازده محرم آماده کردند و عزاداری ها که مربوط به روز خاکسپاری شهدای کربلاست، به اعلام انزجار و نفرت و اعتراض مردم نسبت به دستگیری امام(ره) تبدیل شد.

 

درگیری شدیدی میان مردم و نظامیان رخ داد و افراد زیادی به شهادت رسیدند. نقش خوزستان در جریان مذکور، این بود که در راستای این جریان سخنرانی های خوبی صورت گرفت. وقتی امام(ره) را به زندان انداختند، آقایان به فکر آزاد سازی امام(ره) افتادند؛ چون زمزمه هایی مبنی بر اعدام امام(ره) به گوش می رسید. پیغامی از قم رسید و از آیت الله بهبهانی به عنوان شیخ العلماء خواسته شد که بروند و به جمع روحانیونی که برای آزادی امام(ره) به تهران مهاجرت کرده بودند، بپیوندند. دراین تجمع مرحوم آیت الله سید مرتضی علم الهدی نیز از اهواز به تهران رفتند. از شوشتر نیز پدر اینجانب به تهران رفتند که بنده نیز ایشان را همراهی نمودم. آن جا خدمت مرحوم آیت الله حائری رسیدم. علما اعلام کرده بودند که تا امام(ره) آزاد نشود، از تهران خارج نمی شویم. این قضیه با کش و قوس هایی همراه شد، ولی در نهایت رژیم عقب نشینی کرده و اعلام کرد تا زمانی که شما علماء مهاجر، در تهران هستید، ایشان را آزاد نمی کنیم. ولی قول می دهیم که به محض خروج شما، ایشان را آزاد کنیم. طی مشورتی که میان علما صورت گرفت، تصمیم گرفته شد که متفرق شویم. اگر امام(ره) آزاد شدند که به مقصود خود رسیده ایم و اگر آزاد نشدند دوباره تجمع می کنیم.

 

بنده و ابوی از آنجا به مشهد عزیمت کردیم. رژیم به گفته ی خود عمل کرده و بعد از متفرق شدن علما، امام(ره) را آزاد کردند. پس از آن در پی اعتراض امام(ره) به موضوع کاپیتو لاسیون و تبعید ایشان به نجف، موج دیگری در کشور به وجود آمد.

 

کشور وارد فاز دیگری شد. مبارزات زیر زمینی، تشکیل نیروهای مسلح و نیروهای انقلاب صورت گرفت. در ابتدا انجمن موحدین تشکیل شد که بعدها جای خود را به انجمن دانشوران داد که در آن سخنران دعوت می کردند. مدتی این انجمن تعطیل شد. یکی از رسالت های ما این بود که با جریان کمونیست که جوان ها را به سمت خود می کشاند، مقابله کنیم و به آنها بیاموزیم که مبارزاتشان در برابر رژیم بر مبنای اسلام و خط امام(ره) باشد.

 

 

رسا ـ از واقعه 17 شهریور بفرمایید؟

روز عید فطر آن سال اطلاعی نداشتیم که در تهران قرار است تجمعی شود. روز عید خبر آوردند که در تهران نماز عید توسط آیت الله مفتح خوانده شده و تظاهراتی در حال انجام است. ما غافلگیر شدیم. برخی از دوستان به خیابان ها رفتند و تظاهراتی به راه انداختند، ولی آن طور که باید و شاید حق تظاهرات ادا نشد. چند روز بعد در تهران راهپیمایی دیگری بدون اطلاع علما و توسط نیروهای انقلابی جوان انجام شد که به داستان 17 شهریورمعروف شد. در این روز جمعیت تا میدان ژاله راهپیمایی کردند و فاجعه خونین 17 شهریور اتفاق افتاد.

ما پس از این که دیدیم راهپیمایی خوبی در روز عید فطر رخ نداد، در صدد جبران بر آمدیم و راهپیمایی اختصاصی برای مردم اهواز ترتیب دادیم. این راهپیمایی بزرگ با حضور علما و بزرگان و مردم و انصاف مختلف برگزار شد. در آن جمعیتی چند هزار نفری راهپیمایی خود را از دارالعلم آیت الله بهبهانی آغاز و به سمت حسینیه اعظم حرکت کردند.

 

 رسا ـ حادثه سینما رکس آبادان واقعه سختی بود که در تاریخ انقلاب پیش آمد، این واقعه را چگونه ارزیابی کردید؟

بله، 28 مرداد سال 57 خوزستان حادثه مهم دیگری را تجربه کرد. حادثه ای تلخ که در آن سینما رکس آبادان آتش گرفت و تماشاگرانی که برای تماشای فیلم آمده بودند، در آتش سوختند. این حادثه جریان خاصی داشت که خیلی فجیع بود. با قساوت تمام کف سینما را به مواد آتش زا آغشته کرده بودند. مأموران پشت درها ایستاده بودند و وقتی سینما آتش گرفته و مردم به سوی درها هجوم آوردند، مأمورین از باز شدن درها جلوگیری می کردند. به استنباط ما آن ها این هدف را دنبال می کردند که انقلاب را بد نام کنند. انقلاب را متهم می کردند تا فاصله ای میان مردم و کادرهای انقلاب بیاندازند. وقتی فاجعه سینما رکس اتفاق افتاد، رژیم اعلام کرد که حادثه توسط خرابکاران که همان کادرهای انقلابی می باشند، صورت گرفته است. برای ما یقین حاصل شد که هیچ آدم مسلمان و انقلابی در این قضیه دخالت نداشته و قطعا کار خودشان است. از این طریق می خواستند به وجهه انقلاب و امام(ره) لطمه وارد کنند. یکی از عوامل مؤثری که باعث شد احساسات مردم بر انگیخته شود، ترس مردم از بین برود و فداکاری و از جان گذشتگی آنها بیشتر شود، قضیه سینما رکس آبادان بود.

 

 

رسا ـ درباره اعتصابات که می توان گفت ضربه مهلکی به رژیم بود، توضیحی بفرمایید و نقش خوزستان در این باره را تبیین کنید؟

یکی از ویژگی های مردم این استان اصل شروع اعتصابات بود. تا قبل از شروع اعتصابات، دستگاه اداری، سیاسی رژیم ثبات داشت و بر اوضاع مسلط بود. با شروع اعتصابات به طور کلی رژیم فلج شده و چرخ های رژیم منحوس به طور کلی متوقف شد. لذا برای فلج کردن رژیم و سقوط آن اعتصابات تأثیر زیادی داشت.

اواخر شهریور از معلمین و کادرهای انقلابی قم اعلامیه ای به دست ما رسید. در این اعلامیه آورده شده بود که اعتصابات معلمین در روز 26 مهر 57 در سراسر برگزار می شود. از نظر ما این اعتصابات دو اشکال داشت؛ یکی این که این مربوط به صنفی خاص، یعنی معلم بود که قاعدتا اگر تحت فشار رژیم قرار می گرفت، آسیب پذیری زیاد بود. اشکال دوم این که 16 مهر دیر بود؛ چرا که با شروع مدارس ساواکی ها یا معلمان وابسته با ساواک یا حتی خود مدیران، مانع این کار می شدند؛ چرا که به اوضاع مسلط می شدند. ولی اگر این اعتصاب باز به دریای دانش آموز کشیده می شد، مهار کردن آن غیر ممکن بود. ما معتقد بودیم باید اعتصابات فرهنگی از کانال دانش آموزان شروع می شد و معلمین به عنوان یک صنف شاغل عمل می کردیم.

جلسه ای در خانه حجت الاسلام شیخ حمید کاشانی تشکیل داده ایم. عده ای از دوستان که مشاورین ما بر اصناف مختلف از جمله بازاریان، معلمین، افراد دانشگاهی، روحانی و دانش آموز در خصوص مسائل انقلاب بودند، نیز حضور داشتند، به مشورت پرداخته و قرار شد این اعتصابات از اول مهر شروع شود. برخی موافق بودند و برخی نیز مخالفت می کردند. مشورت هایی نیز با آیت الله مشکینی و آیت الله صدوقی انجام شد که آن بزرگواران نیز اظهار نظر قطعی نکردند. وقتی دیدیم نظرات مختلف است، بنده گفتم توکل به خدا! اوضاع کشور نشان می داد که مردم ما مقلد امام(ره) هستند. امام(ره) هم دستور فرموده هر کس هر توانی دارد بر علیه رژیم به کار گیرد. مردم نیز خیلی عاشق پیشرفت انقلاب بودند؛ لذا به احتمال قوی این اعتصاب با موفقیت همراه می شد. با دانش آموزان انقلابی که مشورت کردیم، آن ها نیز موافق بودند و اعتصاب شروع می شد. تمرکز بیشتر در دبیرستان شهید مصطفی خمینی بود که آن موقع نام شاپور را داشت.

روز اول مهر که زنگ مدارس زده شد، همه منتظر بودیم که ببینیم چه می شود. بچه ها باروش ها و تاکتیک هایی که مسلط بودند، کار اعتصاب را شروع کردند تا قبل از ظهر سر تا سر دانش آموزان مدرسه از دبیرستان خارج شده و اعلام اعتصاب کردند. مردم مصمم نسبت به ادامه راه بودند. کشور مثل انبار باروت بود؛ هر کجا که جرقه ای زده می شد، به تمام کشور کشیده می شد. ظرف 2 الی 3 روز، اعتصابات دانش آموزی سر تا سر کشور را گرفت و مستقر شد. شاه چند روز قبل از آن، دو کار متناقض انجام داده بود؛ یکی این که چند دقیقه ای در رادیو سخنرانی و در آن توبه کرده بود که مردم، صدای انقلاب شما را شنیدم و به انقلاب می پیوندم! از آن طرف نیز دستور حکومت نظامی در یازده شهر بزرگ ایران را از جمله تهران، اصفهان، تبریز، اهواز، یزد و شیراز را صادر و حکومت آشتی ملی را با نخست وزیر جعفر امامی شروع کرده بود. این اعتصابات موجب شد ترس مردم از حکومت نظامی از بین برود. مأمورین مسلح در شهرها حضور داشته و آماده تیر اندازی بودند. در تمام کوچه ها و خیابان های بزرگ هم تانک مستقر بود. با تعطیلی مدارس در خیابان ها ریختند و کلاس درس آن ها به تظاهرات تبدیل شد. این تظاهرات به جنگ و گریز خیابانی تبدیل شد.

 

 رسا ـ وضعیت بازار و بازاریان دراین جریان ها چگونه بود؟

یکی از نقش هایی که مسجد جزایری در این میان داشت، این بود که چون در مرکز شهر قرار داشت به پایگاهی برای جوانان تبدیل شد. وقتی جوانان تحت تعقیب قرار می گرفتند، فرار می کردند و به مسجد می آمدند. این تظاهرات وضع بازار را به هم ریخته بود. بازاریان وقتی تظاهرات دانش آموزان را دیدند، بر آن شدند که به تظاهرات بپیوندند.

با پیوستن بازاریان، دومین جایی که اعتصاب شروع شد، بازار بود. خیابان های امام(ره)، کیکاوس، سی متری همه صحنه درگیری جوانان و مأمورین حکومت نظامی بود. اواسط مهر که موفق شدم به پاریس بروم، خدمت امام(ره) رسیدم و سؤال ها، مسائل مختلف و بشارت شروع اعتصابات دانش آموزی را که از اهواز آغاز شده بود را به ایشان ابلاغ نمودیم. امام(ره) بسیار خوشحال شدند، ابلاغ سلام نمودند و تأکید کردند ادامه دهید.

 

 

 

رسا ـ چهارشنبه سیاه از روزهای تاریخی مردم اهواز است، چه اتفاقی در این روز افتاد؟

 

یکی دیگر از اتفاقاتی که خوزستان و شهر اهواز با آن شناخته شده، مسأله چهارشنبه سیاه اهواز بود. این قضیه در 27 دی 57 یک روز پس از فرار شاه رخ داد. جلسه ای در اواخر محرم و ابتدای ماه صفر در ارتباط با انقلاب در مسجد صاحب الزمان(عج) کمپلو(کوی انقلاب) تشکیل شده بود. سخنران آن جلسه آیت الله خزعلی بود. ایشان چند سالی در خوزستان ممنوع المنبر بودند و با توجه به این که در آن زمان رژیمی نبود، از ایشان خواهش کردیم که در سفری که به اهواز داشتند، سخنرانی داشته باشند. در حین سخنرانی یادداشتی به ایشان دادند. وقتی یادداشت را خواندند، خندیدند! خطاب به مردم گفتند: مطلبی را عنوان کردن، ذوق زده نشوید. فرمودند شاه فرار کرده است.

 

وقتی مردم این خبر را شنیدند بی اختیار از جای خود بلند شدند و به هلهله کردن پرداختند و از مسجد بیرون رفتند. جشن بی سابقه مردمی در اهواز رخ داد. این مسأله موجب شد که نظامیان وفادار به شاه به چاره اندیشی بیافتند. بعد از ظهر آن روز، جامعه روحانیت اهواز طی جلسه ای در منزل شیخ مرتضی انصاری، دور هم گرد آمدند. طی مشورتی حوادث پس از فرار شاه از جمله خرابکاری و غیره توسط منتسبین به انقلاب پیش بینی شد که قطعا به انقلاب نسبت داده می شد. از این رو دستورالعملی از سوی جامعه روحانیت اهواز نوشته شد که از چند ماده تشکیل می شد که از مردم خواستیم که با تشکیل کمیته، اوضاع شهر را به دست گیرند. بلافاصله به مردم پیغام رساندیم که در حسینیه اعظم جمع شوند. سر ساعت معین به طرف حسینیه رفتیم. حسینیه اعظم و خیابان های اطراف آن مملو از جمعیت بود. وارد حسینیه شدیم؛ بنده به بالای منبر رفته و شروع به سخنرانی کردم. در این حین شخصی در گوش من گفت که ستونی از تانک ها بر روی پل معلق در حال حرکت به سمت حسینیه می باشند. پس از چند دقیقه شخص دیگری آمد و گفت این تانک ها پرچم سفید برافراشته اند و مسأله مهمی نیست؛ آمده اند به انقلاب و مردم بپیوندند. چند دقیقه بعد شخص دیگری آمد و گفت پرچم سفید را پایین برده اند و پرچم قرمز برافراشته اند و وضعیت نگران کننده است. در این حین صدای شلیک گلوله ها برخاست. معلوم شد این ستون تانک، قصد حمله به حسینیه را دارند. دیدیم که بیرون از حسینیه شلوغ است. معلوم شد نمی خواهند به تیر اندازی به مردم قناعت کنند و می خواهند با تانک وارد حسینیه شوند و تمام مردم را له کنند. ما نیز به مردم قضیه را اعلام کردیم. در این حین مرحوم عبدالحسین روغنی با چند نفر دیگر جلوی آنها ایستادند، زنجیر بستند و به آنها گفتند این خانه امام حسین(ع) است ، تا نظامیان را از آمدن به حسینیه با تانک منصرف کنند.

 

 رسا ـ کسی در این جریان به شهادت رسید؟

بله، حدود 20 الی 22 نفر در این حمله به شهادت رسیدند. ما بسیار ناراحت شدیم وتصمیم گرفتیم در مقابل این جسارت عکس العملی نشان دهیم. ما روحانیون حاضر در جلسه، اعلام کردیم که از آنجا خارج نمی شویم، هر کاری که می خواهید انجام دهید. این برنامه با غرش تانکها، رگبار مسلسل ها از زمین و پرواز هلی کوپترهای کبری همراه شد. حسینیه را از بالا به رگبار بستند. ما در محاصره بودیم و اعلام کردیم تا مشخص نشود علت حمله چه بوده و عاملان این حمله مجازات نشوند، از حسینیه خارج نمی شویم. به اعتصاب خود ادامه دادیم تا این که از سوی بختیار اعلام شد که این اقدام خود سرانه بوده و عذر خواهی کردند. ما از حسینیه خارج شدیم. فکر می کنم این اعتصاب حدود 24 ساعت طول کشید. همزمان با برنامه حسینیه، برنامه دیگری در دانشگاه اعلام شده بود. عده زیادی در دانشگاه جمع شده بودند. سخنران آنجا آیت الله خزعلی بودند. ستون تانکی نیز به آنجا حمله کرده بود و عده ای در دانشگاه نیز به شهادت رسیدند. این ستون تانک در خیابان های امام(ره)، طالقانی و نادری حرکت کرده بودند ولی ظهر این تهاجم به اتمام رسید.

 

بعدها فهمیدیم گروهی که از قم و تهران به کمک ما آمده بودند، وقتی وضعیت را این گونه دیدند و نظامیان با تانک در شهر پراکنده شده اند، در پشت بام های مرتفع خیابان های نادری سنگر گرفتند و با سلاح هایی که در دست داشتند با مأمورین نظامی درگیر شدند و حدود 13 الی 14 نفر از آنها را به هلاکت رساندند. حمله این گروه موجب شد که نظامیان دریابند که با مقابله مردم روبرو هستند.

 

 رسا ـ اگر به یک نقش مهم خوزستان در انقلاب بخواهید اشاره کنید، چه مقطعی را عنوان می کنید؟

یکی از بخش هایی که می توان گفت خوزستان موضوعیت خاصی در آن داشت، در ارتباط با اعتصاب شرکت نفت بود. آمریکا و قدرت های هم پیمان آن، شاه را برای نفت ایران و به یغما بردن آن می خواستند. وقتی این معنا احساس شد، به این نتیجه رسیدیم اگر اعتصاب به نفت برسد، تیر خلاص برای رژیم رها خواهد شد. در نشستی که با دوستان شرکت نفتی داشتیم، آنها نیز به فکر افتادند که در این رابطه رسالت تاریخی و الهی دارند و باید دین خود را ادا کنند. شوراهایی را تشکیل دادند. جمع آنها 48 تا 50 نفر می شد که منتخبین کل کارکنان نفت بودند. از بین آنها 3 نفر انتخاب شدند که رابطین مجموعه نفت با ما بودند و در جلسات ما حضور داشتند و با ما به گفت و گو می نشستند. یک نفر از آنها آقای سید مهدی مصطفوی نوه ی دختری آیت الله بهبهانی بود. با تصمیماتی که گرفته شد اعتصابات شروع شد. اوایل اعتصابات بود و هنوز رژیم تسلط خود را داشت؛ به همین دلیل گروه اعتراض کننده اعلام کردند که فشار بالاست، ما را شناسایی کرده اند و اعلام نموده اند که ما را به اعدام محکوم می کنند.

 

فرمانده حکومت نظامی در اهواز سر لشکر شمس تبریزی بود که تقریبا فرد ملایمی بود. ولی استاندار سپهبد بقراط جعفریان فردی بسیار خشن بود. اولین روزی که وارد اهواز شد، تقاضای ملاقات با جمع روحانیت استان را داشت. در جلسه، با کمال بی ادبی شروع به تهدید کردن نمود که من را وزیر کشور نفرستاده، من را شخص شاه فرستاده است و گفته خوزستان برای من مهم است؛ به هر قیمتی شده باید نظم را به خوزستان بازگردانی. ما هم جواب مناسب را به صورت ملایم دادیم. منظور از بیان این مطلب این بود که کارکنان نفت واقعا تحت فشار بودند و شرایط شوخی بردار نبود.

 

نظر اکثریت بر این بود که در حوزه نفت چند روزی اعتصاب شکسته شود و به سر کار خود برگردند و در این مدت ما تاکتیک های جدیدی را برای شروع اعتصاب طراحی کردیم. اعتصاب جدید با شروع دوره بختیار همراه شد.

فشارها به کادرهای انقلاب از سوی ساواک زیادتر شده بود. در این میان بختیار اعلام کرد با این اوضاع، در صورتی به کارکنان حقوق پرداخت می شود که سر کار باشند؛ در غیر این صورت حقوق آنها قطع می شود. این موضوع موجب شد که کارمندان به فکر فرو روند. در این رابطه نیاز بود که ما عکس العملی نشان دهیم. بلا فاصله چند صندوق خیریه به منظور پشتیبانی از انقلاب در کشور تشکیل شد. وقتی که این سخن بختیار پخش شد، ما در مقابل اعلام کردیم که آماده ایم تمامی حقوق کارکنان و کارمندانی که در اعتصاب هستند را پرداخت کنیم و از این به بعد دولت ما هستیم.

 

پیش بینی کردیم علی رغم اعلام این خبر، این افراد از ترس حکومت نظامی برای گرفتن حقوق خود از خانه هایشان خارج نمی شوند؛ از آن طرف نیز باید ثابت می کردیم که خبر اعلام شده مبنی بر پرداخت حقوق واقعیت دارد. به همین منظور شب ها با همین لباس های روحانی به صورت مخفیانه به در خانه های یکی دو نفر از کارکنان و کارمندان که آدرس آنها قبل را از قبل تهیه کرده بودیم، رفتیم و مبلغی را به آنها دادیم. هدفمان این بود که این امر منعکس شود.

 

 رسا ـ موضع حضرت امام(ره) درباره اعتصاب شرکت نفت چه بود؟

یکی از آقایان در خرمشهر نزد ما آمد و گفت از اقامتگاه امام(ره) در پاریس تلفن زدند و می خواستند با شما تماس بگیرند؛ ولی ارتباط با اهواز برقرار نشده، لذا با ما تماس گرفتند و گفته اند که به علمای اهواز پیغام برسانید که از شروع اعتصاب نفت تشکر می کنم. اما حالا بدانید با شروع این کار در ذهن خارجی ها ادامه انقلاب، یعنی ادامه اعتصابات شرکت نفت و این دو موضوع به هم گره خورده اند. اگر رژیم موفق شد در اعتصابات نفت تشکر می کنم، اما حالا بدانید با شروع این کار در ذهن خارجی ها ادامه انقلاب، یعنی ادامه اعتصابات شرکت نفت و این دو موضوع به هم گره خورده اند. اگر رژیم موفق شد اعتصابات شرکت نفت را بشکند و دوباره کارکنان و کارگران به کار خود بازگردند ضربه زیادی به وجهه ی انقلاب وارد می شود.

 

راوی به ما گفت که امام(ره) فرموده اند من دست علمای اهواز را می بوسم. با تمام وجود کار کنند که اعتصابات نفت ادامه پیدا کند. بعد از پیام امام(ره)، اعتقاد و تصمیم ما مصمم تر شد و خیلی محکم پای کار ایستاده ایم.

 

مسئله سوم این بود که چند روز قبل از تشریف فرمایی امام(ره) به کشور، سرمای شدیدی برخی نواحی کشور را فرا گرفت. اعتصابات نفت موجب شده بود نفتی تولید نشود. مصرف داخل در آن زمان 700 هزار بشکه بود و حدود 4 میلیون بشکه نیز از طریق جزیره خارک صادر می شد. انقلابیونی که صدور نفت در دست آنها بود، محکم ایستادگی کردند و از صدور نفت جلوگیری به عمل آوردند. 

 

به امام(ره) پیشنهاد شد که با توجه به این سرما لا زم است مقداری نفت مصرف داخلی را تولید کنیم؛ لذا امام(ره) رسما به عنوان مقام تصمیم گیرنده طی دستوری هیأتی را به ریاست مهندس بازرگان و با عضویت آقای هاشمی رفسنجانی و مهندس مصطفی کتیرایی برای تولید مقدار مصرف داخل معین کردند. شهید بهشتی با ما تماس گرفتند که چنین هیأتی قرار است به استان بیاید. محل ورود، پذیرایی و محل مورد بازدید را مشخص کردیم. این هیأت تشریف آوردند. کارگران شرکت نفت نیز اعلام کردند ما تنها به حرف امام(ره) گوش می دهیم. ما با دستور امام(ره) اعتصاب کردیم و با دستور امام(ره) اعتصاب را خواهیم شکست و حرف هیچ کس را قبول نداریم.

 

نوشته امام(ره) و امضای ایشان را به کارگران نشان دادیم. طی سفرهایی که به شهرستان ها داشتیم و سخنرانی هایی که صورت گرفت، آنها قبول می کردند و به مقدار نفت مصرفی داخل تولید شروع شد.

 

اعتصابات نفت تا پیروزی انقلاب ادامه داشت و نقش زیادی در پیروزی ایفا کرد؛ چرا که با شروع اعتصابات از همان ابتدا خبرنگاران خارجی در اهواز حضور داشتند.

 

بعد از ظهر 21 بهمن اعلام شد هیچ کس از ساعت 4 بعد از ظهر حق عبور و مرور را ندارد و حکومت نظامی شده است. بعد از آن اعلام شد ساعت از 4 به 2 بعد از ظهر تغییر پیدا کرده است. این طرح حکومت نظامی توسط آمریکا، شاه و حکومت بختیار بسته شده بود. اعلام کرده بودند حداقل 5 میلیون نفر را می کشیم؛ ولی ایران را از دست نمی دهیم. وقتی این اطلاعیه در رادیو پخش شد، امام(ره) متوجه شدند موضوع حکومت نظامی آخرین برنامه شاه برای سرکوب ملت ایران است. ایشان در مقابل این اطلاعیه اعلام کردند ماندن در خانه حرام است و بیرون آمدن تمام مردم اعم از زن و مرد بر همه واجب است.

در تهران مردم وارد خیابان ها شدند ولی در شهرستان ها خبری نبود. روز 22 بهمن توسط یکی از دوستان با خبر شدیم جنگ وگریز خیابانی و فتح کلانتری ها در تهران آغاز شده است. تمام دستگاه های نظامی به تسخیر مردم درآمده است. ما هم به سمت مرکز شهربانی حرکت کردیم. جمعیت نیز آرام آرام به ما پیوستند. در این حین متوجه شدیم مجاهدین خلق نیز وارد عمل شده اند. آنها هدف دیگری داشتند و با فتح کلانتری ها، اسلحه های موجود در آن را برای خود می خواستند. به همین دلیل دو درگیری به وجود آمد؛ درگیری اول میان ما و رئیس شهربانی سرتیپ هاشم هوشمند و مأمورین بود که در آن مأمورین اعلام کردند بدون رئیس شهربانی امکان تحویل سلاح ها به ما نبود. درگیری دوم با منافقین به وجود آمد، چون نیروهای ما کاملا آماده و به اوضاع تسلط داشتند و شناخت کافی از منافقین داشتند، نگذاشتند حتی یک فشنگ به دست آنها برسد. در حالی که در تهران و دیگر شهرستان ها گروه مجاهدین خلق توانستند با سوء نیت سلاح بردارند. ما سعی کردیم در این پیروزی کسی کشته نشود به سرتیپ هوشمند گفتیم که با مافوق خود تماس بگیرد. طی این تماس به سرتیپ هوشمند دستور داده شد مخالفت و مقاومتی نکند.

 

 

/945/401/ر

 

 

 

ارسال نظرات