حوزه انقلابی؛ حوزه تمدنی
یکی از مطالبات مقام معظم رهبری از حوزههای علمیه در قالب وصف «انقلابی بودن»، بارها از طرف ایشان در مقام تبیین حوزه علمیه مطلوب و ایدهآل در دوران کنونی مطرح شده است. در واقع انقلابی بودن، انتظاری است که معظم له به عنوان رهبر انقلاب از حوزههای علمیه دارند. در تحلیل این نکته باید توجه داشت که ایشان بیشترین اطلاع و اشراف را نسبت به فضای عمومی جامعه دارند و به عنوان فرزند برومند برآمده از حوزههای علمیه با دلسوزی زیاد نسبت به پیشرفت و تعالی حوزههای علمیه مسائل آن را پیگیری میکنند.
حوزههای علمیه به عنوان منبع اصلی طراحی، مدیریت و حمایت انقلاب اسلامی همواره به عنوان یکی از پایگاههای انقلاب مد نظر بوده است. حوزههای علمیه همان طور که قبل از انقلاب در طراحی و اجرای آن سهیم بوده است در دوران پس از پیروزی انقلاب نیز باید در دوران بازتولید و حفظ انقلاب نیز باید حضور داشته باشند. به عبارت دیگر حوزههای علمیه در انقلاب فقط نقش تاسیسی و حمایتی ندارند بلکه نقش بازتولیدی نیز دارند. چراکه بهترین منبع بازتولید انقلاب همان منبع تولید آن است. بنابراین فاصله گرفتن حوزههای علمیه از وصف انقلابی بودن، به معنای ضعف پشتوانه فکری و ایدئولوژیک انقلاب است که بازتعریف و بازتولید آن در نسلهای بعد را دچار مشکل میکند.
البته باید به این مسئله بسیار مهم توجه داشت که انقلابی بودن حوزههای علمیه در بستر زمان متفاوت خواهد بود. چراکه اساسا الگوی نقش تاسیسی با الگوی نقش بازتولیدی متفاوت است. در واقع حوزویان امروز برای متصف شدن به وصف انقلابی بودن باید به این سوال پاسخ دهند که اگر نسل انقلاب کننده حوزه در دوران مبارزات قبل از انقلاب، امروز در صحنه انقلاب بودند چه میکردند؟ در واقع آنها باید کاری را انجام دهند که انقلابیون برای تثبیت و تکثیر انقلاب انجام میدادند.
در این بین نکته مهم و اساسی ترسیم ویژگیها و مبانی انقلاب است که حوزههای علمیه برای انقلابی بودن باید آن ویژگیها را بداند، از آن حمایت کند و آن ویژگیها را ابتدا در خود و سپس در جامعه بازتولید کند. از این جهت انقلابی بودن حوزههای علمیه به متصف شدن به مبانی انقلاب اسلامی است.
مبانی رویکرد تمدنی در حوزه علمیه
یکی از مبانی مهم انقلاب اسلامی رویکرد تمدنی است. انقلاب اسلامی رویکردی تمدنی دارد و حوزههای علیمه برای انقلابی بودن باید این ویژگی را در خود ایجاد و تقویت کند.
در حوزههای علمیه چند رویکرد وجود دارد که رویکرد تمدنی در این بین خود را به خوبی نشان میدهد؛
1 برخی با تمرکز بر رویکردی فردگرایانه، بیشترین تمرکز خود را بر کسب دانش و تحصیل علم قرار میدهند و ملاک حوزه علمیه ایدهآل و طلبه موفق را در این امر میبینند.
2 برخی دیگر نیز با ارائه قرائتی فردگرایانه از عرفان اسلامی همه چیز حوزه علمیه و طلبه را در اخلاق و عرفان میبینند.
3 برخی افراد نیز با رویکردی اخباریگرایانه، بر ظاهر دین تاکید دارند و شریعت(فقه) را مهمترین بخش حوزه علمیه میدانند و همه موارد دیگر را به حاشیه میرانند.
4 برخی افراد با اصالت دادن به فعالیت سیاسی اجتماعی، تقید به درس و اخلاق را تقلیل میدهند و به بازتاب اجتماعی حوزههای علمیه خیلی اهمیت میدهند.
سه گروه اول در یک رویکرد کلی به جریانهای سنتی توصیف میشوند و گروه چهارم به روشنفکران یا متجددین دانشگاه رفته نامگذاری میشوند.
هیچ یک از جریانات فوق نماینده جریان انقلابی در حوزههای علمیه نیستند. انقلابیگری را با رویکرد تمدنی میتوان توصیف کرد که در هیچ یک از موارد فوق خود را منحصر نمیکند، بلکه با دیدی جامعگرایانه و شمولگرا در همه عرصههای فوق ورود میکند.
دقت در زندگی و شخصیت امام خمینی و مقام معظم رهبری حاکی از چندبعدی بودن شخصیت ایشان است که علاوه بر اینکه عالمی دینی هستند مجتهد و مدرس خارج فقه و اصول، بر اخلاق و عرفان جامعهگرا تاکید دارند و در عرصه سیاسی اجتماعی هم بیشترین ورود و فعالیت را دارند.
در ادامه ویژگی مهم انقلاب در تمدنیگری را توصیف و بررسی میکنیم.
مفهومشناسی رویکرد تمدنی
افراد بسیاری انقلاب اسلامی را با رویکردهای مختلفی همانند تاریخی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، روانشناسی و غیره بررسی کردهاند و علیرغم تمام تفاوتهایی که در این رویکردها وجود دارد، از این جهت مشترک هستند که انقلاب اسلامی را در یک ظرف زمانی محدودی بررسی کردهاند. یعنی انقلاب اسلامی را به عنوان یک پدیده اجتماعی که در زمان و مکان خاصی اتفاق افتاده را بررسی کردهاند که برخی عمیقتر و برخی سطحیتر این کار را کردهاند.
ولی رویکرد تمدنی، انقلاب اسلامی را در یک بستر و سیر تطور نگاه میکند و نگرش موضعی و محدود ندارد؛ بلکه انقلاب را در یک بستر زمانی و با یک نگاه جریان شناسانه بررسی میکند. در این رویکرد انقلاب اسلامی به عنوان یک اتفاق جدا در بستر تاریخ ایران نگاه نمیشود. بنابراین این رویکرد این انگاره را نمیپذیرد که انقلاب اسلامی از سال 42 آغاز و تا سال 57 به نتیجه رسید و ادامه داشت؛ بلکه این رویکرد انقلاب اسلامی را در بستر تاریخ ایران و با دو مؤلفه «فرهنگ» و «مذهب» مینگرد.
شواهد و مبانی رویکرد تمدنی انقلاب اسلامی
در تایید رویکرد تمدنی به انقلاب اسلامی میتوان دو دلیل آورد؛ دلیل نخست، رهبران و تئورسینهای انقلاب رویکرد تمدنی داشتهاند. یعنی امام راحل، مقام معظم رهبری، شهید مطهری و... که تئورسینهای انقلاب بودهاند، رویکرد تمدنی نسبت به انقلاب داشتهاند. البته همه رهبران یک انقلاب تئورسین نیستند، بلکه آنها که فکر تولید میکنند، تئورسین به شمار میآیند.
رهبران و تئورسینهای انقلاب نیز انقلاب را در یک بستر تمدنی و در تداوم یک خط تاریخی تمدنی تحلیل میکردهاند. تنها بحثشان یک بحث 10 تا 20 ساله نبوده است. برای نمونه نزاع امام راحل با شاه یک اختلاف درون حزبی نبوده که بگوییم دو حزب در ایران گرفتار اختلاف شدند که رهبر یکی از این حزبها شاه و رهبر حزب دیگر امام(ره) بود.
بلکه امام خمینی(ره) انقلاب را یک گفتمان بسیار فربه و عظیمی در نظر میگیرد که تمام تاریخ را مد نظر دارد و بر بلندای تاریخ ایران ایستاده است. به همین دلیل بحث مبارزه با استعمار، استبداد و شیطان بزرگ بودن آمریکا را بیان میکنند.
ادبیات امام(ره) نه تنها تمام ایرانیان، شیعیان و مسلمانان، بلکه بشریت را مورد خطاب قرار میدهد. اصل این موضوع نیز به شخصیت امام خمینی(ره) باز میگردد؛ چون ایشان یک عارف بودند و یکی از ویژگیهای عرفان ارتباط داشتن با فطرت است. یعنی انسانیت را مورد خطاب قرار میدهد.
به همین دلیل یکی از تأثیرات شخصیت عرفانی امام راحل در جنبههای سیاسی، مردمگرا بودن ایشان بود. امام راحل عارفی بود که بر مسند سیاست نشست. به همین دلیل انسان را به عنوان یک عارف نگاه میکرد، نه سیاستمدار. سیاستمدار انسانها را به عنوان یک شهروند نگاه میکند؛ ولی عارف فطرت انسانها را ملاک قرار داده و خطاب میکند.
دلیل دوم، پیوستارهای تاریخی تمدنی در ایران است که بعداً در نحوه رفتارها و سازمانهای انقلاب مشخص میشود. برای نمونه بحث صدور انقلاب مطرح میشود؛ یعنی انقلاب گویا خود را داعیهدار یک تمدن میداند، هر چند که جوان و تازه رویش کرده است.
ویژگیهای رویکرد تمدنی انقلاب اسلامی
برای بررسی ویژگیهای رویکرد تمدنی انقلاب اسلامی باید انقلاب را در یک بستر تاریخی تمدنی ببینیم. به همین دلیل باید بحث «انقلاب اسلامی ایران» را بررسی کنیم. یعنی قید «اسلامیت» انقلاب را کامل بررسی کنیم تا ببینیم از چه زمانی ایران، اسلامی شد.
جامعه ایران پیش از ورود اسلام، یک جامعه دیندار بوده است. یعنی ایرانیان انسانهای دینداری بودهاند و دینشان این ویژگی را داشته که با سیاست توأمان باشد. شبیه دینداری بوداییان و مسیحیان کنونی نبوده که اعتقاد به جدایی دین از سیاست دارند.
همچنین ایرانیان پیش از اسلام یک نظام فلسفی داشتهاند که با نام نظام حکمت شناخته میشود. تمام این مسائل نشان میدهد که ایرانیان دارای یک سیستم کامل یعنی تمدن بودهاند. وقتی اسلام نیز وارد ایران شد، ایرانیان با اسلام فعال برخورد کردند نه منفعل. یعنی ایرانی ماندند، ولی مسلمان شدند. به معنای دیگر اسلام را درون خود بومی کردند.
در حالی که برخی از کشورها ملیت خود را تغییر دادند. برای نمونه مصریها، عرب شدند، ولی ایرانیان عرب نشده و فارس ماندند. این موضوع نیز تا زمان حمله مغول به بغداد وجود داشت. البته ایرانیان گرفتار چند تهاجم به نامهای «یونانی»، «عربی» و «مغولی» شده و اکنون نیز گرفتار تهاجم غربی هستند.
ایرانیان در آن سه تهاجم گذشته(یونانی، مغولی و عربی) فرهنگ خود را حفظ کرده و در صحنه ماندند. ولی حمله مغول و جنگهای صلیبی، تمدن اسلامی را دچار فروکش کرد؛ تمدنی که قوی شده و به اوج خود رسیده بود. پس از حمله مغول، جهان اسلام به خود آمد که چرا ما گرفتار حمله مغول و جنگهای صلیبی شدهایم؟ مغولها پایتخت جهان اسلام را گرفته بودند.
پس از حمله مغولها، گویا جهان اسلام بر روی ویرانههایی که آنها درست کرده بودند، ساختمان عظیمی را بنا کرد و سه تمدن عظیم «گورکانیان در هند»، «صفویه در ایران» و «عثمانی در ترکیه(اروپا)» شکل گرفت. ولی متأسفانه این سه حیطه تمدنی به یکدیگر متصل و متحد نشدند. به همین دلیل عثمانیها و صفویه با یکدیگر جنگ داشتند.
به هر حال انتهای تمدن اسلامی هر چند آرام آرام، ولی شکست خورد و غرب با صرف انرژی بسیار زیادی این تمدن را شکست داد. یعنی غرب به این راحتی نتوانست سه تمدن اسلامی یعنی «صفویه»، «عثمانی» و «گورکانیان» را شکست دهد.
این گونه نبود که استعمار به راحتی و به سرعت این سه تمدن را از بین ببرد بلکه بیش از 100 سال زمان برد تا غرب توانست این تمدنهای اسلامی را شکست دهد. خود غربیها نیز شکستهای سخت و مفتضحانهای خوردند. برای نمونه امپراتوری بریتانیای کبیر بارها و بارها از گورکانیان در هند شکست مفتضحانه و ذلت باری خورد، ولی صحنه را ترک نکردند و برای تحقق اهداف استعماری خود پافشاری کردند.
حتی خود شاهان صفویه، به غربیها توجهی نداشتند و آنها را کنشگر مهم و قابل اعتنایی به حساب نمیآوردند. برای نمونه ارزش پول شاه عباس صفوی از ارزش پول انگلیس بیشتر بود. این نشان میدهد که صفویه از نظر اقتصادی و نظامی بسیار قوی بوده است. بنابراین هر چند ما میگوییم غرب امپراتوریهای اسلامی را از بین برد، ولی این از بین بردن بسیار آسان برای غرب رخ نداد.
به طور کلی موج نخست تمدن اسلامی با حمله مغولها و جنگهای صلیبی و موج دوم آن نیز با استعمار شکست خورد. پس از این دوران بود که در ایران قاجار بر روی کار آمد و ایران در این زمان یک دفعه به شدت اُفت کرد. مهمترین علت آن این بود که در اطراف ایران قدرتهای بزرگی سر در آوردند در حالی که قاجاریان به آن اندازه بزرگ و با تجربه نبودند تا بتوانند با این قدرتهای بزرگ تعامل کنند.
یعنی یکی از مهمترین علتهای افول قاجار این بود که این خاندان نتوانستند ذهنیت بینالمللی داشته باشند و اطرافشان سریعتر از خودشان رشد کرد، به همین دلیل قاجار عقب افتاد. پس از این بود که این پرسش «چرا ما که تمدن عظیم صفوی را داشتیم، اکنون گرفتار این اوضاع شدهایم؟» در ذهن نخبگان ایجاد شد.
انگلیسیها و روسها، ایران را در چند برهه بین خودشان بدون اینکه به مردم ایران چیزی بگویند، تقسیم کردند. یعنی جنوب به انگلیس، شمال به روس و وسط به شاه ایران رسید. حتی در زمان محمدرضا شاه پهلوی که اکنون در برخی محافل روشنفکری میگویند: «شاه ایران بسیار قوی بود» پس از جنگ جهانی دوم رؤسای سه کشور روسیه، انگلستان و آمریکا به ایران آمده و جلسه گذاشتند تا این کشور(ایران) را بین خودشان تقسیم کنند. خود شاه ایران را نیز آدم حساب نکرده و به وی چیزی نگفتند.
این مسائل خود سبب شد تا در ذهن نخبگان جامعه پرسش: «چرا کشور عقب مانده است؟» ایجاد شود. البته یکی از نقاط غلط تاریخنگاری ما این است که امام(ره) را از سال 42 امام میدانیم. در حالی که ایشان قبل از سال 42 نیز امام بودند؛ یعنی نگرش و فعالیت سیاسی داشتند.
در این زمان نیز دو اتفاق مهم یعنی مشروطه و ملی شدن صنعت نفت رخ میدهد. امام(ره) در زمان مشروطه یک نوجوان بودند و در زمان ملی شدن صنعت نفت یک شخصیت تقریبا 30 ساله که اتفاقات را بررسی میکنند. در زمانی که حکومت میخواهد نواب صفوی را اعدام کند، ایشان بسیار مسأله را پیگیری میکنند که این اتفاق رخ ندهد.
ایشان در این بستر انقلاب میکنند و مشخص است که این دو رویداد(مشروطه و ملی شدن صنعت نفت) را کاملاً تجزیه و تحلیل کردهاند. چون اشتباهاتی که در آن دو انقلاب رخ داد و سبب شکست آنها(انقلابها) شد را امام(ره) اصلاً مرتکب نمیشوند.
امام(ره) اشتباهات آقای کاشانی، شیخ فضلالله نوری، مرحوم نائینی، آقای طباطبایی، آخوند خراسانی و غیره را مرتکب نمیشود. این کاملاً مشخص است که ایشان از تجربه روحانیان دو جنبش قبلی به خوبی استفاده کرده است. چون شرایطی مشابه آن شرایط پیش میآید و امام خمینی(ره) این اشتباهات را مرتکب نشده، انقلاب را نجات میدهند و پیش میبرند. رویکرد تمدنی نیز انقلاب را اینگونه تحلیل میکند که انقلاب با چنین نگاهی ایجاد شده است.
در بحث رویکرد تمدنی نیز رقیب و دشمن تمدنی مطرح میشود. امام خمینی(ره) همواره بحث خودی و غیر خودی را مطرح میکردند. یعنی غیریت سازی یکی از مهمترین مباحث اندیشه سیاسی امام(ره) است. ایشان در بحث غرب و تمایز با غرب بسیار هوشمندانه برخورد میکنند.
نمود نگاه تمدنی در عرصه بینالملل
اگر ما انقلاب اسلامی را به صورت تمدنی بررسی کنیم، برخی از مباحث همانند صدور انقلاب را خوب متوجه میشویم. یعنی انقلابیون به دنبال این هستند که انقلاب را به سایر مناطق و کشورها صادر کنند که برخی از افراد با این کار مخالفند و معتقدند صدور انقلاب جزو اهداف و برنامههای انقلاب نبوده است. این افراد نگاه تمدنی به انقلاب ندارند.
بحث دیگر به ما و غرب مربوط میشود. یعنی بحث ما و غرب بر سر چه موضوعی است؟ البته اکنون منظور از غرب بیشتر آمریکا است که کره شمالی، چین، روسیه و... نیز با آمریکا نزاع دارند. حال پرسش این است که آیا نوع و چالش نزاع ما با آمریکا از نوع چالش و نزاع این کشورها است؟
عربستان و گروههای تکفیری که ادعای اسلام میکنند به گفته خودشان هر چند در ظاهر و سطحی، با آمریکا نزاع دارند. برای نمونه گروههای تکفیری گفتمان ضد غربی دارند؛ مثلاً القاعده و بن لادن انقلابیون بسیار خطرناکی هستند که حرفهای تندی علیه آمریکا میزنند. ولی آیا اختلاف ما با آمریکا همانند اختلاف اینها با آمریکا است؟
چرا آمریکاییها با روسها، چینیها و کره شمالی به شکلی کنار میآیند، ولی با ما کنار نمیآیند؟ با عربستان کنار میآیند ولی با ما کنار نمیآیند؟! چون در همه این نزاعهایی که کشورهای دیگر با آمریکا دارند، هیچکدام خاستگاه تمدنی ندارد. آنها حاضرند در زمین غرب بازی کنند، ولی سهم بیشتری میخواهند؛ یعنی پایگاه گفتمان تمدنی اینها یکی است.
ولی انقلاب اسلامی خود، مدعی است و میخواهد یک تمدن ایجاد کند. این مسئله همه برنامههای آمریکا را بر هم میریزد و آمریکا به چشم یک رقیب تمدنی به ما نگاه میکند.
در جهان اسلام نیز گفتمان شیعه است که میتواند تمدنسازی کند؛ در حالی که گفتمان اهلتسنن نمیتواند همانند شیعه تمدنساز شود. گفتمان شیعه نیز به سبب مبانی معرفتی و فلسفی غنی و داشتن چشمانداز تمدنی میتواند تمدنساز باشد. ما بحث انتظار، مهدویت و آخر الزمان را داریم، ولی اهلسنت چنین مباحثی را ندارد.
جنس ادبیات، گفتمان و نظریهپردازی اندیشمندان جدید غربی نیز از جنس گفتمان ما است؛ یعنی آنها بحث پایان تاریخ را بیان میکنند. برای نمونه میگویند: «گفتمان لیبرال پایان تاریخ است و شما هر کاری کنید از ما جلوتر نمیزنید.» ولی ناگهان انقلابی ایجاد میشود و میگوید: «ما پایان تاریخ هستیم که دنیا را پر از عدل و داد میکنیم. ما امام و رهبر داریم که آن امام زنده است؛ آن امام حضور دارد، ولی ظهور ندارد.»
به این ترتیب انقلاب ما یک گفتمان جدیدی از آخر الزمان ارائه داد. گفت: «رهبر ما زنده است و حضور دارد؛ ولی ظهور ندارد.» یعنی ما بین حضور و ظهور امام تفاوت گذاشتیم و گفتیم: «میخواهیم این انقلاب را به آن انقلاب متصل کنیم.» یعنی میخواهیم تمدن غرب را از صدر تا ذیل از بین ببریم.
انقلاب مصر، اسلامی است ولی به آمریکا آنگونه که ما نگاه میکنیم، نگاه نمیکند. یعنی وقتی گفته میشود: میخواهیم با شما مذاکره کنیم میپذیرند. سفارت آمریکا تعطیل نمیشود؛ ولی در ایران تعطیل میشود. مصریها نمیگویند: «آمریکا شیطان بزرگ است» ولی ما میگوییم: «آمریکا شیطان بزرگ است.» این تفاوت در موضعگیریها نتیجه رویکرد تمدنی است.
مشکل ما با غرب بحث اسلام نیست، بحث جمهوری نیز نیست؛ زیرا عربستان نیز یک کشور اسلامی و مرکز اسلام است. مکه و مدینه در آنجا قرار دارد و این کشور ادعای ام القرایی میکند. حتی مساجد آمریکا و اروپا دست عربستان است و آنها میسازند و و برای آن امام جماعت میفرستند.
افرادی که از اروپا به داعش میپیوندند چه کسانی هستند؟ این افراد تربیت شده ائمه جماعات مساجد عربستان در اروپا هستند و طبیعی است که به داعش بپیوندند. حال آمریکا
با این عربستان مشکلی ندارد و تعامل میکند. ولی چرا با ما مشکل دارد؟ حتی بحث ما جمهوریت هم نیست؛ چون پاکستان نیز دارای جمهوریت است. ولی پاکستان با آمریکا هیچ مشکلی نداشته و با یکدیگر برو و بیا دارند. هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی هر وقت بخواهند میتوانند در پاکستان بدون اجازه این کشور فعالیتهای اطلاعی کنند.
حتی بحث ما با آمریکا انرژی هستهای نیز نیست. پاکستان بمب هستهای دارد ولی آمریکا با «جمهوری اسلامی پاکستان» مشکلی ندارد، ولی با ما که میخواهیم سانتریفیوژ تولید کنیم مهمترین پروندههای حقوقی سازمان ملل را ایجاد میکند! پاکستان که خودش جمهوری اسلامی پاکستان با بمب هستهای است، ولی آمریکا با او رفیق است. خود عربستان نیز در حال ساخت نیروگاههای هستهای است.
مشکل آمریکا با ما این است که ما تمدنی نگاه میکنیم. یعنی میگوییم: «ما هیچ چیزی از تمدن غرب و آمریکا را قبول نداریم. ما خودمان تمدن جدید را خواهیم ساخت و شما نیز باید در زمین ما بازی کنید.» اکنون همه به زمین غرب رفته و با ادبیات او بازی میکنند، ولی ما میگوییم: «تمدن جدید را ما خواهیم ساخت و شما باید در زمین ما بازی کنید.»
به طور کلی نگاه تمدنی دارای چنین آثاری در عرصه بینالملل است. یعنی به مسائل بینالمللی جهتدهی میکند که نگاه امام راحل و مقام معظم رهبری نیز به مسائل اینگونه است.
سخن پایانی و جمعبندی
شاید در برخی موارد رویکرد تمدنی انقلاب اسلامی کُند شود و نتواند با آن سرعت ادامه دهد، ولی با رهبری عالمانه و الهی حضرت آیتالله خامنهای، انقلاب اسلامی این رویکرد(تمدنی) را پیش خواهد برد.
آمریکاییها و غربیها نیز خوب فهمیدهاند که انقلاب اسلامی، انقلابی نیست که بتوانند به این راحتی آن را دور زده و کنار بگذارند. آنها از اینکه با انقلاب کنار بیایند، بسیار ذوق زده میشوند ولی گفتمان انقلاب نمیپذیرد که بخواهد به این سمت کشیده شود.
حوزههای علمیه هم اگر بخواهند در مسیر انقلاب اسلامی باقی بمانند و به وصف انقلابی متصف شوند در مرحله اول باید انقلاب را این گونه و با این رویکرد فهم کنند و در ادامه زمینهها و لوازم تحقق چنین نگاهی از انقلاب اسلامی را در خود ایجاد نمایند تا بتوانند این بعد از انقلاب را محقق کنند. در واقع انقلاب به حوزه علمیه این چنینی نیاز دارد که بتواند مبانی و قرائت آن را عملیاتی کند؛ چنانکه نسل قبل از انقلاب حوزه علمیه، به نیازها و اقتضائات انقلاب در آن مرحله توجه کرد و با تامین آن مهمترین رکن و منبع انقلاب شد تا این روحانیون باشند که رهبر و پیشبرنده انقلاب باشند نه روشنفکران ملیگرا یا مبارزان مارکسیست. امروز نیز حوزههای علمیه برای اینکه در قطار انقلاب باقی بمانند باید انقلاب را به درستی فهم و تحلیل کنند و به نیازها و اقتضائات آن پاسخ دهند.
در این بین یک نکته کلیدی وجود دارد: همان طور که روحانیت قبل از انقلاب با رهبری ولایت فقیه نقش سازنده و اصلی در انقلاب یافت، برای تداوم حضور موفق خود نیز هیچ راهی مطمئنتر از ولایت فقیه و گوش سپردن به فرامین آن پیدا نخواهد کرد.
975/702/ر