منابعی غنی برای اخلاق توصیفی و حتی کاربردی در اختیار داریم/ جایگاه اصلی تفقه در حوزه اخلاق
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، حجتالاسلام مسعود آذربایجانی در حال حاضر نایب رییس انجمن اخلاق حوزه است. وی در کنار دروس حوزوی موفق به اخذ دکترای فلسفه با گرایش روانشناسی دین شده است. استاد افزونبر تدریس در مجامع حوزوی و دانشگاهی، آثاری همانند «روانشناسی عمومی»، «اخلاق اسلامی»، «روانشناسی اجتماعی با نگرشی به منابع اسلامی»، «معرفی مقیاسهای دینی»، «مبانی نظری مقیاسهای دینی» و «درآمدی بر روانشناسی دینی» را به رشته تحریر در آورده است.
در گفتوگو با نایب رییس انجمن اخلاق حوزه به بررسی فقه الاخلاق پرداختیم که در ادامه متن آن تقدیم حضور علاقهمندان میشود؛
رسا ـ تعریف شما از اصطلاح فقه الاخلاق چیست؟
فقه الاخلاق دو معنای متفاوت دارد که بر اساس آن دو معنا میتوان مباحث را پیش برد. معنای نخست که مضیق است، عبارت از اینکه فقه را دانشی بدانیم که صرفا به افعال مکلفان میپردازد و احکام وضعی و تکلیفی آنها را مشخص میکند. اخلاق را نیز مجموعه افعال و ملکاتی در نظر بگیریم که درباره فضایل و رذایل اخلاقی یا روشهای کسب فضائل و دوری از رذایل بحث میکند. اگر به این معنا در نظر بگیریم معنا مضیق میشود؛ چرا که حکم فقهی تنها ناظر بر افعال میشود. در این تعریف بخشی از اخلاق که ملکات و صفات هستند از بحث خارج میشوند. در این صورت افعال اخلاق نیز همانند دروغ گفتن، سخن چینی کردن، غیبت کردن و... مورد بحث قرار میگیرد.
یعنی افعالی که مصداقی از فعل اخلاقی چه فضایل و چه رذایل باشد، مورد بحث قرار میگیرند که در اینجا باید حکم آنها مبنی بر حرام، حلال، مستحب و مکروه بودن را بیان کرد. در این صورت است که معنای فقه الاخلاق مضیق میشود. برای نمونه مرحوم شیخ انصاری بحثی همانند غیبت را به همین مناسب در مکاسب مطرح میکنند.
برای فقه الاخلاق یک معنای موسعی نیز میتوانیم در نظر بگیریم. یعنی فقه را به معنای خود دانش در نظر نگیریم، بلکه به معنای روش در نظر بگیریم. یعنی فقه روش تفقه باشد که تقریباً معادل روش اجتهادی میشود و امروزه در بحث احکام در حوزههای علمیه مرسوم و متعارف است. در معنای دوم مراد ما از فقه، تفقه میشود. تفقه نیز فرآیند روش اجتهادی میشود که با استفاده از منابع چهارگانه کتاب، سنت، عقل و اجماع یعنی بررسی اجتهادی آیات و روایات حکم یک موضوع اخلاقی را میتوان بررسی و حکمش را نیز صادر کرد.
البته در معنای دوم چون بحث و موضوع تنها دانش اخلاق نیست، میتوان مضاف الیه آن را تنها محدود به فعل اخلاقی نکرد؛ یعنی ملکات و صفات را نیز شامل شود که در این تعریف هر دو واژه «فقه» و «اخلاق» میتواند توسعه پیدا کند. به همین جهت میتوانیم افزونبر بخشهایی که گفتیم، بخشهای دیگر را نیز در نظر بگیریم.
ما دانش اخلاق به معنای اسم جنس یا علوم اخلاقی را دارای چهار شاخه میدانیم که شاخه نخست آن فلسفه اخلاق یا اخلاق تحلیلی است. یعنی بخشی که با روش عقلی و قرآنی سعی میشود احکام آن فهمیده، تجزیه و تحلیل شود. خود بحث فلسفه اخلاق نیز به سه زیر شاخه فرا اخلاق، اخلاق هنجاری و کاربردی تقسیم میشود.
در فرا اخلاق به معنا و توجیه گزارههای اخلاقی پرداخته میشود. اخلاق هنجاری زمانی است که ما یک گزاره خاص اخلاقی را در نظر میگیریم. اخلاق هنجاری با فضایل و رذایل به صورت عام سروکار دارد. در اخلاق کاربردی نیز با مسائل و چالشهای اخلاقی در یک حوزه محدود سروکار داریم که بخشی از آن اخلاق حرفهای و بخش دیگر حیطهها را شامل میشود. ولی در هر سه روش، معیار ما روش عقلی است.
شاخه دوم از اخلاق، اخلاق توصیفی است که به توصیف و گزارش وضعیت اخلاقی یک فرد، صنف، گروه و مکتب میپردازد. تفاوت اخلاق توصیفی با اخلاق حرفهای در این است که در اینجا بحث توصیفی مطرح است، ولی در اخلاق حرفهای بایستگی مطرح است. شاخه سوم، اخلاق تربیتی یا تربیت اخلاقی است. این بخش از صنف روش است. یعنی درباره روشهایی بحث میکند که با توجه به آنها میتوان وضعیت موجود را به وضعیت مطلوب رساند. همانند روشهای الگوگیری، تشویقی، تنبیهی، بشارتی و غیره است.
شاخه چهارم، اخلاق روانشناختی یا روانشناسی اخلاقی است. در این بخش پیش فرضهای روانشناختی که مربوط به اخلاق است، بحث میشود؛ همانند اینکه آیا انسان دارای اختیار است یا خیر؟ انسان دیگرگرا است یا خودگرا؟ حال باید دید روش دوم که روش تفقهی و اجتهادی بود در کدام یک از این شاخهها میتواند تأثیرگذار باشد. در اخلاق توصیفی مسلماً میتواند مؤثر باشد؛ چون زمانی که ما اخلاقیات را از یک مکتب استخراج میکنیم که به آن اخلاق اسلامی گفته میشود و از آیات و روایات بهره میبریم.
رسا ـ در شاخههای دیگر باید معنی فقه الاخلاق را چگونه به کار بریم؟
در شاخههای دیگر مقداری روش تفقهی را باید با موسع و یا مسامحه به کار ببریم. یا اینکه بگوییم افزونبر روش اجتهادی باید از روشهای تجربی و عقلانی بهره برد. جز روش توصیفی در روشهای دیگر نمیتوان صرفاً از نقل بهره برد و به آن اکتفا کرد. برای نمونه در بحث فلسفه اخلاق، بحثهای عقلی دامنه بسیار وسیعی دارند. البته میتوانیم دیدگاه آیات و روایات را استخراج کنیم و ایده کلی را بیان کنیم؛ ولی اگر بخواهیم فنی بحث کنیم، باید برای آن برهان عقلی ارائه دهیم.
همچنین در بحث فرااخلاقی استفاده از مباحث عقلی وضوح بیشتری دارد، ولی در اخلاق هنجاری و کاربردی میتوان گفت: ثقل مباحث عقلی کمتر میشود و از بحثهای توصیفی و اجتهادی نیز میتوان بهره برد. ولی در هر سه موارد بخشی از کار ما باید روش تفقهی و اجتهادی باشد که ما گزاره و دیدگاه دینی را در این زمینه استخراج کنیم.
در اخلاق توصیفی نیز افزونبر اینکه ابعاد توصیف را باید از دیدگاه دین استخراج کنیم، دو کار برای مکمل بودن نیز انجام دهیم. نخست، سنجیدن بحثهای عقلی در این روش است. یعنی در تربیت اخلاقی با توجه به اینکه ما معتقدیم وضعیت انسانها در دورانهای مختلف تفاوت پیدا میکند، میتوانیم از روشهای تجربی استفاده کنیم؛ ولو اینکه این روش تجربی، مشاهده باشد. در روش تجربی نمونهگیری صورت میگیرد.
در روانشناسی اخلاق نیز عمدتاً میتوانیم به عنوان فرضیه دیدگاه دین را استخراج کنیم. البته به نظر میآید که فرد متقاعد نمیشود؛ چون نیاز دارد که افزونبر مباحث دین، بحثهای عقلی نیز صورت گیرد. ولی به صورت تعبدی میتوان گفت: دین چنین گفته است. ولی سنخ بحثها، بحث روانشناسی تجربی است. نیاز داریم که بحثهای روانشناسی و عقلی نیز مطرح شود.
به طور کلی معنای دوم فقه الاخلاق این است که فقه به معنای تفقه در نظر گرفته شود؛ بنابراین وقتی به اخلاق اضافه میشود، میتواند تمام عرصههای اخلاق را پوشش دهد. ولی گاهی مواقع به استقلال است، همانند اخلاق توصیفی. ولی گاهی به ضمیمه است که باید روشهای عقلی، تجربی و یا هر دوی آنها ضمیمه شود.
رسا ـ پس شما با واژه فقه الاخلاق موافق هستید؟
بله. به عقیده بنده مشکلی ندارد. ما همانگونه که میتوانیم فقه را مضاف در نظر بگیریم، در این مورد نیز به کار بردن آن صحیح است. به معنای اول قطعاً صحیح است. ولی معنای دوم مقداری مسامحه دارد. البته در معنای دوم ما اگر قصد و غایت خود را روشن کنیم تا ابهام و سوءتفاهم پیش نیاید، میتوان به معنای دوم نیز استفاده کرد. چون ما فقه را به معنای تفقه نیز استفاده میکنیم.
رسا ـ نسبت فقه الاخلاق که یک روش الهیاتی است با علوم تجربی چیست؟
بخشهای مختلف دانش اخلاق با یکدیگر تفاوت دارد. در بخش توصیفی، علوم تجربی میتواند خدمت کامل کند و اصلاً قابل بحث نیست. در بحث احکام و مناسک نیز به فرموده علمای فقه حدود 500 آیه برای احکام داریم. ولی اگر بخشهای اخلاقی آیات را در نظر بگیریم، به نظر میآید بیش از یک سوم باشد. یعنی اگر یک سوم نیز در نظر بگیریم، نسبت به 500 آیه تقریباً یک دوازدهم میشود ـ چیزی قریب به چهار برابر ـ میشود. در روایات نیز اینگونه است.
حال با توجه به منبعی غنی که ما درباره آیات و روایات داریم به ویژه اگر سیره پیشوایان خود را نیز به آن اضافه کنیم، منبع عظیمی میشود که نه تنها در اخلاق توصیفی، حتی در اخلاق کاربردی نیز میتوانیم استفاده کنیم. در اخلاق توصیفی و کاربردی دستمان در استفاده از علوم عقلی بسیار باز است. در سایر شاخههای اخلاق نیز میتوانیم در حد فرضیه و یا نزدیک به تئوری و مدل دیدگاهی را از آیات و روایات در بیاوریم.
البته در بخشهای دیگر به ویژه بخشهایی که به روش عقلی و تجربی نیاز داریم، نباید به این مقدار اکتفا کنیم؛ بلکه باید روش تجربی مناسب را نیز به آن ضمیمه کنیم تا بتوانیم به صورت کامل قابل دفاع در مجامع عمومی کنیم. در این صورت نقش اسلامی و نگاه تفقهی، نقش بسیار مهمی میشود. چون ما اگر بتوانیم فرضیه، مدل و تئوری را بر اساس آیات و روایات چارچوب دهیم، منبع بسیار عظیمی شده و کار مهمی انجام میگیرد.
وقتی اخلاق مبتنی بر مبانی اسلامی باشد، به همین مقدار میتوانیم به آن اسلامی بگوییم؛ همانند چیزی که ما در علوم دینی میگوییم. یعنی ما تنها محدود به روشهای نقلی و متنی نمیتوانیم کنیم.
رسا ـ پیش نیازهای ورود به مبحث فقه الاخلاق و عرصههایی که در آن میتوان ورود کرد، چیست؟
درباره پیش نیازها، بنده معتقدم نخست فرد باید یا در مسائل فقهی مجتهد باشد و یا اینکه قریب به اجتهاد باشد؛ یعنی به روش استنباط مسلط باشد. بخش دوم، ممارست و تعامل با منابع اخلاقی و آشنایی با گزارهها، مباحث و فلسفه اخلاق است. یعنی بر خلاف فقه که بخش نخست کفایت میکند، در فقه الاخلاق موضوعات عرفی نیست، بلکه تجربی، عقلی و یا تجربی و عقلی است. به همین دلیل باید به روشهای عقلی مسلط بود و با روشهای تجربی و فهم تجربی آشنائیت داشت تا بتوان این دیدگاه و بینش را اعمال کرد.
البته در بخش اصول متناسب با مسائل فقه الاخلاق نیازمند کار هستیم و اکنون در ابتدای کار هستیم؛ ولی مانع نمیشویم. بخشی از مباحث الفاظ اصول فعلی یا برخی از اصول تعادل و تراجیح را میتوانیم فعلاً استفاده کنیم تا بتوانیم اصول مستقل، منقح و متناسب با بحثهای فقه الاخلاق را تدوین کنیم. در این زمینه باید پیشرفت کنیم./993/402/ر