به گزارش خبرنگار گروه فرق و ادیان خبرگزاری رسا، بحث پیرامون وضعیت دینداری در ایران معاصر و مقایسه آن با دورانهای گذشته، بهویژه دوران اوج انقلاب اسلامی، یکی از موضوعات حساس و چالشبرانگیز در حوزه مطالعات دینی و اجتماعی محسوب میشود. برخی تحلیلگران و ناظران، با مشاهده کاهش برخی مظاهر ظاهری دینداری یا تغییر در رفتارهای دینی، به این نتیجه رسیدهاند که دین در جامعه ایرانی در حال افول است و حتی برخی معتقدند وضعیت دینی کنونی بدتر از دوران پیش از انقلاب میباشد. اما این گونه قضاوتها معمولاً بر پایه مقایسهای سادهانگارانه و تکبعدی شکل میگیرند که تنها بخشی از واقعیت پیچیده دینداری را مورد توجه قرار میدهد و از درک تمامجانبه این پدیده بازمیمانند.
بسیاری از تحلیلگران و ناظران که معتقدند دین در ایران دچار افول شده و دینداری امروز با گذشته قابل قیاس نیست، غالباً تصویر ذهنی خود را بر پایه یک «دوران طلایی» یا اوج دینداری در گذشته بنا میکنند. آنها با مقایسه وضعیت کنونی جامعه با این دوره، به این نتیجه میرسند که دینداری رو به کاهش است. اما این نوع قضاوت و مقایسه در واقع یک قیاس معالفارق است و از اساس دچار خطا در تحلیل میشود. چرا که اغلب تنها یک یا چند عنصر محدود، مانند میزان پوشش ظاهری یا حضور در مناسک مذهبی، برای سنجش وضعیت دین در نظر گرفته میشود و این به هیچ وجه نمیتواند نماینده همه ابعاد پیچیده و چندلایه دینداری باشد.
برای انجام یک مقایسه صحیح و عادلانه، باید تمام عناصر و شرایط اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و سیاسی که در شکلگیری فضای دینی آن دوران نقش داشتند، بهطور همزمان و جامع بررسی و با وضعیت امروز مقایسه شوند.
به عنوان مثال، اگر بخواهیم موضوع حجاب را در زمان اوایل انقلاب با زمان حاضر مقایسه کنیم و بر اساس تفاوت در پوشش ظاهری نتیجهگیری کنیم که ایمان و تدین مردم کاهش یافته است، این قضاوت نادرست و ناقص خواهد بود. زیرا مقایسه صرف پوشش ظاهری زمان حال با زمان اوائل انقلاب، مقایسه در یک جزء از این مجموعه تنها بخشی از مجموعه پیچیده دینداری است و بایستی در کنار آن، عواملی مانند فضای سیاسی و اجتماعی آن دوران، آرمانگرایی و شور انقلابی مردم، شرایط جنگ تحمیلی و دفاع مقدس، حضور فعال نهادهای دینی و روحانیت، و تأثیر تحولات فرهنگی و ذهنی جامعه نیز مورد توجه قرار گیرد. تمامی این عوامل به صورت هماهنگ و همافزا باعث ایجاد یک فضای معنوی و دینی فراگیر شده بود که به آسانی نمیتوان آن را صرفاً با یک شاخص ظاهری سنجید به عنوان مثال این موارد در فضای حاکمه جامعه اوائل انقلاب نقش بسزایی داشتند.

-
احساس مسئولیت جمعی:
در دوران اوایل انقلاب و جنگ تحمیلی، حضور گسترده مردم در مراسم مذهبی مثل نماز جمعه، عزاداریها و راهپیماییها به دلیل وجود فضای انقلابی و احساس مسئولیت جمعی بسیار پررنگ بود.
-
نقش روحانیت و نهادهای دینی:
نقش برجسته و مرکزی روحانیت و نهادهای دینی در آن دوران به عنوان لیدرهای معنوی و سیاسی، تأثیر قابل توجهی بر شکلگیری و گسترش باورهای دینی داشت.
-
فضای سیاسی و اجتماعی:
شرایط بحرانی و چالشهای سیاسی مانند جنگ و مقابله با تهدیدهای خارجی، همبستگی و وحدت دینی را در جامعه تقویت میکرد.
-
آرمانگرایی نسل جوان:
نسل جوان آن دوران با شور و اشتیاق انقلابی و آرمانگرایی قوی به دین و انقلاب مینگریستند.
در مجموع، دینداری در آن دوره محصولی از مجموعهای هماهنگ و چندبعدی از عوامل بود که مقایسه صرفاً یک جنبه ظاهری مانند حجاب در دو دوره متفاوت، نمیتواند تصویر دقیق و واقعی از وضعیت دینداری ارائه دهد.
در مقابل، در زمان حاضر بسیاری از آن عوامل و شرایط اجتماعی، فرهنگی و معنوی که در شکلگیری فضای دینی قوی و گسترده دوران اول انقلاب نقش داشتند، دیگر به همان شکل وجود ندارند و فضای کلی جامعه تفاوتهای اساسی با گذشته دارد؛ تغییرات اقتصادی، تحول در ساختارهای اجتماعی، گسترش تنوع فکری و فرهنگی باعث شدهاند فضای معنوی جامعه دستخوش تغییرات جدی شود. به همین دلیل، اگرچه تغییرات و تفاوت فضای جامعه دینی مشهود است، اما تلاش برای مقایسه مستقیم و ساده بین دو دوره که از نظر ظرف زمانی، زمینههای اجتماعی، فرهنگی و تاریخی کاملاً متفاوتاند، نوعی قیاس معالفارق است که منجر به تحلیل نادرست و سطحی درباره وضعیت دینداری میشود.
برای فهم دقیق و واقعی وضعیت دین در جامعه، باید تحلیلها بر اساس رویکردی چندبعدی، جامع و تاریخی صورت گیرد که بتواند تغییرات ساختاری، فرهنگی و معنوی دینداری را در بستر زمان و شرایط مختلف درک کند. تنها در این صورت است که میتوان به ارزیابی درست و منصفانهای از دینداری امروز دست یافت و از کلیشههای سطحی و قیاسهای معالفارق پرهیز کرد.
به همین صورت، در تمامی مسائل مرتبط با دینداری، مقایسه وضعیت فعلی جامعه با دوران اول انقلاب — که به عنوان دوران اوج و «طلایی» دینداری در عصر معاصر شناخته میشود — یک رویکرد نادرست و ناکافی است. چرا که بسیاری از عناصر کلیدی و مؤثر در شکلگیری آن فضای معنوی عمیق، امروز دیگر یا وجود ندارند یا به طور بنیادین تغییر کردهاند. بنابراین، تمرکز صرف بر برخی شاخصهای ظاهری یا شاخصهای رفتاری، نمیتواند بازتاب دقیقی از واقعیتهای دینی امروز جامعه باشد و ارزیابی کامل و درستی ارائه دهد.
به گذارید به بیان دیگری مطرح کنم:
تحلیل مقایسه تدین در اعصار مختلف: چالشها و ملاحظات روششناختی
مقایسه سطح تدین و دینداری در ادوار تاریخی مختلف، همواره یکی از موضوعات چالشبرانگیز در مطالعات دینی و جامعهشناسی دین بوده است. این چالش، به ویژه زمانی برجسته میشود که برخی در صدد مقایسه «ظرف زمان»های متفاوت، با هدف نتیجهگیری در مورد افول دینداری در عصر حاضر برمیآیند. این رویکرد، اغلب با نادیدهگرفتن پیچیدگیهای روششناختی و ماهیت متغیر عناصر مؤثر بر تدین، همراه است.
مفهوم «ظرف زمان» و عناصر متغیر آن:
هر واقعهای، از جمله پدیده دینداری، در یک «ظرف زمان» خاص خود رخ میدهد. این ظرف زمان، تنها شامل بُعد خطی و ثابت زمان نیست، بلکه متشکل از عناصر متعددی است که شرایط محیطی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و حتی سیاسی را دربرمیگیرد. در حالی که افعال عبادی و اعمال ظاهری، به عنوان ملاکهای اولیه تدین، ممکن است در گذر زمان ثابت به نظر برسند، اما بستر و زمینهای که این اعمال در آن انجام میشوند، به شدت متغیر است. این عناصر متغیر، شامل هنجارهای اجتماعی، دسترسی به اطلاعات، فشارهای محیطی، و حتی درک و تفسیر افراد از مفاهیم دینی میشود.
چالش مقایسه «ظرف زمان»های متفاوت:
مشکل اصلی در مقایسه تدین در گذشته و حال، نادیدهگرفتن همین عناصر متغیر است. هنگامی که تحلیلگران تنها بر روی اعمال ظاهری متمرکز میشوند و از تأثیرات عمیق عوامل محیطی غافل میمانند، قیاس آنها ناقص و «ابتر» خواهد بود. به عبارت دیگر، مقایسه دو پدیده که عناصر تشکیلدهنده آنها از اساس متفاوت هستند، منجر به نتیجهگیریهای نادرست میشود.
این مسئله را میتوان با رویکرد فقها در بحث استصحاب تبیین کرد. در موارد پیچیدهای نظیر استصحاب «زبیب عنبی» (تبدیل کشمش به انگور و بالعکس)، که تقریباً تمام عناصر ثابت هستند به جز عنصر آب (ماء)، برخی فقها قائل به تغایر مستصحب در زمان ثانی شدهاند. حال چگونه میتوان در پدیدهای به مراتب پیچیدهتر مانند تدین، که متشکل از عناصر متغیر بیشماری است، اقدام به مقایسهای دقیق و نتیجهگیری قطعی نمود؟
تمایز میان «دوران طلایی» و «کاهش رغبت»:
جمله «سابقاً دینداری رغبت بیشتری داشته و تمایل بیشتری نسبت به زمان حال داشته است»، به خودی خود میتواند صحیح باشد. اما نتیجهگیری از آن به این شکل که «دین در زمان حال رو به افول است»، اشتباه روششناختی فاحشی است. این خطا از آنجا ناشی میشود که موضوع دو جمله از اساس متفاوت است:
1. «دوران طلایی دینداری در دوران معاصر»: این جمله به یک مقایسه جامع و فراگیر اشاره دارد که در آن «ظرف زمان» به همراه تمام رخدادها و عناصر تشکیلدهنده آن، مورد ارزیابی قرار میگیرد. در چنین تحلیلی، اگر تمام عناصر مقایسه شوند، ممکن است به این نتیجه رسید که شرایط کلی (شامل زمینه اجتماعی، فرهنگی و ...) برای ظهور و بروز دینداری در دورهای، «طلایی» بوده است.
2. «مردم قدیم دیندارتر بودند»: این جمله اما صرفاً «ظرف زمان» را به همراه رخداد دینی، فارغ از دخالت عوامل متغیر، مورد سنجش قرار میدهد. این نوع سنجش، به دلیل ناممکن بودنِ لحاظ کردن تمام عناصر ظرفین، از اساس اشتباه است. نادیدهگرفتن عوامل محیطی و تمرکز صرف بر اعمال ظاهری، منجر به تحلیلی سطحی و نادقیق میشود.
به بیان اخری میتوان اقتدار دین را در دو ظرف زمان سنجید لکن دین داری را در دو زمان متفاوت نشاید و این قیاس ابتر باشد.
در نهایت:
هرگونه مقایسه میان سطوح تدین در اعصار مختلف، مستلزم در نظر گرفتن دقیق و جامع تمام عناصر تشکیلدهنده «ظرف زمان» مربوط به هر دوره است. نادیدهگرفتن این عناصر متعدده و حساب نکردن آنها، منجر به قیاسهای ابتر و نتایجگیریهای نادرست خواهد شد. تحلیل دقیق پدیده دینداری، مستلزم رویکردی چندبعدی و پیچیده است که به جای تمرکز صرف بر ظواهر، به تحلیل عمیقتر زمینهها و بسترهای اجتماعی، فرهنگی و تاریخی نیز بپردازد. تنها در این صورت میتوان به درکی واقعبینانه از تحولات دینداری در طول زمان دست یافت.