۲۲ آذر ۱۳۹۷ - ۱۱:۴۵
کد خبر: ۵۸۹۵۳۲

بررسي مواضع آيت الله بروجردي در تحولات سياسي معاصر

آيت الله بروجردي، در دوران اقامت در بروجرد، هنگامي كه از نفوذ بهائيان در نهادهاي دولتي مطلع شد، فعاليتهايي براي دفع آنان انجام داد كه همين تكاپوها تلاشهاي آنان را در بروجرد عقيم ساخت.
آیت الله بروجردی
آیت الله بروجردی
به گزارش خبرگزاری رسا، مگر می‌توان مرجعیت تامۀ شیعیان را بر عهده داشت و نیابت پرصلابت امام غايب(عج) را به دوش کشید، امّا در قبال رنجها و مرارتهای شیعیان و تحقیرشدگی‌ها و زخم چشیدگی‌های آنها بی‌اعتنا بود؟! پذیرش و مشروع دانستن حکومت جبارانۀ پادشاهان جور از هر کسی انتظار رود، از سوي مرجع عالیقدر و پرنفوذ و اعتباری چون مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی(ره) انتظار نمي‌رفت و همین مسئله بود که ایشان را هدف انتقادها و گلایه‌هاي بسيار حتی همصنفان خود ساخت.

فقط پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و حاكم گرديدن فضای تاریخ‌شناسی درست و منصفانه و قوام گرفتن نظریه‌های انقلاب بود که اهمیت و حکمت روش احتیاط‌آلود و مسالمت‌جویانۀ آیت‌ الله العظمی بروجردی(ره) در مسائل سیاسی و حکومتی معلوم گردید. سکوت پرمعنای ایشان در برابر مسائل سیاسی روز باعث پیوستن دوبارة بخشهای عظیمی از جامعه به روحانیت شد که پیش از آن بر اثر سرخوردگیهای عصر مشروطه و پس از آن در هاله‌ای از یأس و ترس فرو رفته بودند. پیوستگی دوبارة بخشهای مختلف اجتماعی به نهاد روحانیت، به ویژه بازاریان و تحصیلکردگان، سبب اقتدار مالی و اجتماعی هرچه بیشتر ایشان گردید و اين اقتدار به ايشان امكان توسعۀ نهادهای دینی مختلف و پرورش روحانیان فاضل و مبلغان و خطبای توانا را داد و حتی زمینه های فعالیت جهانی روحانیت شیعه را در کشورهای گوناگونی چون مصر، ترکیه، آلمان و... فراهم كرد.
اگر این ساختمان مستحکم و شالوده‌های پُراساس در نهاد روحانیت ایجاد نمی‌شد و شبکۀ مساجد و منابر و مدارس علمیه به آن گستردگی و استحکام نمی‌رسید، ورود دین و روحانیت به عرصۀ سیاست از سال 1342 به بعد، که به پیروزی انقلاب اسلامی منجر گردید، نیز ای بسا چنین رقم نمی‌خورد.

در مقالۀ پيشرو مراحل مختلف مرجعیت ایشان تحلیل و بررسی، و گوشه‌هایی از مواضع حکمت آمیز و بردبارانۀ ایشان بيان شده است.

پرسش بنيادين اين مقاله اين است كه آيت الله العظمي حاج سيد حسين طباطبايي بروجردي، مرجع تقليد شيعيان جهان، در زمان رضاشاه و دو دهۀ نخست دورۀ محمدرضاشاه چه موضعي در قبال تحولات سياسي اتخاذ كرد؟ اهميت بررسي مواضع ايشان در قبال وقايع و تحولات دهۀ 1320 و جنبش ملّي شدن صنعت نفت و بهویژه دولت ملّي دكتر مصدق و سرانجام كودتا به اين دليل است كه گروه سنّتي روحانیان كشور و به پیروی از آنها تودههاي عظيم مؤمنان مذهبي از اين موضع تأثير ميپذيرفتند و شرعاً خود را موظف ميدانستند هماهنگ با آن عمل كنند.

گفتني است كه طی تاريخ تشيع، مرجعيت شيعه به دليل استقلال از حكومتها از اقتدار ويژه‌اي برخوردار بود. اين ویژگی علاوه بر اجتهاد، زمينه‌هاي لازم را براي مراجع به منظور اتخاذ مواضع سياسي عليه نظامهاي حاكم ميسّر مي‌ساخت؛ اما عاملي كه در يكي دو قرن اخير بيش از پيش قدرت مراجع را افزايش داد، تمركز مرجعيت در يك شخص واحد بود. ناگفته پيداست كه عواملي چون تسهيلات ارتباطي مانند حمل و نقل، تلگراف، تلفن، راه آهن، ارسال نامه (پست)، گسترش راهها و بهویژه وسایل نقليه و... به علاوه ظهور شخصيتهاي بزرگی در قامت مرجعيت در عصر جديد، همچون شيخ مرتضي انصاري، ميرزاي شيرازي و...، گسترۀ نفوذ و قدرت پراكندۀ محلي مرجعيت را به منطقه‌اي مبدل ساخت.

چنين به نظر مي‌رسد كه مسائل يكي دو سدۀ اخير جهان اسلام و به ويژه ايران در مقابل غرب، شرايط جديدي را براي مرجعيت ايجاد كرد كه آنان را به اتخاذ موضع و ورود به عرصۀ سياست ناگزیر ساخت. جنبش تنباكو، انقلاب مشروطيت، و كودتاي 28 مرداد 1332 از اهمّ اين موارد است كه در اين مقاله موضعگيري مرجعيت وقت شيعه در قبال این كودتا بررسي شده است.

آيت الله بروجردي در ماه صفر 1292.ق در بروجرد به دنيا آمد. از لحاظ نسب به خاندان معروف طباطبايي تعلق داشت كه از امام حسن(ع) نسبت مي‌برند. اين خاندان از خاندان‌هاي معروف و متنفذ شيعي در غرب ايران محسوب مي‌شوند. حسين از هفت سالگي به تحصيل علوم مشغول شد و بعد از كسب مقدمات علوم ديني در بروجرد، عازم اصفهان گردید. در آن شهر از محضر علماي مشهوری همچون سيد محمدباقر دُرچه‌اي، ابوالمعالي كلباسي، ملامحمد كاشي و جهانگيرخان قشقايي بهره جست و پس از نُه سال اقامت در اصفهان عازم نجف شد در شهر نجف وي از توجه ويژة آخوند خراساني برخوردار گرديد و ضمن بهره گيري از استادان مشهور وقت، چون شيخ الشريعه اصفهاني و سيد محمدكاظم يزدي، به تدريس نيز روي آورد. وی پس از هشت سال تحصيل در نجف، به بروجرد مراجعت كرد. در این سفر او با خود اجازه نامۀ اجتهاد آخوند خراساني را همراه داشت.[1] در اين اجازه نامه، آخوند براي آيت الله بروجردي القابي به كار برده بود كه بر «علميت» ايشان صحه مي‌گذاشت.[2]

او مدت 33 سال نيز در اين شهر به تربيت شاگردان همّت گماشت و طی همين سالها مسافرتهاي متعددي به مشهد، قم و مكه (براي فريضۀ حج) انجام داد. در سفر آخر بعد از ديدار با استادان خود، چون نائيني و اصفهاني، عازم ايران شد كه در مرز قصر شيرين، يگان مرزي او را بازداشت و به تهران منتقل کردند. وی، پس از مدت كوتاهي، به توصيۀ رضاشاه آزاد، و بعد از چند ماه اقامت در مشهد، مجدداً در سال 1307.ش عازم بروجرد گرديد. از اين زمان، به تدريج مرجعيت وي بر سر زبان‌ها افتاد. صرفنظر از احراز شرايط مرجعيت، رحلت دو تن از مراجع غرب كشور (آيت الله شيخ محمدرضا دزفولي در 1312.ش و شيخ حسين نجفي بروجردي در 1313.ش) سبب شد مرجعيت ديني آن منطقه بر عهدۀ ايشان قرار گيرد، ولي مرجعيت تامۀ شيعيان بر عهدة آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني بود.

در اين دوران به تدريج شهرت و آوازۀ آيت الله بروجردي گسترش يافت، به گونه‌اي‌ كه عده‌ای از بزرگان حوزۀ علميۀ قم نيز براي ديدار ايشان به بروجرد عزيمت نمودند. پس از رحلت آيت الله شيخ عبدالكريم حائري، مؤسس حوزۀ علميۀ قم، بزرگان حوزه جلسه‌اي برگزار کردند و درصدد برآمدند ایشان را به قم دعوت کنند كه به دلیل موقعيت زماني، وي این دعوت را اجابت نکرد.[3]

از خاطرات پراكنده چنين برمي‌آيد كه اين دعوت بارها، طي نزديك به دهه (1315 ــ 1323)، به شکلهای مختلف تكرار شد و هر بار گويا به علت جلوگيري اهالي و عشاير منطقه يا بعضي ملاحظات سياسي با ناكامي مواجه گرديد. دكتر مهدي حائري يزدي ــ فرزند مؤسس حوزۀ علميۀ قم ــ در خاطراتش، به يكي از اين سفرها به نمايندگي از طرف عده‌اي از علماي قم اشاره كرده است كه آيت الله بروجردي آن را اجابت نکرد.[4]
به هرحال ادارۀ حوزۀ علميۀ قم در اين دورۀ فترت بر عهدۀ علماي مشهور عصر، يعني آيات عظام صدرالدين صدر، سيد محمدتقي خوانساري، سيد محمد حجت، و آيت الله محمد فيض بود. پرواضح است كه صرفنظر از افزايش تضيیقات و فشارهاي حكومتي اواخر دورۀ رضاشاه، پراكندگي ادارۀ امور حوزه، از وحدت و انسجام قدرت مرجعيت و روحانيت كاسته بود. تكاپوهاي علماي دلسوز و دورانديشي همچون امام خميني براي حل اين معضل هرگز متوقف نشد تا اينكه آيت الله بروجردي دچار بيماري حادّي گرديد كه امكان معالجۀ آن فقط در تهران ميسّر بود. علماي یادشده از اين فرصت بهره جستند و براي اقامت آيت الله بروجردي در قم به فعاليتهاي مختلفي دست زدند. عده ای از فضلاي حوزه به ملاقات آيت الله بروجردي در بيمارستان فيروزآبادي تهران شتافتند و درخواست خود را مطرح كردند.[5]

بنا بر قولي از احمد خميني، امام در چنين شبهايي گاهي تا پنجاه نامه براي علماي شهرستانها مي‌نوشت كه آنان از آيت الله بروجردي بخواهند تا در قم رحل اقامت افكند.[6]

سرانجام اين فعاليتها به نتيجه رسيد. ايشان طي استقبال باشكوهي وارد قم شد و ادارۀ حوزۀ علميۀ قم را بهدست گرفت. با آغاز مديريت آيت الله بروجردي حوزه قوامي تازه يافت. فضاي نسبتاً باز سياسي بعد از دورۀ رضاشاه، زمينۀ جنبش جديد مذهبي را براي احياي حوزه و نهادها و مراكز مذهبي فراهم آورد. رحلت آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني در 9 آذر 1325 و آيت الله العظمي حاج آقا حسين قمي در فاصلۀ سه ماه پس از آن، نیز در تثبيت و تحكيم مرجعيت آيتالله بروجردي مؤثر بود.[7] از اين دوره تا زمان وفات ایشان، در مدت يك دهه و نيم مرجعيت بلامنازع ايشان، اقتدار مرجعيت بار ديگر در جهان تشيّع و بهویژه ايران افزایش یافت.
 
دوران رضاشاه

همانطوركه اشاره شد، آيت‌الله بروجردي، قبل از اقامت در قم و مديريت حوزۀ علمیۀ آن، نيز دارای مقام و موقعيت ديني و اجتماعي بود. نفوذ فوق العادۀ ايشان در ميان عشاير لُر منطقۀ بروجرد و حومه سبب شده بود كه حتي رضاشاه، نيز گاهي ملاحظۀ شأن و موقعيت او را نمايد؛ ازاين‌رو در اين بحث بعضي از رفتارها و عملكردهاي سياسي ايشان در قبال هيئت حاكمه در آن دوره بررسي شده است. ناگفته پيداست كه تبيين سوابق رفتار سياسي آيت‌الله بروجردي می‌تواند زمينۀ تحليل مواضع سياسي ايشان را فراهم كند. در اينجا براساس خاطرات و اسناد بهطور گذرا چند نمونه از اين نوع موضعگيريهاي وي، در این مقطع مطرح شده است.

شايد يكي از مسائل مهمی كه بعدها در اتخاذ مواضع وي در قبال حكومت تأثیری تعيين كننده داشت، شركت ايشان در جلسات مراجع معروف نجف در سالهاي پس از انقلاب مشروطة ايران بود. ماجراي تقابل انديشه و عملكرد آخوند خراساني با شيخ فضل الله نوري، دو تن از مراجع در آن نهضت، و به دار كشيده شدن شيخ فضل الله به دست مشروطه خواهان در تاريخ معاصر معروف است. دواني در خاطراتش به نقل از آيت الله بروجردي آورده است كه آخوند خراساني، پس از شهادت شيخ فضل الله، بسيار ناراحت بود، همين نكته بروجردي را واداشت تا در اتخاذ موضع در قبال يك مسئلۀ سياسي راه احتياط در پيش بگيرد و دغدغه داشت كه مبادا دچار اشتباه شود.[8]

آيت الله بروجردي همچنين، در دوران اقامت در بروجرد، هنگامي كه از نفوذ بهائيان در نهادهاي دولتي مطلع شد، فعاليتهايي براي دفع آنان انجام داد كه همين تكاپوها تلاشهاي آنان را در بروجرد عقيم ساخت.[9]

شايد بتوان اين اقدام ايشان را مقدمه و زمينه ساز فعاليتهاي شديد سياسي طی يكي دو دهه بعد عليه بهائيان در كل كشور، به توصيۀ وي و سخنرانيهاي واعظ معروف فلسفي قلمداد كرد.

يكی از وقایع سياسي اين دوره، بازداشت و زنداني شدن آيتالله بروجردي، در مراجعت از سفر حج، در مرز قصر شيرين بود. ماجرا از اين قرار بود كه ايشان، اوايل سال 1306.ش به قصد ادای فريضۀ حج عازم مكه شد و پس از زيارت خانۀ خدا، به قصد ديدار استادان خود، از مكه به عراق عزيمت كرد و چند ماهي در نجف رحل اقامت افكند. سپس قصد عزيمت به ايران نمود، اما در مرز دستگير، و به تهران اعزام گرديد و مدتي زنداني شد. دربارۀ علّت اين بازداشت، منابع متفقالقول نيستند؛ عدهای معتقدند كه علت آن رايزنيهاي آيت الله بروجردي با آيات عظام نائيني و اصفهاني دربارۀ ماجراي مهاجرت علماي اصفهان به قم در اعتراض به قانون خدمت نظام اجباري بود كه براساس آن وي، به نمايندگي از سوي آن مراجع، حامل پيامي براي علماي ايران بود.[10] به تعبير ديگر، او واسطۀ حل اختلاف بين مهاجران و رضاشاه شده بود.[11]

اما براساس دیدگاهي ديگر، آيت الله بروجردي از سوي مراجع نجف مأموريت يافته بود عشاير و اهالي منطقۀ لرستان و خوزستان را عليه رضاشاه تحريك كند و سلطنت رضاشاه را براندازد كه اين تصميم از سوي سفارت ايران در بغداد گزارش شد و ايشان را در مرز دستگير كردند.[12]

به هرحال علت دستگيري هرچه كه باشد، ماجراي آزاد شدن وي نيز جاي تأمل دارد. رضاشاه در همان ايام براي شركت در مجلس ختم عبدالله خان طهماسبي، يكي از امراي لشكر خود كه در منطقۀ بروجرد به قتل رسيده بود، به آن شهر عزيمت كرد تا در مجلس ختمي كه در مسجد شاهي بروجرد برگزار شده بود شركت نمايد. در پايان اين مجلس، سخن از حاج سيد حسين (آيت الله بروجردي) به ميان آمد و عبدالحسين طباطبايي ــ بزرگ خاندان طباطبايي ــ فرصت را غنيمت شمرد تا از شاه آزادي آيت الله بروجردي را طلب كند. رضاشاه، كه از موقعيت و نفوذ آن خاندان در منطقه آگاه بود، در همان مجلس دستور آزادي بروجردي را صادر نمود.[13]

شاه همچنين پس از عزيمت به تهران، دو ديدار نيز با ايشان داشت كه آيت الله در اين ديدار به شاه دربارة وضعيت بد غذايي نظاميان تذكراتي داد. همچنين از وي خواست كه اجازه دهد مدتي به مشهد رود و سپس از آنجا عازم بروجرد گردد كه رضاشاه موافقت نمود. بعضی از منابع دورۀ سیزدهماهۀ اقامت وي در مشهد را نيز دورۀ تبعيد دانسته‌اند[14] كه محل ترديد است. گفته شده است تقاضاي ديگر آيت الله بروجردي از شاه در اين ديدار اين بود كه فاصلۀ خود را با روحانيت بيشتر نكند.[15]

تمام شواهد و قرائن حاكي از اين است كه رضاشاه از مقام آيتالله بروجردي اطلاع داشت. چه بسا در زمان بازداشت سه ماهۀ آیت الله در تهران، كه به ديدارهاي طبقات مختلف مردم تهران با ایشان منجر گرديد، گزارش‌هاي لحظه به لحظۀ این دیدارها به رضاشاه داده شده است. منابع خاطرنشان مي‌سازند كه حتي آيت الله مدرس نيز در همين دوره با ايشان ديدار کرده است. دكتر مهدي حائري يزدي هم در خاطراتش نقل کرده است كه علت اصلي هراس شاه از بروجردي، به خاطر محبوبيت و نفوذ وي در ميان عشاير و اهالي غرب كشور بود.[16]

شايد بتوان ادعا كرد كه به خاطر همين موقعيت، تا زماني كه رضاشاه در قدرت بود از عزيمت آيت الله بروجردي به قم و به دست گرفتن ادارۀ حوزه و امور شيعيان (مرجعيت) جلوگيري كرد. در يكي از خاطرات به نكتۀ ظريفي اشاره شده است كه وقتي عدهاي از علما و فضلاي حوزۀ علميۀ قم در دوران بستري شدن بروجردي در بيمارستان فيروزآبادي تهران در زمستان 1323 درصدد برآمدند رسماً به حضور وي روند و ايشان را براي سرپرستي حوزه دعوت كنند، ابتدا از طريق صدرالاشرف نظر هيئت حاكم را دراين باره جويا شدند و چون دولت در اين زمان قصد داشت از طريق نيروهاي مذهبي عليه فعاليتهاي سياسي حزب توده اقدام كند، اين اجازه را داد.[17]

پرواضح است وقتي كه براي چنين امري اجازۀ محمدرضاشاه اخذ شود، به طريق اولي كسب مجوز از رضاشاه نيز لازم مي‌نمايد. با عنايت به اين اصل قطعاً اگر آيت الله بروجردي در دورۀ رضاشاه و پس از رحلت آيت الله شيخ عبدالكريم حائري در سال 1315، مي‌خواست به درخواست‌هاي علما جواب مثبت دهد و به قم عزيمت نمايد، با مخالفت رضاشاه مواجه مي‌شد؛ زيرا پراكندگي و منسجم نبودن قدرت در حوزۀ علميۀ قم براي هيئت حاكمۀ وقت، كه درصدد بود نهادها و اقتدار مذهبي علما را قلع و قمع کند، بسيار غنيمت شمرده مي‌شد؛ ازاين‌رو شايد بتوان چنين تحليل كرد كه آيت‌الله بروجردي به ناچار اجابت اين خواست عمومي را به سال‌هاي بعد ــ پادشاهي محمدرضاشاه که ابتدا قدرت چنداني نداشت ــ موکول كرد. دربارۀ هراس و مداخلۀ هيئت حاكمۀ آن دوره در امور حوزۀ علمیۀ این شهر، در خاطرات آيت الله حسين بُدلا نقل شده است: «همين بس كه كارگزاران نظام قصد داشتند جنازۀ آيت الله شيخ عبدالكريم را در همان شب رحلت، دفن كنند تا فرصتي براي حضور انبوه مردم و برگزاري مراسم باشكوه تشييع جنازه باقي نماند. هرچند در اين امر ناكام ماندند و جنازه در ظهر روز بعد تشييع شد، ولي از برگزاري مجالس ترحيم جلوگيري گرديد و وقتي از قصد برگزاري يك مراسم فاتحه در يكي از مساجد قم مطلع شدند، مأموران امنيتي قبل از مراسم به مسجد آمده و بساط فرش و سماور و... را جمع‌آوري كردند.[18]

دوران محمدرضاشاه

تبيين اين تعامل از آغاز دهۀ 1320 از اين جهت مهم است كه مي‌تواند راهگشاي تحليل رفتار و مواضع آيت الله بروجردي در قبال كودتا باشد. در سه سال و نيم اول پادشاهي محمدرضا شاه، ايشان همچنان در بروجرد مقیم بود. در منابع اين دوره به يكی از موارد رویارویی سياسي آيت‌الله بروجردي با هيئت حاكمۀ وقت اشاره شده است. اين واقعه به اعلام حمايت ايشان از نظريات آيتالله العظمي حسين قمي مربوط است. ماجرا از اين قرار بود كه آيت الله قمي، يكي از علما و مراجع متنفذ، چند روزي قبل از واقعۀ مسجد گوهرشاد، در اواسط تيرماه 1314.ش، به منظور مذاكره با رضاشاه و جلوگيري از اجراي متحدالشكل كردن لباس، از مشهد عازم تهران شد و براي ديدار با شاه در باغ سراج الملک تهران اقامت گزيد. رضاشاه نه فقط از اين ديدار خودداري كرد، بلكه به دليل شدت يافتن پيام هاي تهديدآميز قمي، دستور داد شبانه او را دستگير، و به كربلا تبعيد كنند. آيت الله قمي در تبعيد به سر مي‌برد تا اينكه با سقوط رضاشاه و فراهم آمدن زمينه‌هاي لازم، در سال 1322 و در آغاز سلطنت محمدرضاشاه عازم ايران شد و در تهران اقامت گزيد و درخواستهاي خود را به شرح ذيل به هيئت حاكمه پيشنهاد نمود:

1ــ آزاد گذاردن زنان در حجاب و رفع ممانعت از حجاب آنان؛ 2ــ لغو اجبار متحدالشكل كردن لباس؛ 3ــ عمل به موقوفات؛ 4ــ منع فروش مشروبات الكلي؛ 5ــ مختلط نبودن مدارس دخترانه و پسرانه؛ 6ــ برنامهريزي تدريس دروس ديني در مدارس؛ 7ــ رسيدگي به معيشت و مشكلات اقتصادي مردم؛ 8ــ آزاد گذاشتن حوزه‌هاي علميه، و مواردي مشابه آن، اما كارگزاران نظام به اين درخواستها وقعي ننهادند، تا اينكه عده‌اي از علماي قم تصميم گرفتند به حضور آيت‌الله بروجردي در بروجرد بشتابند و وي را براي اعلام حمايت از آيت‌الله قمي ترغيب كنند. ايشان پس از مشورت با علما تصميم گرفت تلگرافي در اين زمينه به دولت مخابره كند. دولت اين تقاضا را پذیرفت و آيت‌الله قمي به خواسته‌هاي خود رسيد.[19]

اين اقدام نخستين پيروزي آيت الله بروجردي تلقي مي‌شود. با آنكه آيات عظام ابوالحسن اصفهاني و حسين قمي، در اين دوره، از مراجع اعلم محسوب مي‌شدند، هيئت حاكمه، به خاطر ترس از اقتدار آيت الله بروجردي، به خواسته‌هاي آيت الله قمي تن داد. در بعضي از خاطرات آمده است كه امام خميني جزء يكي از اعضاي هيئت اعزامي از قم به بروجرد برای مذاكره و ارسال پيام یادشده بود.[20]
برای ادامه این مقاله به اینجا مراجعه  کنید. /۹۹۹/ت۳۰۳/س

رحيم روحبخش
پي‌نوشتها

[1]ــ محمدحسین منظورالاجداد، مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست: اسناد و گزارشهایی از آیات عظام نائینی، اصفهانی، حائری و بروجردی، 1292 ــ 1329.ش، تهران: شیرازه، 1379، صص 404 ــ 403
[2]ــ مجتبی احمدی و دیگران، چشم و چراغ مرجعیت: مصاحبه‌های ویژه مجله حوزه با شاگردان آیت الله بروجردی، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1379، سخن آیتالله محمدباقر سلطانی طباطبایی، ص 33
[3]ــ مجتبی احمدی و دیگران، همان، سخن آیت الله سیدجعفر احمدی.
[4]ــ مهدی حائری یزدی، خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی، بهکوشش حبیبالله لاجوردی، تهران: کتاب نادر، 1380، صص 62 ــ 61؛ همچنین در یک مورد دیگر از این اظهارات رک: مجتبی احمدی و دیگران، همان، ص 60
[5]ــ حسین بُدَلا، هفتاد سال خاطره از آیت الله سیدحسین بدلا، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، صص 146 ــ 144
[6]ــ دلیل آفتاب؛ خاطرات یادگار امام، تهران: موسسۀ تنظیم و نشر آثار امامخمینی، 1375، ص 60
[7]ــ رسول جعفریان، «مرجعیت سیاسی شیعه»، ماهنامه زمانه، ش 7 و 8 (فروردین و اردیبهشت 1382)، ص 14
[8]ــ غلامرضا کرباسچی، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، ج 1 (تاریخ حوزه علمیه قم)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، خاطرات حجت الاسلام علی دواتی، ص 201
[9]ــ علی دوانی، زندگانی زعیم بزرگ عالم تشیع آیت الله بروجردی، تهران: مطهر، 1371، صص 357 ــ 356
[10]ــ علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج 1 و 2، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، ص 562
[11]ــ گفتوگو با آیتالله محمدحسین علوی طباطبائی، یادنامه روزنامه شرق، ویژه آیت الله بروجردی، ش 12 (فروردین 85)
[12]ــ مجتبی احمدی و دیگران، همان، سخن آیت الله سیدمحمدباقر سلطانی طباطبایی، ص 39
[13]ــ گفتوگو با آیتالله محمدحسین علوی طباطبايی، یادنامه شرق، ویژۀ آیت الله بروجردی، ش 12 (فروردین 85)
[14]ــ مهدی حائری یزدی، همان، ص 60
[15]ــ محمدحسین منظورالاجداد، همان، ص 408؛ ضمناً در این منبع اسناد چندی از درخواست اهالی بروجرد از آیت الله العظمی اصفهانی ــ به واسطۀ دولت ایران ــ برای مراجعت فوری آیت الله بروجردی از سفر عتبات آمده است. رک: همان، صص 428 ــ 426
[16]ــ مهدی حائری یزدی، همان، ص 59
[17]ــ «خاطرات حجت الاسلام عبدالمجید معادیخواه»، فصلنامه یاد، سال دوم، ش 5 (زمستان 1365) ص 38
[18]ــ حسین بدلا، همان، صص 84 ــ 83
[19]ــ مجتبی احمدی و دیگران، همان، خاطرات آیت الله سیدمحمدباقر سلطانی طباطبایی، صص 61 ــ 60؛ همچنین: خاطرات آیت الله سیدجعفر احمدی، ص 84، ضمناً در این دو گفتار این دو واقعه مربوط به دورۀ رضاشاه ذکر نشده که اشتباه است.
[20]ــ غلامرضا کرباسچی، ج 1، همان، خاطرات آیت الله احمد آذری قمی، صص 195 ــ 194
نشریه زمانه

Design: Tohid Niknami www.niknami.ir

  گذرستان؛ نشریه الکترونیکی تاریخ سیاسی معاصر ایران

ارسال نظرات