از «ماکیاولیسم» تا «دولت مطلقه مدرن»
سرویس سیاسی خبرگزاری رسا با همکاری معاونت آموزش و پژوهش موسسه رسا، در قالب سلسه نوشتارهایی تحت عنوان «نومحافظه کاران» ابعاد مختلف این موضوع را مورد واکاوی و کنکاش قرار داده است که بخش بیست و یکم این نوشته با موضوع " از «ماکیاولیسم» تا «دولت مطلقه مدرن»" تقدیم خوانندگان گرامی می شود؛ در ضمن علاقه مندان و کاربران گرامی برای دستیابی به یادداشت های پیشین اینجا کلیک کنند.
افرادی که تاریخ اندیشه سیاسی غرب را مطالعه کردهاند حتماً دیدهاند که در تاریخ بعد از رنسانس لوتریسم، ماکیاولیسم، دولت مطلقه مدرن هابزی، لیبرالیسم و مارکسیسم به نوعی پشت سر هم پیدا شدهاند. این توالی اندیشهها این پرسش و مفروض را به وجود میآورد که گویی هرکدام از این اندیشهها علت پیدایش اندیشههای بعدی بودهاند و اندیشه های پسین معلول اندیشه های پیشین هستند.
به عبارت دیگر زمانی که اندیشه پیشین پدید آمد زمینه برای پیدایش اندیشه بعدی فراهم شد. البته این موضوع و فهم کیفیت آن جای مطالعه بیشتر دارد و در اینجا تنها به عنوان یک نکته و پرسش مطرح شد.
اما مسئله مهم این یادداشت که با مطلب فوق بیگانه نیست آن است که برخی دولتمردان توسعهگرای کشور که گاه میتوانستهاند از زبان دین هم سخن بگویند و در سخنرانی ها و خطبههای خود سیاستهای توسعهگرای خویش را توجیه کنند، در مسیر حرکت کلان سیاسی خود قدم به جادهای نهادند که دو منزلگاه اصلی داشت «ماکیاولیسم» و «دولت مطلقه مدرن».
آنان در کنار سیاست اعلامی «توسعه» به سیاست اعمالی ساخت «دولت مطلقه مدرن» روی آوردند. آنان در پیمودن این مسیر راه را طوری رفتهاند که گویی ایران در حرکت خود هنوز از این دو منزلگاه خارج نشده است. یعنی ایران هنوز به مرحله لیبرالیسم نرسیده است و فعلا در کشاکشهای این مرحله بسر میبرد.
3. اما ماکیاولیسم چیست؟ ماکیاولیسم نماد استفاده ابزاری از دین و اخلاق در سیاست است. این روش توسط سیاستمدارانی صورت میگیرد که خود به اعتقادات دینی مؤمنانه باور ندارند و چون به اهمیت دین و اخلاق در تنظیم امور جامعه و سیاست آگاه هستند از آن بهره میبرند. ماکیاولیستها همچنین به اخلاق اعتقاد ندارند و به ادعای آنها سیاست جای اخلاق فردی نیست.
جمع این ویژگی ها در ماکیاولیسم از یک سو منجر به سکولاریسم میشود، زیرا مانند موریانه دین را از درون میخورد و به تدریج جز پوستهای از آن نمیگذارد. و در حالت بدتر اینکه آن را به «افیون تودهها» تبدیل میسازد. به این معنا که سعی میکند کنترل منابع و تفسیر دینی را به دست بگیرد تا از این طریق کنترل مردم و جامعه مؤمنان را در اختیار داشته باشد.
در سیاست ماکیاولیستی همواره تلاش میشود برای سیاستهای اتخاذ شده تا جای ممکن یک ادله شرعی برای توجیه و مشروعیتبخشی به آن سیاست جور شود. در واقع اگر یک سیاستمدار مؤمن ابتدا براساس تکلیف شرعی سیاست خود را تنظیم میکند و سپس اگر کسی دلیل آن را پرسید به منابع دینی ارجاع میدهد.
یک ماکیاولیست ابتدا بر اساس منافع و مصلحت سنجیهای خود یک سیاستی را اتخاذ میکند بعد در متون مختلف میگردد تا چیزی بیابد که سیاست او را توجیه کند. در اینجا دین کالا و تبدیل به ابزاری برای اداره جامعه میشود. در رویکرد مومنانه به سیاست ما با ادله شرعی مواجهیم اما در ماکیاولیسم با دلیلتراشی. در آنجا ادله شرعی بر تصمیم ما تقدم دارند و در اینجا اراده سیاستمدارن است که از شرع پیشی میگیرد.
در حقیقت علت اصلیای که ماکیاولیستها مانند لیبرالیستها به حذف دین از جامعه نمیاندیشند و به لحاظ نظری از سکولاریسم دفاع نمیکنند همین است. زیرا آنها به تجربه دریافتهاند که به جای مبارزه علنی با دین که اقتدار آنها را به چالش خواهد کشید باید از آن به سود خود بهره برد. ریشه دین در جامعه محکمتر از آن است که شخصی یا جریانی با آن به مبارزه برخیزد. بنابراین باید به سمت تفسیرپذیری دین رفت و آن را برای اهداف خود تغییر داد و به کار گرفت.
البته روشن است که از تبعات این رویکرد گسترش برخی آلودگیهای فرهنگی مانند دروغ، فریب، ریا و الیناسیون است. در توضیح مورد آخر باید گفت در زیر سایه ماکیاولیسم افراد این را میآموزند که برای رشد سیاسی نباید «خود» باشند و همیشه باید میان «خود واقعی» و «خود جمعی» تفاوت قائل باشند.
اما ظاهرا پیروان ماکیاولیسم داخلی تنها در این مرحله باقی نماندهاند و به موازات آن تلاش کردهاند «دولت مطلقه مدرن» را هم در داخل کشور تأسیس کنند. به موجب این گرایش در ادوار گذشته تلاش شد تا همه منابع قدرت اعم از سنتی و مدرن را در ذیل دولت خویش مستحیل سازند و دولت را به تنها منبع قدرت کشور تبدیل کنند. در راستای همین پروژه آنها ابتدا در دهه شصت با نام «عدالت اجتماعی» به افزایش اقتدار دولت بزرگ یاری رساندند و دست دولت را در همه امور باز کردند؛ دولتی مداخلهگر و رانتیر که در همه امور اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جز خود هیچ منبع قدرتی اعم از مدرن و سنتی را تحمل نمیکرد.
این دولت مطلقه مدرن زمانی قرار بود که با مادامالعمر کردن ریاست جمهوری طرح خویش را کامل کند، که البته به دلایلی نافرجام ماند. لذا از اینجا به بعد بود که آنها برای ایجاد دولت مطلقه مدرن به سمت سیاستهای الیگارشیک روی آوردند و تلاش کردند به جای دولت مطلقه مدرن مبتنی بر ریاست جمهوری مادمالعمر، دولت مطلقه مدرن مبتنی بر الیگارشی را ایجاد کنند.
امروز جامعه ایران در حال مبارزه با پیروان ایده «ماکیاولیسم ـ دولت مطلقه مدرن» است. آنهایی که با پیگیری این سیاست وعده «توسعه» میدهند و میخواهند با نام «توسعه» دولت مطلقه مدرن الیگارشیک را ایجاد کنند. دو سال پیشرو مرحله حساس دیگری از تاریخ انقلاب اسلامی است که طی آن طرفداران «دولت مطلقه مدرن الیگارشیک» و «جبهه انقلابی ـ مردمی» در مقابل یکدیگر صفآرایی جدیتری خواهند کرد.
هرچند که وجه ماکیاولیستی این افراد موجب میشود چهره الیگارشیک خود را پنهان سازند و به طور مثال سخن از به خطر افتادن اسلام و جمهوریت جمهوری اسلامی در سالهای اخیر بر زبان بیاورند! نکته اینجاست افرادی این سخن را میگویند که در سال 1388 با شورش علیه آرای جمهور مردم جمهوریت کشور را زیرپاگذاشتند و با نافرمانی از ولایت فقیه علیه اسلامیت نظام برخاستند. بنابراین صفبندی جدید به پیچیدگیهای بیشتری نسبت به 6 سال قبل نیاز دارد./1325/ت303/ج