بحران در صنعت سینما و بیتفاوتی نسبت به رخدادهایی همچون 13 آبان
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، سینما به عنوان یکی از مهم ترین رسانه های نوین در عصر حاضر، علاوه بر اینکه به بازنمایی جامعه می پردازد، خود نیز الگوهایی به جامعه ارائه می دهد. به سبب تأثیرگذاری بالای این رسانه، این الگوها به سرعت در جامعه رواج پیدا می کند.
از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، به سبب ماهیت فرهنگی و سیاسی این انقلاب، نگاه غرب به ایران در مقایسه با پیش از انقلاب، بسیار تغییر کرد و در نتیجه، رسانه های غرب نیز به تبعیت از سیاست های حاکم بر آنها، رویکرد متفاوتی اتخاذ کردند که در آثار تولیدشده دربارة ایران مشهود است.
یکی از مهمترین محورهایی که سینمای هالیوود پس از انقلاب اسلامی ایران تلاش کرده است به مردم جهان القا کند تصویری تهدیدآمیز و افراط گرایانه و غیرمنطقی از مردم ایران بوده است .
با وقوع انقلاب اسلامی، آمریکا خطری بزرگ در مقابل منافع خود احساس کرد و به علت آنکه تلاش هایش برای از بین بردن انقلاب اسلامی به نتیجه نرسید، کوشید از طریق رسانه های قدرتمند به تخریب چهره مردم ایران و مسلمانان بپردازند.
دولتمردان آمریکا که پس از سقوط شوروی سابق تلاش داشت برای مردم خود یک دشمن جدید و بسیار قدرتمند را تصویرگر شوند در این راستا ایران اسلامی و انقلابی و نیز مذهب تشیع که شدیدا ظلم ستیز بوده و با شعار محوری مرگ بر آمریکا شناخته میشد را در سیبل حملات رسانهای خود قرار داد.
در سال های اخیر، تعداد فیلمهای ساخته شده در هالیوود این امپراتوری رسانهای آمریکا که کار ویژهای جز حق نشان دادن باطل و باطل نشان دادن حق ندارد علیه انقلاب اسلامی به شدت افزایش یافته است، به گونهای که هر سال چند فیلم شاخص در این زمینه ساخته می شود.
فیلم آرگو یکی از عمدهترین آثاری است که در سالهای اخیر ضد انقلاب اسلامی در هالیوود ساخته شده است، این فیلم با هدف بازنمایی رخداد تسخیر لانه جاسوسی البته با سبک و سیاقی خوش برای ذائقه آمریکایی است.
فیلم مذکور توسط کمپانی سینمایی صهیونیستی «برادران وارنر» که پیش از آن فیلم ضد ایرانی «300» را در کارنامه کاری خود داشته تولید شده است.
فیلم آرگو از روز تسخیر لانه جاسوسی آغاز میشود و کارگردان این فیلم دانشجویانی را تصویرگر میشود که به زعم وی به سفارت آمریکا حمله کرده و ضمن تسخیر این سفارتخانه دیپلماتهای بیگناه آمریکایی را نیز به گروگان گرفتهاند!
از میان دیپلماتهای حاضر در سفارت آمریکا، تعداد 6 نفر موفق میشوند از در پشت سفارت به خانه سفیر کانادا در ایران بگریزند و سپس مامور ویژه سازمان سیا تونی مندز با بازی بن افلک را مامور خروج این 6 نفر از تهران میگرداند؛ تونی با دِرایتی که به خرج میدهد طرح راه اندازی شرکتی فیلمسازی را در هالیوود به سازمان سیا میدهد و با همکاری جان چمبرز چهرهپرداز مشهور هالیوودی و بدون دخالت و میانجیگری دولت و یا هیچ سازمان دیگری شرکت شماره6 را راهاندازی میکند وپس از انتخاب داستان آرگو برای فیلم خود که مرتبط با حال و هوای مشرق زمین است از طریق ترکیه وارد ایران میشود و پس از آشنا کردن ماموران سازمان سیا یا همان شهروندان شریف آمریکایی با چگونگی نقشۀ فرار و پذیرفتن نقش و جایگاه خویش در قالب گروه تولید فیلم و آمادگی لازم پس از تمرینهای مکرر با مندز به آخرین مرحلۀ ماموریت خویش میرسند یعنی خروج از ایران از طریق راه هوایی.
در این بین سازمان سیا از کاخ ریاست جمهوری دستور لغو ماموریت را میگیرد چون ارتش طرح ورود نیروی دلتا را از مدتی قبلتر برای خروج گروگانها از طریق یک برنامۀ دقیق نظامی ازتهران آماده کرده بود (داستان طبس)، اما تونی مندز با تکیه به تجربه خود روحیۀ میهنپرستی و انساندوستی خویش پساز دریافت دستور دلسرد نگردیده و در نهایت با 6 نفر آمریکایی با هویت جعلی و کانادایی، در فرودگاه مهرآباد با پرواز سوئیس ایر از ایران خارج وعازم زوریخ میشود.
فارغ از داستان تخیلی فیلم که برای ارضای روح تحقیر شده آمریکاییها در برابر ملت انقلابی ایران نوشته و به صحنه رفته است، موضوعی که بن افلک در مقام کارگردان و نویسنده فیلمنامه این اثر سینمایی هیچ اشارهای به آن نمیکند که چرا دانشجویان انقلابی سفارت آمریکا را اشغال کرده اند؟
مسئله قابل تامل آن است که کارگردان این فیلم هیچ اشارهای به سابقه و کارنامه تیره و تار دولت آمریکا در زمینه دخالت در امور ایران نمیکند چرا که اگر به این جنایات و خیانتهای بیشمار حتی به صورت گذرا اشاره شود مخاطب حق را به دانشجویانی خواهد داد که از وطن خود در برابر دشمنان دفاع کردهاند و این مطلوب کارگردان و امپراتوری رسانهای هالیوود نیست.
هالیوود تنها در صورت این پرده پوشی است که میتواند دانشجویان انقلابی را مشتی انسان خشونت طلب نشان دهد و همچنین با سرپوش گذاشتن بر دخالتهای دولت آمریکا که به طرح قطع بخش عمدهای از بودجه این اثر سینمایی را تقبل کرده است، انقلابیون ایران را مشتی خشن و لمپن مآب نشان دهد تا از این روزنه بتواند به اهداف نهایی خود که همانا ایران ستیزی و سیاهنمایی انقلاب اسلامی در افکار عمومی جهانی است نائل آید.
فارغ از اینکه یک آمریکایی تا چه اندازه میتواند بدون توجه به مستندات موجود از جمله جنایتها و دخالتهای بیشمار دولت خود علیه ملتی مظلوم و دست خالی در میانه این میدان حق را به دولت تا بن دندان مسلح خود بدهد نکتهای که میتوان در این میان بدان توجه کرد آن است که شبه وحشی خواندن مردم یک کشور که به دنبال استقلال کشور خود هستند ضعف عمیق دید کارگردان را نشان میدهد.
مردم ایران در «آرگو» انسانهایی هستند که ظاهراً هیچ ارادهای از خودشان ندارند و طرفدار بیچون و چرای خشونت هستند. این دید کاملاً سطحی سازندگان باعث شده که باورپذیر بودن «آرگو» برای یک ایرانی، تا حدود زیادی امکان پذیر نباشد، چراکه کاملاً هویداست اتفاقاتی که در خلال فیلم رخ میدهد با اغراق و تخیل همراه بوده است و عبارت «این فیلم براساس یک داستان واقعی ساخته شده است » که در ابتدای فیلم نمایش داده میشود را به حاشیه میراند.
روزنامه انگلیسیزبان «اریش تایمز» در تحلیل فیلم ضدایرانی آرگو به این مسئله اعتراف کرده است که بسیاری از صحنههای مهم و تاثیرگذار این فیلم کاملا ساختگی است.
این روزنامه پس از نمایش فیلم سینمایی «آرگو» به کارگردانی و بازی «بنافلک» در پنجاه و ششمین جشنواره فیلم لندن در تحلیلی درباره این فیلم نوشت: بنافلک پس از موفقیت در پروژه سینمایی «ویلهانتینگ نابغه»، تلاش کرد تا همچنان در عرصه بازیگری بدرخشد. با این حال او همواره به عنوان بازیگری خستهکننده در حاشیه فیلمها ظاهر میشد و هیچگاه نتوانست در این زمینه موفقیت به دست آورد. او که در پروژه سینمایی «ویلهانتینگ نابغه»، نه برای بازیگری که برای نوشتن فیلمنامه برنده جایزه اسکار شده بود، به نظر میرسید که بتواند پشت دوربین موفقتر از جلوی دوربین عمل کند و این شد که او اقدام به ساخت ملودرام «گان بیبی گان» کرد و پس از آن نیز فیلم «شهر» را کارگردانی کرد و حالا به نظر میرسد که «آرگو» بهترین موفقیت او در عرصه ساخت فیلم باشد. منتقد سینمایی روزنامه اریش تایمز در ادامه میافزاید: «آرگو» براساس داستانی است که عده زیادی از ما باید درباره آن بدانیم ولی اینگونه نیست. این روزنامه در ادامه به این مسئله اعتراف میکند: در این فیلم مشکلاتی نیز وجود دارد، برخی از صحنههای مهم و تاثیرگذار فیلم کاملا ساختگیاند و به نظر میرسد که فیلمنامه «کریس تریو» با موضوعاتی فرعی و غیرضروری به «افلک» تحمیل شده است.
یکی از اصلیترین رخدادها یا به تعبیر حضرت امام(ره) انقلاب دوم کشورمان واقعه 13 آبان 58 میباشد،که جزو مظلومترین و مهجورترین موضوعات دیده نشده به حساب میآید. انقلاب دوم و واقعۀ «تسخیر لانۀ جاسوسی» که در ادامه انقلاب اسلامی مردم ایران در سال57 و به نوعی مکمل آن تعبیر میگردد از موضوعات بسیار مهمی میباشد که تاکنون بطور جدی از حقیقت آن پردهبرداری نشده و ماهیت حقیقی این مرکز اطلاعاتی آمریکا که برای ایالات متحده بسیار پراهمیت میبود آشکار نگردیده است.
در سینمای ایران تاکنون متاسفانه اثری که بتواند این رخداد تاریخ ساز را بازنمایی کند وجود ندشته و اثری دال بر اینکه اتفاقی در این زمینه بیفتد به چشم نمیخورد و تنها یک اثر کوتاه با عنوان «برایم یک پنجره کافی است» در خصوص حادثه تسخیر لانه جاسوسی تولید شده که با استفاده از متنی که به صورت فیلمنامه طنز سیاسی نوشته شده، سعی دارد به تاریخ نفوذ و دخالتهای آمریکا در ایران، از سال 1208 شمسی تا زمان تسخیر لانه جاسوسی در سال58 بپردازد. و روی هم رفته اثر قابل توجهی حتی در عرصه فیلم کوتاه و مستند در این حوزه وجود نداشته و این نشانه یک بحران در صنعت سینمایی کشور محسوب میشود چرا که یک فیلمساز آمریکایی با یک فیلمنامه سفارشی سراسر تحریفآمیز برای بازنمایی هالیوودی این رخداد زمان و انرژی صرف میکند ولی در کشوری انقلابی که برکات زیادی از تسخیر سفارتخانه یا جاسوسخانه آمریکا برده است، تاکنون تلاشی سینمایی برای انعکاس واقعی این رخداد انجام نشده است./998/د102/س