مدرنیته با دینی که داعیه حکومت نداشته باشد مشکلی ندارد
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، یکی از دلایلی که باعث شد علم از اخلاق فاصله بگیرد حاکم شدن رویکرد پوزیتیویستی بوده است. حاکمیت این رویکرد باعث شد تا ارزشها و اخلاق در علم بر اساس روش مبتنی بر پوزیتیویسم رد شود.
اثباتگرایی (Positivism) هر گونه فلسفه علم بر اساس این دیدگاه است که در علوم طبیعی و اجتماعی، دادههای برگرفته شده از «تجربه حسّی » و تلقی منطقی و ریاضی از این دادهها، تنها منبع همه معرفتهای معتبر است. دادههایی که میتوان از راه حسها به دست آورد را «شواهد تجربی» گویند.
این اصطلاح در قرنِ هجدهم توسطِ فیلسوف و جامعهشناسِ فرانسوی «اگوست کنت» ساخته شده و به کار رفت. کنت بر این باور بود که جبری تاریخی بشریت را به سمتی خواهد برد که نگرشِ دینی و فلسفی از بین رفته و تنها شکل از اندیشه که باقی میماند متعلق به اندیشهٔ قطعی (positive) و تجربی علم است. در این عصرِ جدیدِ تاریخ، نهادهایِ اجتماعیِ مربوط به دین و فلسفه از بین خواهد رفت.
بر همین اساس است در دوره کنونی فیلسوفانی چون «هیلاری پاتنم» و «آمارتیا سن» دغدغه های اخلاقی را دنبال می کنند. برای نمونه هیلاری پاتنم فیلسوف معاصر و استاد فقید دانشگاه هاروارد در کتاب خود با عنوان «پایان اقتصاد فارغ از ارزش» به دخالت و یا عدم دخالت ارزشها در علم اقتصاد پرداخته است. پاتنم معتقد است علم اقتصاد وارد دوره ای شده که میتوان آنرا پایان دوران اقتصاد فارغ از ارزشها دانست.
در گفتگو با پروفسور «جوشا کوهن» فیلسوف برجسته معاصر به بررسی نسبت اخلاق و علم پرداخته ایم که در ادامه می آید.
گفتنی است جوشا کوهن استاد فلسفه، علوم سیاسی و حقوق دانشگاه استنفورد و عضو آکادمی هنر و علوم آمریکا است. او از فیلسوفان سیاسی معاصر و از شاگردان جان رالز است که دیدگاههای او در این حوزه مورد توجه هستند. کوهن استاد پیشین فلسفه و علوم سیاسی دانشگاه MIT بوده است. او رئیس مرکز عدالت جهانی در دانشگاه استنفورد است. درباره دموکراسی، قواعد و بازی، فلسفه، سیاست و دموکراسی و نابرابری جدید از جمله آثار او هستند.
نسبت اخلاق و علم چیست؟
قبل از پاسخ به این پرسش مایل هستم در خصوص اخلاق کمی توضیح دهم. انسان در طول تاریخ در تلاش بوده تا اصول اخلاقی را نهادینه سازد. این نهادینه سازی گاهی در یک جامعه و گاهی در جوامع دیگر نیز دغدغه انسان بوده است. بر همین اساس شاهد هستیم که اصول مشترک اخلاقی در نزد جوامع انسانی وجود دارد. هر جامعه با توجه به فرهنگ و دین و … خاص خود اصول اخلاقی خاص خود را دارد که برخی از آنها جهانشمول نیز هستند.
با توجه به این توضیحات جنابعالی، علم در این میان چه نسبتی به اخلاق داشته است؟
تحقیق و مطالعات علمی به مسائل اخلاقی می پردازند، اما رویکرد علمی در این امر خیلی مهم است. مثلا رویکرد پوزیتیویستی(اثبات گرایی) چون بر مشاهده و تجربه پذیری تأکید دارد و اصالت را به این روشها می دهد لذا جایی برای گزاره های ارزشی، دینی و متافیزیکی در آن باقی نمی ماند. بر این اساس متفکر و دانشمندی که بر اساس این رویکرد به مطالعه دست می زند ولو اینکه دغدغه اخلاقی هم داشته باشد نمی تواند از نتایج تحقیقات مطالعاتی خود چنین انتظاری داشته باشد.
وقتی شما به مشاهده چیزی می پردازید و دغدغه های شخصی زمینه بروز و ظهور در آن موضوع مورد مطالعه را پیدا نمی کند لذا چگونه می توان انتظار داشت که ماحصل آن پروژه تحقیقاتی این دغدغه ها را بازتاب دهد.به عبارت دیگر وقتی ارزشها و دغدغه های فردی زمینه ظهور و بروز در یک فعالیت علمی را ندارند چگونه می توان انتظار نتیجه ای را داشت که دغدغه های انسانی را پاسخ داده باشد؛ چرا که اساسا گزاره ها و اصول ارزشی امکان تجربه و مشاهده را ندارند و لذا علمی نیستند.
از سوی دیگر گزاره های اخلاقی جنبه تجویزی دارند و از منظر پوزیتیویسم چنین گزاره هایی اساساً علمی نیستند. گزاره هایی که جنبه «باید» و «نباید» را داشته باشند اساساً از منظر پوزیتیویسم قابل تجربه و مشاهده نیستند لذا نمی توانیم آنها را به آزمون در آورد و علمی نیستند.
نتیجه این رویکرد برای بشر چه بوده است؟
علم فارغ از ارزش نتایج مصیبت باری برای بشر داشته است. در حوزه های مختلف علوم این نتایج را مشاهده می کنیم. علمی که باید در خدمت انسان و ارزشهای انسانی قرار گیرد در خدمت ساختارهای قدرت قرار گرفته و همه چیز را توجیه می کند. این علم حتی انسان را به تسخیر خود در آورده و طبیعت و محیط زیست انسانی را نیز نابود کرده است.
آیا خود مدرنیته با ارزشها و دین مشکل دارد؟
برای پاسخ به این پرسش باید توجه داشت که چه دینی را مد نظر داریم و چه قرائتی از دین مورد توجه ماست. دین اگر دغدغه سیاسی و اجتماعی و حکمرانی نداشته باشد تزاحمی با مدرنیته پیدا نمیکند، اما مدرنیته مبتنی بر اصولی است که با قرائت دیگری از دین تزاحم پیدا می کند. در خصوص ارزشها هم باید توجه داشت که باید مشخص شود از چه ارزشهایی سخن می گوئیم. آیا مراد از ارزشها، ارزشهای دینی است یا ارزشهای سکولار و غیر دینی؟
حتی در زمینه ارزشهای اخلاقی هم باز این بحث پیش می آید که آیا ارزشهای اخلاق دینی مراد ماست یا ارزشهای اخلاقی سکولار؛ لذا برای پاسخ به این پرسش باید توجه داشت که مدرنیته با قرائتی خاص از دین که داعیه حکومت و ورود به عرصه سیاسی را دارد، در تزاحم است./843/د۱۰۱/س