۲۱ تير ۱۳۹۳ - ۱۲:۰۸
کد خبر: ۲۱۲۸۷۳
بانوی واقف مشهدی:

توجه به حجاب و لقمه حلال رمز زندگی سعادتمندانه است

خبرگزاری رسا ـ بانوی واقف مشهدی درباره شیوه‌های انتخاب همسر برای فرزندانش گفت: بی‌حجاب در فامیل نداریم و در انتخاب عروس هم چادری بودن یکی از ملاک‌های اصلی خانواده بود و وقتی نوه‌هایمان نیز قصد ازدواج دارند، به دنبال همین ملاک ها هستند؛ چرا که زینت زن همان حجاب اوست.
فاطمه سلطان توجه به حجاب و لقمه حلال رمز زندگی سعادتمندانه است

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در مشهد، در خبرها آمده بود که بانوی مشهدی منزل مسکونی به ارزش بیست میلیارد ریال را وقف حوزه علمیه خراسان رضوی کرد. واقف خیراندیش خانم فاطمه سلطان اکبری اعیان، یک باب منزل به مساحت 3/525 متر مربع واقع در منطقه رضا شهر مشهد را جهت حوزه علمیه خراسان رضوی با هدف ایجاد مدارس علمیه یا مراکز آموزشی، پژوهشی، قرآنی و تبلیغی وابسته به حوزه علمیه صورت گرفته است و به همین بهانه برای مصاحبه با وقت تعیین شده به منزل این بانو رفتم.

وقتی زنگ را زدم، از درون منزل میزبان هیچ تصوری نداشتم؛ اما وقتی در گشوده شد و اجازه ورود خواستم، احساس غریبی نکردم. با چهره ای گشاده و چشمانی پر از برق امید و شامانی و رضایت مواجه شدم که گویی این چهره را سال هاست که می شناسم. سادگی خوش آمدگویی و لباس پوشیدنش حلقه ارتباطی دوستانه را درهمان ثانیه های ابتدایی برای هر دوی ما رقم زد.

ابتدا چند پله به سمت بالا، آشپزخانه چهار دیواری، سالن بزرگی که هم نشیمن بود و هم پذیرایی و اتاقی در روبرو که در آن به سمت همین نشمین باز بود. از مبلمان و لوستر سلطنتی و آشپزخانه اپن خبری نبود؛ ظروف پذیرایی ساده و مرتب بود، اما رنگ بوی تجملاتی نداشت. وقتی با فاطمه سلطان بیشتر هم کلام شدم، متوجه شدم که همین مبلمان و پرده های نو و زیبا هم به اصرار فرزندان در این خانه است و گویا وقتی فاطمه سلطان و همسرش در سفر زیارتی بودند، آنها دکوراسیون منزل را به شکلی نیمه مدرن تغییر دادند. برق رضایت از هفتاد سال عمرش با نگاهی به گذشته برق چشمانش را خیره تر می کرد. می گفت گوش هایم به خوبی نمی شنود، اما صدای مهربان قلبش را هر آشنای کم شنوایی هم به خوبی می شنید؛ قلبی که با آن توانسته بود نه فرزند که چهار پسر به نام های حسین، علی، محمدرضا، مصطفی و پنج دختر با نام زهرا، مریم، ربابه، صفورا و لیلا را آبرومندانه تربیت کند و امروز شاهد ثمره و میوه های شیرینی باشد که بهای آن هفتاد سال عمر گذشته اش بود.

اما جالب اینست که وقتی از او پرسیدم آیا امروز آروزداری که به چند سال گذشته و دوران جوانی ات بازگردی تا شاید سرنوشت برایت زندگی را جور دیگری رقم بزند یا نه؟ با لبخندی به چهره ام نگاه کرد و گفت(دلت بسوزد، نه) دوست ندارم که جوان بشوم؛ چرا که در گذشته مسئولیت هایی داشته ام که خدا رو شکر از این مسیر عبور کرده ام و از طرفی سرو سامان دادن بچه ها یکی یکی کار سخت و دشواری بوده است و امروز همه آن دوران گذشته است.

امروز فرزندان در وضعیت مالی مناسبی هستند و همسرم نیز از 16 سالگی کارکرده است و معمار است که به صورت تجربی آن را یاد گرفته و هجده سال در تهران زندگی کردیم. فرزند اول من دکتر چشم پزشک و جانباز هشت سال جنگ تحمیلی و دو تا از پسرهایم نیز مهندس هستند و دامادهایم نیز دو تا دکتر و استاد دانشگاه و دو تا مهندس و یکی از آنها نیز معلم است و دخترهایم تا مقطع سیکل درس خوانده اند و در همان سنین 16 تا 17 سالگی ازدواج کرده اند که همه آنها تحصیلات خودشان را نیز تا مقطع دیپلم پس از ازدواج ادامه داده اند و شکر خدا دامادهای با ایمان و مؤمن دارم و از اینکه دخترها را در این سن کم به خانه بخت فرستاده ام، پشیمان نیستم و از زندگی ام راضی هستم و همسرم در همین دوران حیات فرزندان خود را از نظر مالی بی نیاز کرده است و برای فرزندان پسر در هنگام ازدواج و برای دخترها نیز با توجه به عقیده خودم و همسرم، جهیزیه ساده ای برای دخترها فراهم کردیم و در خرید منزل به دخترها کمک مالی کرده ایم. یک باغ دو سه هزار متری را در همین زمان حیات تقسیم کرده ایم و به فرزندان داده ا یم که بین دخترها و پسرها تقسیم شده است.

 

این ملکی که وقف کرده اید ارث پدری است یا مهریه خودتان؟

هیچ کدام؛ این ملک هم به صورت هدیه از طرف شوهرم به من اهدا شده است و وقتی اموالش را بین فرزندانشان تقسیم کرد، این ملک را نیز به عنوان سهم من هدیه داد؛ چرا که پدر من فرد ثروتمندی نبوده است و با نظر موافق همسر تصمیم گرفتیم که این ملک را وقف کنیم و از زمانی که تصمیم به این کار گرفتیم، یک شادی و شعف درونی همه وجودمان را فرا گرفته است. همه فرزندانم نیز از این کار راضی و خرسند هستند و نظر فرزندانم نیز اینست که از آنجایی که همه ثروت خودتان را بین ما تقسیم کرده اید، حالا وقت آن رسیده است که برای خودتان هم ره توشه ای برای آخرت بفرستید.

 

چرا این ملک را وقف حوزه علمیه کردید؟ چرا به این فکر نیفتادید که این ملک را به بچه های بهزیستی اهدا کنید و یا وقف مدرسه سازی و مسجد سازی کنید؟

حوزه علمیه انسان ساز است و کسانی که خروجی حوزه های علمیه هستند، می توانند قدم های بزرگی در خیررسانی به مردم بردارند. این ملک دو سال است که به صورت رایگان صرف آموزش قرآن کریم برای کودکان و بزرگسالان شده است و به این دلیل تصمیم گرفتیم که وقف کنیم که برای همیشه ماندگار باشد و حوزه علمیه مدنظرمان شد؛ چرا که کسانی هم که در راه ترویج قرآن و کلام الله قدم برمی دارند نیز تربیت یافته همین حوزه های علمیه هستند.

 

دوست دارید کسانی که در این مکانی که شما وقف کرده اید، تحصیل می کنند، چه خصوصیاتی داشته باشند؟

توقع من اینست که در این مکان قرآن و کلام خدا تلاوت شود و در امر ترویج آن نیز قدم های گسترده ای برداشته شود؛ چرا که شنیده ام هر طلبه سالی صد ساعت قرآن می خواند و طلبه ها افراد شریفی هستند؛ چرا که ما معتقدیم که روحانی لباس پیغمبر را به تن دارد و امید داریم که همه کسانی که از این مرکز فارغ التحصیل می شوند، افراد مفیدی برای جامعه و خیررسان به مردم باشند و از آنجایی که خودم و همسرم کم سواد هستیم، علاقمندیم که همه جوانان باسواد شوند و در راه تحصیل علم باشند.

عروس ها و دامادها همه فامیل هستند و یکی از دخترهایم نیز ادامه تحصیل داده است و طلبه است و سه تا از نوه های من نیز حافظ کل قرآن کریم هستند و یک دخترم نیز حافظ کل قرآن است و در مقطع کارشناسی ارشد رشته قرآنی در دانشگاه مشغول به ادامه تحصیل است و چند تا از نوه هایم با یکدیگر ازدواج کرده اند.

در کارخانه لوازم پزشکی فرزندمان شریک هستیم و برای همین، ماهانه یک حقوق ثابتی دریافت می کنیم و از همین راه امرار معاش داریم و به این منزل احتیاجی نداریم و در حال حاضر قسمتی از آن در اختیار حوزه علمیه قرار می گیرد و تا زمانی که زنده هستیم بقیه این ملک در اختیار خودمان است و بعد از آن، بقیه این ملک هم در اختیار حوزه علمیه قرار می گیرد.

 

رمز موفقیت شما در امر تربیت کردن فرزندانتان چه عواملی است؟

به نظرم اولین گام در این مسیر، اینست که هر فردی باید خداشناس باشد؛ چرا که با توجه به این که خودم و هسرم سواد چندانی نداشتیم، به همین دلیل در طول سال های تربیت فرزند، در زندگی از یک روحانی کمک گرفتیم(حاج آقای صرافان) و هفته ای یکبار این روحانی به عنوان مشاور خانوادگی به منزل ما می آمدند و بچه ها دور هم جمع می شدند و احکام اسلامی را فرا می گرفتند و از سویی از همان ابتدای زندگی مشترک، همسر من اهل پرداختن خمس و زکات بود؛ چرا که باور داشتیم که فرزند صالح و سالم، حاصل لقمه حلال است و لقمه حرام و شبهه ناک، بالاخره اثر خودش را در فرزندان می گذارد.

همیشه برای تربیت فرزندان از خداوند کمک می گرفتیم و گاه با خداوند درد دل می کردم که خدایا من توانایی تربیت این فرزندان را ندارم؛ خودت کمکمان کن! چرا که از آنجایی که تعداد فرزندان ما زیاد بود، اگر به خوبی تربیت نمی شدند، انگشت نشانه به طرف ما می رفت که از آنجا که تعداد فرزندان زیاد است، ما توانایی تربیت آنها را نداریم و علت، افزونی فرزندان است؛ در حالی که الحمدالله فرزندان صالحی به بار نشستند و ما سرافراز شدیم و دلیل این امر را کمک خداوند و توکل به او و یاری از روحانی در این تربیت می دانم و از سویی همسر من فرزندان را به مدارس اسلامی می فرستاد و برای امر تحصیل و دینداری آنان هزینه می کرد؛ چرا که باور داریم که پول به دست می آید و این دین است که همیشه دست یافتنی نیست و فرزندان بایستی از همان ابتدای تربیت، با احکام اسلامی آشنا شوند و این امر در آنها نهادینه شود و در همین راستا نیز به دنبال دینداری فرزندانمان بودیم.

از دیگر رموز موفقیت در امر تربیت فرزندمان نیز اینست که به دنبال تجملات نبودیم و ساده زندگی کردیم.

در زندگی خانوادگی، هر دوی ما اهل دستگیری از خویشاوندان و اقوام بودیم و صله رحم را به جا می آوردیم و بر طبق همان اعتقادات دینی خودمان، پدر و مادر همسرم در اواخر حیاتشان در منزل ما زندگی می کردند و هر دو از آنها پرستاری می کردیم و حتی وقتی که مادر خودم زمینگیر شدند نیز برای مراقبت و پرستاری در منزل ما بودند و همسرم با ایشان مثل مادر خودشان رفتار می کرد.

امروز بحمدلله همه فرزندانم سرو سامان یافته اند و دخترانی با حجاب و عفیف دارم و این در حالی است که یکی از دخترانم با این که هفت سال خارج از کشور زندگی کرده است و برای ادامه تحصیل همسرش به آنجا رفته بودند، اما وقتی بازگشتند دخترم و فرندان دخترش نیز با حجاب تر از گذشته بودند و محیط آنجا هیچ تأثیری بر روی ظاهر آنها نگذاشته بود. دلیل عدم تغییر فرزندانم در محیط غیر اسلامی هم، همان لقمه حلال خانه پدری است.

زندگی ما را مردم آرزو می کنند و این در حالی است که توجه به راهبرهای دین در امر تربیت فرزند، همسرداری و برخورد با مردم، از جمله راهکارهای این زندگی آبرومندانه است و امروز تعداد خانواده به هفتاد نفر می رسد و قرار است که یک مهمانی به همین مناسبت برگزار کنیم و به همین بهانه آنها را ترغیب به فرزندآوری می کنم.

 

دوست داشتید امروز تعدا فرزند بیشتری می داشتید؟

(با لبخندی) آن روزها که مرا دعوا می کردند و وقتی برای ثبت نام بچه ها به مدرسه می رفتم، خجالت می کشیدم و نگاه سوال انگیز دیگران باعث شرم و حیای من از تعداد فرزندانم می شد؛ اما امروز که تشویق به فرزندآوری می شوند، ما هم سرافراز شدیم.

خیلی وقت ها به بچه هایم خودم می گویم که نگویید زندگی سخت است؛ چرا که در دوران ما علی رغم تعداد فراوان بچه ها، همه کارهای منزل از لباس شستن و امور نظافتی به صورت دستی صورت می گرفت و امکانات خیلی کم بود؛ اما امروز همه کارهای منزل با دستگاه های برقی صورت می گیرد و رفاه بیشتر شده است و همه امکانات فراهم است و در عین حال باز هم جوانان می گویند که زندگی سخته! نمی دانم با این همه امکانات این زندگی دیگر چه سختی دارد؟!...

به نظر من دلیل این امر اینست که تجملات فراگیر شده است و با این که بچه ها هر کدام بیست دست لباس دارند، باز هم در همه حال خانواده به دنبال خرید لباس برای فرزندان است و این در حالی است که در گذشته با لباس همین یک بچه امروزی شاید پنج تا شش فرزند بزرگ می شدند.

 

زندگی سنتی را بیشتر می پسندید یا مدرن امروزی را؟ و چه نوع سبک زندگی را به فرزندان خودتان توصیه می کنید؟

من زندگی خودم را به فرزندانم توصیه می کنم و آنها را سفارش به قناعت می کنم که اگر درآمدتان اضافه شد، مدام به دنبال خرج کرن نباشید؛ بلکه آن را پس انداز کنید و به دنبال هزینه برای معنویت و شاد سازی روحیه خودتان باشید و از طرفی بسیار به آنها سفارش می کنم که اهل نماز و عبادت  باشند و این موضوع از همه چیز برای برای ما مهمتر است.

از فرندانم راضی هستم؛ دخترها هفته ای یکبار برای امور منزل می آیند و خودشان همه کارها را انجام می دهند و فرزندان من هم خوشبختانه به پدر و مادرشان احترام می گذارند؛ چرا که من و همسرم نیز به پدر و مادرمان احترام گذاشتیم.

بی حجاب در فامیل نداریم و در انتخاب عروس هم چادری بودن یکی از ملاک های اصلی خانواده بود و وقتی نوه هایمان نیز قصد ازدواج دارند، به دنبال همین ملاک ها هستند؛ چرا که زینت زن همان حجاب اوست و آرایش کردن و خودآرایی و شوخی و خنده با نامحرم برای ما عیب است و رعایت حریم زن و مرد در خانواده ما آن قدر اهمیت دارد که سفره ها در میهمانی هایمان تفکیک و به صورت جداگانه پهن می شود.

 

در آخر از همسر خانم فاطمه سلطان اکبری، آقای صاحبکار پرسیدم آرزویی ندارید؟ توصیه ای به جوانان؟

نه شکر خدا به همه چیز رسیده ام؛ پدرم در یکی از روستاهای وکیل آباد فقط به اندازه رزق خودشان درآمد داشت؛ به همین دلیل در همان شانزده  سالگی به تهران برای کار بنایی رفتم. یادم هست که در یکسال فقط چهار روز تعطیلی داشتم و همه سال با همه توان کار می کردم و توصیه ام به جوانان، دوری از کاهلی و سستی و توکل و اعتماد به خداوند است.

 

دعای فاطمه سلطان

دعا می کنم که همه عاقبت بخیر بشوند و نسل ما تا ابد پایدار و زنده در خدمت به اهل بیت(ع) باشند و همه آنها دوستدار و مرید آنان باشند.

در آخر هم با همان نیت صادقانه فاطمه سلطان گفت دوست نداشتم که این کار خداپسندانه و وقف من روزنامه ای و رسانه ای شود و دیگران باخبر شوند؛ چرا که من این کار را برای رضای خدا انجام داده ام؛ اما حال که با اصرار شما و به بنا به تشویق دیگران برای نشر و ترویج وقف و مشارکت افراد بیشتر در امور خیر قرار است رسانه ای شود، امیدوارم مورد قبول الطاف الهی قرار بگیرد.

/934/501/ر

فاطمه ترزفان

ارسال نظرات