منظومه فکری تمدنی آیت الله مصباح یزدی
به گزارش خبرگزاری رسا، متن زیر مقاله ای است که حجت الاسلام والمسلمین دکتر ابوذر مظاهری، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) با عنوان منظومه فکری آیت الله مصباح یزدی درباره تمدن(مبتنی بر تحلیل مفهومی تعریف تمدن از دیدگاه ایشان) درباره منظومه فکری آیت الله مصباح یزدی نوشته است:
چکیده
ارائه تعریفی دقیق و عمیق از تمدن، کلید ورود به مباحث تمدنی است و شاید بتوان گفت کمتر مفهومی مانند تمدن، به این اندازه نیازمند دقت در تعیین واژه های تعریف باشد. این اثر تلاش می کند بر پایه تعریف مفهوم تمدن از دیدگاه علامه مصباح یزدی -مدظله- تحلیل دقیقی از تمدن و مؤلفه های این مفهوم ارائه کند. بر تک تک واژه ها و مفاهیم تعریف علامه، تمرکز شده و با روش تحلیل مفهومی تلاش شده است لایه های درهم تنیده و پنهان این تعریف، نمایان شود و همچنین به بخشی از منظومه فکری علامه مصباح در حوزه مباحث تمدنی دست پیدا کنیم.
تجزیه و تحلیل این تعریف، و تفکیک مفاهیم و نیز سرفصل های چهارگانه ای که در تعریف ایجاد شده اند، ما را در رسیدن به این منظومه فکری کمک می کند. چهار سرفصل اصلی تعریف علامه مصباح عبارت اند از: ویژگی های کلی تمدن؛ زیربنا و بنیان تمدن؛ ساخت تمدن؛ و فرایند تمدن سازی بر اساس هرم نیازمندیهای کلان بشری. سعی شده است با این کار، مفاهیم تعریف در دسته بندی هایی توزیع شود تا از بی شکلی و پراکندگی معنایی مفاهیم و واژه های تعریف جلوگیری شود.
در این تعریف، تمدن مفهومی است که از ویژگی های کلان زندگی انسانهایی حکایت میکند و چتری است که بر همه فعالیتهای اجتماعی سایه می افکند؛ از انسانهایی سخن میگوید که نوعی وحدت ارگانیک و اندامواره برای خود قائل اند و زندگی آنها از نوعی ثبات برخوردار است؛ کسانی که با تقسیم کار اجتماعی و با استفاده از همه نعمتهای مادی و غیرمادی در شکل طبیعی و مصنوعی، تلاش های برنامه داری برای رفع نیازها، دفع خطرها، ارتقای بهره ها و رسیدن به آرمان ها انجام می دهند.
بیان مسئله
یکی از مشکلات تحقیق در حوزه مباحث تمدنی، مشخص و شفاف نبودن مفهوم تمدن است. به همین دلیل، غالب پژوهشگران این حوزه، لازم می دانند بخشی از تحقیق خود را به تبیین و تعریف مفهوم تمدن اختصاص دهند. پیچیدگی خود پدیده تمدن، یکی از علل اصلی این مشکل و معضل علمی است. درباره مفهوم تمدن، تا کنون تعارف زیادی ارائه شده است. برخی پژوهشگران تا چند صد تعریف برای تمدن ذکر کرده اند.
در این تحقیق تلاش شده است از مسیر یک تعریف و یک تحلیل مفهومی شفاف و شاخصه مند، به منظومه فکری علامه مصباح درباره تمدن دست یابیم.
از نظر نگارنده، تعریف علامه مصباح از تمدن، ظرفیت کافی برای رساندن پژوهشگر به منظومه فکری ایشان درباره تمدن را داراست. در این تعریف، به ابعاد متعددی از مفهوم تمدن توجه شده و تعریف نسبتا جامع و مانعی ارائه گردیده است. هر فراز این تعریف، به نکته ای کلیدی درباره مفهوم تمدن اشاره دارد.
در این پژوهش، به هر فراز و فقرۀ این تعریف، به صورت مستقل توجه می شود و پیرامون آن، بحث تفصیل می یابد. همچنین از دیدگاه های دیگر پژوهشگران و صاحب نظران برای تقویت و تأیید فرازهای این تعریف استفاده می شود و به نوعی مقایسه ای میان تعریف علامه صباح و دیگر تعاریف تمدن صورت خواهد گرفت. به اعتقاد خود ایشان، همه قیود و مفاهیمی که در تعریف آورده شده اند، برای این است که «هر کدام از این قیدها اشاره به نظریه ای است که در باب تمدن شرط کردند» (مقام معظم رهبری، ۰۴/۱۰/۱۳۹۵).
نکته دیگر درباره تعریف علامه مصباح اینکه این تعریف، به مثابه پدیده ای کاملا اجتماعی، صرف نظر از شاخص های اسلامی صورت گرفته است؛ به خلاف تعاریف قرن هجدهمی اندیشمندان غربی از تمدن، که شاخص های غربی در تعریف لحاظ شده و تعریف ماهیت مصداقی پیدا کرده است؛ بنابراین، یک مصداق بیشتر ندارد و آن هم تمدن غربی است.
این میزان از دقت و موشکافی در این تعریف را نمی توان برای هر تعریفی به کار برد. از آنجا که علامه مصباح دارای یک منظومه فکری منسجم و اندیشه فلسفی و مستدل اند، تحقیق درباره تعاریفی که ایشان از یک موضوع ارائه می کنند، باید با روش سیر از اجمال به تفصیل و از مفاهیم به مبانی و در جهت کشف نظام اندیشه صورت بگیرد.
تفکیک مفهوم فرهنگ از تمدن (دو رویکرد ماده صورت، و اجمال – تفصیل)
مفهوم فرهنگ در کنار مفهوم تمدن، از مهم ترین مفاهیم تعیین کننده در حوزه مباحث تمدنی است. اینکه چه رویکردی در تفکیک این دو مفهوم داشته باشیم، تأثیر زیادی بر مباحث تمدنی دارد. در آثار علامه مصباح، این تفکیک با دو رویکرد صورت گرفته است: رویکرد اول، مفهوم فرهنگ و تمدن را به مثابه ماده و صورت از یکدیگر تفکیک می کند. این رویکرد، تمدن را شکل، قالب و صورت مادی یک محتوای فرهنگی معرفی کند و چون یک امر محتوایی نیست، فی نفسه ارزشی بر آن مترتب نیست؛ اما در رویکرد دوم، مفهوم فرهنگ و تمدن، به مثابه مرحله اجمال و تفصیل یک امر، از یکدیگر تفکیک می شوند.
تمدن امر جدایی از فرهنگ به شمار نمی آید؛ بلکه بسط همه جانبه فرهنگ و نظام یافتگی مؤلفه های فرهنگی است. در این صورت، تمدن فی نفسه دارای ارزش است و صرفا قالبی به شمار نمی آید که ارزش آن به محتوایش باشد.
۱ـ۱. تفکیک میان فرهنگ و تمدن به مثابه ماده و صورت
در این کاربرد، مفهوم تمدن در برابر مفهوم فرهنگ قرار می گیرد و به جنبه مادی و سخت افزاری و شکل زندگی انسان اشاره می کند؛ در مقابل، فرهنگ به جنبه معنوی و محتوایی زندگی اشاره دارد. چنین کاربردی، در بین اندیشمندان اسلامی رایج است و از آن می توان به رویکرد تفکیکی میان فرهنگ و تمدن نام برد. علامه مصباح در این کار برد معتقدند: «تمدن، شکل زندگی انسانهاست؛ و به همین دلیل، سعادت ابدی انسان ها تنها در گرو تمدن نیست؛ و رسیدن به سعادت، نه در گرو زندگی در ساختمان های مجلل و پیشرفت تکنولوژی است و نه در گرو زندگی در خانه خشتی و حقیر».
همچنین «انبیا برای تغییر محتوای تمدن آمده اند و نه شکل آن… محتوای تمدن عبارت است از فرهنگ، که ریشه آن را باورها و ارزش ها تشکیل می دهند». بنابراین، «نباید فرهنگ را با تمدن یکی دانست؛ چراکه یکی مربوط به شکل زندگی جامعه است و دیگری مربوط به محتوای آن زندگی اسلام آمده است تا به جوامع در هر مرحله ای هستند – کاخ نشین یا کوخ نشین – یاد دهد که چه نگاه و اعتقادی باید داشت و چگونه باید عمل کرد. از این رو تمدن اسلامی، به هر تمدنی گفته می شود که محتوای اسلامی داشته باشد» (بیانات آیت الله مصباح، ۰۵/۰۲/۱۳۹۵).
با این تلقی از مفهوم تمدن، ملاک ارزش گذاری و تشخیص پیشرفت و تعالی فرهنگ یک جامعه، تمدن آن نیست؛ چرا که شکل تمدن، به هر گونه و در هر مرحله که باشد، چندان اهمیت ندارد. بنابراین، زمانی یک تمدن تمدنی اسلامی است که زمینه تقوا در جامعه را بهتر و بیشتر فراهم کند (همان).
به نظر می رسد رویکرد تفکیکی میان فرهنگ و تمدن، بیشتر در برابر مطلق انگاری غربی شکل گرفته است. تا قرن هجدهم، واژه تمدن صرفا به معنای مؤدب بودن و و نجابت درک می شد. از قرن هجدهم، این واژه باری ارزشی در برابر بربریت، توحش و سبعیت و بدویت پیدا می کند. برای نخستین بار در دنیای انگلیسی زبان، پیشنهاد بازول بود که واژه تمدن در برابر بربریت قرار گیرد. این مفهوم با مدرنیته و ایدئولوژی مدرنیته گره خورده است؛ به گونه ای که عموما نشانه تکامل پیشرفت انسانی شد (اباذری و دیگران، ۱۳۹۰: ص ۳).
تمدن غربی، به ویژه در سده های ۱۸ و ۱۹ می کوشد با یک نوع مطلق گرایی و دوگانه، تمدن و توحش، جوامع فرهنگی دیگر را یا دنباله رو خود معرفی کند یا اگر دنباله رو نبودند، در طرف مقابل تمدن، یعنی توحش، قرار دهد؛ چنان که در دو گانه های دیگر، مانند سنت و تجدد، و پیشرفت و عقب ماندگی، همین هدف دنبال میشود.
در مقابل این مطلق گرایی و انحصار طلبی، نگاه تفکیکی که در خود غرب هم عمدتا توسط متفکران آلمانی شکل گرفته است؟ با تفکیک میان فرهنگ و تمدن، در واقع مطلق انگاری تمدن غربی را می شکند. با ارزش گذاری بر مبنای فرهنگ و نه تمدن، جوامعی که فرهنگ دارند اما تمدن ندارند، ارزش خودشان را پیدا کرده، در برابر غرب قد علم می کنند.
شبیه این رویکرد که با تفکیک میان فرهنگ و تمدن، به نوعی در برابر مطلق گرایی تمدنی غرب قرار می گیرد. در تعریف استاد شهید مطهری هم می توان مشاهده کرد. ایشان در تعریف تمدن می گویند: تمدن دو جنبه دارد: مادی و معنوی. «جنبه مادی تمدن، جنبه فنی و صنعتی آن است که دوره به دوره تکامل یافته تا به امروز رسیده است؛ جنبه معنوی تمدن، مربوط به روابط انسانی انسان هاست» (مطهری، ۱۳۶۸، ج ۲، ص ۱۶۹).
۱ـ۲ تفکیک میان فرهنگ و تمدن به مثابه مرحله اجمال و تفصیل
همان گونه که گذشت، در رویکرد دوم، تفکیک میان مفهوم فرهنگ تمدن از این جهت صورت می گیرد که فرهنگ مرحله اجمال، و تمدن مرحله تفصیل یک محتوای واحد تلقی می شود. در واقع، تمدن مرحله تفصیلی و تکمیلی فرهنگ شمرده می شود. به عبارت دیگر، با این رویکرد، بسط فرهنگ و «نظام یافتگی» مؤلفه های فرهنگی، تمدن را شکل می دهد.
از دیدگاه علامه مصباح، «نظام» به «مجموعه ای از واحدهای مرتبط به یکدیگر اطلاق می شود که در جهت خاصی عمل می کنند؛ مثلا مجموعه دستگاه های مختلف یک حکومت را که در جهت اداره یک مملکت فعالیت می کنند، نظام حکومتی می گویند».
همچنین نظام ارزشی «گویای عملکرد مجموعه ای از دستگاه های مختلف ارزشی و شناختی و … است؛ به گونه ای که تمامی آنها به سوی هدف واحدی متوجه اند (پیش نیاز های مدیریت اسلامی، جلسه ششم ۱۳۹۴، ص ۱۳۹).
براساس این سطح از کاربرد، نظام یافتگی به عنوان سازه اصلی تمدن، ارزشمند شمرده می شود؛ هرچند به لحاظ رتبه بندی زمانی در مرحله دوم و بعد از محتوای فکری و فرهنگی قرار می گیرد. در یکی از تعاریف رایج تمدن آمده است: «تمدن، نظامی است اجتماعی که موجب تسریع دستاوردهای فرهنگی شده و به منظور بهره گیری از اندیشه ها و آداب و رسوم و هنر، دست به ابداع و خلاقیت می زند.
نظامی است سیاسی، که اخلاق و قانون نگه دارنده آن است؛ و نظامی است اقتصادی، که با تداوم تولید و مبادله، پایدار خواهد ماند» (دورانت، ۱۳۶۸۱۳۷۰: ص ۲۵۶). به عبارت دیگر، تمدن را می توان «مجموعه ای از نظام های اجتماعی با ویژگی های سیستمی که دارای خاستگاهی عقلانی هستند» دانست (جمعی از نویسندگان، ۱۳۸۶: ص ۸۹).
علامه مصباح معتقدند تبدیل شدن اندیشه ها، مفاهیم، ویژگی ها و ارزش ها به «نظام»، و به تعبیر دیگر، نظام یافتگی آنها، فرایندی مطلوب و طبیعی است. هر فکر و اندیشه ای که در مسیر بسط و کمال خود قرار بگیرد، نظام می یابد و به نظام اندیشه تبدیل می شود.
ایشان در این باره می فرمایند: شاید این تعبیر را از مرحوم آقای صدر -رضوان الله علیه- یاد گرفته باشم که بعد از علم اقتصاد، نوبت به نظام اقتصادی می رسد. در نظام اقتصادی، استراتژی های رفتار اقتصادی یک جامعه تعیین می شود. پس از آن، نوبت به راهبردها و برنامه های اجرایی و مانند آن می رسد. علم، به آن معنا که رابطه بین موضوع و محمول از راه تجربی اثبات می شد، ارتباطی با دین و ارزش ها نداشت؛ مسلمان و کافر برای این علم مساوی بود؛ اما پذیرفتن نظام اقتصادی این طور نیست.
اینجاست که مردم خواسته ها و سلیقه های مختلف دارند؛ شرایط اقلیمی و ایدئولوژی ها نیز مؤثر هستند. این مسائل کمک می کند به اینکه چه نوع نظام اقتصادی ای را بپذیرند… [همچنین] ما می توانیم در نظام مدیریت – نه علم مدیریت فرهنگمان، یعنی باورها و ارزش هایمان را حاکم کنیم؛ اینکه چگونه منابع و نیروهای انسانی را به کار گیریم، چگونه آنها را انتخاب و تربیت کنیم و آنها را حفظ کنیم، از اصول مدیریت صحیح است. بر چه اساسی باید این کارها را انجام دهیم؟ در این امور، نظام ارزشی، فکر، باورها و ارزش ها، اعتقادات و حتى فرهنگ های ملی اثرگذار است (بیانات آیت الله مصباح در جمع انجمن مدیریت اسلامی، ۱۶/۷/۱۳۹۴).
می بینیم که از دیدگاه علامه مصباح، نظام یافتگی، هم بار ارزشی به علوم و اندیشه ها می دهد و هم خود یک ارزش شمرده می شود. در این مرحله است که فرهنگ و ارزش ها با اندیشه ها، علوم، برنامه ها و ساختارها عجین می شود و بر آنها تأثیر می گذارد. به تعبیر دیگر، اشراب اهداف کلان و استراتژی ها در برنامه ها و ساختارها، در این مرحله صورت می گیرد؛ و این، خود یکی از اهداف و مراحل رشد و تکامل اندیشه اسلامی است.
نگاه نظام مند علامه مصباح به ابعاد حیات اجتماعی، قبل از هر چیز در خود اسلام باید به وجود بیاید. از دیدگاه ایشان، یکی از علل عدم تحقق همه اهداف اسلامی در ساختار نظام جمهوری اسلامی، نداشتن نگاه نظام مند به دین اسلام است.
ایشان معتقدند: ما باید اسلام را به عنوان یک مجموعه سیستماتیک، بلکه یک مجموعه ارگانیک بنگریم؛ مجموعه ای که اعضایش تأثیر و تأثر متقابل درهم دارند و با فعالیت های متقابلی که انجام می دهند، زمینه رسیدن به هدف واحدی را فراهم می کنند که فوق هدف فعالیت های هر بخش از این سیستم است.
متأسفانه این نگرش به اسلام، چه در جامعه ما و چه در سایر کشورهای اسلامی، درست تبیین نشده است. وقتی اسلام، ناب است که همه بخش ها به صورت یک کل منسجم و دارای تأثیرات متقابل و با هدف واحد در نظر گرفته شود؛ که متأسفانه این مسئله در ست تبیین نشده است (بیانات آیت الله مصباح، ۲۱/۰۱/۱۳۹۰)
به نظر می رسد، آنچه در ادامه به عنوان مفهوم تمدن و تجزیه و تحلیل آن می آید، بیشتر بر رویکرد دوم در تفکیک میان مفهوم فرهنگ و تمدن استوار است و در امتداد یک تصور نظام مند، یا به عبارت بهتر، نظام اندیشی در حوزه علم و عمل قرار می گیرد.
در این تعریف، فرایند تمدنی و مسیری که در جهت شکل گیری تمدن طی می شود، لازمه بسط و گسترش یک فکر و اندیشه است. هر کدام از مؤلفه های مفهوم تمدن در تعریف علامه مصباح، یعنی کلان نگری، جامع اندیشی، زیست اجتماعی باثبات، وحدت گرا و تخصص گرا، برنامه داری، حرکت در مسیر رفع نیازها، دفع خطرها، ارتقای بهره ها و رسیدن به آرمان ها، جز با نگاه نظام مند و نظام اندیشی ممکن نخواهد بود.
در ادامه، تلاش می شود با تجزیه و تحلیل تعریف علامه مصباح از تمدن و تفکیک مفاهیم و نیز سرفصل های چهارگانه ای که در تعریف ایجاد شده است، تا اندازه ای به منظومه فکری ایشان در موضوع تمدن دست پیدا کنیم. چهار سرفصل اصلی تعریف علامه مصباح عبارت اند از: ویژگی های کلی تمدن؛ زیربنا و بنیان تمدن؛ ساخت تمدن؛ و فرایند تمدن سازی بر اساس هرم نیاز مندی های کلان بشری.
سعی شده است با این کار، مفاهیم تعریف در دسته بندی هایی توزیع شود تا از بی شکلی و پراکندگی معنایی مفاهیم و واژه های تعریف جلوگیری شود./۸۷۶/د۱۰۳/س
منبع: طلیعه