درک منطقی از ماهیّت و مرزهای معنایی «تمدّن»
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از مهر، مهدی جمشیدی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی طی یادداشتی به بررسی مفهوم «تمدن» پرداخته است که در ادامه از نظر می گذرد؛
[یکم]. معضلۀ اغتشاشِ واژگانی در علومِ اجتماعی و تاریخی
در علومِ اجتماعی و تاریخی، تعریفهای متعدّد و گوناگونی از مفهومِ تمدّن ارائه شده است. مطالعة تعریفها نشان میدهد که به این مفهوم، از زاویهها و منظرهای مختلفی نگریسته شده و هر صاحبنظری بر اساسِ پنداشتهها و علایقِ نظریِ خویش، برداشتِ خاصی از آن ساخته و پرداخته کرده است. در واقع، این مفهوم همانند بسیاری از مفاهیمِ دیگرِ در علومِ اجتماعی و تاریخی، گرفتارِ پراکندگیها و کشمکشهای نظریِ بیپایانی شده است که غرق شدن در آنها، ما را از مقاصدِ عملیاتی و عینیمان دور میسازد. بنابراین، ما سعی میکنیم که بر پایة یک منطقِ موجّه، تعریف و برداشتِ مستقلی از مفهومِ تمدّن ارائه کنیم که از لحاظِ مطابقت با واقعیّتِ انضمامی، قابلِ دفاع باشد.
[دوّم]. ساختار و سیرِ معنایابی در علومِ اجتماعی و تاریخی
در علومِ اجتماعی و تاریخی، تعریفها دو دستهاند: «تعریفِ پیشینی» و «تعریفِ پسینی». در تعریفِ پیشینی، پژوهشگر بر اساسِ تصوّرات و پیشفرضهای خود، مفهوم را تعریف میکند و آنگاه، واقعیّتهایی که بر این تعریف، منطبق و مماس باشند را، مصداقِ آن میشمارد. اما در تعریفِ پسینی، پژوهشگر به جهانِ اجتماعی و تاریخی مراجعه میکند و بر اساسِ برداشتِ حداقلی و کلّی از مفهوم، مصداقهایی را مییابد. سپس با مطالعه و تأمّل، پارهای از هدفهای یافته شده را حذف میکند تا مصداقهای اعمّ، از قلمرو پژوهش خارج شوند، آنگاه خصوصیّات و اوصافِ مشترکِ مصداقهای باقیمانده را مبنای تعریفِ مفهوم و تحدید و تعیینِ دامنة آن میاِنگارد.
به نظر میرسد تعریفِ پسینی به لحاظِ مطابقت با واقعیّتِ عینی، موجّهتر و قابلِ دفاعتر باشد. حاصلِ تعریفِ پسینی، تعریفِ مفهومی است. تعریفِ مفهومی، عبارت است از تعریفِ واقعیّتِ اجتماعی و تاریخی بر اساسِ اجزاء سازنده یا کارکردها و یا منشأ و خاستگاه. اما این تعریف، برای مطالعاتِ اجتماعی و تاریخی کفایت نمیکند، چون دربردارندة خصایصِ کلّی و ذهنی است، حال آن که مطالعاتِ اجتماعی و تاریخی، با واقعیّتهای جزئی و عینی سروکار دارد.
از این رو، تعریفِ عملیاتی نیز پس از تعریفِ مفهومی، موضوعیّت مییابد، که عبارت است از تعریفِ واقعیّتِ اجتماعی و تاریخی بر مبنای شاخصها و معرّفهای جزئی و عینی. بنابراین، تعریفِ عملیاتی به وضعِ انضمامی و عینی، نزدیکتر میشود و با واقعیّت، فاصلة کمتری دارد. برای تعریفِ عملیاتی، باید مفهوم را به ابعاد یا لایههایی تقسیم کرد و سپس شاخصها و معرّفهایی برای هر یک از ابعاد و لایهها تعیین نمود.
بنابراین، تعریف در علومِ اجتماعی و تاریخی، شاملِ سه مرحله است: تعریفِ مفهومی، شناسایی و تفکیکِ ابعاد و لایههای مفهوم، تعریفِ عملیاتی. نکتة دیگر این که باید از تعاریفِ حداقلی (خاص) و تعاریفِ حداکثری (عام) که منشأ مغالطه و مناقشه میشوند، پرهیز کرد و تعریفی از مفهوم ارائه کرد که با مصداقهای آن، تطابق داشته و همۀ آنها را دربربگیرد. علاوه بر این، گاهی بحث دربارة مفاهیمِ خویشاوند نیز مفید است. این مفاهیمی خویشاوند، مرزهای مفهوم را نسبت به مفاهیمِ دیگر مشخص میکنند. چنین تعریفی، تصویرِ شفّاف و روشنی از مفهومِ اجتماعی و تاریخی در اختیار مینهد که میتواند مبنای مطالعه قرار بگیرد.
[سوم]. استقراء عناصرِ تمدّن در مراحلِ تولّد و مرگِ آن
یکی دیگر از روشهای شناساییِ اجزاء و عناصرِ درونیِ تمدّن، مطالعة روندِ انحطاط و فروپاشیِ تمدّنها است. این امر، به معنیِ مهندسیِ معکوسِ تمدّن است. در مرحله پس از شکلگیریِ تمدّن، پرسش این است که چه اجزاء و عناصری باید در کنارِ یکدیگر قرار گیرند تا تمدّن به وجود بیاید، اما در مرحله انقراض و اضمحلالِ تمدّن، پرسش این خواهد بود که چه اجزاء و عناصری از میان رفتهاند که تمدّن فروپاشیده است؟
روشن است که شناساییِ اجزاء و عناصرِ تمدّن بر اساسِ پرسشِ دوّم، آسان است؛ زیرا برای پاسخ دادن به پرسشِ نخست، پیشبینی و گمانهزنی لازم است، اما برای پاسخ دادن به پرسشِ دوّم، کافی است به آنچه که واقع شده و تحقّق یافته، نظر بیفکنیم و اجزاء و عناصر را استخراج کنیم. برای مثال، میتوان این پرسش را مطرح کرد که پس از پنج قرنِ طلاییِ اعتلای تمدّنِ اسلامی، چه اجزاء و عناصری از ساختِ و پیکرِ آن برچیده شدند که این تمدّن، دچارِ انحطاط و انقراض گردید؟ در جهانِ انسانی، برآمدن و فرواُفتادنِ همین اجزاء و عناصر است که پیدایی و پایانیِ تمدّنها را رقم میزند.
[چهارم]. شهر، امّت و امّتهای متعدّد
اکنون میتوانیم به تعریفِ مفهومِ «تمدّن» بپردازیم. به نظرِ نگارنده، عمدهترین و اصلیترین خصوصیّتِ تمدّن، خصوصیّتِ جغرافیایی آن است؛ یعنی بیش از هر چیز، آنچه تمدّن را از مفاهیمِ خویشاوند جدا میسازد، گستره و قلمرو جغرافیایی است که تمدّن را میآفریند. بسیاری از صاحبنظران، به خصوصیاتی از تمدّن اشاره کردهاند که «جنس» است و نه «فصلِ» آن، حال آن که در مقامِ تعریف، باید «فصلِ» مفهوم، مشخص شود تا مفهوم، تمایز و تشخُّص یابد.
طبقهبندی فارابی از چند مفهومِ خویشاوند که یکی از آنها تمدّن است، بر مبنای قلمرو جغرافیایی صورت پذیرفته که از این جهت، به رویکردِ نگارنده، نزدیکتر است. فارابی مینویسد انسان از انواعی است که ممکن نیست امور و نیازهای ضروریِ خود را تأمین کند و به شایستگیها و فضیلتهایی که درخورِ آن است نخواهد رسید، مگر با اجتماعِ جماعاتِ بسیاری از انسانها در مکانِ واحد، و جماعاتِ انسانی، برخیشان بزرگ (عُظمی) است و برخی میانه (وسطی) و برخی کوچک (صُغری). جماعتِ بزرگ آن است که «امّتهای بسیار»، گردِ هم آمده و به یکدیگر، مَدد میرسانند؛ و جماعتِ میانه، «امّت» است؛ و جماعتِ کوچک، همان «شهر» (مدینه) است. این سه، «جماعاتِ کامله» هستند
پس جماعت از نوعِ شهر (مدینه)، اوّلین مرتبه از کمال است، اما اجتماعات در روستاها (قُری) و محلّهها (محالّ) و بَرزنها (سکک) و خانهها (بیوت)، «اجتماعاتِ ناقصه» است و در این میان، اجتماعی که ناقصترین است، اجتماع در خانه است که جزئی از اجتماع در برزن است و اجتماع در برزن، جزئی از اجتماع در محلّه است و این اجتماع، جزئی از اجتماعِ شهر است و اجتماعِ محلّهها و اجتماعات در روستاها، هر دو برای اجتماعِ شهر است، با این تفاوت که محلّهها، اجزائی برای شهر هستند و روستاها، خادمِ شهر و جماعاتِ مدینه، جزء جماعتِ امّت است و امّتها، شهرها را تقسیم میکنند. بنابراین، فارابی، سه سطح از اجتماعاتِ انسانی را در نظر میگیرد: «شهر»، «امّت» و «امّتهای متعدّد». در اینجا، مراد از لفظِ «شهر» مشخص شده است و تنها مسأله این است که لفظِ «امّت» چه معنایی دارد. اگر امّت به معنای «دولت- ملّت» باشد، معادلِ لفظِ «کشور» است و با تمدّن تفاوت دارد، اما اگر به معنای «پیروان یک کیش و آیین» باشد، آن گاه میتواند به مفهومِ تمدّن نزدیک باشد.
همچنین باید افزود که در مفهومِ تمدّن، از لحاظِ صوری و ظاهری، نوعی «تکامل» و «پیشرفت» وجود دارد؛ به این معنی که «اجتماعِ تمدّنی» نسبت به «اجتماعِ عادی» یا «اجتماعِ بدوی»، پیچیدهتر و رشدیافتهتر است، با وجودِ این، ممکن است از لحاظِ «معنوی» و «روحی»، عقبافتادهتر باشد. بنابراین، چنین نیست که اجتماعِ تمدّنی، به طورِ مطلق بر اقسامِ دیگرِ اجتماعاتِ انسانی، ترجیح داشته باشد.
[پنجم]. مراتب و درجاتِ وجودیِ تمدّن
تمدّن، مفهومی «تشکیکی» و «پیوستاری» است، به طوری که با رجوع به واقعیّت و مشاهدة مصادیقِ عینی آن، به روشنی درمییابیم که این مفهوم، «مراتب» و «درجاتِ» گوناگون دارد، و این گونه نیست که تمدّنها، همرتبه و هموزن باشند. به عبارتِ دیگر، مرزهای تمدّن از واقعیّتهای اجتماعیِ خویشاوندش، قطعی و خطی نیست، بلکه میتوان صورتهای رقیق و نازلی از تمدّن را نیز شناسایی کرد. از این رو، خصوصیّات و اوصافی که برای تمدّن شمرده میشود، در حُکمِ مؤلّفههای ناظر به «نوعِ آرمانی» است که در همة تمدّنها، به صورتِ یکسان و مشابه، توزیع نشدهاند. همین تفاوتِ میانِ تمدّنها در برخورداری از اجزاء و عناصرِ تمدّنی و یا شدّت و ضعفِ آنها، مفهومِ تمدّن را به مفهومی تشکیکی تبدیل کرده است.
[ششم]. امرِ اجتماعی، ساختاری و تدریجی
۴- تمدّن، سه خصوصیّت دارد: نخست این که یک «امرِ اجتماعی» است، به این معنی که در اثرِ تعاملِ انسانها با یکدیگر به وجود میآید و زندگیِ فردی، هیچ گاه به شکلگیریِ تمدّن نخواهد انجامید. تمدّن، از جهتِ دیگر نیز امری اجتماعی است و آن جهت این است که بیش از هر چیز، ناظر به چگونگیِ مناسبات در قلمرو جامعه است، و نه حاکمیّتِ سیاسی.
خصوصیّتِ دوم این است که تمدّن، یک «امرِ ساختاری» است و نه عاملیّتی. هستیهای جهانِ اجتماعی به دو دسته تقسیم میشوند: هستیهای ساختاری و هستیهای عاملیّتی. تمدّن، پَهندامنهترینِ ساختار در جهانِ اجتماعی است و تنها نظامِ اجتماعیِ جهانی، در سطحی فراتر از آن قرار میگیرد.
خصوصیّتِ سوم نیز این است که تمدّن - از جهتِ تحققِ و وقوعِ خارجی - یک «امرِ تدریجی» است، نه دفعی. اگرچه شاید بسیاری از هستیها در جهانِ اجتماعی، تدریجی باشند، اما تمدّن به سبب این که ساختارِ بسیار گسترده و پیچیدهای است، در واحدِ زمانیِ کمتر از قرن، شکل نخواهد گرفت.
[هفتم]. خُردهنظامهای اصلی و فرعی در ساختِ تمدّنی
اگر تمدّن را یک نظامِ اجتماعی قلمداد کنیم، آن گاه باید گفت در درونِ تمدّن، سه خُردهنظام قرار دارند: خُردهنظامِ سیاسی، «حکومت» را دربرمیگیرد؛ و خُردهنظامِ اقتصادی، مقولاتی همچون «ثروت» و «صنعت» و «فنآوری» و «رفاه» را؛ و خُردهنظامِ فرهنگی نیز شاملِ «علم» و «دین» و «هنر» و «اخلاق» و «آداب» است. از این رو، خُردهنظامهای سیاسی و اقتصادی، لایة سختافزاریِ تمدّن را تشکیل میدهند و خُردهنظامِ فرهنگی، لایة نرمافزاری آن را. در تمدّن، خُردهنظامِ سیاسی به طورِ ضروری، از نوعِ امپراطوری نیست، اما اغلبِ تمدّنها، با امپراطوری همراه بودهاند. فرهنگ را باید روحِ تمدّن قلمداد کرد. فرهنگ به منزلة روح، هویّتِ یکپارچه و واحد به تمدّن میبخشد و از آن، یک کلِّ درهمتنیده و متمایز میسازد./۱۳۲۵//۱۰۲/خ