در گفت وگو با آیت الله واعظ زاده خراسانی مطرح شد؛
جستارهایی در منش فکری و عملی سلسلهجنبان بیداری اسلامی
خبرگزاری رسا ـ آیت الله واعظ زاده خراسانی تاکید کرد: سخنان بسیاری از سید پیرامون بیداری مسلمانان نقل شده است. حتی در این زمینه کلمات قصاری از وی سر زبانها افتاده است. به این مضمون«الاسلام محجوب بالمسلمین» یا «اروپاییان از منظر مسلمین به اسلام مینگرند»
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از جوان، دگر بار موسم گفتن از بیدارگر بزرگ دوران فرا رسید و سیمای پرصلابت آن نامآور دوران در برابر دیدگان حقجویان نمایان گشت. برای گفتن و شنیدن از او هرلحظه غنیمت است، چه آنکه در این روزها و ماهها حضور و اندیشه روشنگر او بیش از هر زمان در جهان اسلام احساس میشود. در سالروز شهادت سیدجمالالدین اسدآبادی بار دیگر با عالم فرزانه حضرتآیتالله محمد واعظزاده خراسانی ساعتی به گفتوگو نشستیم که نتیجه آن پیش روی شماست.
با تشکر از حضرتعالی برای شرکت در این گفتوشنود، با اینکه در تاریخ اسلام و نیز تاریخ معاصر ایران مصلحان و بیدارگران متعددی ظهور کردهاند، چرا با این همه نام سیدجمالالدین اسدآبادی به عنوان پیشکسوت بیداری اسلامی مطرح میشود؟ آیا این مسئله به خصلت خاصی از اندیشه و منش سید باز میگردد؟
بسماللهالرحمنالرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلیالله علی محمد وآله الطاهرین(ع). این صحیح است که بسیاری از بزرگان و مصلحان جهان اسلام، همبستگی و بیداری جامعه اسلامی را وجه همت خود قرار داده و در این راه مقدس تلاش کردهاند، این امر نقطه اشتراک و تلاقی خط اندیشه آنان است. در عین حال هر کدام از آنان مسلماً دیدگاه خاصی در زمینه وحدت داشته و برخی تنها بر وحدت سیاسی مسلمانان با معانی متفاوت آن از وحدت حکومت و کشور اسلامی یا تجدید خلافت تا وحدت صف و جبهه سیاسی در برابر دیگر خطوط سیاسی جهان یا چیزی جز اینها نظر داشتهاند. برخی مانند بنیانگذاران دارالتقریب قاهره تنها بر تقریب مذاهب اسلامی از لحاظ کلامی، فقهی و فرهنگی تأکید داشتهاند و عدهای هم راههای دیگری را برای وحدت ارائه دادهاند. مسلماً تجزیه و تحلیل دیدگاههای گوناگون و معرفی حاملان و پرچمداران هر یک از این گرایشها و تبیین شرایط و محیط رشد اندیشههای ایشان به صاف شدن راه وحدت اسلامی و تقریب مذاهب و نیز وحدت خطوط سیاسی رهبران و دولتمردان جهان اسلام کمک خواهد کرد.
با تشکر از حضرتعالی برای شرکت در این گفتوشنود، با اینکه در تاریخ اسلام و نیز تاریخ معاصر ایران مصلحان و بیدارگران متعددی ظهور کردهاند، چرا با این همه نام سیدجمالالدین اسدآبادی به عنوان پیشکسوت بیداری اسلامی مطرح میشود؟ آیا این مسئله به خصلت خاصی از اندیشه و منش سید باز میگردد؟
بسماللهالرحمنالرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلیالله علی محمد وآله الطاهرین(ع). این صحیح است که بسیاری از بزرگان و مصلحان جهان اسلام، همبستگی و بیداری جامعه اسلامی را وجه همت خود قرار داده و در این راه مقدس تلاش کردهاند، این امر نقطه اشتراک و تلاقی خط اندیشه آنان است. در عین حال هر کدام از آنان مسلماً دیدگاه خاصی در زمینه وحدت داشته و برخی تنها بر وحدت سیاسی مسلمانان با معانی متفاوت آن از وحدت حکومت و کشور اسلامی یا تجدید خلافت تا وحدت صف و جبهه سیاسی در برابر دیگر خطوط سیاسی جهان یا چیزی جز اینها نظر داشتهاند. برخی مانند بنیانگذاران دارالتقریب قاهره تنها بر تقریب مذاهب اسلامی از لحاظ کلامی، فقهی و فرهنگی تأکید داشتهاند و عدهای هم راههای دیگری را برای وحدت ارائه دادهاند. مسلماً تجزیه و تحلیل دیدگاههای گوناگون و معرفی حاملان و پرچمداران هر یک از این گرایشها و تبیین شرایط و محیط رشد اندیشههای ایشان به صاف شدن راه وحدت اسلامی و تقریب مذاهب و نیز وحدت خطوط سیاسی رهبران و دولتمردان جهان اسلام کمک خواهد کرد.
مصلحان مسلمان این خطوط را سبک سنگین میکنند و مزیت هر یک را خواهند دانست و سرانجام راه بهتر و استوارتر را پیشنهاد میدهند. با توجه به این نکات، طبیعی است که شناخت راه و اندیشه سیدجمالالدین اسدآبادی، سلسله جنبان وحدت و آزادی اسلامی، در قرن گذشته و بلکه بهطور مطلق سرحلقه حرکتهای اسلامی در عصر حاضر توجه مجمع را جلب کند تا در پرتوی شرح، بسط و تجزیه و تحلیل افکار و آرمانهای نورانی و رهاییبخش این نابغه عظیم و این مجد و احیاگر اسلام راه برای منادیان وحدت روشن شود و متفکران مسلمان از سید الهام بگیرند و بکوشند از میان اندیشههای سید آنچه را که مفیدتر است برگزینند. مسلماً هدف از اینگونه گفتوگوها و یادمانهایی که برای او برگزار میشود، همانا زدودن غبار از چهره این شخصیت مسلمان است که مرور زمان یا احیاناً دستهای ناپاک برخی نویسندگان عملاً شخصیت او را زیر سؤال برده و هالهای از ابهام بر چهره نورانی سید افکنده، بهطوری که دیگران را هم سرگردان کرده است. به نظر اینجانب همه آنچه آمد یا نیامد میتواند انگیزه ما برای برگزاری این کنگره عظیم باشد.
نقش سید را در بیداری ملل مشرق زمین، بهویژه نسلهای مسلمان چگونه ارزیابی میکنید؟
بهطوری که پس از این خواهم گفت مسلماً یکی از اهداف بلند سید بیداری مشرق زمین بهطور اعم و بیداری ملل اسلامی و امت اسلام بهطور اخص بوده است. او در سخنان خود گاهی ملتهای شرق را مخاطب قرار میداد و از عقبماندگی و بدبختی شرق دم میزد، (1) ولی غالباً مسلمانان را مدنظر داشته و بیداری جهان اسلام، ملتهای مسلمان و اعاده مجد و عظمت مسلمانان را مطرح میکرده، کما اینکه همواره از تجدید حیات اسلام و بازگشت به اسلام راستین سخن گفته است. حال شما میپرسید من نقش سید را در این ابعاد چگونه ارزیابی میکنم؟ در جواب عرض میکنم این بحث بهطور جامع و مانع و به نحو مشروح و وافی باید از سوی دانشمندان ومحققان روشن شود، آنچه در این گفتگوی کوتاه میگویم تنها نظر عاجل وگذرا خواهد بود. مسلماً یکی از عوامل بیداری مشرق زمین ولو در محدوده خاص و لااقل در چند کشور اسلامی، سیدجمالالدین اسدآبادی بوده است، اما این ادعا که سید عامل اصلی بیداری مشرق زمین بوده است، شاید خالی از مبالغه و اغراق نباشد، ولی وی میتواند جزو علت باشد، زیرا مسلماً در کشورهای شرقی پیش از سید و بعد از او رجال نامداری بوده که استقلال و بیداری ملتهای خود را مدنظر داشته، اما آنها هم تنها یکی از عوامل این حرکتها بودهاند. به نظر من سیطره استعمار اروپایی بر کشورهای آسیا و آفریقا و آسیبهای فراوانی که از این بابت بر ساکنان این دو قاره رسیده و نیز احساس ذلت و عقبماندگی خویش عامل اصلی این بیداری در گذشته و حال او بوده و هست و همان بیدارگران، حتی سید ساخته و زاییده همین وضعیت اسفناک این دو قاره بودهاند. این نظر من است در باره بیداری مشرق زمین به معنای عام که شامل آفریقا و آسیاست. در این خصوص به کتاب «نقش سیدجمالالدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین» نوشته مرحوم محیط طباطبایی مراجعه شود. اما راجع به بیداری اسلامی، نقش سید بسیار چشمگیرتر و آشکارتر است و اگر کسی ادعا کند، سید سر سلسله بیداران و بیدارگران مسلمان، لااقل در قرن 13 و 14 هجری است، سخن گزافهای نگفته است. مطالعه سرگذشت سید که هر روز در یک کشور اسلامی فریاد برمیآورد، از ایران، افغانستان و عثمانی گرفته تا هندوستان، مصر و احتمالاً برخی کشورهای اسلامی شمال آفریقا و نیز از بلندگوهای جهانی اروپا بهخصوص لندن و پاریس، سید همه جا ندای آزادی، بیداری و وحدت اسلامی را سر میداد، این حقیقت کاملاً روشن میشود. برای اثبات این ادعا کافی است، مروری بر شخصیتهای انقلابی مسلمان قرن چهاردهم هجری بیندازیم، در این صورت خواهیم دید آنان غالباً بلاواسطه یا بهواسطه از سیدجمال متأثر بودهاند و نفس مسیحایی سید به آنان حیات تازهای بخشیده است. این ادعا باید در خلال تحقیقات جاری در کنگره سیدجمال دقیقاً ارزیابی شود و یکایک شخصیتهای معروف و رهبران نامی اسلامی در شرق و غرب جهان اسلام با معیار همسویی و پیروی از سیدجمال سنجیده شوند. حتی پیشوایان و رجال صدر مشروطیت در ایران، عراق و ترکیه باید زیر این ذرهبین قرار بگیرند تا دانسته شوند که فکر آزادی و حکومت قانون، بهخصوص در بین علمای اسلام بیشتر ناشی از سید بوده است تا از سوی غربزدگان ملیگرا.
بهطوری که پس از این خواهم گفت مسلماً یکی از اهداف بلند سید بیداری مشرق زمین بهطور اعم و بیداری ملل اسلامی و امت اسلام بهطور اخص بوده است. او در سخنان خود گاهی ملتهای شرق را مخاطب قرار میداد و از عقبماندگی و بدبختی شرق دم میزد، (1) ولی غالباً مسلمانان را مدنظر داشته و بیداری جهان اسلام، ملتهای مسلمان و اعاده مجد و عظمت مسلمانان را مطرح میکرده، کما اینکه همواره از تجدید حیات اسلام و بازگشت به اسلام راستین سخن گفته است. حال شما میپرسید من نقش سید را در این ابعاد چگونه ارزیابی میکنم؟ در جواب عرض میکنم این بحث بهطور جامع و مانع و به نحو مشروح و وافی باید از سوی دانشمندان ومحققان روشن شود، آنچه در این گفتگوی کوتاه میگویم تنها نظر عاجل وگذرا خواهد بود. مسلماً یکی از عوامل بیداری مشرق زمین ولو در محدوده خاص و لااقل در چند کشور اسلامی، سیدجمالالدین اسدآبادی بوده است، اما این ادعا که سید عامل اصلی بیداری مشرق زمین بوده است، شاید خالی از مبالغه و اغراق نباشد، ولی وی میتواند جزو علت باشد، زیرا مسلماً در کشورهای شرقی پیش از سید و بعد از او رجال نامداری بوده که استقلال و بیداری ملتهای خود را مدنظر داشته، اما آنها هم تنها یکی از عوامل این حرکتها بودهاند. به نظر من سیطره استعمار اروپایی بر کشورهای آسیا و آفریقا و آسیبهای فراوانی که از این بابت بر ساکنان این دو قاره رسیده و نیز احساس ذلت و عقبماندگی خویش عامل اصلی این بیداری در گذشته و حال او بوده و هست و همان بیدارگران، حتی سید ساخته و زاییده همین وضعیت اسفناک این دو قاره بودهاند. این نظر من است در باره بیداری مشرق زمین به معنای عام که شامل آفریقا و آسیاست. در این خصوص به کتاب «نقش سیدجمالالدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین» نوشته مرحوم محیط طباطبایی مراجعه شود. اما راجع به بیداری اسلامی، نقش سید بسیار چشمگیرتر و آشکارتر است و اگر کسی ادعا کند، سید سر سلسله بیداران و بیدارگران مسلمان، لااقل در قرن 13 و 14 هجری است، سخن گزافهای نگفته است. مطالعه سرگذشت سید که هر روز در یک کشور اسلامی فریاد برمیآورد، از ایران، افغانستان و عثمانی گرفته تا هندوستان، مصر و احتمالاً برخی کشورهای اسلامی شمال آفریقا و نیز از بلندگوهای جهانی اروپا بهخصوص لندن و پاریس، سید همه جا ندای آزادی، بیداری و وحدت اسلامی را سر میداد، این حقیقت کاملاً روشن میشود. برای اثبات این ادعا کافی است، مروری بر شخصیتهای انقلابی مسلمان قرن چهاردهم هجری بیندازیم، در این صورت خواهیم دید آنان غالباً بلاواسطه یا بهواسطه از سیدجمال متأثر بودهاند و نفس مسیحایی سید به آنان حیات تازهای بخشیده است. این ادعا باید در خلال تحقیقات جاری در کنگره سیدجمال دقیقاً ارزیابی شود و یکایک شخصیتهای معروف و رهبران نامی اسلامی در شرق و غرب جهان اسلام با معیار همسویی و پیروی از سیدجمال سنجیده شوند. حتی پیشوایان و رجال صدر مشروطیت در ایران، عراق و ترکیه باید زیر این ذرهبین قرار بگیرند تا دانسته شوند که فکر آزادی و حکومت قانون، بهخصوص در بین علمای اسلام بیشتر ناشی از سید بوده است تا از سوی غربزدگان ملیگرا.
سخنان بسیاری از سید پیرامون بیداری مسلمانان نقل شده است. حتی در این زمینه کلمات قصاری از وی سر زبانها افتاده است. به این مضمون:«الاسلام محجوب بالمسلمین» یا «اروپاییان از منظر مسلمین به اسلام مینگرند» یا «بزرگترین خدمت مسلمین به اسلام آن است که خود را معیار اسلام ندانند» و سخنانی به این مضامین. مناسب است این کلمات قصار در یک جا گردآوری شود تا مجموعاً اساسنامه و خط مشی سید را ارائه دهند.
به نظر شما اهداف عمده سید از حرکت اصلاحی خود چه بوده است؟
اهداف سید فهرستوار عبارت است از بیداری مسلمانان، اعاده مجدد و عظمت امت اسلام، احیا و شناخت اسلام راستین، زدودن تحریفها و خرافات از دامن اسلام، دفع شبهات پیرامون اسلام، تجدید حیات اسلام برابر نیازها و تقاضاهای عصر، تطبیق اسلام با پیشرفتهای علمی و صنعتی و با تحویل و تحولهای اقتصادی اروپا، استقلال همهجانبه مسلمانان، اصلاح وضع دولتها و حکومتهای فاسد و قدرتهای حاکم بر کشورهای اسلامی، ایجاد یک نوع وحدت سیاسی در قلمروی اسلام، احیای فلسفه اسلامی و تطبیق آن با علوم و تفکرات زمان و بالاخره در یک کلمه انقلاب فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و صنعتی در جهان اسلام بر اساس تعالیم قرآن و نیز وحدت و همبستگی و تقریب بین پیروان مذاهب اسلامی و پرورش روح اجتهاد بین پیشوایان مذاهب اسلامی. اینهایی که گفته شد اهداف عمده سید هستند که جا به جا در خطابهها و نوشتههایش دیده میشوند.
اهداف سید فهرستوار عبارت است از بیداری مسلمانان، اعاده مجدد و عظمت امت اسلام، احیا و شناخت اسلام راستین، زدودن تحریفها و خرافات از دامن اسلام، دفع شبهات پیرامون اسلام، تجدید حیات اسلام برابر نیازها و تقاضاهای عصر، تطبیق اسلام با پیشرفتهای علمی و صنعتی و با تحویل و تحولهای اقتصادی اروپا، استقلال همهجانبه مسلمانان، اصلاح وضع دولتها و حکومتهای فاسد و قدرتهای حاکم بر کشورهای اسلامی، ایجاد یک نوع وحدت سیاسی در قلمروی اسلام، احیای فلسفه اسلامی و تطبیق آن با علوم و تفکرات زمان و بالاخره در یک کلمه انقلاب فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و صنعتی در جهان اسلام بر اساس تعالیم قرآن و نیز وحدت و همبستگی و تقریب بین پیروان مذاهب اسلامی و پرورش روح اجتهاد بین پیشوایان مذاهب اسلامی. اینهایی که گفته شد اهداف عمده سید هستند که جا به جا در خطابهها و نوشتههایش دیده میشوند.
به نظر جنابعالی نقش سیدجمالالدین در زمینه وحدت اسلامی تا چه میزان مؤثر و برجسته است و در نظریهسازی در اینباره چقدر نقش دارد؟
مسلماً یکی از اهداف سید بلکه شاید در رأس همه، باید وحدت اسلامی را به حساب آورد. او هیچ هدف دیگری را بدون دعوت به وحدت اسلامی مطرح نمیکرد، اما اینکه او تا چه اندازه در این هدف مهم توفیق یافته خود مطلب قابل بررسی دیگری است. اگر مراد از وحدت اسلامی، وحدت سیاسی جهان اسلام باشد که باید گفت مسلماً سید ابداً در این خصوص موفق نبوده است، زیرا وی همت گماشته بود سلاطین و سران کشورهای اسلامی و بیش از همه شاه ایران و خلیفه عثمانی را به این جرگه بکشاند و همانطور که میدانیم هر دو این قدرتها دست رد بر سینه سید زدند. بلی، جای انکار نیست که سید تا حدودی توفیق یافت اندیشه وحدت را بهگونهای سربسته و مبهم در جامعه اسلام و در بین دوستان و مریدان خود در ایران، ترکیه، مصر، هند و جاهای دیگر نشر بدهد و مسلماً سخنان و فریادهای وحدت اسلامی مصلحان پس از وی متأثر از حرکت او بوده است و با سلسله مراتب تا امروز نیز ادامه دارد و خود سید هم پیشبینی کرده بود که فکر او از میان نمیرود، هر چند خود او نابود شود. سید در سالهای آخر زندگی خود در ترکیه ندای اتحاد اسلامی را بلند کرده بود و به اطراف بلاد نامه مینوشت و مسلمانان را به اتحاد اسلامی دعوت میکرد، هر چند همانطور که گفتم کم و کیف این دعوت مشخص نبود. گاهی گفته میشد سید پس از اینکه از ناصرالدینشاه مأیوس شد، درصدد بود مسلمانها را زیر چتر خلافت عثمانی گرد آورد. این خود یکی از ابعاد مبهم زندگی سید است که باید روشن شود.
مسلماً یکی از اهداف سید بلکه شاید در رأس همه، باید وحدت اسلامی را به حساب آورد. او هیچ هدف دیگری را بدون دعوت به وحدت اسلامی مطرح نمیکرد، اما اینکه او تا چه اندازه در این هدف مهم توفیق یافته خود مطلب قابل بررسی دیگری است. اگر مراد از وحدت اسلامی، وحدت سیاسی جهان اسلام باشد که باید گفت مسلماً سید ابداً در این خصوص موفق نبوده است، زیرا وی همت گماشته بود سلاطین و سران کشورهای اسلامی و بیش از همه شاه ایران و خلیفه عثمانی را به این جرگه بکشاند و همانطور که میدانیم هر دو این قدرتها دست رد بر سینه سید زدند. بلی، جای انکار نیست که سید تا حدودی توفیق یافت اندیشه وحدت را بهگونهای سربسته و مبهم در جامعه اسلام و در بین دوستان و مریدان خود در ایران، ترکیه، مصر، هند و جاهای دیگر نشر بدهد و مسلماً سخنان و فریادهای وحدت اسلامی مصلحان پس از وی متأثر از حرکت او بوده است و با سلسله مراتب تا امروز نیز ادامه دارد و خود سید هم پیشبینی کرده بود که فکر او از میان نمیرود، هر چند خود او نابود شود. سید در سالهای آخر زندگی خود در ترکیه ندای اتحاد اسلامی را بلند کرده بود و به اطراف بلاد نامه مینوشت و مسلمانان را به اتحاد اسلامی دعوت میکرد، هر چند همانطور که گفتم کم و کیف این دعوت مشخص نبود. گاهی گفته میشد سید پس از اینکه از ناصرالدینشاه مأیوس شد، درصدد بود مسلمانها را زیر چتر خلافت عثمانی گرد آورد. این خود یکی از ابعاد مبهم زندگی سید است که باید روشن شود.
آیا سید از وسایلی مانند تدریس، سخنرانی، مقالهنویسی و مانند اینها در مبارزات خود استفاده میکرد؟ استخدام این رسانهها چه بازتابی در محافل دینی و روشنفکری داشت؟
از همه اینها، مثلاً در مصر در سفر دوم هشت کتاب فلسفی را برای شیخ محمد عبده و دیگران درس گفت و در خلال این درسها، فکر فلسفی و علمی کردن اسلام را در محیط مصر که گرایش اشعریگری بر محافل مذهبی و از جمله بر الازهر حاکم بود رواج میداد. سید در نشر افکار سیاسی و اصلاحی خود بیشتر از سخنرانیها، خطابههای گیرا و بیان سحرانگیز خود استفاده میکرد. کما اینکه در گفتوگو و مباحثات مجلسی و خصوصی هم از قدرت منطق خود بهره میبرد، اما مسائل کلی سیاسی جهانی، بیشتر در مقالات سید به چشم میخورد. باید دانست در بین همه این ابزارهای تبلیغی قدرت خطابه سید فوقالعاده و بینظیر بوده است. در شرح حال شیخ محمد عبده نوشتهاند که میگفت:«من حسرت سخن گفتن سید را میخورم که نمیتوانم مانند او مخاطب را سخت تحت تأثیر قرار بدهم.»
از همه اینها، مثلاً در مصر در سفر دوم هشت کتاب فلسفی را برای شیخ محمد عبده و دیگران درس گفت و در خلال این درسها، فکر فلسفی و علمی کردن اسلام را در محیط مصر که گرایش اشعریگری بر محافل مذهبی و از جمله بر الازهر حاکم بود رواج میداد. سید در نشر افکار سیاسی و اصلاحی خود بیشتر از سخنرانیها، خطابههای گیرا و بیان سحرانگیز خود استفاده میکرد. کما اینکه در گفتوگو و مباحثات مجلسی و خصوصی هم از قدرت منطق خود بهره میبرد، اما مسائل کلی سیاسی جهانی، بیشتر در مقالات سید به چشم میخورد. باید دانست در بین همه این ابزارهای تبلیغی قدرت خطابه سید فوقالعاده و بینظیر بوده است. در شرح حال شیخ محمد عبده نوشتهاند که میگفت:«من حسرت سخن گفتن سید را میخورم که نمیتوانم مانند او مخاطب را سخت تحت تأثیر قرار بدهم.»
در این خصوص با مرور بر مقالات سید در مجله «ضیاءالخافقین» و «عروهالوثقی» که به عربی در لندن و پاریس منتشر میشدند و همچنین مقالات سیاسی او در روزنامههای اروپا و مقالات علمی او در رد سرسیداحمدخان در روزنامههای هند و نیز پارهای از مقالات گوناگون که با امضای مستعار از سید در مجلات و روزنامههای مصر منتشر میشد، اندازه بهره بردن سید از مقالهنویسی را میتوان به دست آورد. متأسفانه هنوز همه مقالات پراکنده سید کاملاً جمع نشده است. من در حیدرآباد به یک جوان مسلمان و دانشجوی رشته تاریخ توصیه کردم که مقالات سید را در روزنامههای کلکته گرد آورد، اما تاکنون اطلاعی از وی به من نرسیده است.
همکاری علمی میان سیدجمالالدین و شیخ محمد عبده را واجد چه ویژگیها و رهاوردهایی ارزیابی میکنید؟
در آغاز آشنایی شیخ با سید همانطور که اشاره کردم، همان شاگردی عبده نزد سید در کلام و فلسفه است، اما بعدها حتماً همواره عبده تحت تأثیر افکار و ارشاد سید بود و مسلماً سید را شیخ ارشاد خود در مسائل علمی، سیاسی و اصلاحی میدانست. گفته میشود مقالات مجله «عروهالوثقی» که با همیاری این دو در پاریس منتشر میشد، حاصل فکر سید و قلم عبده بوده است. معنی این سخن این نیست که عبده از خود افکاری نداشته است، خیر، عبده تدریجاً در برخی از مسائل علمی بهخصوص در زمینه تفسیر، ادب و فتاوای فقهی مستقل از استاد بود. اوج مراتب علمی عبده را میتوان در تفسیر «المنار»، «رساله توحید» و «شرح نهجالبلاغه» وی ملاحظه و ارزیابی کرد.
در آغاز آشنایی شیخ با سید همانطور که اشاره کردم، همان شاگردی عبده نزد سید در کلام و فلسفه است، اما بعدها حتماً همواره عبده تحت تأثیر افکار و ارشاد سید بود و مسلماً سید را شیخ ارشاد خود در مسائل علمی، سیاسی و اصلاحی میدانست. گفته میشود مقالات مجله «عروهالوثقی» که با همیاری این دو در پاریس منتشر میشد، حاصل فکر سید و قلم عبده بوده است. معنی این سخن این نیست که عبده از خود افکاری نداشته است، خیر، عبده تدریجاً در برخی از مسائل علمی بهخصوص در زمینه تفسیر، ادب و فتاوای فقهی مستقل از استاد بود. اوج مراتب علمی عبده را میتوان در تفسیر «المنار»، «رساله توحید» و «شرح نهجالبلاغه» وی ملاحظه و ارزیابی کرد.
بعضی از نویسندگان سعی دارند افغانی بودن سید را در برابر ایرانی بودن وی ثابت کنند. نظر شما در این باره چیست؟
به نظر من با وجود مدارک فراوان در ایرانی بودن سیدجمال بحث و تردیدی نیست، اما اندیشه افغانی بودن وی ناشی از توقف چند ساله سید در افغانستان و آغاز حرکت اصلاحی وی در آن کشور و نیز اظهارات خود سید در مصر و شاید جاهای دیگر که خود را افغانی معرفی و گاهی «افغانی» امضا کرده، بوده است. مسلماً سید در مصر خود را افغانی و حنفی معرفی کرده است و شاگردان وی از جمله عبده همین مطلب را از وی نقل کردهاند. عبده در باره او گفته است:«کان حنفیا حنیفا یعمل باجتهاده و یباهی بانتسابه الی آل البیت». نظر به اینکه مدارک ایرانی بودن وی هم در آن هنگام و حتی تاکنون به اطلاع دیگران نرسیده است، لهذا در خارج ایران غالباً او را افغانی میدانند و از اینکه ایرانیان به ایرانی بودن سید تأکید دارند، تعجب میکنند.
به نظر من با وجود مدارک فراوان در ایرانی بودن سیدجمال بحث و تردیدی نیست، اما اندیشه افغانی بودن وی ناشی از توقف چند ساله سید در افغانستان و آغاز حرکت اصلاحی وی در آن کشور و نیز اظهارات خود سید در مصر و شاید جاهای دیگر که خود را افغانی معرفی و گاهی «افغانی» امضا کرده، بوده است. مسلماً سید در مصر خود را افغانی و حنفی معرفی کرده است و شاگردان وی از جمله عبده همین مطلب را از وی نقل کردهاند. عبده در باره او گفته است:«کان حنفیا حنیفا یعمل باجتهاده و یباهی بانتسابه الی آل البیت». نظر به اینکه مدارک ایرانی بودن وی هم در آن هنگام و حتی تاکنون به اطلاع دیگران نرسیده است، لهذا در خارج ایران غالباً او را افغانی میدانند و از اینکه ایرانیان به ایرانی بودن سید تأکید دارند، تعجب میکنند.
اما سر اینکه سید خود را «افغانی» معرفی کرده است: اولاً بتواند فکر خود را در محیطهای اهل سنت از جمله مصر و ترکیه، مرکز خلافت عثمانی، بدون اتهام به تشیع رواج بدهد. اگر او خود را ایرانی معرفی میکرد، مشکل بود بتواند اتهام شیعه بودن را از خود بزداید و در آن صورت نمیتوانست در بین علما و فرمانروایان سنی مذهب نفوذ کند. از شواهدی به دست میآید که سید حتی در خود افغانستان به این پنهانکاری دست زد و خود را از سادات حسینی «کنر» و به دهی به نام «اسعدآباد» یا «اسدآباد» منسوب میکرد که گاهی مورد تردید افراد آشنا به حال آن سادات قرار میگرفت. مثلاً مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی در کتاب «اعلام الشیعه» در شرح حال سردار کابلی معروف، از قول پدرش که از علمای بزرگ افغانستان بود، نقل میکند:«روزی نزد امیر افغانستان بودم، سیدی در آنجا نشسته بود، امیر گفت: این سیدجمال از سادات «کنر» است. گفتم: من همه تیرههای آن سادات را میشناسم، تو از کدام تیره هستی؟ سید رنگش تغییر کرد و چیزی نگفت!» علت دیگر این پنهانکاری را از قول سید نقل میکنند که گفته است:«میخواستم در کشورهای مختلف از شر سفیران ایران که غالباً تحت تأثیر انگلیس یا روس بودند، رهایی یابم.»
به هر حال این امر مسلم است که در ایران، در محافل علما و نیز در بین رجال درباری و روشنفکران آن روز محرز بود که سیدجمالالدین ایرانی و اهل اسدآباد همدان است. در این مطلب جای هیچ تردیدی وجود نداشته است. در عین حال باید به دیگران هم فرصت بدهیم که حرف خود را بگویند، اما به نظر من سید خود را فرزند پیامبر و اسلام میدانست و بزرگتر از آن است که او را در چهار دیواری ایران یا افغانستان محدود و محبوس کنیم. خود او چنین خواسته است و ما هم به خواسته او احترام میگذاریم.
پینوشت:
(1) مثلاً سید در آخرین نامهاش به یکی از دوستانش مینویسد: «شمشیر شقاوت نگذاشت بیداری ملل شرق را ببینم، دست جهالت مهلت نداد صدای آزادی را از حلقوم شرق بشنوم...». از کتاب سیدجمالالدین، محمدجواد صاحبی./971/پ201/ج
پینوشت:
(1) مثلاً سید در آخرین نامهاش به یکی از دوستانش مینویسد: «شمشیر شقاوت نگذاشت بیداری ملل شرق را ببینم، دست جهالت مهلت نداد صدای آزادی را از حلقوم شرق بشنوم...». از کتاب سیدجمالالدین، محمدجواد صاحبی./971/پ201/ج
ارسال نظرات