مهدکودک و سرای سالمندان؛ بازی دوسر باخت
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، زندگی مدرن و ماشینی امروز سبب از هم گسیختگی بنیان خانواده ها شده است و آسیب های جدی فرهنگی و اجتماعی را متوجه جامعه کرده است.
تغییر آداب و رسوم فرهنگی و ورود زنان به عرصه های اجتماعی سبب شده تا نیاز به مکان های نگهداری برای کودکان و همچنین مادران و پدرانی که دوران پیری خود را می گذرانند، بیش از پیش احساس شود.
مادران برای اینکه به راحتی و با خیال آسوده به فعالیت های شغلی و اجتماعی خود بپردازند، کودکان خود را به مهد کودکها می سپارند تا علاوه بر احساس آرامش درونی، زمینه را برای قرار گرفتن فرزندان خود در میان گروه همسالان فراهم کنند و درحالی که در حساس ترین مرحله زندگی که تربیت کودک شکل می گیرد و نیاز به ارتباط عاطفی میان مادر و کودک بیش از پیش احساس می شود، این مهدکودک ها هستند که عاملی در دور شدن مادر و فرزند و سدی در برابر انتقال عاطفی مهر و محبت مادرانه به کودک خود می شوند و فرآیند تربیت کودک در درون خانواده را با معضلی جدی مواجه می کند و روز به روز شاهد تربیت کودکان چند تربیتی و با ارتباطات غیر عاطفی هستیم.
مهد کودک ها و مربیان آن که قرار بود نقش دایه ها در تربیت فرزندان را برعهده داشته باشند، نتوانسته اند این وظیفه را به خوبی برعهده بگیرند و دایه هایی که سالهای قبل تربیت کودکان را با مهر و عاطفه زنانه و در کنار محیط پر از مهر و عطوفت خانواده بر عهده داشتند، جای خود را به روش های مدرن تربیتی با محوریت مهدکودک و روش های نوین پرورش کودک داده اند.
از سوی دیگر سپردن افراد مسن و پدربزرگ و مادربزرگ های خانواده به خانه سالمندان از موضوعاتی است که در سال های اخیر سیر شتابان به خود گرفته است و اگر تا سال های قبل فرستادن این افراد به خانه های سالمندان زشت و ناپسند به نظر می رسید، اما امروزه این قبح شکسته شده و فرزندان به راحتی و بدون هیچ عذاب وجدانی ترجیح می دهند پدر و مادر خود را به جای نگهداری در درون خانواده، به خانه های سالمندان بسپارند.
ارتباط مهدکودک و خانه سالمندان به عنوان دو طرف موضوع مرگ عاطفه و مهر و محبت در میان خانواده ها مورد توجه روان شناسان و متخصصان امور فرهنگی و جامعه شناسی قرار گرفته است و بررسی این موضوع می تواند جامعه را نسبت به روش های تربیتی صحیح آگاه سازد.
غفلت از وظیفه دینی؛ علت سپردن کودکان به مهد کودک
در تعالیم اسلامی، به موضوع تربیت کودکان توجه ویژه ای شده و مسؤولیت تربیت دینی، مذهبی و جسمی انسان در بعد فرهنگی و شکل گیری حیات معنوی او بر عهده پدر و مادر گذاشته شده است.
در گذشته مادران موضوع تربیت کودکان در رأس برنامه های خود قرار می دادند و تمام تلاش خود را می کردند تا به بهترین شکل ممکن فرزندان خود را تربیت کنند.
با رسوخ فرهنگ غرب و حاکمیت سبک زندگی مدرن غربی در جامعه ایرانی، زن که نقش اصلی تربیت کودک را برعهده داشت، نقش اجتماعی و اقتصادی پذیرفت و دوشادوش مردان به کارکردن پرداخت و با این اتفاق، مهمترین وظیفه خود-که از جانب خداوند بر عهده او گذاشته شده بود- یعنی مادری را فراموش کرده و فرزندان خود را برای تربیت و تکامل شخصیت خود، آواره مکانهایی مانند مهدکودکها کرد که امروز آثار این تصمیمات اشتباه در جامعه مشهود است.
ورود زنان به بازار اقتصاد و پذیرفتن شغل های گوناگون، روابط درون خانوادگی را دچار دگرگونی جدی ساخت و ارتباط عاطفی زن و شوهر و فرزندان را به شکل چشمگیری کاهش داد.
نقش زن در نظام خانواده بر سه محور همسرداری، فرزندداری و خانه داری می چرخد و در هرکدام از این محورها الزامات و مدیریت های خاص خود را می طلبد و نیازمند توجه ویژه و صرف کردن وقت و حوصله کافی است و ورود زنان به عرصه های اجتماعی و پذیرفتن مشاغل گوناگون؛ وظایف مادری، بچه داری، خانه داری و رسیدگی به همسر را در میان زنان جامعه به حاشیه برد و هویت و نقش او در نظام خانواده را با تغییر جدی مواجه کرد.
در تعالیم الهی دین اسلام؛ از دوران کودکی به عنوان بهترین زمان تربیت نام برده شده است و امیرمؤمنان(ع) در این باره به فرزند خود امام حسن مجتبی(ع)می فرمایند: «قلب کودک نورس همانند زمین کاشته نشده، آماده پذیرش هر بذری است که در آن پاشیده شود. ازاینرو در تربیت تو شتاب کردم، پیش از آنکه دل تو سخت شود و اندیشه ات به چیز دیگری مشغول گردد، تا به استقبال کارهایی بشتابی که صاحبان تجربه، زحمت آزمودن آن را کشیده اند و تو را از تلاش و یافتن بی نیاز ساخته اند»
مرگ عاطفه ها؛ دستاورد سپردن تربیت کودک به دست مهد کودک ها
ضرورت ارتباط عاطفی میان کودکان با والدین به ویژه مادر از موضوعاتی است که مورد تأیید تمامی روانشناسان حوزه کودک و نوجوان قرار دارد.
کودکان در سنین پایان نیازمند ارتباط عاطفی مداوم با مادر خود و توجه دائمی و مادرانه هستند که انجام این وظایف نیازمند حضور تمام وقت مادر در کنار کودک و انجام وظایف مادرانه در فرزندداری و تربیت عاطفی و معنوی و فرهنگی اوست.
شاید بتوان بسیاری از مشکلات عاطفی موجود در جامعه را مرتبط با دوری کودکان از آغوش پر از مهر و محبت مادر دانست و سخن گزافی نیست اگر بگوییم که مهدکودک ها با جدا کردن کودک از مادر خود، آسیب های اجتماعی و فرهنگی فراوانی را نصیب جامعه کرده اند.
کودکی که بدون عاطفه و مهر و عطوفت رشد کرده و به بلوغ رسیده است؛ دچار سرکوب عاطفی شده و از لحاظ احساسی و عاطفی کمتر به اطرافیان و جامعه وابسته بوده و فرد گراست و حتی می توان گفت که رابطه آنها با دیگران به تدریج کم می شود.
جداسازي کودکان از کانون گرم خانواده و نگهداري آنان در مهدهاي کودک نه تنها باعث کاهش روابط عاطفي ميان فرزندان و والدين ميشود بلکه پيامدهاي ناگواري در بزرگسالي در پي خواهد داشت که مهمترين آن سپردن والدين به سراي سالمندان است.
خانه های سالمندان؛ قبرهای عاطفی جامعه
در گذشته از خانواده به عنوان یک واژه مقدس یاد شده و این نهاد مهم، مرجع اصلی رفع نیازهای اعضای خانواده بود و افراد یک خانواده با حضور در کنار یکدیگر علاوه بر رفع نیازهای عاطفی خود، مشکلات متعدد اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و معنوی زندگی خود را در این کانون های بی بدیل رفع می کردند.
متأسفانه با ورود سبک زندگی مدرن به جامعه ایرانی، خانواده نقش اصلی خود را تا حدود زیادی از دست داده و کمرنگ تر شدن نقش خانواده ها سبب وارد شدن آسیب های متعدد به جامعه در حوزه های مختلف شده است.
تکریم سالمندان که در سالهای نه چندان دور از اصول مهم و حیاتی خانواده های ایرانی محسوب می شد، امروز در خانواده ها رنگ باخته و قبح سپردن سالخوردگان جامعه که باید محور شبکه خانوادگی و سنگ بنای ساختار خانواده باشند، شکسته شده و فرزندان به بهانه های مختلف ترجیح می دهند به جای نگهداری پدران و مادران سالمند خود در درون خانواده، آنها را به سمت درهای خانه سالمندان راهنمایی کنند.
می توان گفت که فرزندانی که از کانون مهر و عاطفه خانواده جدا شده و و در دامن پدر بزرگ و مادربزرگ و یا والدین خود پرورش پیدا نکرده و دوران کودکی را در مهد کودک سپری می کنند؛ یاد می گیرند هنگامی که بزرگتران خود به دوران سالمندی رسیدند آنها را به مکان دیگری برای نگهداری ببرند و در واقع راهی که از مهدکودک ها آغاز می شود به خانه سالمندان منتهی می شود.
این روند در سالهای آینده سیر شتابان تری به خود خواهد گرفت و همانگونه که تعداد مهدکودک ها روبه فزونی نهاده، رشد راه اندازی خانه های سالمندان که در چند سال اخیر آغاز شده؛ در سالهای آینده سیر شتابان تری خواهد گرفت.
راه خانه سالمندان از مهد کودک ساخته می شود
موضوعی که می توان از آن به عنوان«مرگ عاطفی خانواده ها» نام برد؛ یکی از آسیب های جدی است که سبک زندگی مدرن به ساختار سنتی خانواده های ایرانی که مبتنی بر احترام متقابل میان کودکان و والدین و دیگر اعضای شبکه نسلی است، وارد کرده است.
در واقع بلایی که با فرستادن کودکان خود به مهدکودک و جداسازی آنها از محیط پر مهر و محبت خانواده بر سر آنها می آوریم، به زودی گریبان خودمان را خواهد گرفت و شلوغی مهدکودک در شهرها حکایت از شلوغ شدن خانه های سالمندان در سال های آینده دارد.
زمانی که کودکان به سبب دور شدن از محیط تربیت خانوادگی و ورود به فضای مهدکودک؛ با نوع جدید از تربیت مواجه می شوند و ناخودآگاه سطح عاطفی شان دچار آسیب می شود؛ در گام اول ارتباطشان با دیگر اعضای خانواده به حداقل می رسد و سپس این رفتار را برای خود توجیه می کنند که آنها نیز بر مبنای همین شیوه تربیتی می توانند این رفتار را در قبال دیگر اعضای خانواده انجام دهند و همین موضوع نیز سبب مرگ عاطفی در بین خانواده و سپردن پدر و مادر به خانه های سالمندان می شود.
در حقیقت با شکل گیری بنیان سست عاطفی فرزندان در ارتباط با خانواده، باید منتظر فاجعه عاطفی در جامعه بود تا جایی که فرزندان حتی در قبال بیماری والدین نیز بی تفاوت خواهند شد و فشارهای اقتصادی و مشکلات روحی و فکری افراد سبب می شود تا علاوه بر کاهش ظرفیت عاطفی نسل آینده، برقراری ارتباط عاطفی فرزندان با والدین با مشکلات جدی مواجه شده و مراکز نگهداری سالمندان پاسخ نسل آینده به نیازهای سامندان جامعه باشد.
به عبارت بهتر می توان گفت فرستادن کودکان به مهدهای کودک یکی از دلایل اصلی فردگرایی در جامعه آینده خواهد بود این گونه افراد ارتباط عاطفی لازم را در دوران کودکی با والدین خود به خصوص مادر برقرار نکرده اند و سپردن والدین به خانه های سالمندان ناشی از همین گسستگی عاطفی در دوران کودکی است و در واقع فرستادن کودکان به مهد کودک ارتباط مستقیمی با فرستادن والدین به خانه های سالمندان دارد./872/ی۷۰۲/س
وحید کوچک زاده