یادداشت؛
روزه نجات برای روز حیات
اگر دیروز رهسپار اردوی جهادی غرب کشور بودند، امروز به فکر رساندن صدای مردم مظلوم یمن به جهانیان هستند! آنهم بیهیچ حمایتی از طرف دولت و حتی حکومت!
به گزارش خبرگزاری رسا، روزنامه وطن امروز در یادداشتی به قلم حسین قدیانی آورده است:
عصر جمعه است و چه دلگیرتر با وجود این هوای ابری! دل بچهها، اما روشن است به آسمان آبی فردا و فرداها! و به روز غلبه نور بر تاریکی! به یومالله رهایی ملل از این بیسامانی و بیسازمانی!
«بچهها» یی که نوشتم، تعدادی از دانشجویان بسیجی دانشگاه تهران، منظورند که تصمیم گرفتند یک هفتهای، روزه بگیرند و ۳ روز آخر، اعتکافی بکنند در مسجد تاریخی دانشگاه، بلکه با مدد از تشنگی و گرسنگی، بسی بیشتر و بهتر، با مردم مظلوم یمن در محاصره، همدردی کنند! و به آن همه کودک و زن و مرد مقاوم مانده در زیر بمباران آلسعود جلاد بفهمانند که هرگز تنها نیست یمن!
و هنوز هم هستند جوانانی که واقعا درد بشریت را داشته باشند! بدون هیچ مرزی! و بیتوجه به این نقشههای بعضا شوم جغرافیا! این بچهها، از تبار همان دانشجویانی هستند که ایام تابستان، اوقات فراغت خود را به خدمت به مناطق محروم همین ایران عزیز خودمان میگذرانند و با کمترین امکانات، جورکش قصور و تقصیر دیگران میشوند! گاه میروند به روستایی در لب مرز جنوبغرب و گاه عازم سیستان میشوند تا کلاس درسی بسازند؛ راهی باز کنند؛ پارکی افتتاح کنند؛ مسجدی نونوار کنند و فیالمثل به آن پسرک بازیگوش بشاگردی یاد دهند که سعدی که بود و حافظ چه میسرود!
درس خوشآهنگ الفبا! الفبای غیرت! الفبای خدمت! الفبای کار! الفبای معرفت! معرفت نسبت به همه اولاد آدم، ولو ایرانی نباشند! که تو از نسل آن «شیخ اجل» هستی که «بنیآدم» را «اعضای یک پیکر» میدانست! نه! چو میبینی عروسکهای یمنی، ساز خون میزنند، انگار که برای همین امروز، سروده شده؛ «چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار»!
پس نه عجب که این «دگر عضوها» اگر دیروز رهسپار اردوی جهادی غرب کشور خودمان بودند، امروز به فکر رساندن صدای مردم مظلوم یمن به جهانیان هستند! آنهم بیهیچ حمایتی از طرف دولت و حتی حکومت! و تحقق جامعه مدنی واقعی!
و مثالی برای آن مهم که بزرگان فرمودند؛ «آتش به اختیار»! روزی آتش به اختیار بروی فلان منطقه محروم و آجر روی آجر بنشانی و روزهایی هم روزه بگیری، برای رساندن صدای غربت یمنیها به فرزندان آدم! و باز هم این تلنگر بزرگ که «بأی ذنب قتلت؟!» چیست واقعا گناه مردم یمن؟! و کجاست سازمان ملل؟!
آیا آن عمارت نکره نیویورکی که مفت هم گران است یا هر کجا که فریادرسی برای ملل تحت ستم هست؟! حرکت مخلصانه دانشجویان دانشگاه تهران نشان داد اگر چه با ثمر دادن شجره «انقلاب اسلامی» به «جمهوری اسلامی» رسیدهایم، اما آن نهضت رسیده به نظام، هر جا که لازم باشد، باز خودی نشان میدهد! هیهات! «نظام جمهوری اسلامی» به معنای پایان «نهضت انقلاب اسلامی» نیست، بلکه آمده تا آن را محکمتر، مستحکمتر و پویاتر کند!
اگر ما «اداره» داریم، لیکن «اراده» هنوز به قوت خود باقی است! و این همان ارادهای است که دقیقا همین بچههای روزهدار برای مظلومیت یمن را سالی ۴ بار عازم اردوهای جهادی کشور خودمان میکند! پس خدمت، خیلی هم گیر میز و صندلی نیست! تو حتی اگر «اداره» هم نداشته باشی و هیچ مسؤولیت شغلی هم نداشته باشی، باز هم با پای «اراده» توان حرکت به اردوی جهادی سردشت و کرمانشاه را خواهی داشت!
و نه فقط این، که حواست به جهان پیرامون نیز هست! آری! تو را دیروز، برادری بود به نام «فهمیده» و امروز، برادری هست به نام «حججی»! دیروز تو یعنی «مصطفی چمران» و امروز تو یعنی «مصطفی احمدیروشن»! تو، هم ریشه در دل خاک داری و هم میوه در بلندای افلاک! قابل توجه کسانی که مدام، بد جوان ایرانی را میگویند!
الساعه داشتم با یکی از برادران همین حرکت، سخن میگفتم! میگفت: «حتی شماری از تشکلهای غیر همسو هم، هماهنگ شدند با این ابتکار بسیج دانشجویی!» و این است جوان ایرانی! و جوان انقلابی! ضمن صحبت با این دوست عزیز، متوجه شدم که جماعت روزهدار، وعده ناهار دانشجویی خود را در اختیار مؤسسات خیریه میگذاشتند و چند باری هم خودشان، وعده ناهارشان را بردند و رساندند دست کارگران بیبضاعت فلان کوره آجرپزی!
تو خودت روزه باشی و روزهات هم مشخصا در حمایت از ملت یمن، اما وعده ناهارت سهم کارگر محروم هموطن! با یک تیر، ۲ نشان! و بهترین جواب به سرایندگان شعر عاری از شعور «نه غزه، نه لبنان»! و ادای دین به خالق شیرینسخن آن بیت بنیآدمی! و مصداق بیرونیاش! و این همه، زیر سایه خانه خدا! مسجد! آن هم مسجد دانشگاه! آن هم مسجد دانشگاه تهران!
و من حالا بیشتر میفهمم چرا این همه حضرت آقا امید دارند به قشر جوان! و امیدوارند به دانشجویان! جالب آنکه روز شروع این حرکت خودجوش، تنها و تنها خودت بودی و خدای خودت! بیربط به دولت و حکومت! مرتبط، اما با آن بالایی! یعنی که خدا!
یک جرقهای، تنها از دل خودت! و سپس برکت خداوند منان به این حرکت تو! که دیده شوی! که کارت بگیرد! که پیامت برسد به آن زوج یمنی که مراسم عروسیشان به جای بوق شادی، پر شد از آژیر خطر! مثل غذای ناهارت که رسید دست پینهبسته آن پیرمرد هموطن! پس هنوز زنده است آدمیت! و هنوز باید بوستان و گلستان خواند! و غزلیات حافظ نوشید! و امیدوار بود که اگر سازمان ملل، موم دست فراعنه است، اما ملل را یار و یاوری هست هنوز!
«شورای امنیت» شور و نشاط دور سفره افطار شما بود که دعا کردید برای نجات آدمی! با لب تشنه و معده گرسنه! و یقین دارم و دارید که این صحنهها و این حرکات، نه از چشم حضرت آقا دور میماند و نه از چشم «مهدی فاطمه» که این عصر، عصر قدمهای حجتبنالحسن است! کنار خواهند رفت این ابرهای تیره متراکم! شک نداریم! یکی آن بالا هست که همچنان هوای اولاد آدم را دارد!
او همان خدایی است که هیچ قوم و قبیلهای را بدون پیامبر و امام و منجی نگذاشت! و خدا، خدای ما مردمان عصر آخرالزمان نیز هست! روزهتان قبول درگاه احدیت، بچههای پای کار انقلاب! اگر انقلاب اسلامی با حرکتهایی از همین دست، شکل گرفت و پیروز شد، کارهایی از قبیل این یک هفته روزهداری خدومانه شما که هم به مردم خودمان سود رساند و هم به مردم منطقه، حتم دارم تسریع میکند ظهور آفتاب را!
و جلو میاندازد انشاءالله انقلاب حضرت منتقم را! آقاجان! در این غروب آدینه، از همه وقتی منتظرتریم! بلکه بیایی و جان مجدد ببخشی به جهان! و نجاتمان دهی! «احسنالقصص» استعاره از وصال تو بود! گمانم هنوزتر باشد دیدگان یعقوب! نه! یوسف از چاه بیرون نیامده! مگر تو دست آدم را بگیری! در مصر، در یمن، در فلسطین، در شام و در هر کجا، حتی خیابانهای قلب پاریس! والله بر و بحر، عاشقانه تو را میخوانند! مثل این بچههای روزهدار بسیج! خیلی از «یلدا» دور نشدهایم! گفت: «قتیل عشق تو شد حافظ غریب، ولی/ به خاک ما گذری کن که خون ماست، حلال»! /۱۰۱/۹۶۹/م
منبع: وطن امروز
ارسال نظرات