از تعریف فلسفه عرفان تا وجه تمایز فلسفه اسلامی و غربی و ضابطه تشخیص عرفان حقیقی
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، دومین پیش نشست همایش ملی درآمدی بر فسلفه عرفان صبح دوشنبه 22 آذر با همکاری جامعه المصطفی العالمیه و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در سالن شهید عارف الحسینی مجتمع آموزشی امام خمینی(ره) برگزار شد.
در این نشست علمی حجت الاسلام و المسلمین محمدمهدی گرجیان عضو هیأت علمی دانشگاه باقرالعلوم و حجت الاسلام کیاشمشکی عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس تهران و جامعه المصطفی العالمیه نظرات خود را در زمینه فلسفه عرفان بیان کردند و حجت الاسلام فضلی عضو هیأت علمی جامعه المصطفی نیز دبیرعلمی این نشست را برعهده داشت.
حجت الاسلام فضلی در زمینه پیشینه برگزاری همایش ملی درآمدی بر فلسفه عرفان گفت: فعالیت های برگزاری این همایش از دو سال پیش آغاز شده است که با همکاری پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و جامعه المصطفی و با رویکرد اندیشه های حضرت آیت الله جوادی آملی برگزار می شود.
همایش ملی درآمدی بر فلسفه عرفان با پیام تصویری حضرت آیت الله جوادی آملی دوم آذرماه در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی دفتر قم برگزار می شود و از صاحب نظران متعدد حوزه و دانشگاه نیز برای حضور در این مراسم و همچنین ارسال مقالات علمی دعوت شده است و تا کنون بیش از 30 مقاله در دو جلد تولید شده است.
اگر بخواهیم مبحث فلسفه عرفان را از بعد روش شناختی تحلیل کنیم، باید آن را مبتنی بر عناصر متعلقه تعریف و تجزیه کنیم و عملا یک روش شناسی به وجود می آید که اگر میخواهیم در عرصه فلسفه عرفان ورود کنیم یا باید بر پایه روش شناسی و یا بر پایه محیط شناختی ورود کنیم.
برخی فلسفه را به ماهو فلسفه بنا به سنت فلسفی در تمام فرهنگ ها که پشتوانه آن عقل است تفسیر کردهاند؛ اگر می خواهیم فلسفه را حاصل پرسش های عقل محض قرار دهیم باید بگوییم فلسفه ای که با پرسش های عقل محض به مباحث عرفان نظر می کند به دو شکل به مبانی و مبادی عرفان توجه دارد.
دومین پیش نشست همایش درآمدی بر فلسفه عرفان در دو بخش برگزار می شود که هر کدام از اساتید در دو بخش جداگانه به بیان نظرات خود خواهند پرداخت.
پس از سخنان دبیر علمی حجتالاسلام والمسلمین گرجیان به بیان نظرات خود پرداخت و اظهار کرد: فلسفه عرفان علم نوپایی است و امیدواریم این همایش شروع خوبی برای پیگیری مباحث علمی در این عرصه باشد؛ فلسفه عرفان به عنوان علمی نوپدید اذهان بسیاری پژوهشگران و اساتید را به خود متوجه کرده است.
فلسفه عرفان را از زوایای مختلفی می توان مورد توجه قرار داد که حجیت آموزه های عرفانی از آن موارد است؛ عده ای حدود ثمانیه عرفان را فلسفه عرفان می دانند و برخی نگاه فیلسوفانه به عرفان و برخی ارزیابی مبانی و زیرساخت ها و یا نگاه کلی و بیرون نگر و فراگیر را فلسفه عرفان می نامند.
ساختار فلسفه عرفان نیز بسیار مهم است و مباحث جسته و گریخته بسیاری در این عرصه وجود دارد که باید به بحث ساختاری در عرصه فلسفه عرفان پرداخت، و از آن جهت که در عرصه غایت، ماهیت و ظرفیت فلسفه عرفان قابل بحث است باید آن را در مسایل دیگر نیز جستجو کرد.
مفهوم شناسی، قلمرو عرفان، معناشناسی، تناقض نماهای داخل در مبانی عرفانی، ساخت گرایی، جاودان گرایی، ارزش کشف و شهود عرفانی، معرفت عرفانی و وحی، اثبات پذیری، جایگاه معرفت شهودی و موارد دیگر در فلسفه عرفان مورد بحث قرار می گیرد.
ساحتهای بسیاری در عرصه فلسفه عرفان مورد بحث قرار می گیرد که شاید در نگاه اول به بحث فلسفه مرتبط نباشد ولی اگر دامنه آنها را بپگیری کنیم این موارد در فلسفه عرفان مورد بحث قرار می گیرد.
پس از سخان حجت الاسلام و المسملین گرجیان حجت الاسلام کیاشمشکی بخش نخست سخنان خود را با پرداختن به اصل و چیستی فلسفه آغاز کرد و گفت: در این نشست در زمینه دو موضوع چیستی فلسفه و این که آیا معرفت عرفانی یا دریافت های عرفانی داری جنبه کاربردی شناختی و واقع گرایانه است یا خیر و با چه ابزارهایی می توان ارزش معنوی عرفان را تضمین کرد بحث خواهیم کرد.
در مسأله فلسفه عرفان یک روایت، روایتی است که در فلسفه غرب مطرح می شود زیرا از آن جهت که فلسفه عرفان از دو بخش فلسفه و عرفان تشکیل شده است تعریف فلسفه عرفان تابع تعریفی است که از فلسفه می شود؛ فلسفه در غرب با فلسفه اسلامی تفاوت مهمی دارد به ویژه پس از صدرالمتألهین که مباحث اصاله الوجود را مطرح می کند تفاوت بیشتر می شود بنابراین از ابتدا باید به این فکر کرد که دو فلسفه عرفان وجود دارد یک فلسفه عرفان غربی و یک فلسفه عرفان اسلامی.
آنچه که امروزه تحت عنوان فلسفه عرفان رایج است همان موردی است که در نسخه غربی تعقیب می شود و در میان متون اسلامی در گذشته عنوان فلسفه عرفان یافت نمی شود بلکه فلسفه و عرفان هرکدام به تنهایی وجود دارد اما ریشه های فلسفه عرفان یافت می شود که بحث های ابو علی سینا در اواخر کتاب اشارات از آن موارد است که این بحث نمونه شاخصی از مباحث فلسفه عرفان است یعنی نمی توان گفت متن آن عرفانی است و خود او نیز با این ذهنیت وارد نشده است بلکه به شکل فلسفه عرفان است که با وجود مباحث فلسفی به مباحث عرفانی همانند عرفان چیست، عارف کیست و شاخصه ها پرداخته است.
جنس مباحثی که بوعلی مطرح می کند فلسفه عرفان است متنهی تحت تأثیر فلسفه اسلامی است یعنی ماهیت نوع نگاه بوعلی با ماهیت نوع نگاه فیلسوف های عرفانی که در غرب به فیلسوف عرفان مشهور هستند متفاوت است؛ پس از بوعلی سینا بزرگانی چون سهروردی در مباحث خود به تحلیل فلسفی دریافت های عرفانی می پردازد که در رویاهای صادقانه و احوالاتی که به انبیا دست می دهد می پردازد که ذیل مباحث حکمت این بحث را مطرح کرده است.
ملاصدرا نیز در شواهدالربوبیه به مباحث فلسفه عرفان پرداخته است و در اسفار نیز بیان می کند که در آینده آن را مورد بحث قرار خواهیم داد اما اسناد موجود فاقد این بخش است که امکان دارد اسناد موجود کامل نباشند یا این که ملاصدرا نتوانسته است مباحث خود را کامل کند اما این مطلب نشان می دهد که ملاصدار قصد پرداختن به این بحث را داشته است.
فلسفه عرفان در سنت ما ذیل مباحث مابعد الطبیعه قرار می گیرد که باید بررسی کرد مابعد الطبیعه را چه می دانند، دارای چه ویژگی هایی است، چه پرسش های را مطرح می کند و چه روشی را دنبال می کند و با همان الگو به بحث فلسفه عرفان پرداخت؛ اما در غرب ماجرا، کاملا متفاوت است و تحولاتی که در ماهیت فلسفه رخ داده است موضوع را تغییر می دهد زیرا تا پیش از کانت مضوع فلسفه هستی شناسی بوده است اما پس از او موضوع فلسفه غربی معرفت شناسی می شود بنابراین زمانی که روح فلسفه در غرب تغییر می کند فلسفه مضاف نیز به تبعیت آن ماهیتش تغییر می کند.
حتی سنت کانتی نیز تداوم پیدا نمی کند و در اواخر قرن نوزدهم مرکز ثقل فلسفه بر روی مباحث منطق و ریاضیات قرار می گیرد و فلسفه دیگری ایجاد می شود و پس از مدتی نیز مرکز سنگینی مباحث فلسفه بر زبان است که طبیعتا رسالت و موضوع فلسفه تحت تأثیر این چرخش ها تغییر می کند و زمانی که فلسفه به صورت کامل ماهیتش تغییر می کند فلسفه مضاف نیز ماهیتش تغییر می کند بنابراین اگر در سنت های فراوانی فلسفه عرفان وجود دارد باید توجه کرد کدام فلسفه است و از چه ویژگی هایی برخورداراست.
به طور کلی موضوع فلسفه اسلامی مطالعه وجود است و موضوع فلسفه غرب ماهیت است و مابعدالطبیعه نیز به وجود تعلق دارد و مرکز ثقل تمام عناصری که به مابعدالطبیعه می پردازد با وجود سروکار دارد بنابراین موضوع فلسفه های مضاف اسلامی نیز با همین رویکرد، وجود است و فلسفه عرفان غربی رویکردی ماهیت شناسی دارد.
در ادامه حجت الاسلام و المسلین گرجیان بخش دوم سخنان خود را به اقسام عرفان اختصاص داد و بیان کرد: یکی از مهم ترین مباحث در عرفان بحث شهود و کشف از جمله انوع شهود و کشف تفاوت میان آنها است که آیا میان آنها فرق ماهوی وجود دارد یا خیر؟ عرفان ماهیتا با فلسفه و فلسفه عرفان چه ارتباطی دارد؟.
معرفت موجود در عرفا حضوری و شهودی است و معرفت مفهومی و حصولی که به تعبیر قرآن کریم ندایی از دور خواهد بود، نه از نزدیک، اگر به آن اکتفا شود فقط حجاب خواهد بود؛ تجربه عرفانی مورد بحث، به دو قسم تجارب سلوکی و معرفتی تقسیم می شود؛ تجربه سلوکی به عرفان عملی مرتبط است و تجارب معرفتی، به عرفان نظری، و بر همین اساس خطاهایی که رخ می دهد را باید به دو قسم تقسیم کرد یعنی خطای سلوکی ومعرفتی که خلط بین این دو مشکلات عجیبی را به بار میآورد که فرد در زمان تحلیل دچار مشکل خواهد شد.
شهود وجهه همت عارف است اما مراد کدام قسم از شهود است؟ آیا شهود قلبی است یا حسی، زیرا شهود شامل سه عرصه قلب، عقل و حس است؛ شیخ اشراق به صورت کامل شهود حسی را بیان کرده گرچه فرصت پیدا نکرده است به صورت کامل آن را گسترش دهد، او معتقد است که مشهودات حسی از علوم حضوریه محسوب میشوند و به عبارت دیگر علم حصولی را علم نمی داند بلکه می گوید شبه علم است و بزرگان دیگری همانند علامه طباطبایی(ره) نیز علم حصولی را شبه علم می دانند.
مهمترین ویژگی برای عارف، شهود قلبی است که دارای دو قسم است یعنی شهود قلبی به اضافه شهود روحی به صورت اجماع که به آن شهود احدی می گویند و قسم دیگر نیز شهودی قلبی است که عارف آن را به صورت تفصیلی مورد عنایت قرار می دهد.
شهود قلبی از منظر دیگری به دوقسم شهود کشف صوری و کشف معنوی تقسیم می شود؛ واژه کشف در جایی به کار می رود که صورت وجود داشته باشد و شهود نیز غالبا در جایی به کار می رود که صورت مطرح نباشد به عنوان مثال کشف صوری مناماتی است که انسان در خواب می بیند؛ شهود قلبی معنوی نیز به دو قسم عین الیقینی و حقالیقینی تقسیم می شود که حق الیقینی در مرتبه بالاتری قرار دارد و براساس برخی آثار فقط پیامبر اکرم(ص) به آن دست پیدا کرده است و اگر افراد دیگری به آن رسیده اند به واسطه پیامبراکرم(ص) بوده است.
باید توجه داشت گاهی شرحیاتی مطرح میشود مرتبط به آنکه شخص عارف در مقام بیان یافته های خود، زبان مادری اش غنای واژگانی ندارد؛ گاهی نیز، زبان مادری عارف توان دارای غنای واژگانی است اما شخصی که به کشف و شهود دست پیدا کرده است از غنای واژگانی برخوردار نیست و گاهی نیز از قدرت واژگانی برخوردار است اما قدرت بیان مافی الضمیر را ندارد بنابراین در بسیاری موارد عرفا نمی توانند آنچه که به دست آورده اند را به دیگران منتقل کنند و به همین دلیل از الفاظ دارای مشکل استفاده میکند؛ گاهی موارد نیز عارف دارای غنای معرفتی نیست که بتواند آن را در ساختار بریزد و در مرتبه آخر نیز گاهی عارف دارای غنای واژگانی و معرفتی و بیانی است اما مخاطب توان درک مطلب را ندارد که این مساله نیز مشکل آفرین است که ممکن است مطلب توحیدی عارف را کفر آمیز متوجه شود التبه گاهی نیز عارف میان خیال متصل و منفصل خود خلط ایجاد می کند گرچه بسیار کم است یعنی آنچه که ساخته ذهن خودش است را با واقعیت اشتباه می گیرد.
در پایان به یک نکته اشاره می کنم و این که مگر فقط در عرفان احتمال خطا وجود دارد؟ مگر در منطق و فلسفه خطاها یافت نمی شود همان گونه که در عرفان، سلوک عرفانی است در دو علم دیگر سلوک عقلی است؛ مگر در شکل قیاس اشکالی که امکان ندارد، در عبارات بهمنیار یافت نمی شود؟.
در پایان نیز حجت الاسلام کیاشمشکی بحث خود در زمینه تفاوت میان فلسفه غرب و فلسفه اسلامی را ادامه داد و خاطرنشان کرد: در وجه مشترک میان فلسفه اسلامی و غربی گفته می شود هردو قسم از مقسم واحد هستد اما باید در این زمینه دقت کرد، زیرا اگر دقت نشود مراد از پرسش های تجریدی محض چیست ممکن است دچار تشابه شویم و گمان کنیم همان اتفاقی در فلسفه غربی رخ می دهد در فلسفه یا فلسفه مضاف اسلامی نیز اتفاق می افتد.
زمانی که گفته می شود عقل تجریدی یا عقل محض، عقل محض متعلق مستقیم مفاهیم است در غرب نیز وقتی گفته می شود عقل محض مراد همین است اما در این میان تمایزی وجود دارد که عقل محض اسلامی را از عقل محض غربی جدا می سازد و آن، تمایز میان مفاهیم وجودی و ماهوی است به عبارت دیگر عقل محض غربی ماهوی است یعنی با مفاهیمی کار می کند که عاری از وجود نیز می تواند لحاظ شود مانند اتفاقی که در ریاضیات رخ می دهد چنانچه در زمینه مثلث بحث می کنیم اما نیازی ندارد که خود مثلث وجود داشته باشد.
معضلی که فلسفه غرب گرفتار آن شده است بحث واقع گرایی و نا واقع گرایی است که همه حوزه های فلسه مضاف در گیر آن هستند آنها متوجه شده اند که در مطالعات فلسفی سیستم مبتنی بر نتایج خود است اما می توان فرض کرد که واقعی نباشد به عنوان مثال در فلسفه علم، نظریه غالب فیزیک نظریه انیشتین و کوانتوم است و همه فیزیکدانان ساختار طبیعت را که بر اساس فیزیک انیشتین و نیوتن و کوانتوم است را قبول دارند ولی بیان می کنند که ممکن است که واقعیت نداشته باشد فراتر از آن الهیات ناواقع گرا است یعنی دستگاهی از باورهای دینی وجود دارد اما واقعی نیست یعنی سیستم فلسفی معقولیت یک دستگاه راثابت می کند اما نمی تواند واقعی بودن آن را ثابت کند.
ریشه تمامی این مشکلات فهم نادرست از وجود است و فلسفه آنها مربوط به وجود نیست در حالی که در فلسفه اسلامی مسأله اصلی وجود است و علامه طباطبایی(ره) با رد سفسطه بحث خود را آغاز و در همان بحث خدا را اثبات می کند و اصولا فلسفه در جایی شروع می شود که واقعیت به حمل شایع مطرح می شود و ملاصدار به همین دلیل با اصاله الوجودی ها مخالف است و می گوید آنچه که منجر به تحقق می شود وجود است.
به طور کلی عرفان نمی تواند واقعی نباشد یعنی نمی شود معرفتی عرفانی باشد اما واقعی نباشد و مشکل در جایی است که تشخیص دهیم کدام معرفت حضوری و کدام حصولی است و نیازمند مایز است و دیگر لزومی ندارد بگوییم این معرفت ماهوی است و بخواهیم ثابت کنیم که مطابق با واقع است بلکه اصلا نمی گوییم معرفت ماهوی است زیرا وجودی است که معرفت وجودی همان عرفان است.
حال کدام عرفان حق است باید ضابطه آورد همانند سازگاری با عقل قطعی، سازگاری با کشف قطعی، ایجاد آرامش عمیق در انسان، وارستگی از تعلقات نفسانی و دوری از رذائل؛ معرفت ماهیت وجودی است بنابراین عارف با آنچه که می اندیشد زندگی می کند بر خلاف فیسلوف که ممکن است برخلاف اندیشه اش عمل کند چنانچه امام خمینی(ره) می گوید چه بسا افرادی که علم توحید درس می دهند اما خودش موحد نیست./1324/ز۵۰۳/ی