تخاصمی که پایانناپذیر است
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، این روزها و پس از انتشار بیانیه لوزان، نگاههای تحلیلگران به آینده روابط جمهوری اسلامی ایران و غرب و بهطور مشخص ایالاتمتحده امریکا دوختهشده است، بهویژه آنکه گاه شنیده میشود بیانیه مذکور و مسیر مذاکرات هستهای آغازی است برای تنشزدایی و کاهش تخاصم با امریکا و نکته قابلتأمل آنکه گاه چنین سخنانی از زبان برخی افراد مسئول نیز کموبیش شنیده میشود. در این خصوص دقت در نکات ذیل ضروری است:
1- آنچنانکه در مواضع رسمی نظام جمهوری اسلامی بارها مورد تأکید قرارگرفته است، مذاکرات اخیر در سطح حداکثر وزیر امور خارجه و منحصراً در موضوع «پرونده هستهای ایران» است و هیچگونه برنامه و تصمیم برای مذاکره در موضوعات دیگر از جمله تحولات منطقه و مسائل داخلی مشاهده نمیشود. طبعاً بر اساس اصول منطقی حکمرانی، انتظار میرود همه مدیران اجرایی کشور در چارچوب سیاستهای اعلامشده رسمی سخن بگویند و عمل کنند.
2- حتی اگر سیاستهای رسمی نظام نیز در خصوص مذاکره با امریکا در مسائل غیرهستهای، ساکت مانده بود، اندکی تأمل در وضعیت و واقعیتهای میان ایران و امریکا در موضوعات مختلف، پاسخ را روشن میساخت. در تحولات منطقه بهطور مشخص دو محور- بازیگر اصلی وجود دارد؛ نخست، محور مقاومت که کانون آن جمهوری اسلامی ایران است و دوم، محور عبری- عربی- غربی است که با هدایتهای آشکارو پنهان غرب، امریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی در حال شعلهور ساختن منطقه است. این محور گاه در قالب جنگ نیابتی از طریق «تکفیریهای بیوطن» ظهور و بروز مییابد و گاه در شکل حمله نظامی رژیم سعودی به مردم بیپناهی رخ مینماید. در مقابل توطئههای این محور سلطهگر، تنها این جمهوری اسلامی ایران است که پناه مظلومان و حامی مقاومت در منطقه است و اتفاقاً در این نبرد نابرابر بهخوبی توانمندی خود را به اثبات رسانده است.
خلاصه آنکه عرصه تحولات منطقه نهتنها عرصه اشتراک یا تعامل منافع ایران و غرب نیست که آشکارا میتوان آنرا عرصه تضاد اهداف راهبردی دو طرف دانست. اولاً نقطه مشترکی میان ایران و غرب وجود ندارد که بتوانند روی آن مذاکره و تفاهم بکنند. در چنین شرایطی نشستن ایران و غرب بر پشت میز مذاکره در موضوعات منطقهای، یک امتیاز بزرگ برای غرب به شمار میآید که در مقابل آوردهای برای ایران اسلامی نخواهد داشت.
مذاکره در موضوعات داخلی ایران –مشابه آنچه که اروپا در دهه 70 در قالب گفتوگوهای انتقادی دنبال نمود- نیز نه تنها انفعالی و بر خلاف استقلال سیاسی و منافع و عزت ملی جمهوری اسلامی ایران است، بلکه در تضاد با نص توافقنامه الجزایر است که امریکا را از دخالت در مسائل داخلی جمهوری اسلامی ایران نهی کرده است.
3- فارغ از مسائل سیاسی که در آن تضاد ایران و غرب آشکار است، باید به کسانی که به دنبال تنشزدایی و کاهش تخاصم با غرب هستند، خاطرنشان کرد، ریشههای منازعه و تخاصم ایران اسلامی و نظام سلطه در مسائل سیاسی، بلکه در مبانی معرفتی- گفتمانی و خاستگاههای فکری است. غرب سلطهگر بر پایه انسانِ خودبنیادِ زیادهخواه، بنانهاده شده است که لذتجوییهای بیپایان، او را به ستم به دیگر ملتهای مظلوم و مستضعف کشانده و در قالب استعمار، استعمار نو و استعمار فرانو در پی به بند اسارت حیوانیت کشاندن انسان معاصر است. در حالی انقلاب اسلامی، بر پایه گفتمان اسلام ناب محمدی (ص)، دعوت توحید و رهایی بشر از یوغ طواغیت، سلطهگران و شیاطین را پیگیری میکند.
باید دانست اینها صرفاً یک سری گزارههای گفتمانی- آرمانی نیست و اتفاقاً همین تفاوت خاستگاهها و نظرگاههای معرفتی است که نظام اسلامی و نظام سلطه را به دو گونه رفتار کاملاً متضاد و غیرقابلجمع کشانده است. آیا غرب از مبانی نظری خویش عدول میکند و از زورگویی به ملل مستضعف در اقصی نقاط عالم دست میکشد؟ یا –خدایناکرده- عدهای گمان کردهاند که ملت عزتخواه و غیرتمند ایران اسلامی، در مقابل کفر سر تعظیم فرودآورده و سابقه 14 قرن توحید و ولایتمداری را به ثمن بخس معامله میکنند!
هنوز پیام الهی حضرت امام راحل (ره) را از یاد نبردهایم که فرمود «بعضی مغرضین ما را به اعمال سیاست نفرت و کینهتوزی در مجامع جهانی توصیف و مورد شماتت قرار میدهند؛ و با دلسوزیهای بیمورد و اعتراضهای کودکانه میگویند جمهوری اسلامی سبب دشمنیها شده است و از چشم غرب و شرق و ایادیشان افتاده است! که چه خوب است [به] این سؤال پاسخ داده شود که ملتهای جهان سوم و مسلمانان، و خصوصاً ملت ایران، در چه زمانی نزد غربیها و شرقیها احترام و اعتبار داشتهاند که امروز بیاعتبار شدهاند! آری، اگر ملت ایران از همه اصول و موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانه عزت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین - علیهمالسلام - را با دستهای خود ویران نماید، آنوقت ممکن است جهانخواران او را بهعنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بیفرهنگ به رسمیت بشناسند؛ ولی در همان حدی که آنها آقا باشند ما نوکر، آنها ابرقدرت باشند ما ضعیف؛ آنها ولی و قیم باشند ما جیرهخوار و حافظ منافع آنها؛ نه یک ایران با هویت ایرانی - اسلامی؛ بلکه ایرانی که شناسنامهاش را امریکا و شوروی صادر کنند؛ ایرانی که ارابه سیاست امریکایا شوروی را بکشد و امروز همه مصیبت و عزای امریکا و شوروی شرق و غرب در این است که نهتنها ملت ایران از تحتالحمایگی آنان خارجشده است، که دیگران را هم به خروج از سلطه جباران دعوت میکند. کنترل و حذف سلاحهای مخرب از جهان اگر با حقیقت و صداقت همراه بود خواسته همه ملتهاست، ولی این نیز یک فریب قدیمی است.»
آنچه در این کلمات دلنشین و حقیقتطلبانه آن عزیز سفر کرده بروز یافته چیزی نیست جز ترجمان همان منطق الهی که در کلامالله مجید آمده است که «وَلَن تَرضى عَنکَ الیَهودُ وَلَا النَّصارى حَتّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم قُل إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الهُدى وَلَئِنِ اتَّبَعتَ أَهواءَهُم بَعدَ الَّذی جاءَکَ مِنَ العِلمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَلا نَصیرٍ» (هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد، (تا بهطور کامل، تسلیم خواستههای آنها شوی، و) از آیین (و روش) آنان، پیروی کنی. بگو: «هدایت، تنها هدایت الهی است!» و اگر از هوی و هوسهای آنان پیروی کنی، بعد از آنکه آگاه شدهای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخواهد بود.)
خلاصه کلام آنکه ریشههای تخاصم ایران اسلامی با غرب سلطهجو، نهچنان سطحی، کماهمیت و بیبنیاد است که سادهاندیشانه گمان کنیم با یک مذاکره در موضوع خاص به فراموشی سپرده میشود و نه اهداف راهبردی طرفین در محیطهای گوناگون ملی، منطقهای و بینالمللی دارای نقاط مشترک است که بتوان از «تنشزدایی» و «کاهش سطح تخاصم» سخن به میان آورد./907/د101/ح
منبع : روزنامه جوان