سران فتنه به نصیحت خیرخواهان بیتوجهی کردند/باید بهترینها را به مجلس خبرگان بفرستیم

به گزارش خبرگزاری رسا، در آغازین بخش از گفت و شنود با آیتالله حائری شیرازی، نکاتی در باب شرایط سیاسی کنونی جامعه و انتخابات آینده خبرگان را از نظر گذراندید. اینک در واپسین بخش از این گفتوگو مباحثی پیرامون حصر سران فتنه و وضعیت سیاسی آقای هاشمی رفسنجانی را پیشروی دارید. با سپاس مجدد از حضرت آیتالله حائری که پذیرای این مصاحبه شدند.
در واقع در سخنی که درباره خاتمی گفتید، به استدلال نظر داشتید و نه به فرد؟
بله، سخنم رد کردن برهان اینها بود، به ادعای مدعی ایراد داشتم، دلیل مدعی را رد کردم. در هر انتخاباتی منجمله انتخابات خبرگان هم به شرایط مهم نگاه کنید ونه به ظواهر وشعارها. اگر کسی ازشما پرسید که چرا به او رای میدهی؟باید جواب مستند وناظر به شرایط شخص داشته باشی. مسئله همان است که امام گفت، عقل را به عنوان رکن واجب رکنی بگیرید، سواد و تقوا را به عنوان واجب غیررکنی. چند سالی است که در مدرسه فیضیه درس اخلاق میگویم، اما از موضوع عقل آن طرفتر نرفتهام! عقل در موضوع اخلاق هم حرف اول را همین میزند: «و لقد اضل منکم جبلاً کثیرا فلم تکون تعقلون؟» اگر انسان عقلش را فعال کند، میتواند از شیطان عبور کند. علت اینکه انسان نمیتواند از شیاطین عبور کند این است که عقلش را خوب به کار نمیگیرد. به کسانی رأی بدهید که واقعاً عاقل باشند و سادهبازی درنیاورند. حرفشان، حرف اطرافیانشان نباشد. خودشان حرف داشته باشند.
آیا رویکرد آنها نسبت به رهبری در سالهای اخیر و به ویژه سال 88 میتواند ملاک روشنی برای ارزیابی صلاحیت آنها باشد؟
مسلماً، مقام معظم رهبری در مدیریت جامعه، یک شخصیت مغتنم هستند. کجا فکر میکردیم از سال 68 تا الان که اواسط 93 هستیم، یعنی در طول 25 سال، حتی یک سال هم بدون امام، امکان اداره شدن کشور وجود داشته باشد، چه رسد به 25 سال! کارنامه ایشان روشن است. وقتی ایشان برای اجلاس غیرمتعهدها آن بیانیه را داد، در دلم برایش کف زدم و به زبان صلوات فرستادم. بعضی از کلمات ایشان را باید بوسید وبردیده گذاشت! ایشان وضع روشنی دارند، اما توجه به این مسئله خارج از شرایطی که گفتم نیست. خبرگان اول باید به عنوان واجب رکنی، عاقل و مدبر باشند و تقوای درجه یک و سواد درجه یک داشته باشند ـ چون بیتقوایی و بیسوادی که اصلاً در خبرگان جای بحث ندارد ـ منتها این مسائل مطلق که نیستند، نسبی هستند. عقل شرط ِاول و واجب رکنی، سواد نیز امری لازم و تقوا نیز امری لازم ولی واجب غیررکنی هستند. اگر مجموعهای به این شکل تشکیل شد، طبیعتاً در میان آنها، اصولگرایان فراوانی خواهند بود، اصلاحطلبهایی هم میتوانند باشند. چه اشکالی دارد؟ اما ریاستطلب حساب دیگری دارد...
ظاهراً شما اسم فتنهگر را میگذارید ریاستطلب. اینطور نیست؟
میگویم آدم که معصوم نیست، پس خطا میکند. آن کسی که میخواهد خطای ما را درک کند، چشمش را میبندید یا به او عینک میدهید؟ یا یک تلسکوپ یا یک میکروسکوپ یا دوربین؟ پیشنهادم این است که اگر خیلی دور است، به او تلسکوپ بدهید، میخواهد نزدیک را ببیند به او دوربین بدهید، اگر چشمش کم میبیند، عینک مناسب بدهید. چشم غیرمسلح ناقد را مسلح کنید. آن وقت این رفتارهای بیمعنا و سبکی که در سالهای قبل انجام دادرا تکرار نمیکند و درجایگاه درست خود قرار میگیرد. چرا؟ چون وجودِ ناقد ـ البته ناقدِ معتقد به نظام ورهبری ـ برای ما واجب رکنی است، نه واجب غیررکنی!
ارزیابی شما از فضای حاکم بر اردوگاه اصلاحطلبان، به ویژه سردرگمیای که میان این جماعت بعد از فتنه 88 به وجود آمده چیست؟ شرایط شکنندهای که بر این طیف حاکم شده قابل تغییر است یا خیر؟
بعد از جریان 88 گفتم که این گروه دارند ریزش میکنند و این خطر است و ما ازآن ضرر میکنیم. برای شما خاطرهای نقل کنم: بعد از پیروزی انقلاب در شیراز، اداره جنگلبانی و نگهداری شکارگاهها به دست حزباللهیها افتاد. اینها در کارهایشان تخصص نداشتند. فکر کرده بودند پلنگها که روزی یکی دو تا از گوسفندها و بزهای کوهی را میخورند، تعداد آنهارا کم خواهند کرد و سرانگشتی حساب کردند اگر چند تا از این پلنگها را شکار کنیم، در آینده گله عظیمی خواهیم داشت! این کار را کردند، یعنی پلنگها و گرگها را شکار کردند. بعد گوسفندها، قوچها و بزها، یک به یک مریض شدند و گله گله مردند! بهطوری که جنگلبانها متوحش شدند. از پارک گلستان با ما تماس گرفتند که اینها دارند گله گله میمیرند، چه کنیم؟ من سؤال کردم که شما مگر درآنجا پلنگ ندارید؟ جوابمان را دادند که مگر پلنگ لازم است؟ گفتم: بله، جزو اکوسیستم است. گفتند: ما اینها را شکار کردیم. گفتم: علت همین است! چند قلاده پلنگ به شما قرض میدهیم، مشکلتان حل میشود. چند قلاده پلنگ از پارک گلستان آوردند و در پارک بَموی شیراز رها کردند. پلنگها نعره میکشیدندو گله را میدواندند و یکی از آنها که وامانده میشد، او را شکار میکردند. آن چند قلاده پلنگ، روزی چندین بار دنبال گوسفندها، قوچها و بزها میدویدند و در نتیجه، آنها ورزیده میشدند و بیماریهایشان از تنشان میرفت و آنهایی هم که وامانده بودند و سکوی ورود بیماریها میشدند، توسط پلنگها شکار میشدند و تمام میشدند و میرفتند. میخواهم بگویم که ناقد در جامعه حکم این پلنگ را دارد. به من انتقاد کردند که چرا ناقدها را به پلنگ تشبیه کردی؟ من گفتم با همه مضارشان، بگذارید باشند، حتی بگذارید حرفهای تندشان راهم بزنند، صریح ایراد بگیرند. مطمئن باشید که اینها هیچ ضربهای به نظام نمیتوانند بزنند، ماجرای 88 این را نشان داد. یک جایی در بانکها دارند کارهایی میکنند، بگذارید اینها با چشم جوینده ببینند و فریاد کنند و قبل از اینکه به 3000 میلیارد اختلاس برسد، جلوی سرچشمه آن را بگیرید. یکی ازعلل مشکلاتی که داریم این است که نمیگذاریم این گروه چنته خود را بازکنند، اگر چیز باارزشی درآن باشد که چه بهتر و اگر نباشد که به خودی خود رسوا میشوند و مجال این همه فضاسازی ازآنها گرفته میشود.
مسلماً نظام جمهوری اسلامی، همانگونه که بحق، درصدد برخورد با نمادها و سران فتنه است، تاکنون درصددجذب بدنه نا آگاه یا پشیمان ِاین جریان نیز بوده است. دهها خبر و سند وجود دارد که بخش قابل توجهی از بدنه جریان فتنه یا سمپاتهای دست دوم و سوم آن، درجلسات خصوصی از کرده خود ابراز پشیمانی میکنند و ادعای تقلب را بلاوجه میدانند. به نظر شما با این جماعت باید چگونه رفتار کرد؟
من شخصا همان طور که برای دوستانم دعا میکنم، برای مخالفینم هم دعا میکنم. در شب احیای ماه مبارک امسال هم گفتم: مردم! اگر یک شیعه اثنیعشری هست که شما از او دلگیر هستی، یا او از شما دلگیر است، اولین دعا را در حق او بکن! خودم یک بار چنین اتفاقی برایم افتاده بود، این کار را کردم و نتیجهاش برایم خیر بود. ماجرا این بود که هنوز معمم نشده بودم و در مدرسه حجتیه قم درس میخواندم. یک روز رفتم نان سنگک بخرم. ایستادم تا نوبتم شد. رفیق نانوا از راه رسید و سلام و تعارف و نان را به او داد! یک کلام محترمانه به او گفتم که: نوبت من است آقا. اما او حرف خیلی تندی به من زد! نان نگرفتم و آمدم بیرون. در دلم بود که به این نفرین کنم. معمولاً وقتی میخواهم نفرین کنم، سرم را بالا میگیرم و خدا را بر خودم ناظر میدانم. تا سرم را بالا کردم، چشمم به گنبد طلایی حضرت معصومه(س) افتاد و در دل به خودم گفتم: من نفرین کنم، این از چشم کسانی که به او علاقهمندند میافتد، این چه کاری است؟ دعایش کن. با همه دلتنگیای که از او داشتم گفتم خدایا! اصلاحش کن. این مرد آدم صالحی بشود. دلم که مثل زخم تاولزده میسوخت، کاملاً خنک شد!
به اصولگراها هم توصیه میکنم اصلاحطلبها را دعا کنند. به اصولگراها توصیه میکنم در این ماه مبارک، اصلاحطلبها را افطاری بدهند و بالعکس. اگر خودم دستم باز شود، میخواهم با تندروهای هر دو دسته که هیچ همدیگر را قبول ندارند، صحبت کنم که شما حاضرید بدون اینکه دست به یقه شوید و همدیگر را کتک بزنید، با هم سوری بخورید؟ یک بانی پیدا شود و به من کمک کند تا ضیافتی برپا و اینها را دعوت کنم، منتها به آنها بگویم هیچی نگویید، اینجا جای دعوا نیست، روزنامه و سایت دارید و در آنجاها هم که مرتباً خدمت همدیگر میرسید و هیچ برای همدیگر کم نمیگذارید، اما اینجا بیایید یک غذایی با هم بخورید و عکسی از شما بگیرند و پهلوی هم باشید. آرزویم این است، آرزو دارم که در همه عرصههای نظام و دستگاههای مسئول، شرایطی باشد که طرفین در آن حضور داشته باشند، با هم فکرو با هم کار کنند، با تعاون کارها را پیش ببرند. یک خاطره از مقام معظم رهبری برایتان نقل کنم. درآخرین سفر ایشان به شیراز، من با کسی که سالها با من معاشرت نمیکرد و اختلاف داشت، در ماشین خدمت آقا نشسته بودیم. یکی خدمت ایشان گفت: آقا! اینهایی که اینجا پشت ماشین پهلوی شما نشستهاند، سال به سال همدیگر را نمیبینند! ایشان هم لبخندی زدند و فرمودند: «جایی تعزیه بود. شمر و امام حسین(ع) برنامهشان را خیلی خوب اجرا کردند. یک آقایی که ساده بود خیلی از شمر کینه داشت. وسط میانپرده که پردهها را انداختند تا رفع خستگی کنند و بقیه تعزیه را انجام بدهند، این آقا آمد پرده را پس زد تا ببیند این تعزیهخوانها چه کار میکنند. نگاه کرد دید شمر و امام حسین(ع) دارند با هم قلیان میکشند! برایش خیلی عجیب و غریب بود. آمد داد زد که ایها الناس! شمر و امام حسین(ع) دارند با هم قلیان میکشند.» گاهی برخی فعالان سیاسی درانظارعمومی و در مقالاتی که مینویسند، آن چنانند، ولی سر میز کنار هم که مینشینند، میگویند و میخندند! خب بیایید جلوی مردم بگویید بخندید، نه دور از دید مردم! با هم غذا بخورید، تا مردم فکر نکنند با همدیگر روابطی ندارید. میخواهم به شما بگویم از زاویه دیگری به مسئله نگاه کنید. ما داریم دوره حاکمیت امام زمان(عج) را میگذرانیم. حاکمیت حضرت در امسال غیر از حاکمیت ایشان در سال گذشته است. حاکمیت این 35 سال بعد از انقلاب قابل مقایسه با حاکمیت ایشان در قبل از آن نیست. امروز شیعه که علم انتظار فرج را بر دوش میکشد، شرایط رابرای آن حضرت سهلتر کرده است. این حرف آیتالله بزرگوارمان، آقای حسنزاده آملی است. ایشان میگوید: «وقتی حضرت ظهور میکنند، ظهور شخص ایشان است. اگر با خورشید مقایسهاش کنید، آن موقع آفتاب زدن است، اما قبل از آفتاب زدن، طلوع فجر را هم داریم». امام زمان(عج) خودش را به خورشید تشبیه میکند. میپرسند چه فایدهای است برای انسانها در غیبت امام؟ میفرماید همان فایدهای که برای زمین هست در هنگامی که خورشید پشت ابر است. ایشان خودش را به خورشید تشبیه کرده، والا بسیار بالاتر از خورشید است. آیتالله حسنزاده آملی میگوید: «امکان ندارد و حضرت قبل از طلوع آفتابی، طلوع فجری نداشته باشد و انقلاب ایران طلوع فجر بود». به همین دلیل هم میگوییم دهه فجر و ایشان اعلام میکند ما در بینالطلوعین هستیم. از زبان ایشان میگویم. استدلالهای این سخن را بروید از آیتالله حسنزاده بشنوید. من معتقدم که ما باید درهردو انتخابات آتی مخصوصا انتخابات خبرگان، دقتهایمان را بکنیم که بهترینها را به مجلس بفرستیم. خداوند هم ما را به حال خودمان رها نمیکند و نهایتاً مجلس خبرگان بسیار خوبی خواهیم داشت، بدون اینکه ذرهای بخواهیم تزلزل داشته باشیم. هیچ نگران نباشید. مجلس خبرگان آینده ما مملو از طرفداران ولایت فقیه و طرفداران تحکیم موقعیت رهبری است و درباره آن، اضطراب جایی ندارد، اما باید وظایفمان را انجام بدهیم و دقتهایمان را بکنیم.
جنابعالی اخیراً طی نامهای، نصایحی به سران فتنه که هم اینک در حصر به سر میبرند، داشتهاید. یک مقدار درباره آنچه به افراد گفتهاید و اساساً فلسفه اینکه به فکر افتادید چنین نامهای به اینها بنویسید، بفرمایید. ضمن اینکه مناسب است که به این نکته هم اشارهای بفرمایید که این نامه چه بازتابهایی داشت؟ بعد از ارسال، درباره آن چه شنیدید؟
مکرر شنیدهاید که آنچه در رفتار آقای نلسون ماندلا فوقالعاده بود، گذشت و سعه صدرایشان بود. مدتی بود که با خودم میگفتم شاید بعضی فکر میکنند که مسئولان نظام و متولیان امر، سعه صدرشان از نلسون ماندلا کمتر است و از این نظر رفع حصر نمیکنند. کسی هم حرفی نمیزد و تقریباً همه به همدیگر نگاه میکردند! مِن باب خدمت به آنها وبه خاطر سابقه دوستی و ارتباط با آنها، صادقانه مطلبی را نوشتم و ارسال کردم. فکر میکردم که در این شرایط حساس، اگر افراد مسئول درقضایا، به خصوص این دو نفر، شهادتی علیه خودشان بدهند، کار خوبی انجام شده است. من قبلاً این کار را درباره خودم انجام داده بودم. اگر به سایتم مراجعه کنید در آنجا نوشتهام که در دو جا بر ضد خود شهادت میدهم: «کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَ لَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ». (1) این قدر از همه ایراد میگیریم، ایرادی هم از خودمان بگیریم. از خودم دو ایراد گرفته بودم که این کارم اشتباه بود. میخواستم این کار مُد و رسم شود. چه اشکالی دارد که انسان از خودش هم عیبجویی کند؟ یک بار هم از خودش انتقاد کند.
اینها ادعا میکنند که قصدی برای تخریب و ساختارشکنی نداشتهاند و گفتهاند مردم بیایند و تظاهرات آرامی بکنند! اما باید به آنها گفت: اینجا که پاریس و لندن نیست. اینجا شما این همه توطئه پشت سر نظامتان دارید، این قدر نفوذی دارید، چند میلیون معتاد و... دارید، این قدر افراد در اطرافتان میآیند و به مزدوری، حرکتهای موزیانه میکنند. اینجا را با جای دیگری اشتباه نگیرید. درست است که ما از نظر ریشههای فرهنگی بالاتر از دیگران هستیم، اما ما انسانهای پخته نشده هم زیاد داریم. این همه انسانهای سطحی که با تأثیراتی که از اینترنت، ماهواره و... میپذیرند، هرکاری از آنها برمیآید. به هرحال فکر میکنم که این آقایان غفلت کردند و الان هم برایشان بهتر است که بگویند دعوت مردم به خیابانها ـ ولو اینکه ما میخواستیم حرکت آرامی باشد ـ کار اشتباهی بود، این موجب میشود که این بدبینی را نسبت به خودشان از میان بردارند و قطعاً اجر زیادی هم نزد حضرت حق خواهند داشت. انسان تا وقتی زنده است، میتواند شرایط خود را عوض کند و قضاوت وداوری مردم رانسبت به خود تغییر دهد. متأسفانه اینها به این توصیهها و توصیه همه خیرخواهان گوش نکردند و نتیجهاش را هم، همه دارند میبینند.
به باور جنابعالی، این دونفر بعد از این همه لجاجت و قانونگریزی حاضر میشوند که روی باسکول راستیآزمایی بروند و شاهد محک خوردن ادعاهای خود باشند؟ آن وقت به اطرافیان خود چه جوابی بدهند؟
به هرحال هر انسانی درهر جایی از زندگی خود، امکان تجدید نظر دارد، شاید خداوند به دل او انداخت که شنوای حرف حق بشود. دیگر رجال ما که نباید از کاندیداهای ریاست جمهوری افغانستان کمتر باشند، آنها هم در ادعای اخیر تقلب، تن به حکمیت دادند! درانتخابات این کشور، یکی میگوید تقلب شده است. جان کری آمده این دو تا را کنار هم نشانده و هردو راضی شدهاند تا صندوقها را دوباره بشمارند. هر چه نتیجهاش شد به آن عمل کنند. همان کاری را که در افغانستان میکنند، بیایند قبول کنند که اینجا هم بکنند. هنوز هم برای ارزیابی ادعای تقلب دیر نیست، به هرحال در این مدت هم آنها و اطرافیانشان و هم نهادهای مسئول نظام، اطلاعات بیشتری پیدا کردهاند. بیایند با کمک کارشناسان یک راه برای راستی آزمایی ادعای تقلب پیدا کنند؟ آیا این ممکن نیست؟ آیا ما هم منتظریم یکی از خارج بیاید به ما بگوید صندوقها را دوباره بشمرید؟ ببینید اخبارِ امروز افغانستان چقدر زشت است! گفتهاند امریکاییها صندوقها را خودشان برمیدارند، خودشان میگذارند و در عین حال به افغانها میگویند: کاملاً آرام باشید، ما کاملاً بیطرف هستیم! «هر که گریزد ز خراجات دوست/ بارکش غول بیابان شود». بگذارید مسائل خودمان را بین خودمان و دوستانه حل کنیم. این واقعا مذموم وزشت نیست که ما حتی در حد اینکه خودمان ـ نه اینکه یک خارجی بیاید آرای ما را بشمارد ـ همدیگر را قبول نداشته باشیم، این «رُحَماءُ بَینَهُم» نیست! ناظرهایتان هم بیایند و بر روند این بررسی نظارت کنند، بر دانه دانه تصمیمات ومراحل این پروژه تحقیق نظارت کنند. یک بار دیگر بیایند این کار را بکنند. اگر اینها هم گفتند ما قبول داریم و ناظرهایمان بیایند، این کار را بکنند. هر چه هم نتیجهاش بود هر دو طرف بپذیرد! چرا زیر بار اینگونه پیشنهادات نمیروند؟ چرا نسبت به خودشان، سوءظنها را بیشتر میکنند؟
ظاهراً شما در روزهای اوجگیری فتنه، گفت وگویی هم با آقایهاشمی داشتهاید؟ باعنایت به اینکه شما بهرغم تفاوت مواضعتان با آقایهاشمی، همیشه به ایشان خوشبین بودهاید، بفرمایید که به ایشان چه گفتید و از آن گفتوگو چه نتیجهای گرفتید؟
این قضیه مال خیلی قبل است. بعد از اینکه آقایهاشمی آن سخنرانی را در نماز جمعه ایراد کردند وقبل ازآن، نامهای راهم خطاب به رهبری منتشر کرده بودند، به دیدن ایشان رفتم. گفتم: «شما باید خودتان را برای جامعه حفظ کنید، چون جامعهمان به وجود شما نیاز دارد. لازمه این امر آن است که حساب خود را از این جماعت اهل غوغا جدا کنید. حکومت اسلامی یک نماز جمعه بیشتر نباید داشته باشد و این نماز جماعت یک امام جماعت بیشتر ندارد. مراجع هم وقتی کسی را به عنوان پیشنماز میگذارند، از همه مقیدترند که نه زودتر از او به سجده بروند، نه دیرتر، چون از همه مسلمانترند و تقوای آنها هم بیشتر است. یک نماز جمعه دو امام ندارد. مردم ما هر کسی را که به این جماعت متصل شود، او را متصل به امام جماعت میدانند و اگر کسی نمازش را وسط کار فرادا کرد، مسافر بود، کاری داشت، نفر بعدی یک قدم پیش میگذارد و خودش را به کسی که در اتصال است و فرادا نکرده است وصل میکند. مردم ما این طورند. شما باید درانظارعمومی اتصالتان را به نظام ورهبری حفظ کنید. حتی اگر میخواهید عدهای را که بیم جداشدن آنها از نظام هست را حفظ کنید، باید این کار را به گونهای انجام دهید که کسی گمان نبردکه دراتصالتان به نظام و رهبری وقفهای ایجاد شده است.» بعد از اینکه من به آقایهاشمی این مطالب را گفتم، ایشان نسبت به من گلهمند نشد و نامه نوشت و تشکر هم کرد. خیلی هم خوشحال شد و منطق مرا پذیرفت...
آن رفتار ایشان در برابر گفتههای جنابعالی سر جایش. امروز رفتار آقایهاشمی را در برابر نهادهای قانونی نظام و وفاداران به انقلاب ـ یعنی همان کسانی که در مواقع خطر سینه سپر میکنند و از نظام و رهبری دفاع میکنند ـ را چگونه ارزیابی میکنید؟
من هنوز هم مایلم رفتارهای ایشان را حمل برحسن نیت کنم. من معتقدم اگر ایشان میخواهد ارتباط عدهای را با نظام حفظ کند، باید عوارضش راهم قبول کند. اگر ایشان چنین نیتی دارد، عندالله برایش ثواب هم دارد! البته من این را هم مشروط میگویم که اگر نیتشان این است، این کار اجر بزرگی دارد و ما هم درآغاز، نیت نمیکنیم که بگوییم این هست یا نیست؟! به ما گفتهاند که به افراد، ظن خیر ببرید! و این ظن را ادامه دهید مگر اینکه خلاف آن برشما ثابت شود. امیدواریم که ظن ما به صواب باشد!
پس از انتخابات سال 92، با آقای رئیسجمهور گفتوگویی نداشتید؟ با توجه به اینکه شما معمولاً به گفتوگو و مشاوره اهمیت میدهید.
تا به حال نیازی ندیدهام. دارند کارشان را انجام میدهند. قبل از آن درمجلس خبرگان ودر کمیسیونی که ایشان هم درآن عضویت داشتند، من هم عضو بودم.
کمیسیون تحقیق مجلس خبرگان؟ ظاهراً در کمیسیون تحقیق عضویت داشتید؟
بله، قبلاً در کمیسیون تحقیق بودم، بعد آمدم کمیسیون صیانت از رهبری که در قم برگزار میشود و فرصت بیشتری دارم که در آن شرکت کنم. ایشان هم در این کمیسیون حضور داشت، موقعی که انتخاب رئیس آن کمیسیون مطرح بود، من پیشنهاد کردم هر کسی که در خودش توانایی مدیریت این کمیسیون را میبیند، داوطلب شود. اعضای کمیسیون به من پیشنهاد میکردند مدیریت آنجا را قبول کنم، گفتم قبول نمیکنم، اما هر کدامتان در خود توانایی میبینید خودتان را کاندیدا کنید و ایشان خودش را کاندیدا کرد. البته ایشان قبل از انتخابات این کمیسیون، مطرح نبود اما بعد مطرح شد و رأی هم آورد. من هم به او رأی دادم. موقعی بود که هنوز حتی برای ریاست جمهوری کاندیدا هم نشده بود.
در پایان این گفتوگو، یک سؤال شخصی هم از حضرتعالی داشته باشیم. آیا در انتخابات پیش روی مجلس خبرگان کاندیدا میشوید یا خیر؟
من دفعه قبل هم نمیخواستم کاندیدا شوم، بنا نداشتم. منتها برخی شخصیتها که من به بینش و صداقت آنها اعتماد دارم از من خواستند که کاندیدا شوم. درموارد قبل هم که کاندیدا شدم، تقریباً همین اتفاق افتاده بود، هیچوقت خودم پیشقدم نشدم.
پس این بار هم ممکن است مجدداً کاندیدا شوید.
مثل گذشته خودم تصمیمی نمیگیرم، اما اگر ببینم این کشتی را که ما هم جزو سر نشینان آن هستیم، کسانی میخواهند غرق کنند، طبیعتاً مجبوریم دوباره خودمان را کاندیدا کنیم، اگر هم این اتفاق نیفتاد که خیر.
از حضرتعالی که در عین تراکم برنامههایتان، این گفتوشنود را پذیرفتید متشکرم، انشاءالله همیشه برقرار باشید.
من هم برای شما دعا میکنم، خدا خیرتان بدهد.
پینوشت:
(1) قرآن کریم، سوره نساء، آیه 135
---------------------------------------
منبع: روزنامه جوان
/993/د102/ج