عوامل و موانع بازدارنده گناه از منظر آیات قرآن
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، مرحوم آیت الله خوشوقت در یکی از دروس اخلاق خود به عوامل و موانع بازدارنده گناه از منظر قرآن کریم پرداخته است که بخشی از سخنان این استاد فقید اخلاق تقدم خوانندگان خبرگزاری رسا می شود.
هواپرستی مانع تکامل روحانی انسان
وقتی پروردگار متعال برنامه زندگی انسانها را منظم کرد، پایه های دین را فراهم کرد و به انبیاء وحی کرد و آنها به امتها رساندند یک مانع بزرگی سر راه پیاده کردن این وحی پیدا شد، آن مانع بزرگ خواستِ مردم بود. هواپرستی مردم بود. مردم علاقه دارند آزاد باشند، هر کاری دلشان خواست بکنند، این مانع بزرگی بود که حرف خدا در جامعه پیاده شود، از همان روز اوّل هم تا به امروز کاملاً پیاده نشد. اکثر مردم دچار آن هواپرستی که طالب آزادی بود شدند، عده کمی از افراد گوش به حرف خدا دادند.
ناظر بودن خدا و اعتقاد به قیامت دو عامل عمده ترک گناه
لذا پروردگار متعال برای آسان شدن اطاعت فرمان خودش دو چیز به مردم ارائه کرد. یک؛ خدا حاضر و ناظر بر اعمال شما است، این را گفت اگر مردم باور می کردند دیگر گناه نمیکردند. چون گناهکار اگر باور داشته باشد گناه که می کند خدا او را می بیند چون ایمان دارد این باور او را به ترک معصیت دعوت می کند.
دوّم؛ باورکردن اینکه بعد از مردن، خدا مردههای مکلّف را زنده میکند و به حساب کارشان رسیدگی می کند. خدا میپرسد گوش به حرف دادی یا نه!؟ اگر داده بود بهشت میرود؛ و اگر نداده بود جهنم، خداوند متعال این دو عامل بزرگ را برای بازدارندگی از معصیت در اختیار مردم قرار داد.
عامل اوّل ضعیفتر از دوّمی بود یعنی مردم حضور پروردگار متعال را چون ماده نیست درک نمیکردند، این خیلی اثر نکرد، اما دومی مؤثرتر است چون از جنس خود آدمها است. نظیر زندگی انسانهای مادی است، روز قیامت هم همینگونه، انسانهای مکلّف را زنده می کنند، یعنی به ارواح اَبدان میدهند میشود مثل همین دنیا، آنوقت میگویند چرا گناه کردی؟ عذاب مادیاش میکنند، این چون مادی بیان شده اثرش بیشتر است.
معاد جسمانی بزرگترین مانع گناه
عامل معاد جسمانی بزرگترین عملی است که آدم می تواند از این استفاده کند و گناه را ترک کند، مخالفت فرمان خدا را نکند، آن اولی چون مجرد است دیده نمیشود آدم فراموش میکند، ولی دومی چون جنس خودش است بدن است باورش راحت تر است، وقتی بدن به روح رسید میشود مثل حاج محمد تقی که در دنیا بود، با او میشود صحبت کرد، او را میشود جهنم هم بُرد، اما وقتی روح بدن ندارد آتش نمی تواند آن را بسوزاند، لذا بدن به آن میدهند، وقتی بدن به او دادند مثل دنیا میشود، آنوقت میشود با او هر کاری کرد. این دوّمی به عنوان عامل بازدارنده معرفی شده است، چون آدمها اگر معاد را قبول کنند بیشتر به ترک گناه کمک میکند، اما اوّلی را نه دیدهاند نه شنیدهاند نه لمس کردهاند، قوای پنجگانه به هیچ وجهی به آن راه ندارد، فقط عقل راه دارد، عقل هم وقتی گرفتار تدبیر در امور ماده میشود، اول چیزی که فراموش می کند ذات اقدس پروردگار متعال است. وقتی کار تمام میشود و میمیرد به هوش میآید صبّحکم الله بالخیر!!، اما معاد این جور نیست، لذا امیرالمؤمنین علیه الصلاه و السلام در نهجالبلاغه از معاد زیاد استفاده کرده است، چون به مردم نزدیکتر است. اما اوّلی فاصلهاش زیاد است، مگر انسان گناه نکند، با ترک گناه ایمانش زیاد بشود، فاصلهها کم و کمتر میشود، انشاء الله.
بنابراین این داستان اصحاب کهف به منظور این است که من معاد را قبول کنم بترسم از اینکه اگر حرفی که خدا توسط انبیاء زده و به ما رسیده و ابلاغ شده را مراعات نکنم و عمل نکنم چنین روزی پیش میآید و آنجا دیگر نمیتوانم جوابی بدهم و خودم را از عذاب نجات بدهم؛ لذا ایجاد ترس میکند و آدم گناه را راحتتر ترک میکند، تمام کارهایی که خدای متعال در قرآن کریم به عنوان شگرد بازدارنده از گناه بیان کرده هدفش همین است که منِانسان وقتی فرمان خدا به من میرسد که این کار را بکن یا آن کار را نکن این دو تا را انجام بدهم. اثر فرمایشات پروردگار متعال فقط در صورت انجام دادن و عمل کردن پیاده میشود، اگر من عمل نکنم فایده ندارد.
عمل کردن به قرآن راه نجات
اگر قرآن روی طاقچه باشد اثری نمی کند، مثل مریضی که نسخه را نپیچد، نرود دارویش را بخرد و بخورد، بگذارد همان جا باشد، اثر نمیکند. اگر من نماز خواندم اثر می کند، اگر گناه پیش آمد ترک کردم، اثر میکند، ایمان بالا میرود، اما اگر من هم مثل دیگران گناه کردم آن ایمانی هم که اول دارم آن هم کمکم پایین میرود تا گاهی به سطح کفر میرسد؛ بنابراین اگر بخواهیم اثر قرآن در جامعه ظهور پیدا کند منوط و مشروط به عمل کردن به دستورات خداست، از این جهت در تمام آیات قرآن به استثنای دو سه تا آیه که اصل راه را بیان میکند، شگردهایی بیان میکند که من راحتتر بتوانم گناه را ترک کنم.
وقتی فرمان خدا به انسان میرسد یک دوراهی تشکیل میشود، یک راه اطاعت فرمان است، که مثلاً میگوید نماز بخوان، آن راه تشکیل میشود، اگر من اطاعت کردم عمل می کنم آن اثر ظاهر میشود. اگر مخالفت کردم ظاهر نمیشود. از این دو تا یک کاری میخواهد خدا فراهم کند که من این طرف اطاعت را ترجیح بدهم، تقوا یعنی همین. وقتی این دوراهی تشکیل میشود نفس میگوید انجام نده، میگوید بخواب، شب کوتاه است کم خوابیدی، خدا میگوید بلند شو نماز بخوان و بعد بخواب. اگر من جانب حرف خدا را ترجیح دادم میشود تقوی، یعنی خودم را از مخالفت فرمان خدا نگه داشتم و طبق آن فرمان عمل کردم این را میگویند تقوا. اگر گرفتم خوابیدم نمازم را هم نخواندم معصیت میشود، قرآن کریم شش هزار و خُردهای آیه نازل کرده، همه اینها به استثنای سه چهار تا آیه که مربوط به اصل راه زندگی انسان است مابقیاش مال این است که وقتی فرمان رسید و دو راهی تشکیل شد من جانب اطاعت فرمان را بر معصیت ترجیح بدهم، خدا به کمک انسان آمده است، نفس اماره آزادی خواه است، میخواهد بگیرد بخوابد. نه میخواهد روزه بگیرد، نه میخواهد نماز بخواند، اما آن آیات باعث میشود که من جانب اطاعت فرمان خدا را ترجیح بدهم بگویم چشم، لذا این قدر مسأله چشم گفتن به فرمان خدا مهم است که خدا سه تا آیه چهار تا آیه برای بیان راه زندگی انسان بیشتر نازل نکرده است، ولی شش هزار و خُردهای همه در مقام اینکه چگونه من بتوانم وقتی فرمان میرسد زیر پا نگذارم و اطاعت کنم نازل کرده است، چگونگی این کمک باعث شده این آیات زیاد شود و الّا بیان اصل راه دو سه تا آیه بیشتر نمیخواهد.
نفس أماره و شیطان دو مانع اصلی تکامل انسان
یک دانه آیه کافی است که ما بفهمیم راه زندگی و مرگ انسان از اول بلوغ تا آخر عمر چیست، اما چرا خدا این همه آیه اضافه کرده است؟ اینها انواع و اقسام و اسلوبهای مختلف فرار از اطاعت حرف نفس أماره و شیطان است. چون این دو معارض هستند. سرّ اینکه خدای متعال فرمود: « فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»، این است که چون وقتی ما قرآن میخوانیم خدا به ما چه میگوید؟ میگوید نماز بخوان، روزه بگیر، اما شیطان میگوید نه نگیر، خدا میگوید وقتی خواستی قرآن بخوانی حرفهای مرا بشنوی، او میآید نمیگذارد، از شرّش پناه به من خدا ببر، اول این را بگو بخوان ان شاء الله که اثر نکند. چون آیات فرمان خداست، انواع مختلف واجبات، انواع مختلف محرمات، این دو تا را می خواهد بگوید، میخواهد ما را محدود کند. نفس هم میگوید نه من راضی نیستم محدود شوم، شیطان هم به معصیت خدا کمک میکند؛ بنابراین استعاذه کنیم از شرّ شیطان به خدای متعال بعد ان شاء الله فرمان خدا را بخوانیم، این اقرب به اطاعت فرمان است تا معصیت؛ بنابراین نسخه تربیت ما خیلی ساده و آسان است. اما این همه آیات مال این است که مرا دعوت کنند گرایش بدهند به اطاعت فرمان خدا، یعنی عمل کردن به نسخه، اگر عمل نکنیم هیچ اثری ظاهر نمیشود.
الآن ببینید ما مسلمانیم قرآن هم هست علماء هم هستند حوزه هم هست اما این همه فساد داریم، این همه گناهان کبیره داریم، درست هم نمی شود، کسی هم نمیتواند درست کند این قدر زیاد است، چرا؟ چون عمل نشده است، اگر عمل میشد این جور نمیشد. قرآن هست می خوانند اما عمل نمیکنند، رساله هم هست می خوانند اما عمل نمیکنند، کم هستند کسانی که اطاعت فرمان میکنند. امیرالمؤمنین علیه الصلاة و السلام فرمودند اینها کم هستند، بیشتر عمل نکردند و تا امروز و از امروز تا مدتهای زیاد عمل نخواهند کرد باز آن آثار ظاهر نمیشود، آن آثار عبارت است از اینکه هیچ گناه کبیرهای پیدا نشود./1324/ت۳۰۳/ج