ثانیه ها ظهور عشق را انتظار می کشند
به گزارش سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا ، امشب سقف بلند آسمان می شکافد و ماه مهدوی در آسمان عشق طلوع می کند و نوری از خانه امام حسن عسکری به سدرة المنتهی می تابد و آسمان ها و زمین را روشنی می بخشد.
بلبلان، نغمه خوان ترنم عشق می شوند و ملائکه به پایکوبی بزم آسمانی ها در سُرور ظهور بقیة الله می پردازند و فرشتگان هلهله کنان، کف زنان و پای کوبان به پابوسی مظهر عشق می آیند و بر گرد کعبه رخش به طواف بر می خیزند.
عطر دل انگیز بهشتی رخ معشوق، قرار از دل های بیقرار می ستاند و حلول ماه مهدوی انجم و قمر را شرمگین رخ نورانی عشق می سازد و باران مهر الهی بر اهل زمین باریدن می گیرد تا دریای مهر و عطوفت، کویر خشک دنیازدگی را طراوتی دوباره بخشد و بلبلان در این بزم عشق نغمه مستی سر دهند و چکاوکان سرود شیدایی زمزمه کنند.
«مهدی» این یگانه معشوق هستی، گیتی را مزین به قدوم بهشتی اش ساخته و ستارگان به پییشوازش سر خم می کنند و ماه از نور وجودش، روشنی می گیرد.
امشب فرزندی دیده به جهان می گشاید که زمین و آسمان به یمن وجودش چراغانی می شود و ولوله ای عاشقانه در افلاک و کهکشان ها می افتد و نفس عشق در گرماگرم طلوع خورشید محبت، جانی دوباره می یابد و زمین، فسردگی را به باد فراموشی می سپارد و نغمه طراوت سر می دهد، هیاهوی عشق در رگ های زمان می جوشد و ثانیه های دلدادگی در انتظار آمدنش در پوست خود نمی گنجند.
زمین بر آسمان مفاخره می برد و آسمان بر زمین تهنیت می گوید و فانوس عشق منقم آل محمد(ص) بر مناره های شیدایی آویخته می شود و رنگین کمان لباس خوش رنگ عشق بر تن می کند و به پیشگاه موعود عشق به طواف می آید و تلألؤ وجودش را از نور وجود او به عاریت می گیرد.
نسیم بهشتی در دنیا می پیچد و ملائک بهشتی سجده کنان، بر درگاه دوست به تهنیت می آیند و شادباش حلول مهدی(عج) را در گوش زمینیان فریاد می زنند و او با کوله باری از عشق و محبت می آید تا در راه ماندگان طریق عشق را دستگیری نماید و تمام پنجره های دنیا را به روی بهار عشق و عطوفت بگشاید.
«مهدی»، یگانه هستی رخ می نماید و افق تیرگی را از پیشانی فسرده زمین کنار می زند و تمام کائنات به یمن طلوعش به پا می خیزد و خیل بشر هم پای ملائک، هلهله کنان به بزم عشق و سرور می نشینند و دمیدن سپیده دم عشق را نظاره می کنند.
آری! بهار سر می زند تا جانهای به خزان نشسته را بر انگیزد و جوانه عشق را در وجود انسانیت به بار معرفت بنشاند؛ وجود تمام عاشقان، جمکرانی شده است و انتظار قدوم منجی خود را می کشد و پای کوبان به پیشواز عشق می رود.
محراب عشق لبریز از عطر رازقی ها شده است؛ عشق سینه به سینه تا قیامت می رود و بهاری دوباره می شکفد در بوستان مرتضی؛ درخت ها به مقدمش سر خم می کنند و آینه ها تمام قد شرح جمالش را به تصویر می کشند و عطر دل انگیز قدومش در کائنات می پیچد و دل از ملائک می رباید.
زمزمه عاشقانه بهار عشق در گوش تاریخ می پیچد و زمین آغوش باز می کند تا قدم های تو را به پیشواز بنشیند و هوای شهر بوی عاطفه می گیرد و خیل ملائک به طواف رویش می شتابند و مردمان بر ضریح رویش دخیل عشق می بندند.
آسمان بر دستان نوزادی تکیه می زند که ماه رخش روشنی بخش اقالیم هفت گانه عشق است؛ هَزاران نغمه عاشقانه سر می دهند و شاپرکان بر گرد وجودش به طواف بر می خیزند و چلچله ها سرود عشق زمزمه می کنند.
آسمانها بر زمین رشک می برند و کهکشان ها از نور رخش روشنی می یابند و رودها از عشقش، خروشان تا اقیانوس دلدادگی راه می پیمایند؛ شورِ شیرین عشق در رگ های زمین جریان می یابد و نبض تپنده شیدایی قرار از کف می دهد و به هیجان می افتد.
غزال تیزپای عشق، در جاده دلدادگی، آمدن فرزندی را نوید می دهد؛ فرزندی از جنس شقایق، از عطر یاس، از طایفه عشق تا عاشقان در طواف رخش سینه عشق چاک کنند و عارفان بر گرد رویش در خمخانه عشق، شراب معرفت بنوشند.
او می آید تا تمام رودها به مقدمش برخیزند و تمام باران ها، عاطفه را در جغرافیای عشق ببارند؛ لبخند آسمانی اش، رایحه عشق در افلاک بپراکند و ماهِ جبینش تلألؤ نور بر کائنات بیفکند و چشمان آسمانی اش دل از کف عاشقان برباید.
ثانیه ها مژده آمدنش را انتظار می کشند و ترانه های ناپیدای باران، در عشق او بر گوش شبنم، نجوای دلدادگی سر می دهند؛ بشارت مقدمش ساکنان کوی عشق را تا مرز جنون می کشاند و لحظه ها به یُمن ظهورش، آذین عشق می بندند تا موسم عشق سر رسد و ماه وجود«مهدی» طلوع کند.
دشت های سرسبز بندگی از عطر حضورش مست می شوند و شمیم بهشتی وجودش در اقلیم عرفان استشمام می شود؛ کائنات در مقدمش آذین عشق می بندند؛ افلاکیان بزم شیدایی برپا می کنند و زمینیان خاک قدومش را توتیای چشمان خویش می سازند.
نسیم بر جای پایش بوسه می زند؛ ابرها از شوق وصلش اشک شوق می ریزند؛ گل ها معطر به شمیم بهشتی وجودش می شوند؛ ستارگان همه به پیشوازش می شتابند و فرشتگان بر گرد وجودش هلهله می کنند و آواز عشق سر می دهند؛ آسمان در گردش چشمان شهلایش حلقه می زند؛ کلمات در وصف رخش بیت غزل می خوانند و پنجره ها به تماشای قدومش گشوده می شوند.
او می آید تا رودها به دریای عشقش وصل شوند و به اقیانوس بی کران محبتش گره بخورند، باران در شوق وصالش به هیجان درآید و گلواژه محبت معنایی دوباره یابد و زمین آرزوی جاودانگی را فریاد زند و آسمان در پای محبتش به سجود آید و خروش عشق در رگ زمان بجوشد و نسیم، شرح عشق را برزن به برزن در اقلیم عاشقی فریاد زند.
التهاب ثانیه ها قرار از کف زمان برده است و آینه ها تصویرگرِ شرح دلدادگی افلاک شده اند؛ بهار به میهمانی رویش آمده است و گلها به پیشوازش می شتابند تا عطر دل انگیز بهشت را از شمیم وجودش به عاریت گیرند؛ مژده رسیدنش دهان به دهان شهر میچرخد و بوی خوش نسیم عاشقی در کوچه های بیقراری وزیدن می گیرد و مشام منتظران عشق را با طراوتی خدایی نوازش می کند.
قلب فسرده زمین طرواتی دوباره می یابد و ثانیه های عاشقی لحظه طلوع خورشید عشق را آذین می بندند؛ آفاق از عطر نگاهش لبریز می شود و فرشتگان به یمن ظهورش نماز عشق برپا می کنند و کائنات در پیشگاه مقدمش ایستاده قیام می کند؛ دریای عشق به تبریک قدومش موج مهربانی بر می دارد و در جزر و مد عاشقانه ظهورش، نغمه دلدادگی سر می دهد.
ابرها از شوق وصالش باران اشک از دیده گان جاری می سازند و زمینیان این بزم مهربانی را به نظاره می نشینند؛ غنچه ها در پای مقدمش می شکفند و گل ها از عطر حضورش مدهوش می شوند و شاپرکان بر گرد شمع رخسارش به پرواز در می آیند تا چشمان روزگار پر از بهار شود و موسم شکفتن غنچه های عاشقی سر رسد و لحظه نغمه سرایی پرندگان عشق فرا رسد.
ماه و ستارگان در پس پنجره عشقش هوایی تازه استشمام می کنند و خورشید از پشت پرچین عاطفه اش حرارت عشق می یابد؛ ستارگان نغمه سرایان این ضیافت بهشتی اند و ماه و خورشید پای کوبان و دست افشان؛ تبریک گویان این موسم عاشقی؛ آینه ها تمام قد به تصویرگری ماه رخش ایستاده اند و پنجره ها عطر حضورش را در مشام زمینیان می پراکنند.
او می آید تا میوه های کال عشق بر قامت درختان بهاری به ثمر بنشینند و بوستان های معرفت در مقدم ماه رخسارش کمال یابند؛ می آید تا غنچه های شیدایی با خنده های دلربایش شکفته شوند و رازقی های وجودش عطر بندگی در عالم بگسترانند و رستاخیز عشق رخ نماید و خورشید از تبسم نگاهش به شوق آید و فروغ چهره اش گرد غم از چهره عالم بزداید.
من نیز دلتنگم؛ دلتنگ ظهور ماه رخ منجی؛ به سان تمام ماهیانی که از دریای عشق دور شده و در گلوی تُنگ، گیر کرده اند؛ به سان ابرهایی که منتظرند تا بغض شادی شان ترک بخورد، مانند رودهایی که منتظرند تا مسیر رسیدن به کرانه اقیانوس معرفت را بازیابند.
امشب من نیز به پیشواز ماه می روم و دل به دریای محبت «عشق» می سپارم تا در کران معرفتش آرام گیرم؛ به پیشواز طلوع ستاره تابان عاشقی می روم تا همپای کائنات، دل به دریای عشق سپارم و نبض عشق را در سینه افلاک حس کنم و وجودم را با گرمای عشق او منور سازم .
من نیز همراه و همگام با کائنات نغمه سر می دهم:
سلام بر آل یاسین!
سلام بر آل ایمان!
سلام بر مهدی امت ها و هادی ملتها و جامع تمام کلمات وحی الهی!
سلام بر قائمی که خلق در انتظار وصال اویند و رهبر عادل جهان است
سلام بر حجتی که تمنای وصالش؛ حدیث فراق وانتظار را همچون نوشی، گوارای جان ساخته
ای معشوق! سالیانیست که منتظران تو، رهسپاران جاده های عشق و ایمانند و وصال تو را در حدیث انتظار می جویند تا بهار بدمد و شکوفه ها و گلها به طنازی برای بلبلان خوش الحان دیار پاک باختگی بپردازند؛ تا صحراها سبز سبز، گلها سرخ سرخ، آب ها جوشان و خزوشان و زمین آرام، گرمای عشق را به تجربه بنشینند
عاشقان را بنگر که چگونه شب یلدای هجران را با آرزوی دریایی شدن در پیشگاه یار، به سر می برند و عنان زکف داده، پای به بزم باشکوه انتظار و در راه ماندگان وصال محبوب می نهند.
پس بیا و شکوفه های لبخند و شادی را بر لب های این غنچه های دیار پاک باختگان بنشان.
پس بیا...
وحید کوچک زاده
/872/ی۷۰۳/ج