۱۹ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۵:۲۴
کد خبر: ۵۵۸۲۶۲
واکنشی به هجمه ها علیه استاد خسروپناه؛

انصاف تان کجا رفت

اینکه بریده‌هایی از یک متن را بیرون بکشیم و با بریده‌های دیگر از متن کتاب، به مصاف یکدیگر ببریم و آن‌ را تناقض بنامیم، اوج بی‌انصافی است.
گریوانی

به گزارش خبرگزاری رسا، حجت الاسلام مسلم گریوانی استاد سطح عالی حوزه و از محققان و پژوهشگران حوزه علمیه قم در یادداشتی نسبت به هجمه های غیر منصفانه علیه استاد خسروپناه واکنش نشان داد و نوشت: انتقاد نسبت به یک بحث علمی در عرصه عمومی عدول از شأن مباحث علمی است که چند صباحی است رویه یکی از نشریات خاص شده است.

متن یادداشت این استاد حوزه بدین شرح است:

هفته گذشته (5 اسفند)، روزنامه شرق، چند یادداشت توسط افراد مجهول‌الحال در نقد (بخوانید قَدح و طَعن) یکی از ثمرات حوزه علمیه یعنی جناب حجت الاسلام والمسلمین عبدالحسین خسروپناه منتشر کرد که فرصتی شد تا قلم را در خدمتِ ستایش نظام دانش و منش؛ و علم و حِلم حوزه علمیه که وی یکی از خروجیهای ارزنده آن است بگماریم:

روحیه علمی، اندیشه‌ورزی، آزاداندیشی و پرسش‌گری یکی از خصایص نظام آموزشی حوزه‌های علمیه است. طلبه علوم دینی، از آغاز ورود به نظام علمی حوزه، با عنصر و حلقه «مباحثه» که حداقل با سه طلبه تشکیل می‌شود، به عنوان یکی از الزامات آموزشی مواجه می‌شود. در این الگوی بی‌نظیر آموزشی که برخی مراکز علمی جهان نیز در حال اجرا هستند، دو رکن موج می‌زند: اول: تقریر آن توسط یکی از اعضای مباحثه که قدرت تبیین و قوت تثبیت مطلب در ذهن طلبه را جوانه می‌زند؛ دیگری ارائه نقد و انتقاد نسبت به نوع فهم و ارائه‌ی ارائه کننده یا حتی استاد، بلکه مصنف کتاب که موجب بارش فکری، روحیه انتقادپذیری و تفکر انتقادی می‌شود. این روش علمی، موجب شکوفایی و رشد زودهنگام و نیز باعث تفکر انتقادی و روحیه علمی که دو رکن آزاداندیشی است در میان طلاب می‌شود. همچنین در درس خارج، وجود برخی طلاب در نقش «مستشکل»، استاد درس خارج را به چالش جدی علمی می‌کشاند.

تولید دانشهایی نظیر فقه، اصول، کلام، منطق، فلسفه و تفسیر؛ بلکه تکمیل و ارتقای علوم دیگر از قبیل هیئت، نجوم، ریاضی، و... با آن دقتهای ریز و فروعات، محصول چنین نظام علمی است. یکی از اساتید فعلی فلسفه اسلامی (غلامحسین ابراهیمی دینانی) گفته است: «من در طول عمرم آزاداندیش‌تر از علامه طباطبایی (ره) ندیدم.» و علامه، شکوفه همین درخت حوزه علمیه است.

نقل شده است که امام خمینی (ره) وقتی در کلاس درس خارج قم، متوجه می‌شود که طلاب بخاطر هیبت و عظمت ایشان، پرسش نمی‌کنند، می‌گوید: «اینجا مگر جلسه روضه است؟! ساکت نباشید و اشکال کنید!» و می‌دانیم که از باغ درس امام راحل، چه نهالهایی روییده شد و چه میوه‌هایی چیده شد و چه بزرگانی دیده شد، از امثال شهید مطهری و شهید بهشتی گرفته تا حضرت آیت الله خامنه‌ای و بزرگان دیگر.

عبدالحسین خسروپناه، خود میوه همین ساختار حوزوی است. او از اشکال و استشکال استیحاشی ندارد بلکه استقبال می‌کند. شخصیتی که خواهیم گفت از دیدگاه بزرگان حوزه دارای ارج والا و بلند است.  بدون تردید اندیشه بشری غیر از معصومین، همگی قابل نقد و چالش هستند، هر کسی می‌تواند دیگری را نقد کند و کسی نمی‌تواند خود را بالاتر از نقد تلقی کند اما درباره یادداشتی که در نقد او در روزنامه شرق نوشته شده است، چند نکته قابل ذکر است:

1. ناقد از چه زاویه‌ای وارد نقد می‌شود؟ آیا می‌توان از زاویه تاریخی یک فیلسوف را مورد نقد قرار داد؟ یا با عینک سیاسی، دانش را به رگبار بست؟ آیا با نگرش سیاسی می‌شود علوم انسانی اسلامی را تخفیف و خوار شمرد؟

اگر چنین باشد باید به من طلبه حق دهید که با نگرش دینی، به روان شناسی، جامعه شناسی، تاریخ ادیان، فلسفه، سیاست، فرهنگ و اقتصاد حمله کنم. آیا شبه روشنفکران ایران، چنین اجازه‌ای به روحانیون می‌دهند یا اینکه در همین رسانه، به یک مرجع بزرگوار، حکیم و فقیه حمله می‌شود که چرا یک فقیه، وارد مباحث بانکی و اقتصادی می‌شود؟!

2. آیا نقد یک اندیشمند و نظریه پرداز، به صورت غیر علمی، آن هم در رسانه‌ها، آن هم در یک رسانه خبری نه علمی، آن هم رسانه‌ای متعلق به جناح خاص سیاسی، اقدامی علمی و فنی است؟

3. نویسندگان یادداشتهای مذکور، خودشان در زمینه حکمت، فلسفه، کلام، و سایر علوم اسلامی و نیز علوم انسانی، چقدر مطالعه داشته‌اند؟ پرونده علمی ایشان در تالیف و تدریس در زمینه‌های مذکور چیست که به خود اجازه نقد یک متکلم، فیلسوف و صاحب ایده و نظریه در زمینه‌های علوم اسلامی و انسانی را می‌دهند؟

4. نقد، ادب، آداب و انصاف دارد. خوب است که به برخی تعابیر به کار رفته در نقدهای مذکور توجه شود: «دارای فضل اندک»، «بی‌مبالات»، «بی‌تامل»، «ناآشنا به مفاهیم فلسفی»، «جمع آوری کننده مطالب دیگران»، «مناسب برای برخی مناصب اداری و تبلیغی»، «متوهم در مساهمت [مشارکت] فلسفی» «آشفتگی غریب»، «پرگوییهای ملالت‌بار»، «مستظهر به نهادهای امنیتی»، «بی‌دقتیهای فراوان» و...

آیا این تعابیر، علمی و فنی است یا مساله حاشیه است؟ اگر حقیقتا نقد علمی دارید، او را دعوت کنید به یک مرکز علمی و دانشگاهی تا  نقد علمی خود را وارد کنید اما چرا در روزنامه‌ها، دیگران را به رگبار تهمت و برچسب می‌بندید؟!

نکته قابل تامل اینکه شما برچسبهای این نویسنده احتمالا جوان را بگذارید کنار تعابیری که توسط حکما، مراجع و بزرگان حوزه درباره خسروپناه به کار برده شده. تعابیری از قبیل «هشام بن حکم زمان»، «مطهری دوران»، «استاد»، «علامه» و... همچنین رهبری معظم انقلاب، به دلیل منش اندیشگی و شخصیتی خاص آقای خسروپناه و مدیریت موفقی که در انجمن حکمت داشت و توانست اندیشمندهای مختلف با عقاید، علایق و سلایق مختلف را تجمع و تحمل کند، وی را «شیخ عاقل» توصیف کردند.

5. یادداشت این نویسنده، مرا یاد برشی از تاریخ ایران انداخت که وقتی شهید مطهری، شهید بهشتی و دیگران در حوزه اقتصاد، فرهنگ،حجاب و... نظریه‌ای می‌دادند، برخی از بیرون و درون می‌گفتند: «او سواد چندانی ندارد، نه فلسفه را خوب خوانده، نه غرب را خوب شناخته و نه دانشگاه و علوم انسانی را خوب سُفته است.» دقیقا همین تعابیری که نویسنده درباره خسروپناه به کار برده است.

6. کدام انصاف و متد علمی و دانشگاهی می‌طلبد که با مطالعه یک اثر، یکجا تمام آثار و شخصیت او را نفی و طرد کنیم؟

7. نگارنده جوان این مطلب، از ابتدا خسروپناه را چنین معرفی می‌کند: «عبدالحسین خسروپناه چهره‌ای شناخته‌شده در عالم سیاست است.» به راستی در ایران وی را به چهره‌ای علمی می‌شناسند یا به سیمای سیاسی؟! البته او چند صباحی است در حوزه سیاست ورزی، مدیریت و مسائل فرهنگی کشور، نکته‌های معرفتی و راهبردی، می‌نویسد اما کسی او را چهره سیاسی به معنای رایج آن نمی‌شناسد.

 8. نویسنده محترم در نقد خود، مبتلا به همان چیزی شده که خسروپناه را بدان متهم می‌کند! او می‌گوید: «آقای خسروپناه بریده‌ کتابهای فلسفی و مطالبی که از این‌جا و آن‌جا نقل شده‌اند را در کتابهایش می‌آورد و نقد می‌کند.» مگر خود منتقد غیر این کار را در یادداشتش انجام داده است؟ بریده‌ای را می‌آورد و با مغالطه پهلوان پنبه، جزء و کل و سیاه و سفید، رقیب را نقد می‌کند.

اینکه بریده‌هایی از یک متن را بیرون بکشیم و با بریده‌های دیگر از متن کتاب، به مصاف یکدیگر ببریم و آن‌ را تناقض بنامیم، اوج بی‌انصافی است و با هر کتابی حتی قرآن نیز می‌توان چنین برخورد کرد و باید گفت قرآن کتابی است پر از تناقض!

یا در جایی دیگر از مطلب خود می‌نویسد: «آقای خسروپناه یکجا از هستی شناسی معرفت تعبیر به شناخت وجود و ماهیت معرفت می‌کند و در جای دیگر همین را معرفت شناسی می‌نامد! در حالیکه معرفت شناسی را قسیم هستی شناسی معرفت می‌خواند.»

9. منتقد مذکور در جایی از یادداشت خود، خسروپناه را نقد می‌کند که چرا از قول دنسی، نوشته است: «نظریه شناخت، دانش موجه‌سازی باور است»، در حالیکه دنسی معرفت‌شناسی را مطالعه معرفت و توجیه باور دانسته است، نه «علم موجه‌سازی باور»!! به راستی بین این دو جمله جز تصحیح فنی‌تر عبارت دنسی، چه تفاوت محتوایی وجود دارد که وی را به اعجاب و نهایتا نقّال مطالب دیگران تخفیف و توبیخ می‌کند!

10. این نقد و قدح نویسنده را در کنار جسارت برخی روشنفکرانِ تاریک دل و کالیفرنیا نشین که از بیان، بنان و زبان ایشان، تنفر، تنافر و تفاخر می‌بارد و از سینه آنها آتش حقد و رشک شعله‌ور است، به آقای خسروپناه و سایر حوزویان از قبیل آیت الله صادقی رشاد، حکایت از نخ ریسمانی است که پیوستاریِ حوزه ستیزیِ درون و بیرون ایران با یکدیگر را دارد و گویای یک حقیقت است و آن عبارت است از سیل تخریب و ادبیات تضعیف و سناریوی تخفیفِ این لباس و جایگاه و نهاد.

البته بر همگان پیداست که این هجمه‌ها از زمانی آغاز شد که یک شخصیت نسبتا جوان و میان‌سال، حوزوی، از قم، بر مسند ریاست انجمن حکمت ایران نشست. گفت:

من از مفصل این نکته مجملی گفتم                  تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل!

11. رسانه به اقتضای رسالت آگاهی‌بخشی و روشنگری که دارد می‌تواند در تقریب اذهان و تالیف قلوبِ حوزه و دانشگاه، سازنده باشد. پرسش این است که آیا رسانه‌های ما در این مسیر بودند یا در راستای تخریب و تنفیر حوزه و دانشگاه از یکدیگر گام برداشتند؟!

/۹۲۴/د۱۰۳/ج

ارسال نظرات